متن درس
کتاب فلسفه و عرفان: تأملاتی در چیستی و ماهیت فلسفه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۱)
دیباچه
فلسفه، چونان دریایی ژرف و بیکران، اندیشههای بشری را در خود جای داده و انسان را به سوی فهم حقیقت وجود و چیستی هستی رهنمون میسازد. این کتاب، که برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، تلاشی است برای بازنمایی تأملات عمیق در باب چیستی فلسفه، جایگاه آن در ذهنیت انسانی و نسبت آن با دیگر حوزههای معرفتی چون کلام و عرفان.
بخش نخست: چیستی فلسفه و جایگاه آن در ذهنیت انسانی
اهمیت تهذیب مفهوم فلسفه
برای فهم دقیق و عمیق فلسفه، پالایش و تهذیب مفهوم آن ضرورتی بنیادین است. فلسفه، چونان گوهری گرانقدر، نیازمند صیقل ذهن و اندیشه است تا از خلط با دیگر حوزههای معرفتی مصون ماند. پرسش بنیادین این است: فلسفه چیست و چگونه میتوان آن را از دیگر علوم متمایز ساخت؟ تهذیب مفهوم فلسفه، به معنای روشنسازی حدود و ثغور آن است تا از فروکاستن آن به ذهنیتهای عامیانه یا علوم جزئی جلوگیری شود. این پالایش، چونان نقشهای دقیق، ما را به سوی فهم درست این دانش رهنمون میسازد.
فلسفه به مثابه ذهنیت انسان
در نگاهی کلی، فلسفه را میتوان ذهنیت انسان دانست؛ ذهنیت به معنای تمامی فعالیتهای فکری، تأملات و منشهای ذهنیای که انسان را از دیگر موجودات متمایز میسازد. انسان، چونان ظرفی است که فلسفه در آن متبلور میشود. این ذهنیت، چونان رودی جاری، در طول تاریخ بشری جریان یافته و تمامی اندیشههای پیشین و پسین را در بر گرفته است. فلسفه، بازتاب این ذهنیت است که با نظاممندی و تأمل، به کاوش در حقیقت وجود میپردازد.
تعریف اصطلاحی فلسفه
در تعریف اصطلاحی، فلسفه دانشی است که بر دو رکن اساسی استوار است: کلیبودن و وجودیبودن. کلیبودن، به این معناست که فلسفه به امور جزئی و خاص، مانند تاریخ یا جغرافیا، نمیپردازد، بلکه به مفاهیم عام و فراگیر نظر دارد. وجودیبودن نیز بدین معناست که فلسفه، تنها به موجودات و امور دارای وجود میپردازد و از بحث درباره معدوم یا آنچه بالفعل وجود ندارد، پرهیز میکند. این دو رکن، چونان ستونهای استوار، فلسفه را از دیگر علوم متمایز میسازند.
درنگ: فلسفه، دانشی است که با کلیبودن و وجودیبودن تعریف میشود و از اینرو، از علوم جزئی و تجربی متمایز است.
تفاوت بیان کلی و اصطلاحی
بیان کلی فلسفه، که آن را به ذهنیت انسان نسبت میدهد، با تعریف اصطلاحی آن، که بر کلی و وجودی بودن تأکید دارد، تفاوتهایی بنیادین دارد. این تفاوت، چونان دو سوی یک سکه، نیازمند دقت و تأمل است. در بیان کلی، فلسفه تمامی فعالیتهای ذهنی بشر، از عامیانه تا عالمانه، را در بر میگیرد، حال آنکه تعریف اصطلاحی، آن را به مباحث کلی و وجودی محدود میسازد. این تمایز، چونان خطی روشن، مسیر فلسفه را از دیگر حوزههای معرفتی جدا میکند.
اهتمام به مسائل فلسفی در حوزههای علمی
در حوزههای علمی، بهویژه حوزههای دینی، اهتمام به مسائل فلسفی با دقت، صبوری و همت والا ضرورتی انکارناپذیر است. این اهتمام، چونان بذری است که در خاک اندیشه کاشته میشود و با گذر زمان، میتواند چالشهای فکری و حکمی را برطرف سازد. اگر این تلاش با پیگیری و سختگیری علمی همراه باشد، میتواند خیرات و برکاتی برای حوزههای دینی و فلسفی به ارمغان آورد.
نقد تکرار آرای پیشینیان
شایسته نیست که حوزههای علمی به تکرار صرف آرای متفکرانی چون صدرالمتألهین یا محیالدین عربی بسنده کنند. این تکرار، چونان ایستادن در سایه گذشتگان، حوزه را از پویایی و خلاقیت محروم میسازد. لازم است با تلاش و زحمت، به بازاندیشی و نوآوری در این میراث پرداخت تا راهی نو برای دیانت و حکمت گشوده شود. این تلاش، چونان نسیمی است که غبار از چهره حقیقت میزداید.
گستره فلسفه و ذهنیت انسانی
فلسفه، تمامی ذهنیتها و تفکرات بشری را در بر میگیرد، چه آنهایی که پیش از اسلام ثبت شدهاند و چه آنهایی که پس از آن، توسط کافر یا مسلمان، متکلم یا عارف، نگاشته شدهاند. عمر چند هزار ساله بشر، چونان کتابی قطور، سرشار از اندیشههایی است که همگی به نوعی فلسفهاند، زیرا انسان موجودی متفکر است که با خود سخن میگوید و تأمل میکند.
انواع ذهنیتهای انسانی
ذهنیت انسانی، چونان رنگینکمانی چندگانه، به انواع مختلفی تقسیم میشود:
- ذهنیت عامیانه: تفکرات روزمره و غیرنظاممند که در زندگی عادی جریان دارد.
- ذهنیت عالمانه: اندیشههای علمی و نظاممند که با روشهای دقیق شکل میگیرند.
- ذهنیت دینی: تفکراتی که ریشه در دین دارند و به حوزه کلام منتهی میشوند.
- فلسفه: ذهنیتهایی که با کلیدهای خاصی تحلیل و سازماندهی میشوند.
- عرفان: ذهنیتهایی که به حقایق شخصی و معنوی توجه دارند.
این تنوع، چونان شاخههای درختی تنومند، نشاندهنده گستردگی ذهنیت انسانی است.
فیلسوف به مثابه وارث میراث بشری
فیلسوف، چونان وارثی است که نمیتواند نسبت به میراث فکری گذشتگان بیتفاوت باشد. بیتوجهی به این میراث، او را به انسان ابتدایی و چند هزار سال پیش بازمیگرداند. فیلسوف باید با دیدی باز، به اندیشههای کافر و مسلمان، متکلم و عارف، مشائی و اشراقی توجه کند تا از این میراث، چونان گنجینهای گرانقدر، بهره جوید.
درنگ: فیلسوف، وارث میراث فکری بشر است و نمیتواند به اندیشههای پیشینیان، اعم از کافر یا مسلمان، بیتفاوت باشد.
عدم محدودیت فلسفه
فلسفه، چونان پرندهای آزاد، مقید به شخص یا دین خاصی نیست. این دانش، طریقی است که انسان در آن آزادانه به تأمل میپردازد. شخص ممکن است به شریعت یا دین اهتمام داشته باشد یا نداشته باشد، اما فلسفه به خودی خود، از این قیود آزاد است و چونان آینهای، حقیقت را بیپرده بازمینماید.
میراث و ذهنیت انسانی
میراث فکری انسان، گاه خاص خود او یا طایفهاش است، اما در هر حال، ذهنیت و تفکر، جزء لاینفک وجود اوست. حتی انسان جنگلنشین، که فاقد زبان و علم است، دارای تفکر است. حیوانات نیز، به نوعی، متفکرند؛ چنانکه از نگاه گاو یا الاغ، تأمل و اندیشه هویداست. این ذهنیت، چونان نوری است که در همه موجودات زنده ساری است.
ذاتیت ذهنیت برای انسان
انسان بدون ذهنیت و تفکر، چونان جسم بیروح است. همانگونه که خندیدن از لوازم ذاتی اوست، ذهنیت نیز جزء ذات اوست. فلسفه، چونان آیینهای است که این ذهنیت را بازتاب میدهد و انسان را به سوی فهم حقیقت رهنمون میسازد.
تفاوت ذهنیتهای انسانی
ذهنیت انسانها، چونان برگهای درختی، متفاوت است و هر کس به شیوه خاص خود میاندیشد. این تفاوت، از تعریف اصطلاحی فلسفه (کلی و وجودی بودن) متمایز است. فلسفه، چونان قلهای است که به سوی کلیات و وجودیات اوج میگیرد، در حالی که ذهنیتهای گوناگون، مسیرهای متفاوتی را میپیمایند.
نمونههای غیرفلسفی
مباحثی چون وجود کافه بین قم و تهران یا تعداد ستارگان آسمان، فلسفی نیستند، زیرا جزئی و مبتنی بر تجربهاند. فلسفه، چونان عقابی است که در آسمان کلیات پرواز میکند و به پرسشهایی چون «هستم یا نیستم؟» یا «آیا حقیقتی وجود دارد؟» میپردازد.
فلسفه و اصول فقه
فلسفه، چونان اصول فقه، پشتوانهای کلی برای مسائل جزئی فراهم میکند. بدون این پشتوانه، فلسفه به ایدهآلیسم فرو میکاهد که فاقد عینیت است. این شباهت، چونان پلی است که فلسفه را به علوم عملی متصل میسازد.
اهمیت وجودی بودن در فلسفه
مسائل غیروجودی، چونان شاخههای خشکیده، به فلسفه تعلق ندارند. فلسفه باید به مباحث کلی و وجودی بپردازد. ذهنیت انسان باید کاوش شود تا مشخص گردد کدام بخش از آن فلسفی است و کدام نیست. این کاوش، چونان غربالگری است که گوهر فلسفه را از غیر آن جدا میکند.
تمایز فلسفه از علوم دیگر
فلسفه، با علوم جزئی چون ریاضی، هیئت یا موسیقی تفاوت دارد، زیرا این علوم به امور خاص و خارجی میپردازد. فیلسوف ممکن است موسیقیدان یا آشپز بهتری باشد، اما این به معنای فلسفی بودن این امور نیست. فلسفه، طریقی است برای فهم کلی و وجودی، چونان مشعلی که تاریکیهای جهل را روشن میسازد.
فلسفه و مباحث عدمی
مباحث عدمی در فلسفه، گاه استطرادی تلقی شدهاند، اما برخی معتقدند این مباحث وجودیاند، زیرا به وجود ذهنی مربوط میشوند. تصور عدم مطلق، چونان سایهای است که در ذهن مقید میشود و از اینرو، وجودی تلقی میگردد.
فلسفه اسلامی و غیراسلامی
فلسفه، چونان جویباری است که به ذهنیت انسان بازمیگردد. تقسیم آن به اسلامی و غیراسلامی، به طریقه و افراد برمیگردد، نه به ذات فلسفه. فلسفه غیراسلامی، اندیشههای غیرمسلمانان است و فلسفه اسلامی، مباحثی است که فیلسوفان مسلمان مطرح کردهاند. هر دو، چونان شاخههای درختی واحد، بخشی از میراث فلسفی بشرند.
تقسیم فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامی، از منظر ذهنیت، به سه قسم کلام، فلسفه و عرفان تقسیم میشود. این سه حوزه، چونان سه رودخانه، مباحث عقلانی را در بر میگیرند، اما ممکن است برخی مسائلشان فلسفی نباشد.
لزوم توجه به کلام، فلسفه و عرفان
فیلسوف نمیتواند به کلام، فلسفه و عرفان بیتفاوت باشد، زیرا برخی مسائل کلامی، فلسفیاند و برخی مسائل فلسفی، غیرفلسفی. این میراث، چونان گنجینهای است که باید غربال شود تا مسائل فلسفی از غیرفلسفی جدا گردد.
درنگ: فیلسوف باید به کلام، فلسفه و عرفان توجه کند تا میراث عقلانی بشر را به درستی غربال و تحلیل نماید.
تداخل مباحث کلام، فلسفه و عرفان
مباحث کلام، فلسفه و عرفان گاه با یکدیگر تداخل دارند و نمیتوان به یکی بیتفاوت بود. نزاع میان متکلمان و فیلسوفان، که یکدیگر را نفی میکنند، چونان دیواری است که فهم جامع میراث عقلانی را مانع میشود. این تداخل، چونان شبکهای درهمتنیده، نیازمند بررسی دقیق است.
تقسیمات کلام
کلام به اشعری، معتزلی و شیعی تقسیم میشود و همگی مباحث عقلانی با زمینههای نقلی دارند. متکلمان، چونان باغبانانی هستند که به نقل اهتمام دارند، اما فیلسوف، چونان پرندهای آزاد، نسبت به نقل لا بشرط است.
تفاوت کلام و فلسفه
کلام، مباحث عقلانی با زمینه نقلی است، اما فلسفه، عقلانی و فارغ از قید نقل است. فیلسوف، چونان کاوشگری آزاد، هر آنچه به ذهنش میرسد را بیان میکند، اما باید اصل مطابقت عقل و دین را اثبات کند.
تقسیمات فلسفه
فلسفه به مشائی، اشراقی و متألهین تقسیم میشود، اما این تقسیمات، ذات فلسفه را تغییر نمیدهد. مشائیان بر دلیل و منطق تأکید دارند، اشراقیان به منطق و اشراق معنوی تمسک میجویند و متألهین، چونان صدرالمتألهین، سخنان مشائیان، اشراقیان و عرفا را تحلیل و استخراج کردهاند.
اهمیت مطالعه پیشینیان
برای فهم فلسفه متألهین، مطالعه کلام، اشراق، مشاء و عرفان ضروری است. صدرالمتألهین تأکید دارد که بدون فهم این میراث، درک سخنان او ممکن نیست. این مطالعه، چونان کلیدی است که درهای حکمت را میگشاید.
میراث فلسفی بشر
میراث فلسفی، شامل اندیشههای پیش و پس از اسلام، کلام، فلسفه، عرفان و متألهین است. این میراث، چونان گنجینهای است که باید بررسی شود تا درستی و فلسفی بودن مباحث آن مشخص گردد.
مباحث غیرفلسفی در فلسفه
برخی مباحث، مانند شکل زمین، فلسفی نیستند، زیرا جزئی و خارجیاند. علامه طباطبایی در بدایه و نهایه، این مباحث را از فلسفه جدا کرد تا گوهر فلسفه از ناخالصیها پاک شود.
فلسفه و واقعیت
فلسفه، چونان مشعلی است که به دنبال واقعیت است، نه مغالطه یا زورگویی. داستانهایی مانند اثبات وجود تخممرغ سوم، فلسفه را به مغالطه میکشاند، در حالی که فیلسوف، واقعگراست و حقیقت را دنبال میکند.
فلسفه و جامعه
بدون پشتوانه فلسفی، سیاست، فقه و علوم اجتماعی عامیانه میمانند. حکمت عملی، متفرع بر حکمت نظری است و ذهنیت فلسفی، چونان موتور محرکهای است که علم و عمل را هدایت میکند.
فیلسوف و تاریخ فلسفه
فیلسوف به تاریخ فلسفه محتاج است، اما نه به عنوان نقل، بلکه به مثابه چهره کلی مباحث. باید بررسی شود که سخنان افلاطون، ارسطو و دیگران درست است یا خیر، بدون توجه به شخص. این تاریخ، چونان نقشهای است که مسیر حکمت را نشان میدهد.
نقش فیلسوف به مثابه وارث
فیلسوف، وارث میراث بشری است و نمیتواند به آن بیتفاوت باشد. او نه قلدر است، نه مقلد، بلکه با اهتمام به میراث، واقعیتها را دنبال میکند. این وارث، چونان باغبانی است که از گنجینه گذشتگان، گلهای حکمت را میچیند.
درنگ: فیلسوف، نه قلدر است و نه مقلد، بلکه وارثی است که با اهتمام به میراث بشری، واقعیتها را کاوش میکند.
جمعبندی
فلسفه، چونان دریایی ژرف، تمامی ذهنیتهای بشری را در بر میگیرد و با دو رکن کلیبودن و وجودیبودن، از دیگر علوم متمایز میشود. این دانش، میراثی عظیم از اندیشههای پیش و پس از اسلام، کلام، فلسفه و عرفان را در خود جای داده است. فیلسوف، به مثابه وارثی حکیم، موظف است این میراث را با دقت و صبوری غربال کند تا مسائل فلسفی از غیرفلسفی جدا شود. فلسفه اسلامی، با تقسیم به کلام، فلسفه و عرفان، و رویکردهای مشائی، اشراقی و متألهین، بخشی از این میراث است. بدون پشتوانه فلسفی، علوم عملی و اجتماعی عامیانه باقی میمانند. بنابراین، فیلسوف باید با تکیه بر تاریخ فلسفه و بدون تعصب، حقیقت را کاوش کند تا حکمت نظری، بستری برای حکمت عملی فراهم آورد.
با نظارت صادق خادمی