متن درس
کاوش در چیستی فیلسوف و فلسفه: بازنمایی درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲)
دیباچه
فلسفه، چونان دریایی ژرف و بیکران، همواره ذهن آدمی را به سوی پرسشهای بنیادین وجود سوق داده است. این که فیلسوف کیست و فلسفه چیست، پرسشهاییاند که در تاروپود اندیشه بشری ریشه دواندهاند. درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، بهسان مشعلی فروزان، راه را بر این پرسشها روشن میسازد و با نگاهی عمیق و نقادانه، تمایز میان فلسفه عام و خاص، نقش فیلسوف، و ویژگیهای فلسفه را بهدقت کالبدشکافی میکند.
بخش یکم: تمایز فلسفه عام و خاص
مفهوم فلسفه عام: ذهنیت آدمی، میراثی همگانی
فلسفه، در معنای عام خود، چونان آینهای است که ذهنیت و عقاید آدمی را بازمیتاباند. هر انسانی، بهسان باغبانی که بذر اندیشه در خاک وجود خویش میکارد، با تفکر و عقیدهسازی، در این معنای عام، فیلسوف است. این ذهنیت، که شامل تمامی افکار و باورهای آدمی تا امروز است، میراثی همگانی است که فلسفه عام را تشکیل میدهد. این تعریف، فلسفه را به ویژگی ذاتی تفکر انسانی پیوند میزند و آن را چون جریانی خروشان در بستر وجود انسان ترسیم میکند.
استاد فرزانه، با تشبیهی بدیع، فلسفه عام را به میراثی تشبیه میکنند که هر فرد از آن بهرهمند است. این میراث، چون گنجینهای است که در آن، هر عقیده و فکری، خواه درست و خواه نادرست، جای دارد. اما این همهگیر بودن، به معنای فقدان نیاز به پالایش نیست. انسان، در مقام فیلسوف عام، موظف است این میراث را با دیده نقد بنگرد و با تأمل، درست را از نادرست بازشناسد.
درنگ: فلسفه عام، ذهنیت و عقاید آدمی است که هر انسانی را بهسان فیلسوفی در معنای عام میسازد. این ذهنیت، میراثی است که نیازمند پالایش و نقد عقلانی است.
فلسفه خاص: قلمرویی نظاممند با معیارهای وجودی و کلی
در برابر فلسفه عام، فلسفه خاص چونان قلهای رفیع قد برافراشته است که تنها مباحث کلی و وجودی را در بر میگیرد. این نوع فلسفه، دانشی نظاممند است که موضوع آن، موجود بما هو موجود است و غایتش، معرفت به موجودات و کشف حقیقت آنهاست. استاد فرزانه، فلسفه خاص را به وارثی تشبیه میکنند که از میراث عام بهره میجوید و با غربالگری دقیق، مباحث فلسفی را از غیرفلسفی جدا میسازد.
فلسفه خاص، تنها به مباحثی محدود است که دو قید اساسی را دارا باشند: کلی بودن و وجودی بودن. کلی بودن، به معنای رهایی از قیود جزئی، خارجی، یا استفرائی است، و وجودی بودن، به معنای تمرکز بر واقعیت عینی و پرهیز از مباحث عدممحور یا صرفاً ذهنی است. این دو قید، چونان دروازههایی استوار، فلسفه خاص را از دیگر حوزههای معرفتی متمایز میسازند.
درنگ: فلسفه خاص، دانشی است که به مباحث کلی و وجودی محدود میشود و با معیارهای برهانی، از علوم تجربی و عقاید غیرنظاممند متمایز میگردد.
پیوند میراث و وارث: رابطه فلسفه عام و خاص
رابطه میان فلسفه عام و خاص، چونان رابطه ریشه و شاخه است. فلسفه عام، بهسان ریشهای است که مواد خام تفکر را فراهم میآورد، و فلسفه خاص، شاخهای است که این مواد را پالایش کرده و به شکلی نظاممند ارائه میدهد. استاد فرزانه تأکید دارند که هر آنچه در فلسفه خاص جای دارد، در فلسفه عام نیز یافت میشود، اما عکس این سخن صادق نیست. این پیوند ارگانیک، فلسفه را به فرایندی پویا تبدیل میکند که از ذهنیت عام تغذیه کرده و به سوی حقیقتجویی خاص هدایت میشود.
فیلسوف خاص، نمیتواند نسبت به فلسفه عام بیتفاوت باشد. او موظف است ذهنیت انسان، شامل کلام، عرفان، و دیگر قاموسهای بشری را بررسی کند و با غربالگری دقیق، مباحث فلسفی را از غیرفلسفی تفکیک نماید. این فرایند، چونان کاوش گوهری در میان سنگهاست که نیازمند دقت، دانش، و نقد عقلانی است.
جمعبندی بخش یکم
بخش یکم، با تبیین تمایز فلسفه عام و خاص، به نقش ذهنیت انسانی بهعنوان میراثی همگانی و فلسفه خاص بهعنوان دانشی نظاممند پرداخت. فلسفه عام، هر انسانی را فیلسوف میسازد، اما فلسفه خاص، با معیارهای کلی و وجودی، قلمرویی تخصصی را ترسیم میکند. این تمایز، فیلسوف را به سوی نقد و پالایش عقاید هدایت میکند تا حقیقت از خطا بازشناخته شود.
بخش دوم: نقش و وظایف فیلسوف
تشخیص مباحث فلسفی: رسالت فیلسوف
فیلسوف، چونان دیدهبانی است که در مرزهای معرفت ایستاده و وظیفه دارد مباحث فلسفی را از غیرفلسفی بازشناسد. استاد فرزانه تأکید دارند که فیلسوف باید با معیارهای کلی و وجودی، هر بحث را سنجیده و تشخیص دهد که آیا در قلمروی فلسفه خاص جای دارد یا خیر. این فرایند، نیازمند روششناسی دقیق و تعهد به استدلال عقلانی است.
برای نمونه، فاصله صد کیلومتری میان دو شهر، چونان واقعیتی است که با متر اندازهگیری میشود و به دلیل استفرائی بودن، در قلمروی فلسفه جای نمیگیرد. فلسفه، به استدلالهای برهانی وابسته است که از قیود جزئی و تجربی آزادند. این تمایز، فیلسوف را به سوی مباحث وجودی و کلی هدایت میکند.
بررسی قاموس انسانی و منابع تاریخی
فیلسوف، چونان کاوشگری است که در گنجینه تاریخ و فرهنگ بشری به جستوجو میپردازد. او باید قاموس انسانی، شامل کلام، عرفان، اسلام، و دیگر حوزههای معرفتی را بررسی کند تا مباحث فلسفی را از غیرفلسفی جدا سازد. استاد فرزانه تأکید دارند که این بررسی، نهتنها به منابع پیش و پس از اسلام، بلکه به آثار و افراد نیز باید تسری یابد تا صحت و سقم مباحث روشن شود.
این رویکرد، فیلسوف را به مطالعهای جامع و نقادانه دعوت میکند. او باید با دیدهای تیزبین، آثار فلاسفهای چون ابنسینا و ملاصدرا را بکاود و با معیارهای哲学 خاص، محتوای آنها را ارزیابی نماید. این فرایند، چونان غربالگری گوهری از میان خاک است که نیازمند دانش، دقت، و شجاعت فکری است.
درنگ: فیلسوف باید قاموس انسانی و منابع تاریخی را بررسی کند تا با نقد عقلانی، مباحث فلسفی را از غیرفلسفی و درست را از نادرست بازشناسد.
نقد و ارزیابی: مسئولیت فیلسوف در برابر حقیقت
فیلسوف، چونان قاضی عادلی است که در برابر حقیقت ایستاده و وظیفه دارد درست را از نادرست بازشناسد. این مسئولیت، او را به نقدی دقیق و استدلالی دعوت میکند. استاد فرزانه تأکید دارند که فیلسوف، حتی در مقام عام، نمیتواند نسبت به مباحث فلسفی بیتفاوت باشد. او باید با حساسیت به ذهنیت انسان، عقاید را پالایش کرده و به سوی حقیقت هدایت نماید.
این نقد، نهتنها به عقاید روزمره، بلکه به آثار فلاسفه بزرگ نیز تسری مییابد. برای نمونه، استاد فرزانه تأکید دارند که همه نوشتههای ابنسینا و ملاصدرا فلسفی نیستند، مگر آنکه شرایط کلی و وجودی بودن را دارا باشند. این نقد، فیلسوف را از پذیرش کورکورانه بازمیدارد و به استدلال عقلانی دعوت میکند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به نقش فیلسوف در تشخیص مباحث فلسفی، بررسی قاموس انسانی، و نقد عقاید پرداخت. فیلسوف، با روششناسی دقیق و تعهد به حقیقت، مباحث را غربال کرده و درست را از نادرست بازمیشناسد. این مسئولیت، او را به کاوشی جامع در منابع تاریخی و نقدی استدلالی دعوت میکند تا فلسفه را از خطا مصون دارد.
بخش سوم: ویژگیهای فلسفه خاص
دو قید بنیادین: کلی بودن و وجودی بودن
فلسفه خاص، چونان بنایی استوار است که بر دو ستون کلی بودن و وجودی بودن استوار است. کلی بودن، به معنای رهایی از قیود جزئی، خارجی، یا استفرائی است، و وجودی بودن، به معنای تمرکز بر واقعیت عینی و پرهیز از مباحث عدممحور یا صرفاً ذهنی است. استاد فرزانه، این دو قید را چونان کلیدهایی میدانند که درهای فلسفه خاص را میگشایند.
برای نمونه، بحث فاصله میان دو شهر، به دلیل نیاز به اندازهگیری تجربی، فلسفی نیست، زیرا از استدلال برهانی بیبهره است. در مقابل، مباحث وجودی، چونان کاوش در چیستی هستی، با واقعیت عینی پیوند دارند و در قلمروی فلسفه خاص جای میگیرند.
فلسفه عینی در برابر فلسفه ذهنی
فلسفه خاص، باید از قلمروی ذهنیت محض به سوی عینیت گام نهد. استاد فرزانه، با تمثیلی بدیع، فلسفه عینی را به درک سوزش آب جوش تشبیه میکنند، درحالیکه فلسفه ذهنی، به تکرار الفاظی چون «جیم، واو، شین» محدود است. فیلسوف واقعی، چونان همنشینی است که با موجودات عالم دمخور است و زبان آنها را میگشاید، نه آنکه در خلوت خویش به سرهم کردن عبارات بسنده کند.
این تأکید بر عینیت، فلسفه را از ادبیات متمایز میسازد. فلسفهای که به کتابها و الفاظ محدود شود، چونان پرندهای است که بالهایش بسته شده و از پرواز در آسمان حقیقت بازمانده است. استاد فرزانه، با اشاره به توحید مفضل، این کتاب را نمونهای از فلسفه وجودی میدانند که با زمین، آسمان، و موجودات پیوند دارد و از انتزاع محض فاصله گرفته است.
درنگ: فلسفه خاص، با تأکید بر عینیت و تعامل با موجودات، از فلسفه ذهنی و ادبیات متمایز میشود و به سوی حقیقت عینی هدایت میگردد.
فیلسوف و مضاهی بودن با عالم عینی
فیلسوف، چونان آیینهای است که عالم عینی را در خود بازمیتاباند. او باید مضاهی عالم باشد، یعنی با موجودات همسنخ و متصل گردد. استاد فرزانه، با تمثیلی زیبا، فیلسوف را به رانندهای تشبیه میکنند که با هر ماشینی میتواند رانندگی کند، نه آنکه به یک ماشین خاص محدود باشد. این جامعیت، فیلسوف را از ادیب یا دانشمندی که به محفوظات بسنده میکند، متمایز میسازد.
فیلسوفی که تنها به مباحث ماهیت و وجود بپردازد و از تحلیل موجودات دیگر، چون گل یا حیوان، عاجز باشد، فیلسوف واقعی نیست. او باید به قدر طاقت انسانی، با همه موجودات عینی پیوند داشته باشد و زبان آنها را در اندیشه خویش بازتاب دهد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، ویژگیهای فلسفه خاص را با تأکید بر دو قید کلی و وجودی بودن، و اهمیت عینیت در برابر ذهنیت محض، تبیین کرد. فلسفه خاص، با تعامل با عالم عینی و پرهیز از الفاظ و انتزاع، به سوی حقیقت هدایت میشود. فیلسوف، با مضاهی بودن و جامعیت، از محدودیتهای ادبی و ذهنی رها شده و به کاوشی عمیق در هستی میپردازد.
بخش چهارم: نقد چالشهای فلسفه اسلامی
تقلید: آفت فلسفه
فلسفه، چونان پرندهای آزاد است که تقلید، بالهایش را میبندد. استاد فرزانه، با نقدی صریح، تقلید در فلسفه اسلامی را آفتی بزرگ میدانند. برخلاف فقه، که به دلیل نیاز به عمل، گاه به تقلید وابسته است، فلسفه به آزادمنشی و استدلال عقلانی نیازمند است. تقلید کورکورانه از گفتههای ابنسینا یا ملاصدرا، چونان زنجیری است که فیلسوف را از حقیقتجویی بازمیدارد.
برای نمونه، گفتههای شیخ طوسی در فقه، قرنها مقبول فقها بود، اما در فلسفه، پذیرش بیدلیل گفتههای ابنسینا، به انحطاط فکری منجر شده است. استاد فرزانه، با اشاره به قلدری به جای آزادی، تأکید دارند که فیلسوف باید آزادمنش باشد و از ترس اتهام نفهمی، از نقد بازنماند.
درنگ: فلسفه، برخلاف فقه، به آزادمنشی وابسته است و تقلید کورکورانه، آفتی است که آن را از حقیقتجویی دور میکند.
اهمال در دلایل: ضعف فلسفه اسلامی
یکی از چالشهای فلسفه اسلامی، اهمال در دلایل است. استاد فرزانه، با اشاره به آثار ابنسینا و ملاصدرا، تأکید دارند که دلایل علیل و اهمالی، فلسفه را از حقیقت دور کرده است. در فلسفه، دلیل باید برهانی و «إنما» باشد، یعنی به کشف واقعیت منجر شود، نه آنکه به ظن یا ظاهر بسنده کند. این تمایز، فلسفه را از فقه جدا میسازد، زیرا فقه به دلایل ظاهری وابسته است، اما فلسفه، حقیقت را میجوید.
استاد، با تمثیلی از شیخ انصاری در فقه، نشان میدهند که بازی با دلایل در فقه، به قوت علمی منجر میشود، اما در فلسفه، فیلسوف باید یا دلیل واقعی ارائه دهد یا سکوت کند. این حساسیت به دلیل، چونان سپری است که فلسفه را از خطا مصون میدارد.
نقد فلسفه کتابمحور و انزوای حوزهها
فلسفه در حوزهها، گاه به دلیل کتابمحوری و دوری از جامعه و طبیعت، به ادبیات تقلیل یافته است. استاد فرزانه، با نقدی تند، تأکید دارند که فیلسوفی که در خلوت به سرهم کردن عبارات بسنده کند، ادیب است، نه فیلسوف. فلسفه، چونان رودی خروشان، باید با جامعه، طبیعت، و موجودات پیوند داشته باشد تا از انتزاع محض رهایی یابد.
برای نمونه، توحید مفضل، با تعامل با زمین، آسمان، و موجودات، نمونهای از فلسفه وجودی است که از کتابمحوری فاصله گرفته و به واقعیت عینی پیوند دارد. این نقد، فیلسوف را به سوی تعامل با عالم دعوت میکند تا فلسفهاش زنده و پویا باقی بماند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد تقلید، اهمال در دلایل، و کتابمحوری در فلسفه اسلامی، چالشهای این سنت را تبیین کرد. فلسفه، به آزادمنشی، حساسیت به دلیل، و تعامل با عالم عینی نیازمند است تا از آفتهای تقلید و انتزاع مصون بماند. این نقدها، راه را برای فلسفهای پویا و حقیقتجو هموار میسازند.
بخش پنجم: فکر، حقیقتجویی، و ذهن فیلسوف
فکر: لازمه وجود آدمی
فکر، چونان نوری است که در ژرفای وجود انسان میدرخشد. استاد فرزانه تأکید دارند که فکر کردن، اختیاری نیست، بلکه لازمه وجود آدمی است. این ویژگی، انسان را به کاوش در واقعیت وامیدارد و او را از پذیرش کورکورانه یا رد مطلق بازمیدارد. انسان، چونان مسافری است که در راه حقیقت، با فکر خویش راه میجوید.
استاد، با تمایزی زیبا، غصه را تأسف به گذشته و نقص میدانند، اما فکر را برنامهریزی برای آینده و حسن میشمارند. این تمایز، فکر را بهعنوان فعالیتی سازنده در فلسفه معرفی میکند که انسان را به سوی حقیقت هدایت مینماید.
درنگ: فکر، لازمه وجود انسان است و او را به کاوش در واقعیت و تشخیص حقیقت از خطا وامیدارد.
ذهن مثقالی: ویژگی فیلسوف واقعی
فیلسوف واقعی، دارای ذهنی مثقالی است، یعنی ذهنی دقیق و حساس که با وسواس به دلایل مینگرد. استاد فرزانه، با تمثیلی دلانگیز، ذهن کیلویی را که به سادگی دلایل را میپذیرد، برای فلسفه نامناسب میدانند. ذهن فیلسوف، چونان ترازویی دقیق است که هر دلیل را با دقت میسنجد و از پذیرش بیچونوچرا پرهیز میکند.
این ذهن مثقالی، از کودکی در تفکر غرق است و با پرسشگری و نقد، به سوی حقیقت گام برمیدارد. در مقابل، ذهنهایی که به محفوظات بسنده میکنند یا زوده به رضایت میرسند، برای فلسفه مناسب نیستند. فیلسوف، با جدال احسن و وسواس در دلیل، از جهل و خطا مصون میماند.
نقد مخلوط کردن فلسفه و فقه
مخلوط کردن فلسفه با فقه یا فصاحت، چونان آمیختن آب و روغن است که به ضعف نفس منجر میشود. استاد فرزانه تأکید دارند که هر علمی باید در جایگاه خویش بماند. فلسفه، با روششناسی برهانی و حقیقتجویی، از فقه که به عمل و دلایل ظاهری وابسته است، متمایز میگردد. این استقلال، فلسفه را به سوی اصالت و پویایی هدایت میکند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تبیین فکر بهعنوان لازمه وجود انسان، ذهن مثقالی بهعنوان ویژگی فیلسوف، و نقد مخلوط کردن فلسفه با فقه، به نقش تفکر نقاد در فلسفه پرداخت. فیلسوف، با ذهن دقیق و پرسشگر، از خطا مصون میماند و با استقلال علمی، به سوی حقیقت گام برمیدارد.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار دوازدهم استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در چیستی فیلسوف و فلسفه پرداخت. فلسفه عام، چونان میراثی همگانی، ذهنیت و عقاید آدمی را در بر میگیرد، درحالیکه فلسفه خاص، با معیارهای کلی و وجودی، دانشی نظاممند را ترسیم میکند. فیلسوف، با تشخیص مباحث فلسفی، نقد عقاید، و تعامل با عالم عینی، به سوی حقیقت هدایت میشود. نقد تقلید، اهمال در دلایل، و کتابمحوری در فلسفه اسلامی، بر ضرورت آزادمنشی، حساسیت به دلیل، و عینیت تأکید دارد. فلسفه، چونان اعمالعلوم، با ذهن مثقالی و جدال احسن، از خطا مصون میماند و به سوی کشف واقعیت گام برمیدارد.
با نظارت صادق خادمی