متن درس
پالایش حقیقت: کاوش در امکان بحث از موضوع فلسفه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه بیست و یکم)
دیباچه
در گستره معارف فلسفی، پرسش از امکان بحث درباره موضوع فلسفه، چونان کلیدی است که دروازههای حقیقت را میگشاید. این پرسش، نهتنها به ساختار علوم و جایگاه موضوع در آنها بازمیگردد، بلکه بنیادهای تحقیق فلسفی را به چالش میکشد. درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، در جلسه بیست و یکم، به این پرسش بنیادین پرداخته و با نگاهی نقادانه و علمی، امکان بررسی موضوع فلسفه را در خود این علم کاوش کرده است. این نوشتار، بازتابدهنده آرای فلاسفه بزرگ چون ابنسینا، ملاصدرا، و صدرالدین قونوی است که با تمثیلات ادبی و استدلالهای منطقی، راه را برای پژوهشگران حوزه فلسفه و الهیات هموار میسازد.
بخش نخست: تمایز علوم جزئی و فلسفه در بحث از موضوع
علوم جزئی و ناتوانی در بررسی موضوع
در علوم جزئی، چون ریاضیات و منطق، متخصصان از توانایی لازم برای بحث درباره موضوع علم خود برخوردار نیستند. ریاضیدان، به حقیقت «کَم» (مقدار) کاری ندارد و آن را مفروض میانگارد؛ منطقی نیز، بدون آگاهی از فلسفه، نمیتواند موضوع منطق را تحلیل کند. این محدودیت، چونان سایهای بر علوم جزئی افتاده که از کاوش در بنیادهای خود ناتواناند. از اینرو، اثبات موضوعات علوم جزئی، وظیفهای است که بر دوش فیلسوف نهاده شده است.
نقش فلسفه بهعنوان علم اعلی
فلسفه، بهعنوان علم اعلی، متکفل تثبیت موضوعات علوم جزئی است. این جایگاه والا، فلسفه را چونان قاضی عادلی قرار داده که حقیقت موضوعات علوم دیگر را سنجیده و تثبیت میکند. این اصل، مورد اجماع است و هیچ اشکالی بر آن وارد نیست، زیرا متخصصان علوم جزئی، فاقد ابزار فلسفی برای چنین تحقیقی هستند.
تمایز فلسفه از علوم جزئی
برخلاف علوم جزئی، فلسفه که موضوعش «وجود» است، در موقعیتی منحصربهفرد قرار دارد. نبود علمی بالاتر از فلسفه، این پرسش را برمیانگیزد که آیا میتوان در خود فلسفه از موضوع آن بحث کرد یا خیر. این تمایز، چونان خطی زرین، فلسفه را از دیگر علوم جدا ساخته و ضرورت بررسی موضوع آن را در درون خود مطرح میکند.
بخش دوم: امکان بحث از موضوع فلسفه
دو گزینه در بررسی موضوع فلسفه
در فلسفه، به دلیل نبود علمی اعلیتر، دو گزینه پیش رو است: یا موضوع فلسفه (وجود) قابل بحث نیست، یا باید در خود فلسفه بررسی شود. این دوگانگی، چونان دو راهی در مسیر حقیقت، فیلسوف را به انتخاب میان تقلید یا تحقیق دعوت میکند. اگر موضوع فلسفه قابل بحث نباشد، فلسفه به سوفسطاییگری فرو میغلتد؛ اما اگر در خود فلسفه بررسی شود، راه برای تحقیق علمی گشوده میشود.
رد پیشفرض بداهت وجود
بحث از بداهت یا غیربداهت وجود، در این مرحله، پرسشی ثانوی است. پرسش اصلی، امکان بررسی موضوع در خود فلسفه است، نه پیشفرض بداهت آن. این رویکرد، چونان پالایش آبی زلال از ناخالصیها، از پیشداوریهای غیرضروری جلوگیری کرده و راه را برای تحقیقی آزاد هموار میسازد.
موقعیت منحصربهفرد فلسفه
چون هیچ علمی فراتر از فلسفه وجود ندارد و علوم جزئی نیز نمیتوانند موضوع فلسفه را بررسی کنند، تنها راه، بحث از موضوع در خود فلسفه است. این موقعیت، فلسفه را چونان جزیرهای در اقیانوس معرفت قرار داده که خود باید بنیادهای خویش را استوار سازد.
بداهت و تعریفناپذیری وجود
دو ادعا درباره وجود مطرح است: نخست، بداهت وجود که به تصور آن مربوط میشود؛ دوم، تعریفناپذیری وجود که به ثبوت و اثبات آن بازمیگردد. این دو، چونان دو بال پرنده معرفت، هرکدام به جنبهای از موضوع فلسفه اشاره دارند و نیازمند تحلیل جداگانهاند.
دیدگاه ملاصدرا و نقد وجوب بداهت
ملاصدرا در اسفار اربعه میفرماید: «يجب أن يكون الوجود بيّناً لنفسه»، که به بداهت وجود اشاره دارد، نه اثبات یا تعریف آن. اگر وجود بَیّن نباشد، نمیتواند موضوع فلسفه قرار گیرد، زیرا موضوع باید پیشاپیش روشن باشد. اما پرسش این است: این «يجب» چه نوع وجوبی است؟ آیا وجوب فقهی است یا عقلانی؟ این وجوب، چونان میخی است که طناب معرفت به آن بسته میشود؛ اگر محکم نباشد، صعود به قلههای فلسفه ناممکن است.
مثال کوهنوردی و ضرورت تثبیت موضوع
وجوب بداهت موضوع، مانند میخی است که در کوهنوردی، طناب به آن بسته میشود. بدون اطمینان از استحکام میخ، صعود به قلههای معرفت ممکن نیست. اگر موضوع فلسفه مشکوک باشد، بررسی مسائل آن بیمعنا خواهد بود، گویی که بنایی بدون پیریزی محکم ساخته شود.
تمایز دو ادعا درباره بداهت
دو ادعا در این زمینه مطرح است: نخست، اینکه موضوع فلسفه باید بديهي باشد؛ دوم، اینکه بدون بداهت موضوع، نمیتوان از مسائل آن بحث کرد. این دو، چونان دو شاخه از یک درخت، به چیستی موضوع و امکان بررسی مسائل بدون تثبیت آن اشاره دارند. اگر موضوع مشکوک باشد، فلسفه به سوفسطاییگری فرو میریزد، مگر اینکه موضوع تثبیت گردد.
نقد ادعای ملاصدرا
ملاصدرا معتقد است اگر موضوع فلسفه بَیّن نباشد، فلسفه موضوعی نخواهد داشت. اما این ادعا، چونان مانعی در مسیر تحقیق، مورد نقد است. میتوان بدون پیشفرض بداهت، موضوع را بررسی کرد تا روشن شود که آیا وجود دارد یا خیر. این رویکرد، چونان کلیدی است که قفلهای تقلید را میگشاید.
اولویت بررسی موضوع پیش از مسائل
به جای ورود به مسائل فلسفه، ابتدا باید موضوع آن (وجود) بررسی شود تا روشن گردد که بَیّن است یا خیر. این اولویت، چونان نقشهای برای کاوش در سرزمین معرفت، از فروافتادن به ورطه تقلید یا سوفسطاییگری جلوگیری میکند.
نقد وجوب بهمثابه اجبار
ادعای «يجب» در فلسفه، اگر به معنای اجبار و جلوگیری از بحث باشد، فلسفه را از علمیبودن محروم میکند. فلسفه، چونان جویباری زلال، باید از بند پیشفرضهای تقلیدی رها باشد تا به حقیقت دست یابد.
نقد تقلید در موضوع
پذیرش تقلیدی موضوع فلسفه، مانند بستن طناب به میخی سست است که ممکن است کنده شود. اگر موضوع بهصورت تقلیدی پذیرفته شود، مسائل فلسفه نیز تقلیدی خواهند بود و استحکام علمی نخواهند داشت. فیلسوف باید از استحکام موضوع اطمینان یابد، نه اینکه به یقین دیگران اکتفا کند.
امکان بحث از موضوع در فلسفه
اگر یقین به موضوع وجود ندارد، باید ابتدا از آن بحث کرد؛ در غیر این صورت، فلسفه رها میشود. این رویکرد، چونان سفری به سوی حقیقت، فیلسوف را به تحقیق و یقین شخصی دعوت میکند، نه تقلید از دیگران.
نقد فلسفه اسلامی از منظر جهانی
فلسفه اسلامی، به دلیل تأکید بر پیشفرضهایی چون «يجب»، از سوی فلسفه جهانی بهعنوان غیرعلمی نقد شده است. این نقد، چونان آیینهای، نشاندهنده تمرکز بیش از حد بر شاخ و برگ (مسائل) به جای ریشه (موضوع) است. برای پویایی فلسفه، باید مباحث ریشهای باز و بررسی شوند.
مثال ابنسینا و ضرورت استدلال
ابنسینا با مثال مربع و میانبر زدن از زاویه الف به جیم، بر ضرورت استدلال حتی در امور بدیهی تأکید میکند. او میفرماید: حتی الاغ میانبر را میفهمد، اما فیلسوف باید استدلال کند، نه تقلید. این سخن، چونان مشعلی است که راه تحقیق را از تقلید جدا میسازد.
چالش بدیهیات
بدیهیات، اگر مورد پرسوجو قرار گیرند، ممکن است مشکلساز شوند. پذیرش صرف بدیهی بودن، چونان گام نهادن در مسیری لغزنده، فیلسوف را از تحقیق بازمیدارد. این چالش، دعوتی است به بازنگری پیشفرضهای فلسفی.
بخش سوم: نقد پیشفرضهای فلاسفه اسلامی
نقد وجوب بداهت به معنای بَیّن
وجوب به معنای «بَیّن بودن» مورد پذیرش نیست، زیرا مانع بحث آزاد از موضوع میشود. فیلسوف باید آزادانه موضوع را بررسی کند، نه اینکه به وجوب محدود شود. این نقد، چونان کلیدی است که قفلهای پیشفرض را میگشاید.
شك و یقین در موضوع فلسفه
اگر موضوع فلسفه برای فردی بَیّن است، به عوارض آن بپردازد، اما اگر مشکوک است، باید بررسی شود. شك، چونان موتور محرک فلسفه، محل بحث است، برخلاف یقین به دروغ یا حقیقت که بحث را منتفی میکند.
نقد جرمانگاری شك
جرم دانستن بررسی بدیهیات، مانند شك در استحکام میخ، غیرمنطقی است. علم مدرن، بدیهیات را بررسی میکند و این رویکرد، نهتنها جرم نیست، بلکه علمی است. این نقد، چونان آیینهای، ضعف پیشفرضهای تقلیدی را آشکار میسازد.
نقد تعریف فلسفه بهعنوان علم الهی
تعریف ملاصدرا از فلسفه بهعنوان «العلم الإلهي» مورد نقد است، زیرا فلسفه لزوماً به الهیات منتهی نمیشود. فلسفه، ممکن است به نتایج الهی، مادی، یا حتی الحادی منجر شود. این جامعیت، فلسفه را چونان دریایی بیکران از محدودیت الهیات آزاد میکند.
نقد ابنسینا و الهیات
ابنسینا میفرماید هر کس به خداوند نرسد، متفلسف است، نه فیلسوف. این ادعا، چونان باری بر دوش فلسفه، نادرست است، زیرا فلسفه به معنای دوستداری معقولات است، نه لزوماً الهیات. ریشه یونانی «فیلوسوفیا» (عشق به حکمت)، این حقیقت را آشکار میسازد.
نقد شیخ اشراق
شیخ اشراق، فلسفه را «تأله به اله» تعریف کرده، اما این تعریف نیز نادرست است. فلسفه، به بررسی کلیات میپردازد و ممکن است به نتایج غیرالهی نیز برسد. این نقد، چونان بادبانی است که کشتی فلسفه را به سوی افقهای گستردهتر هدایت میکند.
جامعیت فلسفه
فلسفه، بهعنوان علم امور عام، چونان آسمانی پهناور، ممکن است به نتایج الهی، مادی، یا حتی الحادی منجر شود. این جامعیت، فلسفه را از محدود شدن به الهیات آزاد کرده و آن را به سوی حقیقت ناب رهنمون میسازد.
شاهد قونوی در مصباحالانس
صدرالدین قونوی در مصباحالانس، با تأکید بر امکان بحث از حقیقت و احوال موضوع، بهترین شاهد برای این دیدگاه است. او میفرماید: «فالموضوع ما يُبحث عن حقيقته و عن الأحوال المنسوبة إليه»، یعنی موضوع، چیزی است که از حقیقت و احوال آن بحث میشود. این تعریف، چونان گوهری درخشان، امکان بررسی حقیقت موضوع (هست یا نیست) را تأیید میکند.
برتری قونوی بر محییالدین
قونوی، بهعنوان شاگرد محییالدین، سخنان او را پالایش کرد و نظام عرفانی منسجمتری ارائه نمود. او، چونان باغبانی ماهر، شاخههای خام محییالدین را هرس کرده و سخنان پختهتری به ارمغان آورد. ارادت او به استادش، تا بدانجا بود که مادرش را به همسری محییالدین داد، اما این ارادت، او را از تقلید کورکورانه بازداشت.
نقد تقلید در فلسفه
فلاسفهای که از یکدیگر تقلید کردهاند، فلسفهای تقلیدی تولید کردهاند که فاقد اصالت است. این تقلید، چونان سایهای سنگین، مانع نوآوری و بررسی آزادانه موضوعات فلسفی شده است.
معنای حقیقت در دیدگاه قونوی
قونوی، حقیقت را به معنای «هست یا نیست» تعریف میکند. اگر موضوع هست، حقیقت دارد و اگر نیست، فاقد حقیقت است. این دیدگاه، چونان نقشهای دقیق، بحث از وجود یا عدم موضوع را مقدم بر احوال آن میداند.
کاملترین بیان قونوی
بیان قونوی در مصباحالانس، کاملترین تبیین از امکان بحث از موضوع است و هیچ اشکالی بر آن وارد نیست. این بیان، چونان مشعلی فروزان، با منطق فلسفی و عرفانی سازگار بوده و محدودیتهای فلاسفه را رفع میکند.
ضرورت روشن بودن موضوع
در هر علمی، موضوع، غایت، و تعریف باید روشن باشد. در فلسفه نیز، باید بررسی شود که موضوع روشن است یا خیر. این ضرورت، چونان بنیادی استوار، از اصول منطقی هر علم ناشی میشود.
شك در موضوع فلسفه
اگر موضوع فلسفه (وجود) برای فردی مشکوک باشد، باید بررسی شود، نه اینکه به یقین دیگران اکتفا گردد. شك، چونان حقی طبیعی برای فیلسوف، نباید با وجوب تقلیدی سرکوب شود.
نقد یقین دیگران
یقین دیگران، مانند یقین ملاصدرا، برای فرد مشکوک کافی نیست. فلسفه، چونان سفری شخصی، به یقین فردی نیاز دارد، نه تقلید از دیگران.
اذن دخول به فلسفه
فیلسوف، پیش از ورود به فلسفه، باید «اذن دخول» بگیرد، یعنی موضوع را بررسی کند تا از شك به یقین برسد. این بررسی، چونان کلیدی است که دروازههای فلسفه را میگشاید.
شك در چیستی موضوع
شك در اینکه موضوع فلسفه وجود است یا ماهیت، بسیط است یا مرکب، نظری است یا عملی، باید بررسی شود. این شبهات، چونان دعوتی به کاوش، فیلسوف را به تحلیل عمیق موضوع فرا میخوانند.
جایز بودن بحث از موضوع
هیچ اشکالی ندارد که در فلسفه از موضوع آن بحث شود، مگر اینکه ثابت شود موضوع قابل بحث نیست. این جایز بودن، چونان پلی است که فیلسوف را به سوی حقیقت هدایت میکند.
دو حالت در بحث از موضوع
یا موضوع تثبیت نمیشود و به سوفسطاییگری میانجامد، یا شك وجود دارد که باید رفع شود. شك، چونان نقطه شروعی برای تحقیق، فیلسوف را به سوی یقین رهنمون میسازد.
تمایز مشکوک و متيقن
فرد مشکوک، نه به یقین حقیقت و نه به یقین بطلان رسیده است. او باید شك خود را بررسی کند تا به یقین دست یابد. این تمایز، چونان خطی روشن، شك را بهعنوان نقطه شروع فلسفه تأیید میکند.
فلسفه مدرن و بدیهیات
فلسفه مدرن، بدیهیات را مورد پرسوجو قرار میدهد، که رویکردی درست و علمی است. این رویکرد، چونان نسیمی تازه، فلسفه را از بند پیشفرضهای تقلیدی رها میسازد.
توحید فلاسفه اسلامی
فلاسفه اسلامی، چون ملاصدرا، میرداماد، و ابنسینا، به دلیل ایمان پیشین به توحید، موضوع فلسفه را بدیهی فرض کردند. این پیشفرض، چونان سدی در برابر شبهات، مانع بررسی آزادانه موضوع شد.
نقد پیشفرض توحید
یقین به توحید، دلیل کافی برای بدیهی دانستن موضوع فلسفه نیست. شبهات موجود در موضوع و الهیات، چونان موانعی در مسیر حقیقت، به پاسخهای برهانی نیاز دارند، نه فرض بدیهی.
شبهات و ضرورت پاسخ
اگر موضوع فلسفه بدیهی باشد، بحثی ندارد، اما شبهات موجود، بررسی آن را ضروری میکنند. این شبهات، چونان ابرهایی در آسمان معرفت، به پاسخهای روشن و استدلالی نیاز دارند.
شك و پذیرش در فلسفه
فرد مشکوک را نباید از فلسفه طرد کرد، بلکه باید تا رفع شك در فلسفه باقی بماند. فلسفه، چونان میدانی پهناور، باید به شكان اجازه حضور و پرسوجو دهد.
ذهنی بودن فلسفه
فلسفه، علمی ذهنی است که به کلیات میپردازد و حاکی از واقعیات خارجی است. برخلاف ایدهآلیسم، فلسفه اسلامی معتقد است ذهنیتها با خارج مطابقت دارند. این تمایز، چونان پلی است که ذهن را به واقعیت متصل میکند.
رفع شك پیش از ورود
فردی که در موضوع فلسفه شك دارد، باید ابتدا شك را رفع کند. شك وجدانی، چونان ندایی درونی، نیازمند بررسی است، نه رد یا پذیرش بدون دلیل.
نقد شكگریزی
گفتن «شك نکن» به فرد مشکوک، پاسخ نیست، زیرا شك وجدانی با دستور رفع نمیشود. این شك، چونان جرقهای برای تحقیق، باید با استدلال و تجربه خاموش گردد.
یقین پس از شك
اگر شك رفع شد و موضوع بَیّن گردید، آنگاه میتوان به مسائل فلسفه وارد شد. این فرآیند، چونان سفری از تاریکی شك به روشنایی یقین، فلسفه را از تقلید به تحقیق تبدیل میکند.
تقلید در فلسفه اسلامی
بسیاری از فلاسفه اسلامی، به دلیل ایمان مشترک به توحید، از یکدیگر تقلید کردهاند. این تقلید، چونان سایهای سنگین، مانع بررسی آزاد بدیهیات و موضوع فلسفه شده است.
ایمان پیشینی فلاسفه
ملاصدرا، میرداماد، و ابنسینا، به دلیل ایمان کامل، موضوع را بدیهی فرض کردند. این ایمان، چونان شرابی شیرین، آنها را از چشیدن شبهات بازداشت.
مثال شیر و شیره
فلاسفه، مانند کسی که شیر را خورده و شیرین یافته، موضوع را مفروض گرفتند. اما فرد جدید، چونان کاوشگری که شیره را میچشد، باید موضوع را بررسی کند تا به یقین برسد.
جمعبندی
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در امکان بحث از موضوع فلسفه پرداخت. علوم جزئی، از بررسی موضوع خود ناتواناند و این مهم، بر عهده فلسفه است. اما در فلسفه، به دلیل نبود علمی اعلیتر، بررسی موضوع یا در خود فلسفه ممکن است یا غیرممکن. ملاصدرا با تأکید بر بداهت وجود، بحث از موضوع را منتفی میداند، اما این وجوب، اگر به معنای اجبار باشد، فلسفه را از برهان محروم میکند. صدرالدین قونوی، با تعریف موضوع بهعنوان چیزی که حقیقت و احوال آن بررسی میشود، امکان بحث آزادانه را تأیید میکند. شك در موضوع، نهتنها مانع فلسفه نیست، بلکه محرک آن است و باید تا رفع آن ادامه یابد. فلسفه اسلامی، به دلیل تقلید و پیشفرض توحید، گاه از بررسی بدیهیات بازمانده، اما با رویکردی مدرن و آزاد، میتوان موضوع را کاوش کرد. این متن، چونان مشعلی فروزان، با پالایش پیشفرضهای تقلیدی، راه را برای تحقیقی آزادانه در فلسفه هموار میسازد.