در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 34

متن درس






نقد و بررسی واجب‌الوجود: مطلق یا مقید؟

نقد و بررسی واجب‌الوجود: مطلق یا مقید؟

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۴)

مقدمه

پرسش از چیستی واجب‌الوجود، چونان نوری درخشان بر سپهر فلسفه اسلامی، از دیرباز ذهن فیلسوفان و متکلمان را به خود مشغول داشته است. این مفهوم، که در قلب فلسفه و کلام اسلامی جای دارد، پرسش‌هایی بنیادین را برمی‌انگیزد: آیا واجب‌الوجود حقیقتی مطلق و بی‌قید است یا مقید به مراتب و قیود؟ این کتاب، با بازنویسی درس‌گفتار سی و چهارم از سلسله درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی نقادانه این پرسش می‌پردازد. هدف، تبیین دقیق و نقادانه دیدگاه‌های ابن‌سینا، ملاصدرا، خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر متفکران اسلامی در باب واجب‌الوجود است، با تأکید بر چالش‌های اطلاق و تقید.

بخش نخست: نقد واجب‌الوجود در فلسفه ابن‌سینا

واجب‌الوجود ابن‌سینا: مقید و متخالف

استاد فرزانه در درس‌گفتار سی و چهارم، نقد خود را با بررسی واجب‌الوجود در فلسفه ابن‌سینا آغاز می‌کنند. در کتاب «اشارات و تنبیهات»، ابن‌سینا واجب‌الوجود را نه‌تنها مقید به تقابل با ممکنات می‌داند، بلکه آن را متخالف (متضاد) با ممکنات معرفی می‌کند. این تخالف، واجب را از اطلاق محروم کرده و به قیود گرفتار می‌سازد.

درنگ: واجب‌الوجود ابن‌سینا، به دلیل تقید به تقابل با ممکنات و تخالف با آن‌ها، از اطلاق حقیقی محروم است و گرفتار قیود منطقی و فلسفی می‌شود.

تحلیل و تبیین: این نقد، ریشه در روش‌شناسی ابن‌سینا دارد که واجب را از طریق ممکنات اثبات می‌کند. ابن‌سینا با تکیه بر برهان امکان و وجوب، واجب را در نسبت با ممکنات تعریف می‌کند، که این تعریف، واجب را به قید تقابل گرفتار می‌سازد. تخالف، چونان دیواری بلند، واجب را از ممکنات جدا می‌کند، اما این جدایی، اطلاق واجب را به محاق می‌برد. این اشکال، یکی از چالش‌های بنیادین فلسفه مشایی است که واجب را در قفس تقابل محصور می‌کند.

روش‌شناسی ابن‌سینا: از ممکن به واجب

استاد فرزانه تأکید می‌کنند که ابن‌سینا در اشارات، از ممکن شروع کرده و به واجب می‌رسد. او استدلال می‌کند که هر ممکن، محتاج واجب است، اما این واجب، به دلیل تعریف در تقابل با ممکن، مقید است.

تحلیل و تبیین: روش ابن‌سینا، چونان پلی استوار از ممکن به واجب، منطقی به نظر می‌رسد، اما نتیجه آن واجبی مقید است. این روش، که از تجربه ممکنات آغاز می‌شود، واجب را به‌عنوان حقیقتی متخالف با ممکنات معرفی می‌کند. این تخالف، واجب را از حقیقت مطلق دور کرده و به قید گرفتار می‌سازد. این دیدگاه، ریشه در منطق ارسطویی ابن‌سینا دارد که وجود را در نسبت با ممکنات تحلیل می‌کند.

چالش تباین واجب و ممکن

استاد استدلال می‌کنند که ابن‌سینا، با تأکید بر تباین (تمایز ذاتی) میان واجب و ممکن، واجب را مقید به این تباین می‌کند. او می‌گوید: «واجب لَیسَ بمُمکِن و مُمکِن لَیسَ بواجِب»، که این تباین، واجب را از اطلاق محروم می‌کند.

تحلیل و تبیین: تباین، چونان خندقی عمیق، واجب را از ممکن جدا می‌کند، اما این جدایی، واجب را به قید تقابل گرفتار می‌سازد. ابن‌سینا با این روش، واجب را در برابر ممکن قرار می‌دهد، که این تقابل، چونان زنجیری، اطلاق واجب را محدود می‌کند. این اشکال، به محدودیت فلسفه مشایی در تبیین واجب مطلق اشاره دارد.

بخش دوم: نقد واجب‌الوجود در فلسفه ملاصدرا

نظریه تشکیک وجود: وحدت وجود با مراتب

استاد فرزانه به تفاوت میان ابن‌سینا و ملاصدرا اشاره می‌کنند. ملاصدرا، برخلاف ابن‌سینا، تباین را حذف کرده و وجود را واحدی می‌داند که مراتب مختلفی دارد: لا بِشرط، بِشرط شَیء، و بِشرط لا. واجب‌الوجود، در مرتبه بِشرط لا قرار دارد.

درنگ: ملاصدرا با نظریه تشکیک، وجود را واحد اما دارای مراتب می‌داند، که واجب در مرتبه بِشرط لا قرار دارد، اما این مرتبه، خود قیدی است که واجب را از اطلاق محروم می‌کند.

تحلیل و تبیین: نظریه تشکیک ملاصدرا، چونان دریایی بی‌کران، وجود را واحدی می‌داند که مراتب مختلفی چون واجب، ممکن، مادی و مجرد در آن جای دارند. این دیدگاه، با حذف تباین ابن‌سینا، وجود را به وحدتی می‌رساند، اما مرتبه بِشرط لا، چونان سایه‌ای بر این وحدت، واجب را مقید می‌سازد. این نظریه، گامی بلند در فلسفه اسلامی است، اما چالش تقید واجب را حل نمی‌کند.

نقد تشکیک وجود: تناقض در وحدت و مراتب

استاد فرزانه نظریه تشکیک را نادرست و بی‌اساس می‌خوانند، زیرا وجود واحد نمی‌تواند مراتب متضاد، مانند واجب و ممکن، را در خود جمع کند. آن‌ها با تمثیل «یک بام و دو هوا» استدلال می‌کنند که وجود واحد نمی‌تواند احکام متضاد (مانند خشک و خیس، سرد و گرم) داشته باشد.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان تیغی برنده، به تناقض منطقی در نظریه تشکیک اشاره دارد. وجود، به‌عنوان حقیقتی واحد، باید حکمی واحد داشته باشد، اما مراتب متضاد، چونان رنگ‌های متفاوتی بر یک بوم، این وحدت را مخدوش می‌کنند. این اشکال، ریشه در منطق ارسطویی دارد که ذات واحد را با حکمی واحد می‌شناسد.

تقید واجب در مرتبه بِشرط لا

استاد استدلال می‌کنند که واجب در مرتبه بِشرط لا، مقید داخلی است، نه خارجی، اما این تقید، واجب را از اطلاق محروم می‌کند. آن‌ها می‌گویند که بِشرط لا، مشابه «طرف» در فلسفه ابن‌سینا است، با این تفاوت که تقید ابن‌سینا خارجی و تقید ملاصدرا مرتبه‌ای است.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان آینه‌ای شفاف، ناتوانی نظریه تشکیک در تبیین واجب مطلق را نشان می‌دهد. مرتبه بِشرط لا، هرچند از تقابل خارجی آزاد است، اما قید مرتبه، واجب را در چارچوبی محدود نگه می‌دارد. این اشکال، به محدودیت حکمت متعالیه در رفع تقید واجب اشاره دارد.

تقابل مرتبه‌ای در برابر تقابل انفصالی

استاد فرزانه توضیح می‌دهند که ملاصدرا تقابل واجب و ممکن را از انفصالی (خارجی) به مرتبه‌ای تبدیل کرده است. اما این تغییر، مشکل تقید را حل نمی‌کند، زیرا واجب همچنان به مرتبه خود مقید است.

تحلیل و تبیین: تقابل مرتبه‌ای، چونان رشته‌ای نامرئی، واجب و ممکن را در وجود واحد به هم پیوند می‌دهد، اما این پیوند، واجب را از اطلاق محروم می‌کند. این دیدگاه، هرچند نوآورانه است، اما چالش تقید را حل نمی‌کند، زیرا مرتبه، خود قیدی است که واجب را محدود می‌سازد.

نقل از اسفار: وحدت وجود

استاد به جلد اول اسفار، فصل دوم، صفحه ۳۵ ارجاع می‌دهند که ملاصدرا می‌گوید: «الوُجُودُ فِی کُلِّ شَیءٍ لَو کانَ بِخِلافِ وُجُودِ الآخَرِ لَم یَکُن هُناکَ شَیءٌ واحِدٌ». این بیان، وجود را واحدی می‌داند که مراتب واجب و ممکن دارد.

تحلیل و تبیین: این نقل، چونان ستونی استوار، نظریه تشکیک ملاصدرا را نشان می‌دهد. وجود واحد، چونان خورشیدی که بر همه مراتب می‌تابد، واجب و ممکن را در خود جای می‌دهد. اما این وحدت، با نقد استاد فرزانه به چالش کشیده می‌شود، زیرا مراتب متضاد، وحدت وجود را مخدوش می‌کنند.

نقل دیگر از اسفار: مقتضی ذات

استاد به صفحه ۳۵ اسفار ارجاع می‌دهند که ملاصدرا می‌گوید: «الوُجُودُ فِی بَعضِ المَوجُوداتِ مُقتَضی ذاتِهِ دُونَ بَعضٍ». این بیان، وجود واجب را مقتضی ذات و وجود ممکن را غیرمقتضی می‌داند.

تحلیل و تبیین: این نقل، به تمایز میان واجب و ممکن در نظریه تشکیک اشاره دارد. واجب، چونان چشمه‌ای جوشان، وجودش از ذاتش سرچشمه می‌گیرد، اما ممکن، محتاج علتی دیگر است. این تمایز، هرچند دقیق است، اما تقید واجب به مرتبه را رفع نمی‌کند.

نقد اولویّت وجود

استاد به صفحه ۳۶ اسفار ارجاع می‌دهند که ملاصدرا می‌گوید: «فَالوُجُودُ الَّذی لا سَبَبَ لَهُ أَوْلی بِالمَوجُودِیَّةِ مِن غَیرِهِ». آن‌ها این بیان را نقد می‌کنند که وجود، به‌عنوان ذات، اولویّت برنمی‌دارد، زیرا اولویّت برای صفات است، نه ذات.

درنگ: وجود، به‌عنوان ذات، نمی‌تواند اولویّت داشته باشد، زیرا اولویّت برای صفات است، نه ذات. فرض اولویّت واجب، به تناقض در نظریه تشکیک منجر می‌شود.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان مشعلی روشنگر، به تناقض در فرض اولویّت وجود اشاره دارد. وجود، چونان جوهری واحد، نمی‌تواند مراتب بیشتر یا کمتر داشته باشد، مانند اعلم که صفت است، نه آدم‌تر که ذات است. این اشکال، ریشه در منطق ارسطویی دارد که ذات را با حکمی واحد می‌شناسد.

تمثیل نور در اسفار

استاد به تمثیل نور در اسفار اشاره می‌کنند که ملاصدرا می‌گوید نور بما هو نور، نه قوی، نه ضعیف و نه متوسط است. آن‌ها این تمثیل را نقد می‌کنند که وجود واحد نمی‌تواند مراتب متضاد داشته باشد.

تحلیل و تبیین: تمثیل نور، چونان آینه‌ای شفاف، وحدت وجود را نشان می‌دهد، اما استاد فرزانه استدلال می‌کنند که وجود واحد، مانند نور، نمی‌تواند احکام متضاد (واجب و ممکن) را در خود جمع کند. این نقد، به ناسازگاری تمثیل نور با نظریه تشکیک اشاره دارد.

نقد تشکیک عام و خاص

استاد به تقسیم‌بندی تشکیک عام (تقدم زمانی) و خاص (تقدم ذاتی) در اسفار اشاره کرده و تمثیل زمان (دیروز مقدم بر امروز) را نادرست می‌خوانند، زیرا زمان اعتباری است، اما وجود حقیقی.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان کلیدی گشاینده، به ناسازگاری تمثیل زمان با وجود اشاره دارد. زمان، مقاطع اعتباری دارد، اما وجود، حقیقتی ذاتی است. تمثیل زمان، چونان سایه‌ای ناپایدار، نمی‌تواند حقیقت وجود را نشان دهد.

تفاوت واجب و زمان

استاد استدلال می‌کنند که واجب، علت کل شیء است، اما زمان، علت مقاطع خود نیست. لذا تمثیل زمان با وجود، نادرست است.

تحلیل و تبیین: این اشکال، چونان خط‌کشی دقیق، تمایز میان واجب (خالق) و زمان (اعتباری) را نشان می‌دهد. واجب، چونان چشمه‌ای بی‌پایان، علت همه چیز است، اما زمان، چونان جریانی اعتباری، فاقد علیت است. این نقد، به محدودیت تمثیلات در تبیین وجود اشاره دارد.

نقد وجود بزرگ‌تر

استاد استدلال می‌کنند که اگر وجودی بزرگ‌تر از واجب فرض شود، یا ذهنی است یا به دو خدا منجر می‌شود، که محال است.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان دیواری استوار، به اصل وحدت واجب اشاره دارد. وجود بزرگ‌تر، یا مفهومی ذهنی است یا به تعدد واجب می‌انجامد، که با توحید ناسازگار است. این اشکال، به تناقض در فرض وجود شامل واجب و ممکن تأکید دارد.

بخش سوم: چالش موضوع فلسفه

موضوع فلسفه: وجود بما هو وجود

استاد فرزانه سؤال می‌کنند که اگر موضوع فلسفه وجود بما هو وجود باشد، آیا این وجود ذهنی است یا خارجی؟ وجود ذهنی، غیرواقعی و وجود خارجی، مقید به واجب یا ممکن است.

درنگ: موضوع فلسفه، اگر وجود بما هو وجود باشد، نمی‌تواند ذهنی باشد، زیرا غیرواقعی است؛ و اگر خارجی باشد، مقید است و نمی‌تواند مطلق باشد.

تحلیل و تبیین: این پرسش، چونان دری گشوده به سوی حقیقت، چالش تعیین موضوع فلسفه را نشان می‌دهد. وجود ذهنی، چونان سایه‌ای ناپایدار، نمی‌تواند موضوع علم باشد، و وجود خارجی، به دلیل تقید، از اطلاق محروم است. این اشکال، به روش‌شناسی فلسفه اسلامی در تعیین موضوع علم اشاره دارد.

نقد اطلاق واجب

استاد استدلال می‌کنند که اگر واجب مطلق باشد، نباید به مرتبه مقید باشد؛ اگر مراتب دیگر مطلق باشند، ممکن‌اند؛ و اگر کل وجود مطلق باشد، ذهنی است.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان مشعلی روشن، تناقض در فرض اطلاق واجب را نشان می‌دهد. واجب، اگر به مرتبه بِشرط لا مقید باشد، مطلق نیست؛ مراتب دیگر، چونان ممکنات، مقید به ماهیت‌اند؛ و وجود کلی، چونان مفهومی ذهنی، فاقد حقیقت خارجی است.

وجود ذهنی به‌عنوان مطلق

استاد بیان می‌کنند که وجود: وجودی که بر واجب و ممکن حمل می‌شود (یُحمَل عَلَی الواجِب والمُمکِن)، ذهنی است، زیرا در خارج، تنها مقیدات وجود دارند.

درنگ: وجود مطلق، که بر واجب و ممکن حمل می‌شود، مفهومی ذهنی است و فاقد مصداق خارجی است، زیرا در خارج، تنها وجودهای مقید (واجب یا ممکن) یافت می‌شوند.

تحلیل و تبیین: این دیدگاه، چونان آینه‌ای شفاف، تمایز میان مفهوم و مصداق را در فلسفه اسلامی نشان می‌دهد. حمل وجود بر واجب و ممکن، کاری ذهنی است، زیرا در خارج، وجودها مقید به قیود خاص (مانند وجوب یا امکان) هستند. این نقد، به محدودیت اطلاق خارجی در فلسفه ابن‌سینا و ملاصدرا اشاره دارد.

نقد وجود شامل واجب و ممکن

استاد استدلال می‌کنند که اگر وجودی شامل واجب و ممکن باشد، باید ممکن باشد، زیرا واجب باید محیط بر کل شیء باشد، نه صرفاً مرتبه‌ای از وجود.

تحلیل و تبیین: این اشکال، چونان کلیدی به سوی حقیقت، به تناقض در فرض وجودی شامل واجب و ممکن اشاره دارد. واجب‌الوجود، به‌عنوان حقیقتی مطلق، باید محیط بر همه چیز باشد، نه مقید به مرتبه‌ای خاص. اگر وجودی شامل هر دو باشد، یا باید ممکن باشد (که با وجوب ناسازگار است) یا به تعدد واجب منجر می‌شود، که محال است. این نقد، به اصل وحدت واجب در فلسفه اسلامی تأکید دارد.

بخش چهارم: نقد دیدگاه‌های کلامی در باب واجب‌الوجود

تفاوت فیلسوف و متکلم

استاد فرزانه تمایز میان فیلسوف و متکلم را برجسته می‌کنند. فیلسوف، واجب‌الوجود را عَین وجود می‌داند، در حالی که متکلم به اثبات صانع می‌پردازد، که صانع، وصف است، نه وجود.

درنگ: فیلسوف، واجب را ذات وجود می‌داند، اما متکلم، صانع را وصف می‌خواند. این تمایز، به تفاوت روش‌شناختی فلسفه و کلام در تبیین واجب‌الوجود اشاره دارد.

تحلیل و تبیین: این تمایز، چونان خط‌کشی دقیق، تفاوت میان فلسفه (تمرکز بر ذات وجود) و کلام (تمرکز بر صانع به‌عنوان وصف) را نشان می‌دهد. فیلسوف، واجب را حقیقتی ذاتی می‌داند، در حالی که متکلم، به اثبات صانع به‌عنوان خالق و مدبر می‌پردازد. این تفاوت، ریشه در روش‌شناسی این دو علم دارد.

نقد استدلال خواجه نصیر در تجرید

استاد به «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیرالدین طوسی اشاره می‌کنند که در اثبات صانع، وجود و صانع را خلط کرده و استدلالش ناقص است. خواجه می‌گوید: «المَوجُودُ إن کانَ واجِباً فَهُوَ المَطلُوبُ وإلاّ استَلزَمَهُ الواجِبُ»، اما این استدلال به دلیل ابهام در تعریف «موجود» به مطلق نمی‌رسد.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان مشعلی روشن، به خلط میان مفاهیم فلسفی (وجود) و کلامی (صانع) در تجرید اشاره دارد. خواجه، با شروع از «موجود»، به واجب می‌رسد، اما موجود، یا مقید است (مانند علی و حسن) یا مطلق ذهنی است، که نمی‌تواند موضوع فلسفه باشد. این اشکال، به محدودیت‌های کلام در تبیین واجب مطلق اشاره دارد.

نقد استدلال حدوث و قدم

استاد استدلال خواجه را با استدلال‌های حدوث و قدم مقایسه می‌کنند که هر دو به دلیل ابهام در تعریف «عالم» ناقص‌اند. اگر عالم، فیض حق باشد، حادث نیست؛ و اگر مخلوقات باشد، مقید است.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان آینه‌ای شفاف، به اشتراک استدلال‌های کلامی در ابهام موضوع اشاره دارد. عالم، یا فیض حق است که مطلق و غیرحادث است، یا مخلوقات مقید است که نمی‌تواند واجب مطلق باشد. این اشکال، به محدودیت‌های روش کلامی در تبیین واجب اشاره دارد.

برتری روش ابن‌سینا

استاد استدلال می‌کنند که روش ابن‌سینا (شروع از ممکن) منطقی‌تر از روش خواجه (شروع از موجود) است، زیرا از واقعیتی محکم (ممکن بودن خود) آغاز می‌کند، اما همچنان به واجب مقید می‌رسد.

تحلیل و تبیین: روش ابن‌سینا، چونان راهی استوار، از ممکن به واجب می‌رسد، اما نتیجه آن، واجبی مقید به تقابل است. این روش، هرچند نظام‌مندتر است، اما چالش اطلاق را حل نمی‌کند. این تحلیل، به مقایسه روش‌های فلسفی و کلامی تأکید دارد.

نقد ارجاع به قرآن کریم

استاد به ارجاع خواجه به آیه‌ای از قرآن کریم اشاره می‌کنند:

أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ [مطلب حذف شد] : «آیا پروردگارت کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است؟» (سوره فصلت، آیه ۵۳)

آن‌ها این ارجاع را نادرست می‌خوانند، زیرا آیه به ربوبیت و شهادت حق دلالت دارد، نه وجود یا صانع.

درنگ: ارجاع به آیه «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ» در اثبات واجب یا صانع نادرست است، زیرا به ربوبیت و شهادت حق اشاره دارد، نه وجود یا صانع.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان مشعلی روشنگر، به ناسازگاری استناد قرآنی با استدلال فلسفی اشاره دارد. ربوبیت، به معنای سرپرستی و شهادت، صفت است، نه ذات وجود یا صانع. این اشکال، به ضرورت دقت در استنادات کلامی تأکید دارد.

نقد برهان لمی

استاد ادعای خواجه مبنی بر لمی بودن استدلال را رد می‌کنند، زیرا به وجود یا صانع مربوط نیست و از روش لمی (عقلی) پیروی نمی‌کند.

تحلیل و تبیین: این نقد، به خلط میان برهان لمی و استدلال کلامی اشاره دارد. استدلال خواجه، به دلیل ابهام در تعریف موجود، نمی‌تواند لمی باشد، زیرا برهان لمی نیازمند وضوح موضوع است. این اشکال، به روش‌شناسی برهان در فلسفه اسلامی تأکید دارد.

بخش پنجم: نقد دیدگاه‌های متکلمان و شرح منظومه

استدلال منظومه و حاجی سبزواری

استاد به «منظومه» حاجی سبزواری اشاره می‌کنند که استدلال خواجه را به شعر تبدیل کرده و امکان را فقری می‌داند، اما به مطلق نمی‌رسد.

تحلیل و تبیین: حاجی سبزواری، با تبدیل استدلال خواجه به شعر، امکان را به فقر وجودی تفسیر می‌کند، اما این تفسیر، واجب را از تقید رهایی نمی‌دهد. این نقد، به تداوم مشکل ابهام در استدلال‌های کلامی اشاره دارد.

نقد شرح تجرید علامه

استاد به شرح تجرید علامه اشاره می‌کنند که خلط میان وجود و صانع دارد و استدلالش ناقص است. علامه، با استناد به قرآن کریم و ادعای برهان لمی، به مطلق نمی‌رسد.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان آینه‌ای شفاف، به خلط مفاهیم فلسفی و کلامی در شرح علامه اشاره دارد. استدلال او، به دلیل ابهام در موضوع و ناسازگاری با روش لمی، به واجب مطلق نمی‌رسد. این اشکال، به محدودیت‌های شرح در تبیین واجب تأکید دارد.

بخش ششم: دیدگاه عرفانی و محدودیت‌های برهان

دیدگاه عرفانی در برابر فلسفی

استاد فرزانه اشاره می‌کنند که دیدگاه عرفانی درباره واجب‌الوجود متفاوت است و واجب را حقیقتی مطلق و بی‌قید می‌داند، اما به جزئیات آن نمی‌پردازند و مشکلات فلسفی را برجسته می‌کنند.

تحلیل و تبیین: عرفان، چونان پرنده‌ای آزاد در آسمان حقیقت، واجب را بی‌قید می‌بیند، در حالی که فلسفه، آن را در قفس قیود محصور می‌کند. این تفاوت، به پیوند و تمایز میان عرفان و فلسفه در سنت اسلامی اشاره دارد.

دیدگاه ابن‌سینا در شفا: لا برهان علیه

استاد به «شفا» و «تعلیقات» ابن‌سینا اشاره می‌کنند که می‌گوید: «لا بُرهانَ عَلَیهِ»، یعنی بر حق تعالی برهان نیست.

درنگ: ابن‌سینا در شفا، با تأکید بر «لا بُرهانَ عَلَیهِ»، واجب‌الوجود را فراتر از برهان می‌داند، که به محدودیت استدلال در تبیین حق تعالی اشاره دارد.

تحلیل و تبیین: این دیدگاه، چونان قله‌ای دست‌نیافتنی، به محدودیت برهان در تبیین واجب اشاره دارد. ابن‌سینا، با این بیان، به بُعد عرفانی واجب نزدیک می‌شود، که فراتر از قیود عقلی است. این نقل، پیوند عرفانی و فلسفی ابن‌سینا را نشان می‌دهد.

نقد مرتبه و تعین

استاد استدلال می‌کنند که مراتب وجود، تعینات‌اند و نمی‌توانند ذات واحد داشته باشند، مانند تمایز میان «علم» و «من» که تعینات متفاوتی دارند.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان تیغی برنده، به تناقض در فرض مراتب با وحدت ذات اشاره دارد. مراتب، چونان شاخه‌های یک درخت، تعینات‌اند و احکام متفاوتی دارند، که با وحدت ذات وجود ناسازگار است.

نقد علم اجمالی

استاد استدلال می‌کنند که علم اجمالی در فلسفه، ذهنی است، زیرا در خارج، تفاصیل (مانند پاک و نجس) وجود دارند، نه کلیات.

تحلیل و تبیین: این نقد، چونان آینه‌ای شفاف، به تمایز میان علم اجمالی (ذهنی) و تفاصیل خارجی اشاره دارد. علم اجمالی، مانند سایه‌ای ناپایدار، مفهومی فاقد مصداق خارجی است. این اشکال، به روش فلسفی در تمایز مفهوم و مصداق تأکید دارد.

نتیجه‌گیری

این کتاب، با بازنویسی درس‌گفتار سی و چهارم استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی نقادانه مفهوم واجب‌الوجود در فلسفه و کلام اسلامی پرداخت. استاد، با طرح پرسش‌های بنیادین، نشان دادند که واجب‌الوجود در فلسفه ابن‌سینا، به دلیل تقابل با ممکنات، و در فلسفه ملاصدرا، به دلیل تقید به مرتبه بِشرط لا، از اطلاق محروم است. نظریه تشکیک ملاصدرا، هرچند وجود را واحد می‌داند، اما به دلیل مراتب متضاد، بی‌اساس خوانده شد. استدلال‌های کلامی، مانند تجرید خواجه نصیر، نیز به دلیل خلط وجود و صانع و ابهام در تعریف موجود، به مطلق نمی‌رسند. ارجاع به آیه «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» (فصلت: ۵۳) نادرست است، زیرا به ربوبیت اشاره دارد، نه وجود. دیدگاه ابن‌سینا در شفا، با تأکید بر «لا بُرهانَ عَلَیهِ»، به محدودیت برهان در تبیین حق تعالی اشاره می‌کند.

این اثر، چونان گوهری درخشان، نمونه‌ای برجسته از نقد فلسفی در سنت اسلامی است که محدودیت‌های استدلال‌های فلسفی و کلامی را در تبیین واجب مطلق نشان می‌دهد. با این حال، دیدگاه عرفانی، که واجب را حقیقتی بی‌قید می‌داند، نیازمند کاوش‌های بیشتر است. این کتاب، پژوهشگران را به تأمل عمیق‌تر در این پرسش بنیادین دعوت می‌کند: آیا واجب‌الوجود، مطلق است یا مقید؟

با نظارت صادق خادمی