متن درس
درآمدی بر فلسفه و عرفان: کاوش در موضوع، تعریف و غایت
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۱)
مقدمه: سفری به سوی حقیقت
فلسفه، چونان چراغی فروزان در تاریکیهای نادانی، راه را به سوی شناخت هستی و قرب به حق تعالی میگشاید. این علم شریف، نهتنها در پی کشف حقایق عالم است، بلکه انسان را به سلوکی وجودی فرا میخواند که در آن معرفت و عمل، چون دو بال پرندهای همآهنگ، به سوی مقصد اعلی پرواز میکنند. در این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی، به بررسی دقیق موضوع، تعریف و غایت فلسفه میپردازیم. پرسش بنیادین این است که آیا تعریف فلسفه مقدم است یا موضوع و غایت آن؟ و چگونه میتوان این مفاهیم را در پرتو حکمت اسلامی و عرفان نظری به شکلی جامع تبیین کرد؟ این نوشتار، با بهرهگیری از روش ابنسینا در تبیین علل اربعه و پیوند عمیق معرفت و عمل، تلاش دارد تا پاسخی روشن و علمی به این پرسشها ارائه دهد.
بخش اول: اصول بنیادین فلسفه و عرفان
مبانی سهگانه: معرفت، وجود و حق
فلسفه، در معنای اصیل خود، بر سه اصل بنیادین استوار است: معرفت، وجود و حق. این اصول، چونان ستونهای استواری هستند که بنای حکمت را برپا میدارند. معرفت، به مثابه دریچهای است که از آن، نور شناخت به قلب آدمی میتابد؛ وجود، بنیان هستیشناختی عالم را تشکیل میدهد؛ و حق، مقصد نهایی است که فیلسوف در سلوک خود به سوی آن گام برمیدارد. این اصول، نهتنها شالوده بحث فلسفی را تشکیل میدهند، بلکه پیوند عمیقی میان فلسفه، عرفان و دین در سنت اسلامی برقرار میسازند. معرفت در این منظومه، نهتنها شناخت نظری، بلکه ادراک حضوری و وصولی است که انسان را به سوی حقایق هستی رهنمون میشود.
درنگ: اصول سهگانه معرفت، وجود و حق، چونان سه گوهر در تاج حکمت میدرخشند و فلسفه را به سلوکی وجودی برای وصول به حقایق عالم تبدیل میکنند.
تمایز فلسفه و فیلسوف
فلسفه، به مثابه نظامی معرفتی، از فیلسوف که عامل انسانی این علم است، متمایز است. فلسفه، مجموعهای از قواعد، روشها و موضوعات است که در پی کشف حقیقتاند، اما فیلسوف، انسانی است که این معرفت را نهتنها در ذهن، بلکه در ساحت عمل و زندگی خویش متجلی میسازد. این تمایز، چونان خطی روشن میان نظریه و عمل، بر اهمیت وحدت این دو در سنت حکمی اسلامی تأکید دارد. فیلسوف حقیقی، کسی است که معرفت را با عمل صالح درهمآمیزد، چنانکه ستارهای در آسمان حکمت بدرخشد.
بخش دوم: روششناسی فلسفی: تقدم موضوع و غایت بر تعریف
پرسش از تقدم: تعریف یا غایت؟
یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه، تقدم تعریف یا غایت است. آیا باید نخست فلسفه را تعریف کرد و سپس غایت آن را مشخص نمود، یا ابتدا موضوع و غایت آن را روشن ساخت تا تعریف جامعی ارائه شود؟ این پرسش، چونان کلیدی است که درهای معرفت را میگشاید. پاسخ، در روش ابنسینا نهفته است که تعریف کامل یک پدیده را در گرو شناخت علل اربعه آن (مادّی، صوری، فاعلی و غایی) میداند. برای نمونه، در تعریف میز، چوب بهعنوان علت مادّی، نجار بهعنوان علت فاعلی، شکل میز بهعنوان علت صوری، و کاربرد آن بهعنوان علت غایی در نظر گرفته میشود. بر این اساس، بدون شناخت موضوع و غایت فلسفه، ارائه تعریفی دقیق ممکن نیست. از اینرو، موضوع و غایت بر تعریف تقدم دارند.
درنگ: تقدم موضوع و غایت بر تعریف، چونان نقشهای است که پیش از ساختن عمارت حکمت، باید ترسیم شود تا بنای معرفت استوار گردد.
نقش علل اربعه در تعریف فلسفه
روش ابنسینا در تبیین علل اربعه، چونان مشعلی است که راه تعریف جامع فلسفه را روشن میسازد. فلسفه، بهعنوان علمی که به احوال موجودات از حیث وجود بودنشان میپردازد، نیازمند در نظر گرفتن تمامی ابعاد آن است: موضوع (موجود بما هو موجود)، غایت (وصول به حق)، روش (اندیشه و عمل)، و ابزار (عقل و شهود). این رویکرد، تعریف فلسفه را از یک توصیف صوری به یک نظام جامع معرفتی ارتقا میدهد که تمامی جنبههای وجودی را در بر میگیرد.
تکثر تعاریف در تاریخ فلسفه
تعریف فلسفه در طول تاریخ، چونان رودی پرخروش، دستخوش دگرگونیهای بسیار شده است. پیش از اسلام، ارسطو فلسفه را علم به علل اولی میدانست، در حالی که در فلسفه اسلامی، بهویژه در مکتب ملاصدرا، فلسفه بهعنوان علم به احوال موجودات از حیث وجود بودنشان تعریف شده است. همچنین، تفاوت میان دیدگاههای فلسفی و دینی، چونان دو شاخه از یک درخت، نمایان است. فیلسوفان اسلامی، مانند ملاصدرا، بر وصول به حقایق الهی تأکید دارند، در حالی که رویکردهای صرفاً نظری ممکن است به شناخت صوری محدود شوند.
بخش سوم: غایت فلسفه: وصول به حقایق عالم
فلسفه به مثابه سلوک وجودی
غایت فلسفه، وصول به حقایق عالم و قرب به حق تعالی است. این غایت، چونان قلهای رفیع است که فیلسوف در سلوک خود به سوی آن گام برمیدارد. موضوع فلسفه، ادراک حضوری و وصولی است، نه صرف مفاهیم اثباتی. در این معنا، فلسفه از یک فعالیت نظری صرف به یک سلوک وجودی ارتقا مییابد که در آن، معرفت به حقایق، با عمل صالح و تهذیب نفس همراه میشود.
درنگ: غایت فلسفه، چونان دری است که به سوی حقایق عالم گشوده میشود و فیلسوف را به قرب الهی رهنمون میسازد.
دو چهره فلسفه: نظری و عملی
فلسفه، چونان آیینهای دوسویه، دارای دو چهره نظری و عملی است. چهره نظری، در اندیشه و تأمل متجلی میشود، و چهره عملی، در جلاء اندیشه و عمل صالح. فلسفه، نهتنها در تفکر مداوم خلاصه نمیشود، بلکه نیازمند عملی است که معرفت را به ساحت زندگی وارد کند. این وحدت نظر و عمل، چونان دو بال پرندهای است که فیلسوف را به سوی حقیقت پرواز میدهد.
فلسفه حقیقی در برابر فلسفه صوری
فلسفه حقیقی، به معنای قرب به حقایق است، نه صرف تولید مفاهیم ذهنی یا محصولات مادی. فیلسوف حقیقی، چونان باغبانی است که نهتنها بذر معرفت میکارد، بلکه با عمل صالح، آن را به درختی تنومند بدل میسازد. در مقابل، فلسفه صوری، مانند پلاستیکی است که هرچند زیبا به نظر آید، فاقد حقیقت وجودی است. این تمایز، بر اهمیت وحدت معرفت و عمل در سنت حکمی اسلامی تأکید دارد.
بخش چهارم: وحدت معرفت و عمل در حکمت الهی
دیالکتیک معرفت و عمل
معرفت و عمل، چونان دو روی یک سکه، متقابلاً یکدیگر را تقویت میکنند. معرفت بدون عمل، به تخیلات ذهنی میانجامد، و عمل بدون معرفت، به ظاهرگرایی منجر میشود. این رابطه دیالکتیکی، چونان جریانی است که از چشمه معرفت به سوی دریای عمل جاری میشود و بالعکس. در سنت اسلامی، ایمان و عمل صالح، معرفت و تقوا، و اندیشه و عبادت، چونان رشتههای بههمتنیده، به وصول به حق منجر میشوند.
درنگ: معرفت و عمل، چونان دو رشته بههمتنیده، انسان را به سوی حقیقت رهنمون میسازند و وحدت آنها، کلید وصول به حق است.
نقش تقوا در معرفت
قرآن کریم در آیهای نورانی میفرماید: وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ ۖ [مطلب حذف شد] : «و از خدا پروا کنید که خدا به شما تعلیم میدهد.» این آیه، چونان مشعلی است که راه معرفت را روشن میسازد. تقوا، نهتنها فضیلتی اخلاقی، بلکه مقدمهای برای دریافت علم الهی است. علم بدون تقوا، چونان درختی بیریشه است که ثمری نمیدهد، و تقوا بدون علم، به ظاهرگرایی میانجامد. اولیاء خدا، با ترکیب تقوا و معرفت، به قلههای حکمت الهی دست یافتهاند.
وصول به حق: حقیقتی وجودی
وصول به حق، نهتنها یک داستان یا حکایت، بلکه حقیقتی وجودی است که از طریق ترکیبی از اندیشه، عمل، صفا و تقوا محقق میشود. این وصول، چونان سفری است که در آن، قلب و عقل در هماهنگی کامل به سوی مقصد اعلی حرکت میکنند. اولیاء خدا، چونان ستارگان درخشانی هستند که این مسیر را پیموده و دیگران را به سوی آن هدایت کردهاند.
بخش پنجم: اولیاء خدا، الگوهای معرفت حقیقی
اولیاء خدا: حکمای الهی و علمای ربانی
اولیاء خدا، علمای ربانی و حکمای الهی، چونان مشعلدارانی هستند که راه معرفت حقیقی را روشن ساختهاند. آنها نهتنها در ساحت نظر، بلکه در عمل و سلوک، معرفت را به کمال رساندهاند. اینان، برخلاف فیلسوفان صوری که به تولیدات ذهنی یا مادی بسنده میکنند، معرفت و عمل را در وجود خویش متحد ساختهاند.
درنگ: اولیاء خدا، چونان آیینههایی هستند که نور معرفت و عمل را در وجود خویش بازتاب میدهند و دیگران را به سوی حقیقت هدایت میکنند.
مثال حاج ملاهادی سبزواری
حاج ملاهادی سبزواری، چونان گوهری در مکتب ملاصدرا، نمونهای برجسته از فیلسوف حقیقی است. او با ترکیب مطالعه، عبادت و تفکر فلسفی، چونان درختی تنومند، ثمرات معرفت را به بار آورد. سلوک او، که در آن یک ساعت عبادت با دو ساعت تفکر و نیم ساعت مطالعه درآمیخته بود، نشاندهنده وحدت نظر و عمل در حکمت اسلامی است.
نقد معرفت صوری و عرفان کاذب
معرفت صوری، مانند گلی پلاستیکی است که هرچند زیبا به نظر آید، فاقد حقیقت و حیات است. افرادی که با تظاهر به عرفان یا فلسفه، از حقیقت دور میافتند، چونان کسانیاند که عقيق مصنوعی را به جای عقيق يمنی عرضه میکنند. اینان، با عناوین ظاهری و ادعاهای پوچ، راه حق را منحرف میسازند. در مقابل، اولیاء خدا، با معرفت و عمل توأمان، حقیقت را متجلی میکنند.
بخش ششم: وحدت عقل و عشق در معرفت
پیوند عقل و قلب
معرفت حقیقی، نه صرفاً عقلانی است و نه صرفاً عاشقانه. عقل و عشق، چونان دو بال پرندهای هستند که در هماهنگی کامل، انسان را به سوی حقیقت پرواز میدهند. در سنت عرفانی اسلامی، این دو مکمل یکدیگرند و هیچیک بدون دیگری به کمال نمیرسد. عقل، راه را روشن میسازد و عشق، انگیزه حرکت را فراهم میکند.
درنگ: وحدت عقل و عشق، چونان هارمونی دو نغمه در سمفونی حکمت، معرفت را به سوی کمال رهنمون میسازد.
نقش انبیا و اولیاء در هدایت
انبیا و اولیاء خدا، چونان راهنمایانی هستند که با معرفت و عمل، بشریت را به سوی حقیقت هدایت کردهاند. آنها نهتنها معرفت نظری، بلکه معرفت عملی و وجودی را به ارمغان آوردهاند. ابوذر، بهعنوان شاگرد پیامبر اکرم (ص)، و ابنسینا، بهعنوان فیلسوفی برجسته، هر یک به شیوهای متفاوت، در پی وصول به حقیقت بودهاند، اما مقصدشان یکی بوده است: قرب به حق تعالی.
نقد معرفت کاذب
معرفت کاذب، مانند فیلمی است که از اخلاق سخن میگوید، اما فاقد حقیقت [مطلب حذف شد] در اخلاق بنویسد، اما خود بداخلاق باشد. این معرفت، چونان سایهای است که هرچند شبیه حقیقت به نظر آید، فاقد جوهر آن است. معرفت حقیقی، در ساحت عمل و زندگی متجلی میشود.
بخش هفتم: فیلسوف حقیقی و شناخت مواضع لغزنده
فیلسوف حقیقی و تقوا
فیلسوف حقیقی، چونان رانندهای است که نهتنها جاده را میشناسد، بلکه مواضع لغزنده آن را نیز میداند و از آنها دوری میجوید. این شناخت، که از تقوا و تهذیب نفس سرچشمه میگیرد، فیلسوف را از انحراف و گناه مصون میدارد. فلسفه اسلامی، برخلاف برخی مکاتب که به نظریهپردازی صرف بسنده میکنند، بر اهمیت تقوا و عمل صالح تأکید دارد.
درنگ: فیلسوف حقیقی، چونان نگهبانی است که با چراغ تقوا، مواضع لغزنده گناه را میشناسد و از آنها دوری میجوید.
تنوع مسیرهای معرفتی
معرفت، چونان رودی است که از سرچشمههای گوناگون جاری میشود. ابوذر، با عمل دینی، و ابنسینا، با فلسفه نظری، هر یک به شیوهای متفاوت به سوی حقیقت گام برداشتند. اما مقصد همه این مسیرها یکی است: وصول به حق و مظاهر الهی. این تنوع، نشاندهنده غنای سنت اسلامی در ارائه راههای گوناگون به سوی معرفت است.
نتیجهگیری: فلسفه به مثابه سلوک الهی
فلسفه در سنت اسلامی، چونان پلی است که از ساحل نادانی به سوی جزیره حقیقت امتداد مییابد. این علم شریف، فراتر از یک فعالیت نظری، سلوکی وجودی است که در آن معرفت و عمل، عقل و عشق، و تقوا و علم درهمآمیختهاند. با تکیه بر روش ابنسینا در تبیین علل اربعه، روشن شد که تعریف کامل فلسفه، نیازمند شناخت موضوع (موجود بما هو موجود)، غایت (وصول به حق)، روش (اندیشه و عمل)، و ابزار (عقل و شهود) است. اولیاء خدا، علمای ربانی و حکمای الهی، چونان مشعلدارانی هستند که این مسیر را پیموده و دیگران را به سوی آن هدایت کردهاند. نقد معرفت صوری و عرفان کاذب، بر اهمیت اصالت در سلوک فلسفی تأکید دارد. در نهایت، فلسفه حقیقی، راهی است به سوی قرب به حق تعالی، که تنها با وحدت معرفت و عمل، و با پشتوانه تقوا و تهذیب نفس، میسر میشود.
با نظارت صادق خادمی