در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 29

متن درس




کتاب نقد بداهت و تبیین اعمیت وجود

نقد بداهت و تبیین اعمیت وجود: بازسازی روش‌شناسی فلسفی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۹)

دیباچه

فلسفه، چونان دریایی ژرف و بی‌کران، همواره در پی یافتن مبنایی استوار برای تبیین حقیقت هستی بوده است. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، در درس‌گفتار بیست‌ونهم خویش، با نگاهی نو و تأمل‌برانگیز، به نقد پیش‌فرض بداهت وجود و اعرفیت آن پرداخته و پیشنهادی بدیع برای ورود به فلسفه از منظر اعمیت وجود ارائه داده‌اند.

بخش یکم: نقد بداهت وجود در منطق سنتی

تقدم چیستی بر هستی در منطق

در منطق سنتی، پرسش از چیستی (ما هو) بر پرسش از هستی (هل هو) مقدم است. برای نمونه، در پاسخ به پرسش «انسان چیست؟» گفته می‌شود: حیوان ناطق. سپس پرسیده می‌شود: «آیا انسان وجود دارد؟» این ترتیب، در امور ماهیتی که تعریف آنها مستقل از وجودشان ممکن است، معتبر است. همانند معماری که ابتدا نقشه بنا را ترسیم می‌کند و سپس به ساخت آن می‌پردازد، منطق‌دانان نخست چیستی را تعریف کرده، سپس به بررسی وجود آن می‌پردازند. این روش در مورد موجوداتی با ماهیت مشخص، مانند انسان، کارآمد است، اما در مواجهه با مفهوم وجود، چالش‌هایی بنیادین پدیدار می‌شود.

کاربرد چیستی و هستی در اشیاء

برای اشیاء، ابتدا چیستی (ما هو) تعریف می‌شود و سپس هستی (هل هو) بررسی می‌گردد. برای مثال، انسان به‌عنوان حیوان ناطق تعریف شده و سپس وجود یا عدم وجود آن تأیید یا رد می‌شود. این روش، مانند کلیدی است که قفل معرفت را می‌گشاید، اما در مورد وجود، که فاقد ماهیت مستقل است، این کلید کارایی خود را از دست می‌دهد. نبود ماهیت در وجود، منطق سنتی را در مواجهه با این مفهوم ناکارآمد می‌سازد.

مثال عنقاء و استقلال چیستی

در مورد موجودی چون عنقاء، ابتدا چیستی آن (حیوان فلان) تعریف می‌شود و سپس پرسش از هستی‌اش (هل هو) مطرح می‌گردد، که پاسخ آن عدم وجود است. این مثال، چونان آینه‌ای روشن، استقلال تعریف چیستی از وجود را در منطق نشان می‌دهد. با این حال، در مورد وجود، این استقلال از میان می‌رود، زیرا وجود خود فاقد ماهیتی است که بتوان آن را تعریف کرد.

چالش‌های پرسش از چیستی وجود

پرسش «وجود چیست؟» تنها زمانی معنا دارد که وجود فرض شود. اگر وجود نباشد، چیستی آن بی‌معنا می‌شود، مانند پرسیدن از رنگ بال‌های پرنده‌ای که وجود ندارد. این وابستگی چیستی به هستی، منطق سنتی را در مواجهه با وجود به بن‌بست می‌رساند. پرسش از چیستی وجود، بدون اثبات پیشینی هستی آن، چونان قایقی بی‌جهت در دریای طوفانی است.

تقدم هستی بر چیستی در وجود

در مورد وجود، برخلاف امور ماهیتی، پرسش از هستی (هل هو) بر چیستی (ما هو) مقدم است. ابتدا باید بررسی شود که «آیا وجود هست؟» و سپس پرسیده شود که «وجود چیست؟». این تقدم، مانند ساخت بنیانی استوار پیش از بنای عمارت، ضرورت اثبات هستی وجود را پیش از تعریف آن نشان می‌دهد. اما این پرسش نیز خود چالش‌هایی نوین به همراه دارد.

پارادوکس پرسش از هستی وجود

پرسش «آیا وجود هست؟» خود پارادوکسیکال است. اگر وجود باشد، پرسش بدیهی است و اگر نباشد، موضوع پرسش منتفی می‌شود. این پارادوکس، مانند گره‌ای کور در طناب منطق، پرسش از وجود را در چارچوب منطق سنتی غیرممکن می‌سازد. وابستگی متقابل چیستی و هستی در وجود، منطق‌دان را در میانه راه سرگردان می‌کند.

درنگ

وابستگی متقابل چیستی (ما هو) و هستی (هل هو) در مفهوم وجود، منطق سنتی را در مواجهه با این مفهوم ناکارآمد می‌سازد. این پارادوکس، ضرورت بازنگری در مبنای فلسفه را آشکار می‌کند.

بخش دوم: نقد اعرفیت و بداهت وجود

کاستی تعریف و اثبات وجود

پرسش از چیستی وجود (ما هو) به تعریفی منجر می‌شود که یا به وجود فرض‌شده اشاره دارد یا به وجود غیرموجود (معدوم)، که هر دو مشکل‌ساز است. همچنین، پرسش از هستی وجود (هل هو) به تعریف آن وابسته است، و بدون تعریف، اثبات ممکن نیست. این وابستگی، مانند دو بال پرنده‌ای که یکدیگر را نفی می‌کنند، فلسفه را از پیش‌فرض بداهت وجود دور می‌سازد.

دیدگاه ارسطو و حاجی سبزواری

حاجی سبزواری از ارسطو نقل می‌کند که در برخی موارد، چیستی و هستی یا هستی و چرایی یکی است، مشروط به آنکه وجود فرض شود. این دیدگاه، مانند پلی بر فراز رودخانه‌ای خروشان، با فرض وجود، مشکل را حل می‌کند، اما در صورت شک در وجود، این پل فرو می‌ریزد. شک در وجود، امکان تعریف و اثبات را از میان می‌برد.

نقد ادعای بداهت وجود

فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا، خواجه نصیرالدین طوسی، حاجی سبزواری و ملاصدرا، وجود را بدیهی و اعرف دانسته‌اند، اما این ادعا به دلیل وابستگی تعریف و اثبات وجود به یکدیگر، بی‌اساس است. بداهت، مانند نوری که بدون منبع روشنایی ادعای درخشش دارد، نمی‌تواند فلسفه را از استدلال بی‌نیاز کند. شک در اعرفیت، وجدانی است و نمی‌توان آن را با ادعای بداهت رد کرد.

نقد ورود از اعرفیت

ورود به فلسفه از منظر اعرفیت وجود، مانند بنای عمارتی بر شالوده‌ای سست است. اعرفیت، صفتی عرضی و قابل شک است و نمی‌تواند مبنای استواری برای فلسفه باشد. این نقد، مانند زنگ بیداری، فلاسفه را به بازنگری در روش‌شناسی خود فرا می‌خواند.

درنگ

اعرفیت وجود، به دلیل قابل شک بودن و وابستگی به اثبات، نمی‌تواند مبنای استواری برای فلسفه باشد. این نقد، ضرورت جست‌وجوی مبنایی نوین را آشکار می‌سازد.

بخش سوم: اعمیت وجود، مبنای استوار فلسفه

پیشنهاد اعمیت به‌عنوان مبنای فلسفه

استاد فرزانه، با الهام از تمهید القواعد، پیشنهاد می‌کنند که فلسفه باید از اعمیت وجود (عمومیت آن) آغاز شود، نه از اعرفیت. اعمیت، به معنای عام‌ترین بودن وجود است، که هیچ‌چیز، حتی عدم، نمی‌تواند از آن اعم باشد. مانند خورشیدی که همه چیز را در پرتو خود روشن می‌سازد، اعمیت وجود، همه واقعیت‌ها را در بر می‌گیرد و از شک مصون است.

تعریف اعمیت در تمهید القواعد

در تمهید القواعد، موضوع فلسفه «اعم الاموضوعات» (وجود اعم) دانسته شده است. این دیدگاه، وجود را به‌عنوان عام‌ترین واقعیت معرفی می‌کند که هیچ‌چیز اعم از آن نیست. این تعریف، مانند ستونی استوار، فلسفه را بر شالوده‌ای غیرقابل‌تزلزل بنا می‌کند.

معنای اعمیت و نبود چیزی اعم از وجود

اعمیت، یعنی هیچ‌چیز اعم از وجود نیست، زیرا عدم غیرواقعی است و مفاهیم ذهنی نیز اخص از وجود‌اند. وجود، مانند اقیانوسی بی‌کران، هم ذهن و هم خارج را در بر می‌گیرد. این ویژگی، اعمیت را به‌عنوان مبنای غیرقابل‌انکار فلسفه تثبیت می‌کند.

نقد مفاهیم اعم از وجود

مفاهیمی چون ماهیت یا عدم، اعم از وجود نیستند، زیرا یا ذهنی‌اند یا غیرواقعی. وجود، مانند ریشه درختی که شاخه‌های ذهن و خارج را تغذیه می‌کند، عام‌ترین واقعیت است. این تمایز، اعمیت را از مفهوم‌گرایی جدا می‌سازد.

ذاتی بودن اعمیت

اعمیت، ذاتی وجود است، زیرا نمی‌توان چیزی اعم از آن یافت و شک در آن ممکن نیست. در منطق، ذاتی چیزی است که «لانه» برنمی‌دارد، مانند ناطق بودن برای انسان. اعمیت، مانند گوهره‌ای که از وجود جدایی‌ناپذیر است، مبنای استواری برای فلسفه فراهم می‌کند.

درنگ

اعمیت وجود، به دلیل ذاتی بودن و مصونیت از شک، مبنای استواری برای فلسفه است که بر اعرفیت و بداهت برتری دارد.

بخش چهارم: واقعیت مقید و عمومیت آن

واقعیت مقید و اطلاق آن

واقعیت مقید (ماده)، مانند جریانی یکسان در همه موجودات، عمومیت دارد. همان‌گونه که آب در کوزه و جوی، ماهیت آب بودن خود را حفظ می‌کند، واقعیت مقید نیز در همه موجودات یکسان است. این عمومیت، اعمیت را به‌عنوان ویژگی مشترک همه واقعیت‌ها تأیید می‌کند.

نقد سوفسطایی‌گری

انکار واقعیت، مانند انکار نور خورشید در روز روشن، غیرممکن است. شک در واقعیت، خود نیازمند واقعیتی است که شک در آن صورت گیرد. این نقد، مانند تیغی برنده، سوفسطایی‌گری را رد کرده و اعمیت را غیرقابل‌انکار می‌سازد.

نقد دیدگاه‌های مادی

دیدگاه‌هایی چون کمونیسم، وجود مقید (ماده) را می‌پذیرند، اما وجود مجرد را انکار می‌کنند. با این حال، وجود مقید، اعم عناوین است، زیرا همه موجودات مقید، واقعی‌اند. این عمومیت، مانند رشته‌ای که همه مهره‌ها را به هم متصل می‌کند، اعمیت را تثبیت می‌کند.

مثال آب و مساوات واقعیت

نمی‌توان گفت آب جوی، آب نیست؛ به همین سان، نمی‌توان واقعیت برخی موجودات را انکار کرد. این مثال، مانند آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، عمومیت واقعیت مقید را نشان می‌دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند واقعیت دیگری را نفی کند، زیرا واقعیت، مانند هوایی است که همه در آن تنفس می‌کنند.

درنگ

واقعیت مقید، به دلیل عمومیت و مساوات در همه موجودات، اعمیت را به‌عنوان مبنای مشترک و غیرقابل‌انکار فلسفه تثبیت می‌کند.

بخش پنجم: برتری اعمیت بر اعرفیت

اعرفیت به دلیل اعمیت

وجود اعرف است، زیرا اعم است (الوجود اعرف لأنه اعم). اما اعمیت، ذاتی و بی‌نیاز از دلیل است. این استدلال، مانند نردبانی که به قله حقیقت می‌رسد، اعرفیت را به اعمیت وابسته می‌سازد. اعمیت، چون ریشه‌ای است که درخت فلسفه را استوار می‌دارد.

نبود دلیل برای اعمیت

اعمیت، مانند جوهره‌ای ذاتی، «لانه» برنمی‌دارد و از شک مصون است. برخلاف اعرفیت که صفتی عرضی است، اعمیت نیازی به اثبات ندارد. این ویژگی، مانند ستاره‌ای ثابت در آسمان فلسفه، اعمیت را به‌عنوان اصل بنیادین تثبیت می‌کند.

تمایز ذاتی و عرضی

در منطق، ذاتی چیزی است که غیرقابل‌علت و غیرقابل‌شک است، مانند ناطق بودن برای انسان. اعمیت، مانند گوهر ذاتی وجود، از اوصاف عرضی چون اعرفیت و بینیت متمایز است. این تمایز، مانند خطی روشن میان روز و شب، اعمیت را از دیگر اوصاف جدا می‌سازد.

ورود به فلسفه از اعمیت

ورود به فلسفه از اعمیت، مانند گشودن دری به سوی حقیقت است. برخلاف اعرفیت که به دلیل شک‌پذیری سست است، اعمیت مبنایی محکم و غیرقابل‌تزلزل فراهم می‌کند. این روش، مانند راهنمایی حکیمانه، فلسفه را از مشکلات بداهت و شک نجات می‌دهد.

درنگ

ورود به فلسفه از اعمیت، به دلیل ذاتی بودن و مصونیت از شک، روشی استوار و برتر از ورود از اعرفیت است.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقد بداهت و اعرفیت وجود پرداخته و اعمیت را به‌عنوان مبنایی استوار برای فلسفه پیشنهاد کرده است. منطق سنتی، که تقدم چیستی بر هستی را در امور ماهیتی معتبر می‌داند، در مواجهه با وجود ناکارآمد است، زیرا وجود فاقد ماهیت مستقل است. وابستگی متقابل چیستی و هستی، ادعای بداهت و اعرفیت را سست می‌کند. اعمیت وجود، به‌عنوان عام‌ترین واقعیت که هیچ‌چیز اعم از آن نیست، مبنایی غیرقابل‌انکار و ذاتی برای فلسفه فراهم می‌آورد. این دیدگاه، که در تمهید القواعد نیز مورد تأکید قرار گرفته، فلسفه را از پیش‌فرض‌های سست بداهت نجات داده و به استدلال و واقعیت عینی متصل می‌کند. مانند باغی که با آبی زلال سیراب می‌شود، این روش فلسفه را با استدلالی محکم و روشن پربار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی