متن درس
تأملاتی در روششناسی فلسفی: بررسی اختلاف منظومه و اسفار
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹)
دیباچه
فلسفه، چونان دریای ژرفی است که حقیقت وجود را در خود نهان دارد و ورود به آن، نیازمند کشتی استواری است که با روششناسی دقیق و منطقی هدایت شود. این کتاب، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه نوزدهم، به بررسی اختلاف روششناختی میان دو اثر سترگ فلسفه اسلامی، یعنی منظومه حاجی سبزواری و اسفار اربعه ملاصدرا، میپردازد. این اثر، با نگاهی موشکافانه و زبانی فاخر، به تحلیل تفاوتهای بنیادین در ورود به فلسفه، ترتیب مباحث و چارچوبهای منطقی این دو اثر همت گمارده است. همانند باغبانی که با دقت هر شاخه را میپرورد، این کتاب نیز خواننده را به تأمل در ریزهکاریهای روششناسی فلسفی دعوت میکند.
بخش نخست: اهمیت روششناسی در فلسفه
لزوم دقت و ظرافت در مباحث فلسفی
فلسفه، علمی است که در آن کلیگویی و سهلانگاری جایی ندارد. برخلاف امور روزمره که گاه با تسامح پیش میروند، مباحث فلسفی نیازمند دقت در جزئیات و ریزهکاریهاست. نادیده گرفتن این ظرافتها، مانند یکسان پنداشتن خشیت معنوی با کاغذ بیجان است که به خطای معرفتی و فقدان عمق علمی میانجامد. فیلسوف، چونان نقاشی است که با قلم دقیق خود، خطوط حقیقت را بر بوم معرفت ترسیم میکند. هرگونه اهمال در این مسیر، چهره حقیقت را مخدوش میسازد.
درنگ: در فلسفه، دقت در جزئیات و پرهیز از کلیگویی، شرط اساسی دستیابی به معرفتی استوار و علمی است. |
اهمیت برهانمحوری
فلسفه، چونان بنایی است که بر ستونهای استدلال و برهان استوار میشود. هیچ ادعایی در این حوزه نباید بدون پشتوانه منطقی پذیرفته شود. فیلسوف باید با ظرافت و وسواس، هر دلیل را در بوته نقد و بررسی قرار دهد تا از پذیرش آرای بیاساس مصون بماند. این اهتمام، مانع از شتابزدگی و تضمینکننده استحکام علمی در تحقیقات فلسفی است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست نشان داد که فلسفه، بهعنوان علمی دقیق و روشمند، نیازمند توجه به جزئیات و پایبندی به برهان است. این دقت و ظرافت، زمینهساز ورود صحیح به مباحث فلسفی و جلوگیری از خطاهای معرفتی است. این بخش، با تأکید بر اهمیت روششناسی، بستر را برای بررسی اختلاف میان منظومه و اسفار فراهم میآورد.
بخش دوم: تفاوت روششناختی منظومه و اسفار
ورود به فلسفه در منظومه
حاجی سبزواری در منظومه، با عبارت «قُرّرَ فی بداهة الوجود و أنّه غنیٌ عن تعریف»، بحث فلسفه را از بداهت وجود آغاز میکند. او وجود را امری بدیهی و بینیاز از تعریف میداند و بدون مقدمه، مستقیماً به این موضوع میپردازد. این رویکرد، اگرچه ساده و صریح به نظر میرسد، از منظر روششناسی فلسفی مورد نقد است، زیرا فقدان مقدمهای منسجم، فهم دقیق فلسفه را دشوار میسازد.
ورود به فلسفه در اسفار
ملاصدرا در اسفار اربعه (جلد اول، صفحه ۲۰)، با مقدمهای جامع و منطقی وارد بحث فلسفه میشود. او ابتدا به تعریف فلسفه، تقسیمبندی اولیه، غایت و شرف آن میپردازد. این مقدمه، چونان نقشهای است که مسیر کاوش فلسفی را روشن میسازد و خواننده را برای ورود به ژرفای مباحث آماده میکند.
درنگ: ملاصدرا در اسفار، با ارائه مقدمهای جامع شامل تعریف، غایت و تقسیمبندی فلسفه، روشی منطقی و استوار برای ورود به فلسفه برگزیده است. |
نقد روش منظومه
روش حاجی سبزواری در منظومه، به دلیل حذف مقدمه و تأکید بر بداهت وجود، فاقد اساس فلسفی محکم است. آغاز بحث بدون تبیین موضوع، غایت و تعریف فلسفه، چونان ورود به عمارتی بدون درگاه است که به سردرگمی میانجامد. این شتابزدگی، با روش علمی و منطقی ملاصدرا در تضاد است و ممکن است به شبهه غرضورزی نسبت به روش صدرایی منجر شود.
دفاع از روش اسفار
روش ملاصدرا در اسفار، با ارائه مقدمهای شامل موضوع، غایت و تعریف فلسفه، رویکردی درست و منطقی است. این مقدمه، چونان پایههای استواری است که بنای فلسفه بر آن استوار میشود. با مشخص کردن چارچوب علم، ملاصدرا زمینهای منسجم برای کاوشهای فلسفی فراهم میآورد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم نشان داد که اختلاف روششناختی میان منظومه و اسفار، در ترتیب و مقدمهچینی برای ورود به فلسفه نهفته است. ملاصدرا با ارائه مقدمهای جامع، روشی منطقی و استوار برگزیده، در حالی که حاجی سبزواری با حذف مقدمه و تأکید شتابزده بر بداهت وجود، رویکردی غیرفنی اتخاذ کرده است. این بخش، ضرورت مقدمهچینی را برای فهم دقیق فلسفه برجسته کرد.
بخش سوم: ضرورت مقدمه در فلسفه
اجزای ضروری مقدمه فلسفی
برای ورود به فلسفه، مقدمهای شامل سه عنصر اساسی لازم است: موضوع علم (چه چیزی مورد بحث است)، غایت علم (هدف چیست) و تعریف علم (چیستی فلسفه). این سه عنصر، چونان سه ستون اصلیاند که بنای معرفت فلسفی را استوار میسازند. بدون این چارچوب، ورود به فلسفه، مانند سفری بدون مقصد است که به گمراهی میانجامد.
درنگ: مقدمه فلسفی باید شامل تبیین موضوع، غایت و تعریف علم باشد تا چارچوبی منطقی برای فهم فلسفه فراهم آورد. |
متن پیشنهادی برای مقدمه
مقدمه فلسفه باید اینگونه باشد: «لابد فی تحصیل علوم العقلیة و الورود فی الفلسفة العامة اولاً وجود المقدمة بموضوع هذا العلم و غایتها و تعریف المناسب للموضوع و الغایت فیها». این متن، با تمرکز بر سه عنصر ضروری، شرف فلسفه را حذف کرده و بر تناسب تعریف با موضوع و غایت تأکید دارد. این ساختار، چونان کلیدی است که درهای معرفت فلسفی را میگشاید.
نقد شرف در مقدمه اسفار
ملاصدرا در مقدمه اسفار، علاوه بر موضوع، غایت و تعریف، به شرف فلسفه نیز اشاره میکند. هرچند شرف، ارزشی افزوده است، اما جزو الزامات ورود به فلسفه نیست. تأکید بر شرف، مانند افزودن زیوری غیرضروری به بنای معرفت است که حذف آن خللی به استحکام بنا وارد نمیکند.
کاربرد اصل سهگانه در همه علوم
اصل سهگانه (موضوع، غایت، تعریف) نه تنها در فلسفه، بلکه در همه علوم، از فقه و اصول گرفته تا علوم غیرفلسفی مانند موسیقی و حتی دزدی، ضروری است. به عنوان مثال، در دزدی، موضوع (مال مردم)، غایت (اکتساب حرام) و تعریف (اخذ مال غیر) باید مشخص باشد. این اصل، چونان قانونی جهانشمول است که هر علمی را نظم میبخشد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم نشان داد که مقدمهای شامل موضوع، غایت و تعریف، شرط لازم برای ورود به فلسفه است. این سه عنصر، چارچوبی منطقی برای فهم چیستی و چرایی فلسفه فراهم میکنند. شرف، هرچند ارزشمند، جزو الزامات نیست و اصل سهگانه در همه علوم کاربرد دارد. این بخش، زمینه را برای بررسی موضوع فلسفه فراهم آورد.
بخش چهارم: موضوع فلسفه و بداهت وجود
موضوع فلسفه در اسفار
ملاصدرا در اسفار (صفحه ۲۵)، موضوع فلسفه را «الموجود بما هو موجود» معرفی میکند. این موضوع، وجود مطلق است که بینفسه بَیّن و مستغنی از اثبات و تحریف است. این تبیین، چونان نوری است که حقیقت وجود را در منظر فیلسوف قرار میدهد و از هرگونه ابهام میرهاند.
اشتراک منظومه و اسفار در بداهت وجود
حاجی سبزواری در منظومه، با عبارت «بداهة الوجود و أنّه غنیٌ عن تعریف»، بر بداهت وجود تأکید دارد که با تبیین ملاصدرا در اسفار همخوان است. هر دو فیلسوف، وجود را امری بدیهی و بینیاز از تعریف میدانند، اما ترتیب ارائه در منظومه، به دلیل فقدان مقدمه، نادرست است.
درنگ: موضوع فلسفه، یعنی «موجود بما هو موجود»، امری بدیهی است که نیازی به اثبات ندارد، اما ترتیب ارائه آن در منظومه به دلیل فقدان مقدمه نادرست است. |
فلسفه و بحث از احوال موجود
فلسفه، علمی است که از احوال موجود بما هو موجود بحث میکند، نه از ذات موجود. این اصل، مورد توافق فلاسفهای چون ابنسینا، ملاصدرا، حاجی سبزواری و حتی اصولیین است. فیلسوف، چونان کاوشگری است که عوارض ذاتی وجود را بررسی میکند، نه ذات آن را.
تفاوت فلسفه با علوم جزئی
در علوم جزئی مانند ریاضیات، از احوال موضوع (مانند عدد یا کم) بحث میشود، نه از حقیقت آن. ریاضیدان به حقیقت «کم» کاری ندارد، اما فیلسوف، حقیقت مفاهیمی چون کم، شانس یا بخت را بررسی میکند. این تمایز، مانند تفاوت میان نقاشی است که جزئیات را ترسیم میکند و معماری که بنیاد بنا را طراحی مینماید.
نقش فیلسوف در علوم جزئی
فیلسوف، با بررسی حقیقت مفاهیم، مبنای علوم جزئی را فراهم میآورد. به عنوان مثال، اثبات وجود «کم» برای ریاضیات یا رد خرافاتی چون نحسی عدد ۱۳، وظیفه فیلسوف است. این نقش، مانند پالایشگری است که حقیقت را از اوهام جدا میسازد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم نشان داد که موضوع فلسفه، یعنی «موجود بما هو موجود»، امری بدیهی است که نیازی به اثبات ندارد. فلسفه از احوال وجود بحث میکند، نه از ذات آن. این اصل، تمایز فلسفه را از علوم جزئی روشن میسازد و نقش فیلسوف را در پالایش مفاهیم برجسته میکند. این بخش، زمینه را برای بررسی چالشهای بداهت وجود فراهم آورد.
بخش پنجم: چالش بداهت وجود و بحث از ذات موضوع
فلسفه، اعمالعلوم
فلسفه، به دلیل موضوعش (موجود بما هو موجود)، اعمالعلوم است و علمی بالاتر از آن وجود ندارد. این جامعیت، مانند اقیانوسی است که همه جویبارهای معرفت به آن میپیوندند. از اینرو، بحث از ذات موضوع در فلسفه، به دلیل نبود علمی اعم، ممکن نیست.
نقد بحث از ذات موضوع
به دلیل بداهت موضوع فلسفه و نبود علمی اعم، فلاسفه از بحث درباره ذات موجود منع کردهاند. این محدودیت، مانند دیواری است که فیلسوف را از ورود به قلمرو ذات بازمیدارد. اما پرسش این است: چه مانعی وجود دارد که از ذات موضوع بحث نشود؟
دیدگاه صدرالدین قونوی
صدرالدین قونوی در مصباحالانس (فصل چهارم، صفحه ۱۱)، برخلاف فلاسفه، بحث از حقیقت و احوال موضوع را جایز میداند. او معتقد است که علم میتواند هم به حقیقت موضوع و هم به عوارض آن بپردازد. این دیدگاه، مانند دریچهای است که افق جدیدی به سوی معرفت میگشاید.
درنگ: صدرالدین قونوی، با رویکرد عرفانی، بحث از حقیقت موضوع را جایز میداند و با دیدگاه فلاسفه در این زمینه در تضاد است. |
تضاد عرفا و فلاسفه
تضاد میان قونوی و فلاسفه، ناشی از تفاوت روششناختی عرفان (تجربهمحور) و فلسفه (برهانمحور) است. فلاسفهای چون ابنسینا، حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، بر عدم بحث از ذات موضوع تأکید دارند، اما قونوی این محدودیت را رد میکند. این اختلاف، مانند دو راهی است که فیلسوف را به تأمل در استحکام هر مسیر دعوت میکند.
شبهات در بداهت وجود
دو شبهه اساسی مطرح است: نخست، آیا وجود بدیهی است؟ دوم، آیا بحث از ذات موضوع در فلسفه جایز است؟ این شبهات، مانند سنگهاییاند که در مسیر معرفت فلسفی قرار گرفتهاند و نیازمند بررسی دقیقاند. اگر وجود بدیهی باشد، بحث از آن منتفی است، اما اگر شبههای در بداهت آن وجود داشته باشد، جای بحث دارد.
تشبیه به باور سنگ شدن
باور عامه در کودکی مبنی بر سنگ شدن مردان در محدوده شهربانو (بیبی زبیده)، به دلیل جلوگیری از سرقت گنج شکل گرفته بود. آزمایش این باور نشان داد که سنگ شدن دروغ است. این داستان، مانند ادعای فلاسفه است که بحث از ذات موضوع، فیلسوف را «سنگ» میکند. اگر این ممنوعیت بیاساس باشد، فیلسوف میتواند از ذات موضوع نیز بحث کند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم نشان داد که فلسفه، بهعنوان اعمالعلوم، از بحث درباره ذات موضوع منع شده، اما دیدگاه قونوی این محدودیت را به چالش میکشد. شبهات درباره بداهت وجود و امکان بحث از ذات موضوع، نیازمند تأمل عمیق است. این بخش، ضرورت بازنگری در پیشفرضهای فلسفی را برجسته کرد.
بخش ششم: غایت فلسفه و معرفت موجودات
غایت فلسفه
غایت فلسفه، شناخت موجودات و حقایق آنهاست، نه اهداف مادی مانند کسب درآمد یا سفید کردن دیوارها. فیلسوف، چونان جویندهای است که در پی فهم حقیقت وجود گام برمیدارد. آگاهی از این غایت، از پراکندگی فکری جلوگیری کرده و تحقیق را جهتدار میکند.
درنگ: غایت فلسفه، معرفت حقایق موجودات است و فیلسوف باید پیش از آغاز، هدف خود را به روشنی بداند. |
نقد اهداف غیرفلسفی
تعیین اهدافی مانند پول درآوردن بهعنوان غایت فلسفه، مانند گم کردن مقصد در سفری عظیم است. غایت فلسفه، معرفتی است و باید با چیستی و چرایی موجودات همخوان باشد. هرگونه انحراف از این هدف، فلسفه را از مسیر خود دور میسازد.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم نشان داد که غایت فلسفه، شناخت حقایق موجودات است و تعیین اهداف غیرفلسفی، مانند کسب درآمد، بیمعناست. آگاهی از غایت، فیلسوف را در مسیر معرفت هدایت میکند و از پراکندگی فکری جلوگیری مینماید.
بخش هفتم: وجود واجب و ممکن
جامعیت وجود در فلسفه
ابنسینا در اشارات (جلد سوم، باب الهیات) تأکید میکند که وجود منحصر به محسوسات نیست، بلکه اعم از مادی و مجرد است. این دیدگاه، مانند نوری است که در برابر ماتریالیسم، جامعیت وجود را روشن میسازد و وجود مجرد را اثبات میکند.
تفاوت فلسفه عام و الهیات خاص
موضوع فلسفه (موجود بما هو موجود) با موضوع الهیات خاص (واجبالوجود) متفاوت است. فلسفه عام، کلیات را بررسی میکند، اما الهیات خاص، به وجود واجب محدود است. این تمایز، مانند جداسازی دو شاخه از یک درخت است که هر یک مسیر متفاوتی را میپیمایند.
درنگ: فلسفه عام به موجود بما هو موجود میپردازد، در حالی که الهیات خاص، وجود واجبالوجود را بررسی میکند. |
دیدگاه بهمنیار
آقا بهمنیار در مقدمه کتاب تحصیل (صفحه ۳)، موضوع فلسفه را «الموجود و عوارض وجود» و تعریف آن را بحث از موجودات میداند. او نیز مانند فلاسفه، بر عوارض وجود تمرکز دارد، اما بحث از ذات را صراحتاً رد نمیکند.
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم نشان داد که وجود در فلسفه، اعم از مادی و مجرد است و فلسفه عام از الهیات خاص متمایز است. دیدگاه بهمنیار، بر عوارض وجود تأکید دارد، اما امکان بحث از ذات را بهطور کامل رد نمیکند. این بخش، جامعیت فلسفه را در بررسی وجود روشن ساخت.
بخش هشتم: تعهد و سادهزیستی حاجی سبزواری
تلاش حاجی سبزواری در منظومه
حاجی سبزواری، بیست و پنج سال برای تدوین منظومه زحمت کشید و متن، شرح و حاشیه آن را خود نگاشت. این تلاش، مانند کوشش باغبانی است که با دقت، درختی پربار را میپرورد. منظومه، نتیجه تعهد علمی و زهد اوست که نشاندهنده عمق اهتمامش به فلسفه است.
اخلاق و سادهزیستی حاجی
حاجی سبزواری، عالمی مؤمن و وارسته بود که اموالش را به فقرا میبخشید و خود کارهایش را انجام میداد. این سادهزیستی، مانند آینهای است که تقوا و تزکیه نفس او را بازمیتاباند و به اعتبار علمیاش میافزاید.
درنگ: حاجی سبزواری، با تعهد علمی و سادهزیستی، نمونهای از عالمی مؤمن و وارسته است که منظومه را با زحمت بسیار تدوین کرد. |
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، با بررسی تلاش و سادهزیستی حاجی سبزواری، نشان داد که منظومه نتیجه تعهد علمی و زهد اوست. این ویژگیها، اعتبار علمی او را تقویت کرده، اما روششناسی او در مقدمه همچنان مورد نقد است.
جمعبندی نهایی
این کتاب، با کاوش در اختلاف روششناختی میان منظومه حاجی سبزواری و اسفار ملاصدرا، نشان داد که ملاصدرا با ارائه مقدمهای جامع شامل موضوع، غایت و تعریف فلسفه، روشی منطقی و استوار برگزیده است. در مقابل، حاجی سبزواری با تأکید شتابزده بر بداهت وجود و حذف مقدمه، رویکردی غیرفنی اتخاذ کرده که به سردرگمی در فهم فلسفه میانجامد. فلسفه، بهعنوان اعمالعلوم، از احوال موجود بما هو موجود بحث میکند و به دلیل بداهت موضوع، از بررسی ذات آن منع شده است. با این حال، دیدگاه صدرالدین قونوی، که بحث از حقیقت موضوع را جایز میداند، چالشی عمیق در برابر این پیشفرض ایجاد میکند. این اختلاف، نیازمند تأمل و بررسی برهانی است تا محکمترین دیدگاه مشخص شود. غایت فلسفه، معرفت حقایق موجودات است و اصل سهگانه (موضوع، غایت، تعریف) در همه علوم، از فلسفه تا علوم جزئی، ضروری است. این اثر، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه، خواننده را به سیر در ژرفای روششناسی فلسفی دعوت میکند، مانند مسافری که با چراغ عقل، راه حقیقت را میجوید.
قرآن کریم، با آیه شریفه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ [مطلب حذف شد] : «و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند»)، بر اهمیت معرفت و عبادت تأکید دارد. این کتاب، با تکیه بر این آیه، خواننده را به تأمل در حقیقت وجود و روشهای فلسفی فرامیخواند.
با نظارت صادق خادمی |