در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 35

متن درس




کتاب نقد ضرورت دلیل در اصول دین و تحلیل برهان‌های فلسفی

نقد ضرورت دلیل در اصول دین و تحلیل برهان‌های فلسفی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۵)

دیباچه

فلسفه، چونان دریایی بی‌کران، در جست‌وجوی حقیقت هستی و معرفت الهی است. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در درس‌گفتار سی‌وپنجم خویش، با نگاهی ژرف و تأمل‌برانگیز، به نقد ضرورت دلیل برای اصول دین و تحلیل انواع برهان‌های فلسفی پرداخته‌اند.

بخش یکم: انواع برهان‌های فلسفی و تبیین ساختار استدلال

تقسیم‌بندی برهان‌ها در فلسفه

در فلسفه، برهان‌ها به سه نوع اصلی تقسیم می‌شوند: برهان لمی، برهان انی و برهان ملازمه‌ای. هر یک از این برهان‌ها، چون کلیدی برای گشودن قفل معرفت، روشی خاص برای استدلال ارائه می‌دهند. این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای دقیق، ساختار استدلال فلسفی را نظام‌مند می‌سازد و راه را برای فهم روابط علّی و منطقی هموار می‌کند.

برهان لمی: از علت به معلول

برهان لمی، برهانی است که از علت به معلول می‌رسد، هم در ساحت واقعیت خارجی (ثبوتاً) و هم در استدلال ذهنی (اثباتاً). برای مثال، فرض کنید شخصی دچار تعفن اخلاط (به‌هم‌خوردگی مزاج) است: «هذا متعفن الأخلاط». قضیه کلی می‌گوید: «کل متعفن الأخلاط محموم» (هر که اخلاطش به هم خورده تب دارد). نتیجه قیاس این است: «فهذا محموم» (پس این شخص تب دارد). در این قیاس، حد وسط (متعفن الأخلاط) هم در استدلال و هم در واقعیت، علت تب است. این برهان، مانند پلی استوار میان ذهن و واقعیت، رابطه علّی را با دقت حفظ می‌کند.

واقعیت خارجی در برهان لمی

در عالم خارج، تعفن اخلاط علت تب است و این رابطه در استدلال نیز منعکس می‌شود. مانند معماری که ابتدا نقشه‌ای ترسیم می‌کند و سپس بنایی مطابق آن می‌سازد، برهان لمی رابطه علّی را در هر دو ساحت ذهن و واقعیت حفظ می‌کند. این انطباق، قوت این برهان را در تبیین حقیقت نشان می‌دهد.

برهان انی: از معلول به علت

برهان انی، برهانی است که در آن معلول در استدلال، به‌عنوان علت حکم ظاهر می‌شود. برای مثال: «زید محموم» (زید تب دارد)، «کل محموم متعفن الأخلاط» (هر که تب دارد اخلاطش به هم خورده)، نتیجه: «زید متعفن الأخلاط» (زید اخلاطش به هم خورده). در این قیاس، حد وسط (محموم) در استدلال به‌عنوان علت تعفن اخلاط ظاهر می‌شود، اما در خارج، تب معلول تعفن اخلاط است. این برهan، مانند آینه‌ای که تصویر را وارونه نشان می‌دهد، در ذهن از معلول به علت می‌رسد، اما در واقعیت این رابطه معکوس است.

واقعیت خارجی در برهان انی

در واقعیت، تب علت تعفن اخلاط نیست، بلکه تعفن اخلاط علت تب است. این تفاوت، مانند سایه‌ای که با نور خورشید جابه‌جا می‌شود، برهان انی را به استدلالی صرفاً ذهنی تبدیل می‌کند که نمی‌تواند رابطه علّی واقعی را به‌طور کامل تبیین کند.

برهان ملازمه‌ای: از معلول به معلول

برهان ملازمه‌ای، از دو معلول به علت مشترک (علت ثالثه) می‌رسد. برای مثال: «هذه الحماء تشدد قباً» (این تب شدت و ضعف دارد)، «کل حماء تشدد قباً فهی محرقة» (هر تب متناوبی سوزاننده است)، نتیجه: «فهذه حماء محرقة» (این تب سوزاننده است). در این قیاس، حد وسط (تشدد قباً) و نتیجه (محرقة) هیچ‌کدام در خارج علت یکدیگر نیستند، بلکه هر دو معلول علت مشترکی (صفراء یا به‌هم‌خوردگی مزاج) هستند. این برهان، مانند رشته‌ای که دو مهره را به هم متصل می‌کند، رابطه غیرمستقیم بین دو معلول را نشان می‌دهد.

علت ثالثه در برهان ملازمه‌ای

علت مشترک (صفراء) در استدلال ملازمه‌ای ذکر نمی‌شود، اما در واقعیت خارجی وجود دارد. این ویژگی، مانند ستاره‌ای که در آسمان پنهان است اما نورش دیده می‌شود، رابطه بین دو معلول را به علتی خارج از استدلال متصل می‌کند.

درنگ

برهان‌های لمی، انی و ملازمه‌ای، سه روش اصلی استدلال فلسفی‌اند: لمی از علت به معلول، انی از معلول به علت در ذهن، و ملازمه‌ای از معلول به معلول با واسطه علت ثالثه. این تقسیم‌بندی، جامعیت روش‌های استدلال را نشان می‌دهد.

بخش دوم: وحدت عالم و نقد برهان صديقين

وحدت در عالم و روابط علّی

در عالم، هیچ موجودی بی‌گانه نیست؛ همه موجودات یا علت یکدیگرند، یا معلول یکدیگر، یا معلول علت مشترکی هستند. برای مثال، پدر علت فرزند، فرزند معلول پدر، و برادر و خواهر معلول والدین‌اند. این وحدت، مانند اقیانوسی که همه رودها به آن می‌ریزند، امکان وجود موجودی بی‌ارتباط با دیگران را نفی می‌کند. این اصل، فلسفه را به سوی نظریه‌ای نظام‌مند از وحدت هدایت می‌کند.

برهان صديقين و چالش رابطه علّی

در برهان صديقين، که وجود را واحد می‌داند، پرسش از رابطه علّت و معلول چالش‌برانگیز است. اگر وجود یکی باشد، چگونه می‌توان علّت و معلول را در آن تعریف کرد؟ این پرسش، مانند گرهی در طناب منطق، استدلال سنتی را در برابر وحدت وجود به چالش می‌کشد.

دیدگاه علامه طباطبایی در برهان صديقين

علامه طباطبایی در حاشیه اسفار، برهان صديقين را ملازمه‌ای می‌داند: از یک مرتبه وجود به مرتبه دیگر استدلال می‌شود. این دیدگاه، مانند پلی که دو ساحل را به هم متصل می‌کند، برهان صديقين را به رابطه‌ای غیرعلّی تبدیل می‌کند که از ربوبیت به شهادت می‌رسد.

آیه برهان صديقين

أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ [مطلب حذف شد] : آیا این بس نیست که پروردگارت بر هر چیزی گواه است؟)

این آیه از قرآن کریم، مانند نوری که از آسمان می‌تابد، ملازمه بین ربوبیت و شهادت را نشان می‌دهد و برهان صديقين را در چارچوبی عرفانی و قرآنی تأیید می‌کند.

نقد برهان لمی در اثبات خداوند

علامه طباطبایی برهان لمی را برای اثبات وجود خداوند نپذیرفته و به برهان ملازمه‌ای متمایل است. این نقد، مانند نسیمی که پرده را کنار می‌زند، محدودیت برهان لمی را در برابر ذات بی‌علت الهی آشکار می‌سازد.

ارزیابی عظمت علامه و نقد شعرانی

با وجود عظمت علمی علامه طباطبایی، ادعای شعرانی مبنی بر ضعف او در فقه نادرست است. علامه، مانند کوهی استوار در علوم اسلامی، در فقه نیز توانمند بوده و این ادعا نمی‌تواند مقام علمی او را خدشه‌دار کند. این ارزیابی، مانند آینه‌ای روشن، جامعیت علمی علامه را نشان می‌دهد.

درنگ

وحدت عالم، امکان وجود موجود بی‌گانه را نفی می‌کند و برهان صديقين را به رابطه‌ای ملازمه‌ای تبدیل می‌کند که از ربوبیت به شهادت می‌رسد، نه از علّت به معلول.

بخش سوم: نقد ضرورت دلیل برای اصول دین

باور در برابر دلیل

اصول دین نیازی به دلیل ندارند و باور قلبی کافی است، اما در ارائه و اثبات آنها به دیگران، دلیل لازم است. این تمایز، مانند خطی روشن میان روز و شب، بین معرفت شخصی و استدلال علمی را جدا می‌سازد. باور، مانند نهالی است که در دل می‌روید، در حالی که دلیل، مانند ابزاری برای نمایش آن به دیگران است.

نقد الزام دلیل در کلام سنتی

ادعای برخی متکلمان، مانند آنچه در توضیح‌المسائل یا باب حادی عشر آمده، مبنی بر ضرورت دلیل برای اصول دین، نادرست و بی‌اساس است. این ادعا، مانند باری سنگین بر دوش مردم، معرفت دینی را دشوار می‌سازد و با روح ساده و رحمانی دین ناسازگار است.

یقین به جای دلیل

اصول دین باید با یقین قلبی همراه باشد، نه لزوماً دلیل. دلیل، تنها طریقی اعدادی است که ممکن است به یقین منجر شود یا نشود. یقین، مانند جویباری زلال در قلب مؤمن، معرفتی وجودی است که از استدلال فراتر می‌رود.

کفایت باور و تعبد

باور و تعبد به خداوند، حتی بدون دلیل، برای ایمان کافی است. اگر کسی از طریق مشاهده مؤمن به ایمان برسد، مانند کسی که از نور شمع دیگری روشن می‌شود، این ایمان معتبر است و نیازی به استدلال ندارد.

نقد بار سنگین بر مردم

الزام دلیل برای اصول دین، مانند بستن بال‌های پرنده‌ای که می‌خواهد پرواز کند، مردم را در عسر و حرج قرار می‌دهد. دین، با رحمت و سهولت، باور ساده را کافی می‌داند و نباید با سخنان پیچیده، بار مردم را سنگین کرد.

درنگ

اصول دین به یقین و باور قلبی وابسته است، نه دلیل. الزام دلیل، بار غیرضروری بر مردم تحمیل می‌کند و با روح رحمانی دین ناسازگار است.

بخش چهارم: معرفت الهی و محدودیت برهان

دیدگاه ابن‌سینا در شفا و تعلیقات

ابن‌سینا در کتاب شفا و تعلیقات، با سخنانی بلند، معرفت الهی را فراتر از استدلال سنتی می‌داند. او در تعلیقات (صفحه ۷۰) می‌گوید: «الوجود فی الواجب الوجود من لوازم ذاته» (وجود در واجب‌الوجود، از لوازم ذات اوست). این سخن، مانند نوری که از قله‌ای می‌تابد، به رابطه ذاتی وجود و واجب اشاره دارد.

نقد عبارت ابن‌سینا

این عبارت ابن‌سینا که وجود را لازمه ذات واجب می‌داند، نادرست است، زیرا وجود عين واجب است، نه لازمه آن. مانند زوجیت که عين اربعه است، وجود نیز عين واجب‌الوجود است. فرض واجب بی‌وجود، مانند تصور آتشی بدون حرارت، باطل است.

دیدگاه علامه در بدایه و نهایه

علامه طباطبایی در بدایه و نهایه، قضایای وجودی (مانند «زید موجود») را از نوع عکس‌الحمل می‌داند؛ وجود زید، یعنی خود زید. این دیدگاه، مانند کلیدی که قفلی را می‌گشاید، وجود را عين ذات می‌داند، نه عارض بر آن.

واجب به‌عنوان وصف وجود

واجب، وصفی برای وجود است، نه اینکه وجود لازمه واجب باشد. عبارت «الواجب من لوازم الوجود الواجب» دقیق‌تر است، زیرا وجوب صفتی برای وجود است. این تمایز، مانند خطی که جوهر را از عرضی جدا می‌کند، وحدت وجود و ذات را در واجب نشان می‌دهد.

ابن‌سینا و حق و باطل

ابن‌سینا می‌گوید: «البارئ تعالی هو الحق و ما سواه باطل» (خداوند حق است و غیر او باطل). این سخن، مانند آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، تمایز وجودی حق و خلق را نشان می‌دهد. محیی‌الدین نیز می‌افزاید: «کلما فی الکون وهم أو خیال» (هرچه در کون است، وهم یا خیال است)، جز حق تعالی.

فقدان برهان برای واجب

ابن‌سینا تأکید می‌کند: «واجب الوجوب لا برهان علیه» (واجب‌الوجود برهانی ندارد)، زیرا برهان مخلوق اوست. این اصل، مانند قله‌ای که ابرها نمی‌توانند به آن برسند، محدودیت استدلال در برابر ذات الهی را نشان می‌دهد.

شناخت از ذات واجب

ابن‌سینا می‌گوید: «لا یعرف إلا من ذاته» (واجب جز از ذاتش شناخته نمی‌شود). این سخن، مانند دری که به سوی حقیقت گشوده می‌شود، معرفت الهی را به شهود ذاتی متکی می‌کند.

درنگ

واجب‌الوجود برهانی ندارد، زیرا خود معرف خویش است. وجود عين ذات واجب است و معرفت او به شهود ذاتی وابسته است، نه استدلال.

بخش پنجم: عرفان و معرفت وجودی خداوند

مناجات و معرفت ذاتی

در مناجات آمده: «اللهم عرفنی بنفسک فإن لم تعرفنی بنفسک لم أعرف نبیک» (خدایا خودت را به من بشناسان، وگرنه پیامبرت را نمی‌شناسم). این دعا، مانند جویباری که از سرچشمه زلال می‌جوشد، معرفت الهی را به ذات خداوند وابسته می‌داند.

دعای امام حسین در عرفه

ألغیرک مظهرٌ ما لیس لک حتی یکون هو مظهرٌ لک

امام حسین (ع) در دعای عرفه می‌فرماید: «آیا غیر تو مظهری دارد که تو را نشان دهد؟». این سخن، مانند نوری که تاریکی را می‌زداید، نفی هر مظهر غیر الهی را تأیید می‌کند.

دعای امام سجاد در ابوحمزه

عرفتک و أنت دللتنی علیک و دعوتنی إلیک و لولا أنت لم أدر ما أنت

امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه می‌فرماید: «تو را شناختم چون تو مرا هدایت کردی، وگرنه نمی‌دانستم تو کیستی». این سخن، مانند گوهری در صدف، عمق عرفانی معرفت الهی را نشان می‌دهد. این دعا، معرفت را به هدایت الهی وابسته می‌کند و از تمام دیوان محیی‌الدین سنگین‌تر است.

تحلیل سخن امام سجاد

سخن «لولا أنت لم أدر ما أنت» به این معناست که وجود خداوند، مبنای معرفت اوست؛ بدون او، معرفتی نیست. این سخن، مانند ستاره‌ای در آسمان عرفان، معرفت را به وجود الهی گره می‌زند و قرب به خداوند را نشان می‌دهد.

مقایسه با آیه فساد

لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا [مطلب حذف شد] : اگر در آسمان‌ها و زمین خدایانی جز الله بود، هر دو تباه می‌شدند)

این آیه از قرآن کریم، مانند صاعقه‌ای که بت‌های شرک را درهم می‌شکند، نفی غیر خدا را تأیید می‌کند و سلامت عالم را به وحدت الهی پیوند می‌زند.

آیه شهادت خداوند

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا [مطلب حذف شد] : خدا گواهی داد که معبودی جز او نیست)

این آیه، مانند آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، شهود الهی را مبنای توحید قرار می‌دهد و معرفت را به ذات خداوند متکی می‌سازد.

غایت عرفان: عجز

غایت عرفان، عجز از شناخت کامل خداوند است. این اصل، مانند افق دوردستی که هرگز به آن نمی‌رسیم، محدودیت معرفت بشری را در برابر الوهیت نشان می‌دهد.

درنگ

معرفت الهی از ذات خداوند سرچشمه می‌گیرد و به شهود وجودی وابسته است. دعای «لولا أنت لم أدر ما أنت» این حقیقت را با عمقی بی‌نظیر بیان می‌کند.

بخش ششم: محدودیت‌های استدلال و نقش خلق در معرفت

نقد تعریف ماهوی خداوند

خداوند تعریف ماهوی ندارد، زیرا ماهیت ندارد، اما تعریف وجودی دارد. او خود معرف خویش است، مانند آفتابی که خود دلیل روشنی‌اش است. این تمایز، مانند خطی که جوهر را از عرضی جدا می‌کند، معرفت وجودی را از ماهوی متمایز می‌سازد.

نقد دیدگاه حاجی سبزواری

حاجی سبزواری نفی تعریف ماهوی را درست می‌داند، اما نفی تعریف وجودی نادرست است. خداوند، مانند دریایی بی‌کران، خود معرف خویش است و نیازی به تعریف غیر ندارد.

ابن‌سینا در شفا

ابن‌سینا در الهيات شفا (مقاله ۸، فصل ۴، صفحه ۴۹۱) می‌گوید: «لا برهان علیه لأنه لا علة له» (برهانی بر او نیست، زیرا علتی ندارد). این سخن، مانند صخره‌ای استوار، محدودیت منطقی برهان را در برابر ذات بی‌علت الهی نشان می‌دهد.

حد وسط و علت

برهان به حد وسط نیاز دارد که علت است، اما خداوند بی‌علت است، پس برهانی ندارد. این اصل، مانند دیواری نفوذناپذیر، استدلال را در برابر ذات الهی محدود می‌کند.

استشهاد به خداوند

مؤمنان و عرفا به خود خداوند استشهاد می‌کنند، نه به غیر او. این اصل، مانند شعاعی از نور الهی، خداوند را دلیل ذات خویش می‌داند.

شعر: آفتاب دلیل آفتاب

مصرع «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، مانند گوهری در تاج عرفان، بداهت وجود الهی را به تصویر می‌کشد. خداوند، مانند آفتابی است که خود روشنی‌اش را اثبات می‌کند.

شناخت به واسطه حق

ابن‌سینا می‌گوید: «ولا حق لا یعرف إلا به» (حقی نیست که جز به او شناخته شود). این سخن، مانند کلیدی که قفل معرفت را می‌گشاید، شناخت را به حق تعالی محدود می‌کند.

نقش خلق در معرفت

خلق، مظهر خداوندند، نه دلیل مستقل او: «أنما خلقه یعرف به لا بالعکس». مانند برگ درختان سبز که از وجود باغبان حکایت می‌کنند، خلق نیز مظهر خداوندند، اما خود او نیستند.

مثال ساختمان و معمار

ساختمان زیبا، معلول معمار ماهر است، اما معمار را مستقیماً نشان نمی‌دهد. این مثال، مانند آینه‌ای که سایه را بازمی‌تاباند، محدودیت برهان انی را در شناخت علت نشان می‌دهد.

محدودیت برهان انی

برهان انی، چون نمی‌تواند علت خاص را نشان دهد، اخص است. مانند گرمایی که در محیط احساس می‌شود اما منشأ آن (آتش یا حرارت) مشخص نیست، معلول نمی‌تواند علت را به‌طور دقیق نشان دهد.

مثال گرمای محیط

گرمای محیط، وجود علتی را نشان می‌دهد، اما نوع آن (آتش، نانوایی یا حمام) را مشخص نمی‌کند. این ابهام، مانند مهی که حقیقت را می‌پوشاند، محدودیت برهان انی را در توحید آشکار می‌سازد.

درنگ

خلق، مظهر خداوندند، نه دلیل مستقل او. برهان انی به دلیل ابهام در شناسایی علت، در اثبات ذات الهی ناکافی است.

بخش هفتم: ایمان، باور و سهولت دینداری

نقد وجود اطلاقی

ابن‌سینا و دیگران نتوانسته‌اند وجود اطلاقی را به‌طور کامل ثابت کنند. این چالش، مانند افقی دوردست، فلسفه را به بازاندیشی در روش‌های اثبات دعوت می‌کند.

نقد الزام دلیل و تقلید

الزام دلیل یا نفی تقلید در اصول دین، مانند بستن درهای رحمت بر مردم، بی‌ربط و مشکل‌ساز است. باور قلبی، حتی اگر از تقلید سرچشمه گیرد، اگر به یقین برسد، معتبر است.

کفایت باور بدون دلیل

مردم با باور قلبی، بدون دلیل یا تقلید، می‌توانند مؤمن باشند و وظایف دینی را انجام دهند. این باور، مانند جویباری که در دل می‌جوشد، برای ایمان کافی است.

نقد ناآگاهی از دلیل

کسی که اصول دین را با دلیل الزامی می‌کند، از معنای دلیل و خداوند ناآگاه است. این سخن، مانند راننده‌ای که بی‌جهت حرکت می‌کند، بی‌معناست و بار غیرضروری بر مردم تحمیل می‌کند.

تفاوت نظر و سخن بی‌معنا

نظر با دلیل قابل بحث است، اما الزام دلیل برای اصول دین، سخنی بی‌معناست. این تمایز، مانند خطی که حقیقت را از باطل جدا می‌کند، نقد را از اختلاف نظر متمایز می‌سازد.

یقین به‌عنوان مبنای اصول دین

اصول دین باید با یقین باشد، نه دلیل. یقین، مانند گوهری در دل مؤمن، معرفتی وجودی است که از استدلال فراتر می‌رود.

تسهیل دینداری برای مردم

نباید با سخنان پیچیده (ابن‌سینایی، عرفانی) بار مردم را سنگین کرد. باور ساده، مانند نهالی که با آبی زلال رشد می‌کند، برای دینداری کافی است.

جواز تقلید در ایمان

تقلید در اصول دین، اگر به باور منجر شود، اشکالی ندارد. مانند کسی که از نور شمع دیگری روشن می‌شود، تقلید می‌تواند به ایمان واقعی منتهی شود.

نقد ایمان تقلیدی ناقص

ایمان صرفاً به دلیل گفته دیگران، بدون باور، ناکافی است، اما تقلید منجر به باور معتبر است. این تمایز، مانند آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، ضرورت یقین قلبی را نشان می‌دهد.

طیف معرفت دینی

معرفت دینی، از پایین‌ترین سطح (باور ساده در قله کوه) تا بالاترین سطح (عرفان امام سجاد) گسترده است. این طیف، مانند رنگین‌کمانی که آسمان را می‌آراید، جامعیت دین را نشان می‌دهد.

نقد عسر و حرج در دین

الزام دلیل، مانند بستن بال‌های پرنده، مردم را در عسر و حرج قرار می‌دهد. دین، با رحمت و سهولت، راه را برای همه باز می‌گذارد.

مسلمان واقعی

کسی که باور دارد، نماز می‌خواند و از گناه می‌ترسد، مانند درختی که ریشه در ایمان دارد، مسلمان واقعی است، حتی بدون دلیل.

اسلام به‌عنوان دین قیم

اسلام، دینی قیم است که حتی ضعیف‌ترین افراد را می‌پذیرد و رفوزه نمی‌کند. این ویژگی، مانند دری گشوده به سوی رحمت، جامعیت اسلام را نشان می‌دهد.

آیه لا اله الا الله

قُولُوا لَا إِلَٰهَ إِلَّا [مطلب حذف شد] : بگویید هیچ معبودی جز خدا نیست تا رستگار شوید)

این آیه از قرآن کریم، مانند نوری که راه را روشن می‌کند، کفایت باور ساده را برای رستگاری تأیید می‌کند.

درنگ

اسلام، دینی قیم است که باور ساده را برای رستگاری کافی می‌داند. الزام دلیل یا نفی تقلید، با روح رحمانی دین ناسازگار است.

جمع‌بندی

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل برهان‌های فلسفی و نقد ضرورت دلیل برای اصول دین پرداخته است. برهان‌های لمی، انی و ملازمه‌ای، هر یک روش‌هایی برای استدلال ارائه می‌دهند، اما هیچ‌کدام وجود مطلق الهی را به‌طور کامل ثابت نمی‌کنند. برهان لمی به رابطه علّی واقعی، انی به استدلال ذهنی، و ملازمه‌ای به رابطه بین معلول‌ها وابسته است. ابن‌سینا، با تأکید بر «لا برهان علیه» و شناخت خداوند از ذاتش، معرفت الهی را به شهود وجودی متکی می‌کند. سخن امام سجاد (ع) در «لولا أنت لم أدر ما أنت»، مانند گوهری درخشان، عمق این معرفت را نشان می‌دهد. الزام دلیل برای اصول دین، بار غیرضروری بر مردم تحمیل می‌کند و با روح رحمانی دین، که باور ساده را کافی می‌داند، ناسازگار است. یقین، نه دلیل، مبنای ایمان است، و تقلید، اگر به باور برسد، معتبر است. این تحلیل، مانند باغی پربار، فلسفه و عرفان را با ایمان عاشقانه پیوند می‌زند و راه را برای تأملات نوین در الهیات هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی