در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 657

متن درس




منازل السائرین: نهایات باب التوحید (توحید ثالث)

منازل السائرین: نهایات باب التوحید (توحید ثالث)

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۵۷)

مقدمه: توحید ثالث، قله عیانیت و وحدت

باب توحید در *منازل السائرین*، چونان چراغی فروزان، راه سالکان را به سوی حقیقت وحدت رهنمون می‌سازد. توحید ثالث، که مقسم المقاسم و قطب وصول است، مرتبه‌ای است که در آن، کلام و اشاره به پایان می‌رسد و سالک در عیانیت محض غوطه‌ور می‌شود. این مقام، که فراتر از استدلال و بیان است، تنها در شهود و وحدت محقق می‌گردد. در این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین دقیق و تفصیلی توحید ثالث پرداخته شده و با نقد عبارات کلامی، مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، بر نفی هرگونه غیریت و کثرت در این مرتبه تأکید شده است.

بخش نخست: ماهیت توحید ثالث و نفی بیان

توحید ثالث، قطب وصول و عیانیت محض

توحید ثالث، چونان قله‌ای رفیع در سلوک عرفانی، مقسم المقاسم و محور وصول به حقیقت است. این مرتبه، که نفس العین و جوهره شهود است، جایگاهی است که در آن، سالک از کثرت به وحدت می‌رسد و در عیانیت محض غرق می‌شود. در این مقام، هیچ بیانی نمی‌گنجد، نه از آن رو که نیازی به بیان نیست، بلکه به این دلیل که بیان، خود غیریت و دوری می‌آورد. چنان‌که در درس‌گفتارها آمده: «در ظرف توحید آن هم توحید ثالث که مقسم المقاسم است و قطب ظرف وصول است و نفس العین، بیان ندارد». این فقدان بیان، نه از سر اختیار، بلکه از سر ذات عیانیت است که هر کلامی را ناقص و ناکافی می‌سازد.

درنگ: توحید ثالث، قطب وصول و عیانیت محض است که در آن، بیان به پایان می‌رسد و سالک در شهود وحدت غوطه‌ور می‌شود.

نقد بیان در توحید عیانی

توحید عیانی، چونان اقیانوسی بی‌کران است که هر کلام، چون موجی ناپایدار، در آن گم می‌شود. بیان، به دلیل دخالت غیریت، مانع وصول به حقیقت است. در این مرتبه، هرچه گفته شود، تبعید و دوری از حقیقت را به همراه دارد، زیرا «نفس الشیء و العین الشیء نسبت به غیر، اقربیت ذاتی دارد و بیان خودش غیریت است». از این‌رو، در ظرف توحید حقیقی، جای گفتار نیست و هر تلاش برای بیان، سالک را از عیانیت دور می‌سازد.

نقد عبارت «اخرسهم من نعته»

در متن اصلی *منازل السائرین*، عبارت «و الخرسهم من نعته» به کار رفته که به معنای خاموشی از توصیف حق است. اما این عبارت، به درستی حقیقت توحید را منتقل نمی‌کند. به جای «اخرسهم» (خاموشی)، باید «آخر سهم» (آخرین تیر بیان) خوانده شود: «اگر این طور عبارت را بخوانیم بهتر است، و آخر سهم من نعته». این اصلاح، نشان می‌دهد که حتی آخرین تلاش برای بیان توحید، ناقص است و باید ساقط شود تا سالک به حقیقت وحدت دست یابد.

درنگ: عبارت «آخر سهم من نعته» بر محدودیت بیان در توحید تأکید دارد و نشان می‌دهد که حتی بهترین کلام، ناقص است و باید ساقط شود.

جمع‌بندی بخش نخست

توحید ثالث، مرتبه‌ای است که در آن، سالک از کثرت گفتار و اشاره به وحدت عیانیت می‌رسد. این مقام، جای بیان ندارد، زیرا هر کلامی، غیریت می‌آورد و سالک را از حقیقت دور می‌سازد. اصلاح عبارت «اخرسهم» به «آخر سهم»، بر ناکافی بودن کلام در این مرتبه تأکید دارد و راه را برای درک عمیق‌تر توحید می‌گشاید.

بخش دوم: نقد عبارات کلامی در توحید

اسقاط الحدث و اثبات القدم: معنای ظاهری

عبارت «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، که در متن خواجه عبدالله انصاری آمده، به ظاهر به نفی غیر (اسقاط الحدث) و اثبات حق (اثبات القدم) اشاره دارد: «اسقاط القدم یعنی ثبوت الحق و اسقاط الحدث یعنی نفی الغیر». این تعابیر، در نگاه نخست، به نظر بهترین کلام برای توحید می‌آیند، اما در حقیقت، ناقص و محدودند.

نقص این تعابیر

این عبارات، به دلیل نیاز به فاعل و فعل، غیریت می‌آورند: «اسقاط و حدث هر کدام فاعل می‌خواهد… این خودش غافل است». حدث، ذاتاً ساقط است و نیازی به اسقاط ندارد؛ حق نیز نفس الثبوت است و محتاج اثبات نیست. در نتیجه، این تعابیر، به جای نزدیک کردن سالک به توحید، او را در کثرت گرفتار می‌کنند. چنان‌که آمده: «حق نفس الثبوت است و لا شیء غیره و نفس القدم و نفی الغیر است».

درنگ: حدث، ذاتاً ساقط و حق، ذاتاً ثابت است؛ لذا نیازی به اسقاط یا اثبات نیست و این تعابیر، غیریت می‌آورند.

محدودیت مفاهیم کلامی

مفاهیم قدم و حدوث، از واژگان متکلمان‌اند و در عرفان، جای خود را به حق و معرفت می‌دهند: «واژه قدم و حدوث از السنه متکلمین است… به عرفان که می‌افتیم، حق است». این مفاهیم، چونان سایه‌هایی نازل از حقیقت‌اند که نمی‌توانند عمق توحید ثالث را بازتاب دهند. در عرفان، توحید در ظرف تشخص و عیانیت است، نه در مفاهیم کلامی.

نفی نیاز به اسقاط و اثبات

حق، نفس الثبوت و قدم است و غیر، ذاتاً معدوم: «حق تعالی ثبوت حقیقی دارد و محتاج اثبات قدم نیست… حدث خودش سقوط ذاتی دارد». هر تلاش برای اثبات یا اسقاط، کثرت را تحمیل می‌کند و سالک را از وحدت دور می‌سازد. این نقد، بر ضرورت گذر از کلام به شهود تأکید دارد.

درنگ: حق، نفس الثبوت و غیر، ذاتاً معدوم است؛ هر تلاش برای اثبات یا اسقاط، کثرت می‌آورد و از توحید دور می‌سازد.

نقد بهترین کلام

حتی بهترین کلام، مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، خیال است و باید ساقط شود: «بهترین حرف را می‌شود بگویی، تازه این خیالات است». این عبارات، چونان آینه‌ای شکسته‌اند که تنها سایه‌ای از حقیقت را نشان می‌دهند و نمی‌توانند سالک را به عیانیت حق برسانند.

جمع‌بندی بخش دوم

عبارات کلامی مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، اگرچه ظاهراً به توحید اشاره دارند، اما به دلیل دخالت غیریت و کثرت، ناقص‌اند. حق، نفس الثبوت و غیر، ذاتاً ساقط است؛ لذا نیازی به این تعابیر نیست. توحید ثالث، فراتر از مفاهیم کلامی، در عیانیت و وحدت محقق می‌شود.

بخش سوم: سیر وصول به توحید ثالث

مراحل وصول به توحید

سیر به سوی توحید ثالث، چونان سفری است از کثرت به وحدت، که در آن، گفتار، عمل، رؤیت، و وصول، یکی پس از دیگری محو می‌شوند: «جای حرف نیست، باید عمل کرد. جای عمل نیست، باید رؤیت داشت. جای رؤیت نیست، باید وصول داشت. جای وصول هم نیست، باید متحد بود». این مراحل، سالک را از کلام به عیانیت و از عیانیت به وحدت می‌رسانند.

درنگ: توحید ثالث، سیر از گفتار به عمل، رؤیت، وصول، و نهایتاً وحدت است که در آن، سالک در عیانیت محض غوطه‌ور می‌شود.

عبودیت، کنه ربوبیت

در توحید ثالث، عبودیت به کنه ربوبیت می‌رسد: «العبودیت کنهه ربوبیت». سالک در این مقام، چونان قطره‌ای است که در اقیانوس حق غرق می‌شود و در وحدت عینی، همه اوصاف وجودی خود را محو می‌سازد. این اتحاد، نهایت سلوک و وصول به حقیقت است.

نفی اوصاف وجود

برای ظهور حق، همه اوصاف وجود باید محو شوند: «نفی الغیریت است و محو و محق و… همه اوصاف وجود باید ریخته شود». این فناء، چونان ذوب شدن یخ در آفتاب حقیقت است که سالک را به ظهور حق و وحدت شخصی می‌رساند.

درنگ: توحید ثالث، با فنای کامل اوصاف وجود و نفی غیریت محقق می‌شود، جایی که سالک به ظهور حق می‌رسد.

برتری عبودیت بر اسقاط و اثبات

عبارت «العبودیت کنهه ربوبیت» از «اسقاط الحدث و اثبات القدم» برتر است: «وقتی می‌گویید العبودیه کنهه ربوبیه… این خیلی مهم‌تر است». این عبارت، به وصول به حقانیت و نفی هرگونه غیریت اشاره دارد و سالک را به مرتبه‌ای می‌رساند که کلام و اشاره در آن بی‌معناست.

جمع‌بندی بخش سوم

توحید ثالث، سیر سالک از کثرت به وحدت است که در آن، گفتار، عمل، رؤیت، و وصول به اتحاد و عیانیت منجر می‌شود. عبودیت، کنه ربوبیت است و با فنای اوصاف وجود، سالک به ظهور حق می‌رسد. این مرتبه، فراتر از عبارات کلامی است و در وحدت محض محقق می‌گردد.

بخش چهارم: تحلیل متن اصلی و شرح شارح

متن اصلی خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری می‌فرماید: «والذی یشار به الیه علی السن المشیرین انه اسقاط الحدث و اثبات القدم». این رمز، به ظاهر بهترین کلام برای توحید است، اما خود عله‌ای است که توحید را ناقص می‌کند و باید ساقط شود: «ان هذا الرمز فی ذلک التوحید عله، لا یصحه ذلک التوحید الا باسقاطه».

نقد شارح

شارح تأکید دارد که این رمز، خود مانعی برای توحید است و تنها با اسقاط آن، توحید صحت می‌یابد: «لا یصحه ذلک التوحید الا باسقاطه». این نقد، بر نفی هرگونه کلام و اشاره در توحید ثالث تأکید دارد و نشان می‌دهد که حتی بهترین عبارات، ناکافی‌اند.

درنگ: عبارت «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، خود عله‌ای است که توحید را ناقص می‌کند و باید ساقط شود.

نفی اسقاط و اثبات

حدث، ذاتاً ساقط و قدم، ذاتاً ثابت است: «فان الحدث لم یزل ساقطاً… و ان قدم لم یزل ثابتاً». این تعابیر، چونان زنجیرهایی‌اند که سالک را در کثرت نگه می‌دارند و باید گسسته شوند تا توحید محقق گردد.

نقد متکلمان

متکلمان، با عبارات حدوث و قدم، در کثرت گرفتارند: «الا ان متکلمون فی عین الجمع… اینها ضنوا قد حصلوا تعریفهم». این تعاریف، فاقد حقیقت‌اند و نمی‌توانند سالک را به توحید ثالث برسانند.

درنگ: متکلمان، به دلیل وابستگی به کلام و مفاهیم نازله، از توحید عیانی دورند و در کثرت گرفتارند.

نفی اشاره در توحید

توحید ثالث، ورای اشاره مخلوق است: «فان التوحید ورید وراء ما یشیر الیه مکون». تنها اشاره خالق می‌تواند به حقیقت توحید راه یابد، زیرا مخلوق، در کثرت گرفتار است.

اهل توحید حقیقی

اهل توحید ثالث، اهل تعظیم در عین جمع‌اند، نه اهل ریاضت یا احوال: «الی هذا التوحید شخص اهل التعظیم فی عین الجمع». متکلمان و اهل ریاضت، به این مرتبه نمی‌رسند، زیرا در کلام و زجر گرفتارند.

درنگ: اهل توحید ثالث، اهل تعظیم در عین جمع‌اند که با فنای رسوم، به وحدت عینی می‌رسند.

نقد ذکر اهل ریاضت و احوال

ذکر اهل ریاضت و ارباب احوال در توحید ثالث نادرست است: «اهل ریاضت به اینجا نرسیده‌اند… احوال مال قبل از قلوب است». توحید ثالث، جای واصلان است، نه سالکان یا اهل احوال که در مراتب پایین‌ترند.

فنای رسوم و صفا از کثرت

توحید، با فنای کامل رسوم و صفا از کثرت عددی محقق می‌شود: «بفناء رسوم کلها و صفاء الاحدیه عن الکثرت العددیه». این فناء، چونان ذوب شدن همه رنگ‌ها در نور سفید حقیقت است که وحدت شخصی را آشکار می‌سازد.

نقد مسبب الاسباب

توحید، قائم به حق است، نه مسبب الاسباب که خود اسم کثرتی است: «انه قائم بالحق وحده لا بمسبب الاسباب». این نقد، بر نفی هرگونه کثرت در توحید تأکید دارد و نشان می‌دهد که حتی اسمای حسنی، در مرتبه احدیت، محو می‌شوند.

درنگ: توحید ثالث، قائم به حق است، نه مسبب الاسباب که خود اسم کثرتی است و باید محو شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

متن اصلی و شرح شارح، بر ناکافی بودن عبارات کلامی و ضرورت فنای رسوم در توحید ثالث تأکید دارند. اهل توحید، اهل تعظیم در عین جمع‌اند که با نفی کثرت و شهود وحدت، به حقیقت می‌رسند. متکلمان و اهل ریاضت، به دلیل گرفتاری در کلام و زجر، از این مرتبه دورند.

بخش پنجم: آخرین کلام در توحید

شهادت حق به وحدت

آخرین کلام در توحید، آیه شریفه قرآن کریم است: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (آل عمران: ۱۸، : «خدا گواهی داد که جز او خدایی نیست»). این آیه، شهادت حق به وحدت خود را نشان می‌دهد و فراتر از عبارات کلامی مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم» است: «چرا نمی‌روی در قرآن بگردی و ببینی آخرین کلام چیست؟».

درنگ: آخرین کلام در توحید، شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ است که شهادت حق به وحدت خود را نشان می‌دهد.

نقد عبارات کلامی

عبارات کلامی، مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، چونان تلاشی ناکام برای بیان حقیقت‌اند: «اسقاط الحدث و… چیست؟». این عبارات، در برابر آیه شریفه قرآن کریم، نازل و ناکافی‌اند و نمی‌توانند عمق توحید را بازتاب دهند.

جمع‌بندی بخش پنجم

آخرین کلام در توحید، شهادت حق به وحدت خود در آیه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ است. این آیه، فراتر از عبارات کلامی، حقیقت عیانیت و وحدت را آشکار می‌سازد و سالک را به سوی شهود هدایت می‌کند.

بخش ششم: پاسخ به سؤال توحید صوفیه

اشعار خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری، در پاسخ به سؤالی درباره توحید صوفیه، سه قصیده سروده است: «و قد اجبت فی سال و الزمان سائلاً سأله ان التوحید صوفیه». این اشعار، به تبیین توحید ثالث اختصاص دارند و در جلسات بعدی بررسی می‌شوند.

اهل توحید حقیقی

اهل توحید ثالث، اهل حق و تعظیم‌اند: «نهایت این شد که این توحید ثالث برای اهل التعظیم است که همان اهل الله است». این گروه، با فنای رسوم و وصول به وحدت، به حقیقت حق می‌رسند.

درنگ: اهل توحید ثالث، اهل تعظیم و اهل حق‌اند که در عین جمع، به وحدت عینی می‌رسند.

جمع‌بندی بخش ششم

توحید صوفیه، در مرتبه توحید ثالث، با اشعار خواجه عبدالله انصاری تبیین می‌شود. اهل توحید، واصلانی‌اند که با فنای رسوم، به حقیقت حق می‌رسند و در عین جمع، وحدت را شهود می‌کنند.

بخش هفتم: نقد دعاها و مقایسه

مقایسه دعاها

دعاها، چونان نردبانی‌اند که سالک را به سوی حق بالا می‌برند. دعای اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَىٰ نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدًا (خدایا، مرا لحظه‌ای به خودم وا مگذار) از دعای اللَّهُمَّ اجْعَلْ عَاقِبَةَ أَمْرِي خَيْرًا (خدایا، عاقبت کارم را خیر کن) برتر است، زیرا همه لحظات را دربرمی‌گیرد: «این دعا خیلی مهم‌تر است».

دعای عصمت

دعای اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ النَّبِيَّ (خدایا، مرا در هر خیری که پیامبر را وارد کردی، وارد کن) به عصمت اشاره دارد و از دیگر دعاها برتر است: «این صحبت از عصمت می‌کند». این دعا، سالک را به مقام معصومان نزدیک می‌سازد.

درنگ: دعای اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ النَّبِيَّ، با اشاره به عصمت، از دیگر دعاها برتر است.

نقد دعای عاقبت به خیر

دعای عاقبت به خیر، با گناه و معصیت سازگار است و نازل‌تر است: «این می‌سازد با پنجاه سال گناه و معصیت». این دعا، به دلیل تمرکز بر پایان کار، از جامعیت دعای عصمت و همراهی دائم حق برخوردار نیست.

جمع‌بندی بخش هفتم

دعاها، در مراتب توحیدی، نقش هدایتگر دارند. دعای عصمت، که به مقام معصومان اشاره دارد، از دعای عاقبت به خیر برتر است، زیرا سالک را در همه لحظات با حق همراه می‌سازد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

باب توحید ثالث در *منازل السائرین*، چونان دریچه‌ای به سوی عیانیت و وحدت محض، سالک را از کثرت به حقیقت حق رهنمون می‌سازد. این مرتبه، جای کلام و اشاره نیست و هر بیانی، حتی بهترین آن مانند «اسقاط الحدث و اثبات القدم»، ناقص است و باید ساقط شود. حق، نفس الثبوت و غیر، ذاتاً ساقط است؛ لذا توحید، در فنای رسوم و صفا از کثرت محقق می‌شود. اهل توحید، اهل تعظیم در عین جمع‌اند که با شهود وحدت، به حقیقت می‌رسند. آخرین کلام توحید، آیه شریفه شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ است که شهادت حق به وحدت خود را نشان می‌دهد. این نوشتار، با تبیین دقیق و تفصیلی این مفاهیم، راهنمایی جامع برای پژوهشگران عرفان اسلامی فراهم آورده است.

با نظارت صادق خادمی


منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده