در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 59

متن درس





سخن درست در باب فلسفه: بازتعریف حقیقت‌جویی در برابر تحریفات استعماری

سخن درست در باب فلسفه: بازتعریف حقیقت‌جویی در برابر تحریفات استعماری

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۹)

مقدمه

فلسفه، چونان گوهری درخشان در ساحت معرفت بشری، همواره در پی کاوش حقیقت و پاسخ به پرسش‌های بنیادین خلقت بوده است. با این حال، این گوهر قدسی در گذر زمان، به‌ویژه در سایه تحریفات استعماری، گاه از اصالت خویش دور افتاده و در گرداب شک و تشتت گرفتار آمده است. این نوشتار، با الهام از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، و با تکیه بر سنت فلسفی اسلامی، به بازتعریف فلسفه به‌مثابه محبت به خرد و پیگیری مسائل کلی و پیچیده خلقت می‌پردازد. در این راستا، نقد تصورات نادرست فلسفه غربی، که آن را به حیرت و انکار پیوند می‌دهد، و تأکید بر جایگاه فلسفه به‌عنوان مقدمه‌ای برای حکمت و عرفان، محورهای اصلی بحث‌اند. این اثر، با پالایش چهره قدسی فلسفه از تحریفات استعماری، آن را به‌عنوان سلوکی عقلانی در راستای وصول به حقیقت الهی معرفی می‌کند.

بخش اول: بازتعریف فلسفه در پرتو سنت اسلامی

نقد تصور رایج از فلسفه غربی

فلسفه در غرب، اغلب با سؤال، حیرت، و «آیا» تعریف شده و به شک و تردید در واقعیت و حقیقت گره خورده است. این دیدگاه، که خرد را مطابق با واقع نمی‌داند، فلسفه را به فعالیتی صرفاً ذهنی و گاه بی‌هدف تقلیل می‌دهد. برخلاف این تصور، فلسفه نمی‌توان به علوم تجربی مانند طب تشبیه کرد، زیرا فراتر از جزئیات، به مسائل کلی و بنیادین خلقت می‌پردازد. این نقد، فلسفه را از بند شک‌گرایی رها ساخته و آن را به‌عنوان سفری عقلانی در جست‌وجوی حقیقت معرفی می‌کند، چونان پرنده‌ای که با بال‌های عقل و شهود، به سوی آسمان معرفت پرواز می‌کند.

درنگ: فلسفه، برخلاف تصور غربی، نه صرفاً شک و حیرت، بلکه کاوش عقلانی در مسائل کلی و پیچیده خلقت است.

ریشه لغوی و معنای اصیل فلسفه

واژه فلسفه، ریشه در «فیلا» (محبت) و «سوفیا» (حکمت) دارد، که در زبان یونانی به معنای دوست‌داری خرد است. در زبان انگلیسی نیز، «ویزدوم» (wisdom) به معنای عشق و حکمت، این مفهوم را تأیید می‌کند. فلسفه، در این معنا، نه‌تنها فعالیتی عقلانی، بلکه سفری عاطفی و وجودی است که فیلسوف را به سوی ادراک حقایق و هویت‌های الهی رهنمون می‌سازد. فیلسوف، چونان عاشقی است که با دل و عقل، در پی معشوق حقیقت گام برمی‌دارد، و از صفات منفی چون انکار، شکاکیت، یا فساد مبراست.

درنگ: فلسفه، به معنای محبت به خرد، فعالیتی عقلانی و عاطفی است که با عشق به حقیقت و اکراه از انکار همراه است.

شاخص‌های فلسفه

فلسفه، با دو شاخص اصلی تعریف می‌شود: نخست، پرداختن به مباحث کلی و بنیادین خلقت، نه جزئیات علوم تجربی؛ و دوم، پیگیری مسائل پیچیده و دقیق، که از مسائل روزمره و عادی متمایزند. این ویژگی‌ها، فلسفه را به دانشی دشوار و متعالی تبدیل کرده‌اند که در ذهن عموم، فیلسوف را چونان قله‌ای دست‌نیافتنی جلوه می‌دهد. فلسفه، مانند رودی عمیق، پرسش‌های کلی خلقت را در برمی‌گیرد و فیلسوف را به کاوش در ژرفای وجود دعوت می‌کند، جایی که مسائل پیچیده عالم با عقل و شهود پاسخ می‌یابند.

درنگ: فلسفه، با تمرکز بر مسائل کلی و پیچیده خلقت، از علوم تجربی متمایز است و به پرسش‌های بنیادین وجود می‌پردازد.

تقسیم تاریخی فلاسفه

فلاسفه را می‌توان به سه مقطع تاریخی تقسیم کرد: نخست، فلاسفه پیش از اسلام (سقراط، ارسطو، افلاطون)؛ دوم، فلاسفه اسلامی (ابن‌سینا، ملاصدرا)؛ و سوم، فلاسفه متأخر غربی (هگل، کانت، مارکس). این تقسیم‌بندی، امکان بررسی تأثیرات فرهنگی و سیاسی بر فلسفه را فراهم می‌سازد. فلاسفه پیشین، که گاه با شبهه نبوت همراه‌اند، به دلیل عشق به خرد و پیگیری حقیقت، از صفات منفی چون انکار و فساد مبرا بودند. اینان، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، راه را برای نسل‌های بعد روشن ساختند.

درنگ: فلاسفه پیش از اسلام، به دلیل عشق به خرد، از صفات منفی مبرا بودند و گاه با شبهه نبوت همراه‌اند.

بخش دوم: نقد تحریفات استعماری و جایگاه فلسفه اسلامی

تأثیر استعمار بر معنویات

با قدرت‌گیری استعمار، به‌ویژه از سده‌های اخیر با اقتدار کشورهای غربی چون انگلیس، آمریکا، و آلمان، معنویات از جمله فلسفه، عرفان، و دین مورد تحریف و تضعیف قرار گرفتند. استعمار، با استفاده از روش‌های علمی و عملی، چهره قدسی این حوزه‌ها را لجن‌مال کرد و با ایجاد خرافات و فرقه‌های جعلی، حقیقت را گم نمود. فلسفه، که در اصل محبت به خرد و پیگیری حقیقت بود، در این فرآیند به فعالیتی حاشیه‌ای و گاه ملحدانه تقلیل یافت، چونان گوهری که در گل‌ولای سیاست استعماری فرو رفت.

درنگ: استعمار، با تحریف فلسفه، عرفان، و دین، چهره قدسی این حوزه‌ها را لجن‌مال کرد و حقیقت را گم نمود.

تحریف فلاسفه توسط استعمار

استعمار، فلاسفه را به‌عنوان افرادی با شغل دوم (مانند عینک‌تراش، ریاضی‌دان، یا طبیب) معرفی کرد، در حالی که فلاسفه اصیل، فلسفه را به‌عنوان حرفه اصلی خود دنبال می‌کردند. این تحریف، چهره قدسی فیلسوف را مخدوش ساخت و فلسفه را به فعالیتی حاشیه‌ای تبدیل نمود. برخلاف فلاسفه غربی، که اغلب شغل دوم داشتند، فلاسفه اسلامی چون ابن‌سینا و ملاصدرا، فلسفه را شغل اصلی و هویت وجودی خود می‌دانستند، چونان باغبانی که تمام عمر خویش را وقف پرورش درخت معرفت می‌کند.

درنگ: فلاسفه اسلامی، برخلاف همتایان غربی، فلسفه را شغل اصلی و هویت وجودی خود می‌دانستند.

اهمیت منطق در فلسفه

فلاسفه اسلامی، از جمله ابن‌سینا، ملاصدرا، و خواجه نصیرالدین طوسی، و نیز ارسطو، بر اهمیت منطق به‌عنوان مقدمه فلسفه تأکید داشتند. منطق، چونان کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و ذهن را برای فهم مسائل پیچیده آماده می‌سازد. ابن‌سینا در «شفا» و «اشارات»، و ملاصدرا در «اسفار» و «مباحث المشرقیه»، ابتدا منطق را تبیین کردند تا پایه‌ای استوار برای فلسفه فراهم آورند. این تأکید، فلسفه را از پراکندگی و آشفتگی دور می‌سازد و آن را به دانشی نظام‌مند تبدیل می‌کند.

درنگ: منطق، به‌عنوان مقدمه فلسفه، پایه‌ای استوار برای فهم مسائل پیچیده خلقت فراهم می‌آورد.

فلسفه و عدالت

افلاطون، با بحث درباره عدالت، نشان داد که فیلسوف از اوباش و اراذل متمایز است. عدالت، به‌عنوان موضوعی والا و الهی، فیلسوف را به شخصیتی متعالی تبدیل می‌کند که به مسائل بنیادین اخلاق و جامعه می‌پردازد. این دیدگاه، فلسفه را به‌عنوان دانشی معرفی می‌کند که نه‌تنها به حقیقت عقلانی، بلکه به خیر اخلاقی نیز معطوف است، چونان مشعلی که هم راه را روشن می‌کند و هم گرما می‌بخشد.

درنگ: فلسفه، با پرداختن به موضوعاتی چون عدالت، فیلسوف را به شخصیتی متعالی و متعهد به خیر اخلاقی تبدیل می‌کند.

بخش سوم: روش فلسفی و پیوند با حکمت و عرفان

روش ارسطو و مشائیان

ارسطو، با مقدم داشتن فیزیک بر متافیزیک، و مشائیان، با تأکید بر شناخت طبیعت پیش از الهیات، روشی نظام‌مند برای معرفت ارائه کردند. این روش، ذهن متعلم را ابتدا با علوم طبیعی و ریاضی آشنا می‌سازد تا برای مباحث متافیزیکی آماده شود. طلبه‌ای که بدون این مقدمات وارد عرفان یا الهیات شود، چونان مسافری است که بی‌توجه به مسیر، در بیابان معرفت گمراه می‌شود. این رویکرد، سیر تربیتی انسان را از شناخت ماده به معرفت الهی هدایت می‌کند.

درنگ: شناخت علوم طبیعی و منطق، مقدمه‌ای ضروری برای فهم مباحث الهیاتی و عرفانی است.

سیر وجودی و تربیتی انسان

قرآن کریم، در آیه‌ای از سوره نحل، به سیر تکاملی انسان اشاره می‌کند:

وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَمَكَانًا [مطلب حذف شد] : «و برای شما از خانه‌هایتان آرامشی قرار داد و جایگاه استواری».) این آیه، سیر وجودی انسان را از نطفه تا کمال نشان می‌دهد، که با سیر تربیتی متعلم مطابقت دارد. متعلم باید از علوم مادی آغاز کند و به تدریج به سوی معرفت الهی صعود نماید، چونان نهالی که از خاک به سوی نور رشد می‌کند.

درنگ: سیر تربیتی متعلم، مشابه سیر وجودی انسان در قرآن کریم، از علوم مادی به معرفت الهی هدایت می‌شود.

نقد آموزش ناقص

طلبه‌ای که بدون تسلط بر منطق، ریاضیات، و علوم طبیعی وارد مباحث عرفانی شود، به جای حکیم، به دروایشی گمراه تبدیل خواهد شد. این نقد، بر ضرورت آموزش جامع و تدریجی تأکید دارد که ذهن را از پراکندگی و گمراهی حفظ می‌کند. فلسفه، چونان پلی است که از علوم زمینی به معارف آسمانی می‌رسد، و بدون این پل، متعلم در ورطه جهل فرو می‌افتد.

درنگ: آموزش ناقص بدون منطق و علوم طبیعی، متعلم را به جای حکمت، به گمراهی عرفانی می‌کشاند.

فلسفه مقدمه حکمت و عرفان

فلسفه، مانند منطق که مقدمه آن است، خود مقدمه‌ای برای حکمت و عرفان به شمار می‌رود. حکیم و عارف، فیلسوف نیز هستند، اما فلسفه به مسائل پیچیده می‌پردازد که برای حکیم و عارف صاف و روشن است. ملاصدرا، با بیان عرفان به زبان فلسفه، این دانش را به مدرسه آورد و آن را از انحصار شهود خارج ساخت. این ابتکار، فلسفه را به ابزاری برای تبیین معارف ربوبی تبدیل کرد، چونان نوری که تاریکی‌های جهل را می‌زداید.

درنگ: فلسفه، مقدمه حکمت و عرفان است و با بیان عرفان به زبان عقلانی، معارف ربوبی را تبیین می‌کند.

سؤال ابراهیم (ع) و ایمان

پرسش حضرت ابراهیم (ع) در قرآن کریم، نمونه‌ای از سؤال فلسفی برای تعمیق یقین است:

لِيَطْمَئِنَّ [مطلب حذف شد] : «تا دلم آرام گیرد»، بقره: ۲۶۰). این سؤال، نه از سر جهل، بلکه برای اطمینان قلب بود. همچنین، آیه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا [مطلب حذف شد] : «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید»، نساء: ۱۳۶) بر سیر تکاملی ایمان تأکید دارد. این آیات، فلسفه را به‌عنوان فعالیتی برای تعمیق یقین معرفی می‌کنند، نه شک و تردید.

درنگ: سؤال فلسفی، مانند پرسش ابراهیم (ع)، برای تعمیق یقین است و با ایمان تکاملی هم‌خوانی دارد.

بخش چهارم: نقد الحاد و پالایش چهره فلسفه

نقد الحاد در فلسفه

الحاد و تشتت در فلسفه غربی، نتیجه سیاست استعماری است، نه ماهیت فلسفه. استعمار، با ایجاد نزاع و تفرقه، فلسفه را از حقیقت‌جویی دور کرد، چونان رودی که با گل‌ولای سیاست آلوده شود. فلسفه، در اصل، محبت به خرد است و با انکار و الحاد سازگار نیست. فلاسفه اسلامی، برخلاف همتایان غربی، با احترام به پیشینیان (مانند مطالعه ملاصدرا بر آثار ابن‌سینا)، انسجام و اصالت فلسفه را حفظ کردند.

درنگ: الحاد در فلسفه، نتیجه تحریف استعماری است، نه ماهیت فلسفه که با محبت به خرد پیوند دارد.

تمثیل تحریف واژگان مقدس

استعمار، واژگان مقدسی چون «اسرائیل» و «هو» را لجن‌مال کرد، مانند فلسفه که از اصالت خود دور افتاد. فقیه، به دلیل تحریف «هو»، آن را حرام می‌داند، در حالی که نام حسین (ع) حلال است. این تمثیل، نشان‌دهنده پروژه استعماری برای آلوده‌سازی مفاهیم قدسی است که فلسفه را نیز شامل می‌شود. فلسفه، چونان نگینی پاک، باید از این آلودگی‌ها پالایش یابد.

درنگ: تحریف واژگان و مفاهیم قدسی، مانند فلسفه، بخشی از پروژه استعماری برای تضعیف حقیقت است.

نقد فحشا و خشونت

خشونت و فحشا در غرب، نتیجه سخنان فلاسفه نیست، بلکه محصول سیاست استعماری است که مقدسات را لجن‌مال کرد. انبیا و فلاسفه اسلامی، با تأکید بر عفت و حرمت، از این تحریفات مبرا بودند. ادعای اینکه سکس فلسفه است، سخنی باطل و عامیانه است، زیرا فلسفه با حقیقت‌جویی و عفت پیوند دارد، چونان درختی که میوه‌های پاکی و معرفت می‌دهد.

درنگ: فلسفه، با عفت و حقیقت‌جویی پیوند دارد و از فحشا و خشونت مبراست که نتیجه سیاست استعماری‌اند.

تعریف ابن‌سینا از فلسفه

ابن‌سینا، فلسفه را ادراک معقولات، تشبه به اله، و تبدیل انسان به عالمی عقلی تعریف می‌کند. این تعریف، فلسفه را به‌عنوان فعالیتی متعالی معرفی می‌کند که به شناخت حقیقت و کمال الهی معطوف است. فیلسوف، چونان کاوشگری است که با عقل و قلب، به سوی حقیقت مطلق گام برمی‌دارد و از اوباش و اراذل متمایز است.

درنگ: فلسفه، به تعریف ابن‌سینا، ادراک معقولات و تشبه به اله است که فیلسوف را به سوی کمال الهی هدایت می‌کند.

شغل فیلسوف

شغل فیلسوف، پیگیری مسائل حقیقی عالم و پرسش از چرایی پدیده‌هاست. این حرفه، فیلسوف را به کاوش در علل و اسباب وجود دعوت می‌کند، چونان ستاره‌شناسی که با تأمل در آسمان، رازهای خلقت را می‌جوید. برخلاف فلاسفه غربی که اغلب شغل دوم داشتند، فلاسفه اسلامی، فلسفه را هویت اصلی خود می‌دانستند.

درنگ: شغل فیلسوف، کاوش در علل و اسباب حقیقی عالم است که با هویت وجودی او پیوند دارد.

جمع‌بندی

این اثر، با بازتعریف فلسفه به‌عنوان محبت به خرد و پیگیری مسائل کلی و پیچیده خلقت، آن را از تحریفات استعماری پالایش نمود. فلسفه، در سنت اسلامی، با منطق آغاز می‌شود و به‌عنوان مقدمه‌ای برای حکمت و عرفان، به معرفت الهی منتهی می‌گردد. فلاسفه اسلامی، برخلاف همتایان غربی که شغل دوم داشتند، فلسفه را حرفه اصلی خود می‌دانستند و با احترام به پیشینیان، انسجام معرفتی را حفظ کردند. نقد تشتت و الحاد در فلسفه غربی، به سیاست استعماری نسبت داده شد که چهره قدسی فلسفه را لجن‌مال کرد. این دیدگاه، فلسفه را به‌عنوان سلوکی عقلانی و قدسی معرفی می‌کند که با عفت، حقیقت‌جویی، و یقین الهی همراه است، چونان مشعلی که راه را از ظلمات شک به سوی نور معرفت روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی