در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 52

متن درس





حکمت متعالی: تأملاتی در تعریف فیلسوف و غایت فلسفه

حکمت متعالی: تأملاتی در تعریف فیلسوف و غایت فلسفه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۲)

دیباچه

حکمت، چونان چراغی فروزان در تاریکی‌های جهل، راهنمای انسان به سوی حقیقت است. این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در مفهوم فیلسوف و غایت فلسفه از منظر حکمت متعالیه و سنت اسلامی می‌پردازد. محور این تأملات، پیوند ناگسستنی میان معرفت، حکمت و عمل صالح است که فیلسوف را به مثابه انسانی متشبه به خداوند متعال معرفی می‌کند. در این مسیر، تعریف‌های غیرالهی فلسفه که آن را به اندیشه‌ای صرف و بی‌ارتباط با تقوا و عبادت تقلیل می‌دهند، نقد شده و فلسفه به‌عنوان راهی به سوی کمال نفس و وصول به حقیقت الهی بازتعریف می‌شود.

بخش نخست: معرفت، محور فلسفه و حکمت

معرفت به وجود و هستی

معرفت، چونان ریشه‌ای استوار، بنیاد فلسفه و حکمت را تشکیل می‌دهد. موضوع معرفت، وجود و هستی است که با غایت و تعریف فلسفه پیوندی عمیق دارد. در این دیدگاه، فلسفه نه تنها به شناخت وجود می‌پردازد، بلکه این شناخت باید با آثاری عملی و خصوصیاتی متعالی همراه باشد. معرفت، در این معنا، راهی است به سوی خداوند متعال، که حقیقت وجود و سرچشمه هستی است.

درنگ: معرفت به وجود، محور فلسفه است که با غایت الهی آن، یعنی وصول به حقیقت و تشبه به خداوند، پیوندی ناگسستنی دارد.

این دیدگاه با مبانی حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد، که وجود را موضوع اصلی فلسفه می‌داند. وجود در اینجا نه به‌صورت انتزاعی، بلکه به‌عنوان حقیقتی الهی و متعالی در نظر گرفته می‌شود که معرفت و عمل را در بر می‌گیرد.

اهر معرفت و تمایز از دیگران

تنها گروهی که به حقیقت دست می‌یابند، اهل معرفت‌اند که ذهن و علم خود را به ربوبیات الهی معطوف می‌کنند. این گروه، که در مسیرهای عرفان، فلسفه یا کلام گام برمی‌دارند، در جست‌وجوی معرفت الهی‌اند. دیگر گروه‌ها، چه آنان که تنها ذهن را پرورش می‌دهند و از عمل بازمی‌مانند و چه کسانی که عمل می‌کنند اما از معرفت بی‌بهره‌اند، از مسیر حقیقت منحرف‌اند و در زمره اهل معرفت جای نمی‌گیرند.

درنگ: اهل معرفت، که در مسیر عرفان، فلسفه یا کلام به سوی ربوبیات الهی گام برمی‌دارند، تنها گروهی‌اند که به حقیقت متصل می‌شوند.

این تأکید بر وحدت هدف در علوم الهی، نشان‌دهمنده آن است که تمایز این علوم در روش است، نه در موضوع، که همان معرفت به خداوند است. این دیدگاه با رویکرد استاد فرزانه در تلفیق علوم الهی هم‌سوست و بر پیوند ناگسستنی معرفت و عمل تأکید دارد.

نقد گمراهی غیراهل معرفت

کسانی که به پرورش ذهن بدون عمل یا به عمل بدون معرفت بسنده می‌کنند، چونان رهپویانی گمگشته‌اند که در دامنه کوه حقیقت سرگردان مانده‌اند. اینان، به دلیل فقدان یکی از دو بال معرفت و عمل، از وصول به قله حکمت بازمی‌مانند. در قرآن کریم، این حقیقت در آیه الَّذِينَ آمَنُوا [مطلب حذف شد] : «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند») تجلی یافته است، که ایمان و عمل صالح را توأمان ضروری می‌داند.

درنگ: گمراهی غیراهل معرفت، ناشی از جدایی معرفت از عمل یا عمل از معرفت است، که هر دو از مسیر حقیقت دور می‌مانند.

جمع‌بندی بخش نخست

معرفت، چونان جریانی زلال، فلسفه و حکمت را به سوی حقیقت الهی هدایت می‌کند. این بخش نشان داد که معرفت به وجود، محور فلسفه است و تنها اهل معرفت، که در مسیرهای عرفان، فلسفه و کلام به سوی ربوبیات الهی گام برمی‌دارند، به حقیقت می‌رسند. نقد گمراهی غیراهل معرفت، بر ضرورت پیوند معرفت و عمل تأکید دارد، که در قرآن کریم نیز به زیبایی تجلی یافته است.

بخش دوم: نقد تعریف غیرالهی و بازتعریف فیلسوف

نقد تعریف‌های غیرالهی فلسفه

برخی فلسفه را چونان جامه‌ای بی‌روح، به اندیشه‌ای صرف و بی‌ارتباط با عمل، تقوا یا عبادت فروکاسته‌اند. در این دیدگاه، فیلسوف ممکن است فردی باشد که از التزامات دینی و اخلاقی بی‌بهره است، گویی فلسفه با بی‌نمازی و بی‌عملی سازگار است. استاد فرزانه این تعریف را به چالش می‌کشد و آن را ناکافی می‌داند، زیرا فلسفه حقیقی، راهی است به سوی کمال نفس و تشبه به خداوند متعال.

درنگ: فلسفه حقیقی، فراتر از اندیشه صرف، با دیانت، تقوا و عمل صالح عجین است و تعریف‌های غیرالهی آن ناکافی‌اند.

این نقد، به تعریف‌های سکولار فلسفه اشاره دارد که آن را از دیانت جدا می‌کنند. در مقابل، فلسفه الهی، که در حکمت متعالیه ریشه دارد، با عمل و تقوا پیوندی ناگسستنی دارد.

وحدت معرفت، حکمت و عرفان

معرفت، حکمت، فلسفه و عرفان، چونان شعاع‌های نوری از یک سرچشمه، در حقیقت یکی‌اند. این علوم، همگی به دنبال تشبه به خداوند و معرفت به او هستند. انبیا و اولیا، چونان قله‌نشینان این مسیر، مصادیق کامل این حقیقت‌اند. استاد فرزانه تأکید دارد که غیر از این گروه، دیگران در این تعریف جای نمی‌گیرند.

درنگ: معرفت، حکمت، فلسفه و عرفان، در حقیقت یکی‌اند و همگی به سوی تشبه به خداوند متعال هدایت می‌کنند.

این دیدگاه، با نظریه وحدت علوم الهی در حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد و فلسفه را به‌عنوان مسیری برای وصول به حقیقت الهی معرفی می‌کند.

تعریف ملاصدرا از فلسفه

استاد فرزانه، با استناد به ملاصدرا، فلسفه را کمال نفس انسانی از طریق معرفت به حقایق موجودات، آن‌گونه که هستند، تعریف می‌کند. این معرفت، با براهین عقلی و بدون تقلید حاصل می‌شود و با آثار عملی و خصوصیات متعالی همراه است. ملاصدرا در «اسفار اربعه» می‌فرماید: «اعلم ان الفلسفة استكمال النفس الإنسانية بمعرفة الحقائق الموجودات على ما هي عليها». این تعریف، فلسفه را به مثابه سفری به سوی کمال نفس می‌داند که با تشبه به خداوند و درک حقیقت وجود همراه است.

درنگ: فلسفه، کمال نفس انسانی است که از طریق معرفت به حقایق موجودات با براهین عقلی و آثار عملی حاصل می‌شود.

این تعریف، با آیه وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ [مطلب حذف شد] : «و جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم») هم‌سوست، که هدف خلقت را عبادت و معرفت می‌داند.

تشبه به خداوند، غایت فلسفه

فیلسوف، چونان آیینه‌ای صیقلی، با معرفت و عمل صالح به خداوند متشبه می‌شود. این تشبه، که در عارف و مؤمن نیز دیده می‌شود، غایت فلسفه است. استاد فرزانه تأکید دارد که فیلسوف، با نوشیدن از جام معرفت و حکمت، به کمال می‌رسد و به حقیقت متصل می‌شود. این دیدگاه، با حدیث «تخلقوا بأخلاق الله» هم‌خوانی دارد که انسان را به تخلق به صفات الهی فرا می‌خواند.

درنگ: غایت فلسفه، تشبه به خداوند متعال است که از طریق معرفت و عمل صالح محقق می‌شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد تعریف‌های غیرالهی فلسفه، بر ضرورت پیوند آن با دیانت و عمل تأکید کرد. فلسفه، معرفت و عرفان در حقیقت یکی‌اند و همگی به سوی تشبه به خداوند هدایت می‌کنند. تعریف ملاصدرا از فلسفه، به‌عنوان کمال نفس از طریق معرفت به حقایق، راهنمای این مسیر است که فیلسوف را به سوی حقیقت الهی رهنمون می‌سازد.

بخش سوم: فلسفه و زیبایی‌شناسی وجود

رقاش الهی و فیلسوف

خداوند متعال، چونان هنرمندی والا، نه تنها نقاش، بلکه رقاش است که هستی را با زیبایی و نظم آفریده است. فیلسوف حقیقی نیز، چونان آیینه‌ای که زیبایی‌های الهی را بازمی‌تاباند، هستی را با شکوه و نظم می‌بیند. استاد فرزانه تأکید دارد که فیلسوف کور نیست، بلکه با چشمی بصیر، زیبایی‌های وجود را درک می‌کند. این دیدگاه، با آیه الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ [مطلب حذف شد] : «[خداوند] آن کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید») هم‌خوانی دارد.

درنگ: فیلسوف، چونان رقاشی بصیر، هستی را با زیبایی و نظم الهی می‌بیند و از کوری معرفتی به دور است.

فلسفه و دعای پیامبران

فلسفه حقیقی، در دعای پیامبر اکرم (ص) تجلی یافته است که فرمودند: «رب ارنی الأشیاء کما هی» (پروردگارا، اشیا را آن‌گونه که هستند به من نشان ده). این دعا، درخواست معرفت شهودی است که فیلسوف را به درک حقیقت وجود رهنمون می‌سازد. استاد فرزانه تأکید دارد که فیلسوفان حقیقی، اولیای الهی‌اند که به این معرفت دست یافته‌اند.

درنگ: فلسفه حقیقی، معرفتی است که در دعای «رب ارنی الأشیاء کما هی» متجلی است و فیلسوف را به درک حقیقت وجود می‌رساند.

حکمت و الحاق به صالحین

حکمت، چونان گوهری گران‌بها، در دعای حضرت ابراهیم (ع) طلب شده است: رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا [مطلب حذف شد] : «پروردگارا، به من حکمت عطا کن و مرا به شایستگان ملحق فرما»). حکمت بدون الحاق به صالحین ناقص است و فیلسوف حقیقی، با عمل صالح به جمع صالحین می‌پیوندد.

درنگ: حکمت، با الحاق به صالحین کامل می‌شود و فیلسوف بدون عمل صالح، از حکمت بی‌بهره است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، فلسفه را به‌عنوان راهی به سوی زیبایی‌شناسی الهی و معرفت شهودی معرفی کرد. فیلسوف، چونان رقاشی بصیر، هستی را با نظم و زیبایی می‌بیند و با دعای پیامبران و الحاق به صالحین، به حقیقت متصل می‌شود. این دیدگاه، فلسفه را از فعالیتی ذهنی به مسیری متعالی برای وصول به خداوند ارتقا می‌دهد.

بخش چهارم: حکمت، عمل و دیانت

نقد فیلسوف ظاهری

کسانی که با دانش ظاهری و بدون التزام عملی خود را فیلسوف می‌نامند، چونان رهپویانی‌اند که در دامنه کوه حقیقت توقف کرده‌اند. استاد فرزانه تأکید دارد که فلسفه بدون عمل صالح و تقوا، فلسفه نیست. اینان، هرچند کتاب‌های بسیار بخوانند یا سخن‌های فریبنده گویند، از حقیقت فلسفه دورند.

درنگ: فیلسوف ظاهری، که فاقد عمل صالح و تقواست، از حقیقت فلسفه بی‌بهره است و در زمره فیلسوفان حقیقی جای نمی‌گیرد.

حکمت و تصدیق وجود

حکمت، چونان پلی است که از تصور ذهنی به تصدیق وجودی می‌رسد. استاد فرزانه، با استناد به ملاصدرا، حکمت را تصدیق وجود اشیا پس از تصور آنها می‌داند. این تصدیق، فیلسوف را به حقیقت متصل می‌کند و از گمراهی و کج‌فهمی دور می‌سازد.

درنگ: حکمت، تصدیق وجود اشیا پس از تصور آنهاست که فیلسوف را به حقیقت متصل می‌کند.

فلسفه و عمل خیر

فلسفه، چونان درختی است که میوه آن عمل خیر است. استاد فرزانه تأکید دارد که فلسفه بدون عمل، ناقص است و فیلسوف باید متخلق به اخلاق الهی و معتقد به معاد باشد. این دیدگاه، با آیه الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ [مطلب حذف شد] : «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، خوشا به حالشان و نیکوست سرانجامشان») هم‌خوانی دارد.

درنگ: فلسفه بدون عمل خیر ناقص است و فیلسوف باید متخلق به اخلاق الهی و معتقد به معاد باشد.

شرافت حکمت

حکمت، چونان گوهری است که خیر کثیری به ارمغان می‌آورد. در قرآن کریم آمده است: وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ [مطلب حذف شد] : «و هر کس را حکمت دهند، به یقین خیر بسیاری داده شده است»). خداوند متعال خود حکیم است و فیلسوف، با تخلق به حکمت، به او متشبه می‌شود.

درنگ: حکمت، خیر کثیری است که فیلسوف را به مرتبه‌ای الهی ارتقا می‌دهد و با دیانت و عمل صالح پیوند دارد.

حکمت و دیانت

حکمت، چونان آیینه‌ای است که دیانت را بازمی‌تاباند. استاد فرزانه تأکید دارد که حکمت با دیانت برابر است و فیلسوف باید متخلق به احکام الهی و معتقد به کتاب و سنت باشد. این دیدگاه، فلسفه را از اندیشه صرف جدا کرده و آن را با دیانت و اخلاق الهی پیوند می‌دهد.

درنگ: حکمت، با دیانت برابر است و فیلسوف باید متخلق به احکام الهی و معتقد به کتاب و سنت باشد.

استعاره کوه‌نوردی

فیلسوف حقیقی، چونان کوه‌نوردی است که قله معرفت را فتح کرده است. استاد فرزانه تأکید دارد که کسانی که در دامنه کوه حقیقت توقف کرده‌اند، هرچند در مسیر باشند، فیلسوف نیستند. کوه‌نورد حقیقی، کسی است که به قله رسیده و حقیقت را با تصور و تصدیق در آغوش کشیده است.

درنگ: فیلسوف، چونان کوه‌نوردی است که با وصول به قله معرفت، از دامنه‌نشینان حقیقت متمایز می‌شود.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر پیوند حکمت، عمل و دیانت، فیلسوف را به‌عنوان انسانی متخلق به اخلاق الهی و متصل به حقیقت معرفی کرد. نقد فیلسوف ظاهری، تصدیق وجود، عمل خیر و شرافت حکمت، همگی بر ضرورت وصول به حقیقت و کمال نفس تأکید دارند. استعاره کوه‌نوردی، این مسیر را به زیبایی ترسیم می‌کند.

خاتمه

این اثر، چونان سفری در ژرفای حکمت متعالیه، به کاوش در تعریف فیلسوف و غایت فلسفه پرداخت. با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره و دیدگاه‌های ملاصدرا، فلسفه به‌عنوان راهی به سوی کمال نفس و تشبه به خداوند متعال بازتعریف شد. معرفت، حکمت و عمل صالح، چونان سه بال پرواز به سوی حقیقت، فیلسوف را از اندیشه‌ورزان ظاهری متمایز می‌کنند. آیات قرآن کریم، چونان مشعل‌هایی فروزان، این مسیر را روشن می‌سازند و حکمت را خیر کثیری می‌دانند که دیانت و تقوا را در بر می‌گیرد. این کتاب، برای پژوهشگران و دانش‌پژوهان، دعوتی است به تأمل در حکمت الهی و زیستن در سایه معرفت و عمل صالح.

با نظارت صادق خادمی