متن درس
حکمت متعالیه و تحولات فلسفی در اندیشه صدرالمتألهین
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ششم)
دیباچه
حکمت متعالیه، به مثابه گوهری درخشان در آسمان فلسفه اسلامی، با اندیشههای ژرف صدرالمتألهین شیرازی، ملقب به ملاصدرا، به منصه ظهور رسید. این نظام فلسفی، که چون پلی استوار میان سنتهای مشائی، اشراقی، کلامی و عرفانی پیوند برقرار کرد، نهتنها افقهای نوینی در معرفتشناسی و وجودشناسی گشود، بلکه چالشها و مقاومتهایی را نیز در برابر خود دید. این نوشتار، با نگاهی عمیق به درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بازخوانی و تبیین جایگاه صدرالمتألهین، چالشهای پیش روی او، و تأثیرات ماندگارش در تاریخ فلسفه اسلامی میپردازد.
بخش نخست: صدرالمتألهین و بنیانگذاری حکمت متعالیه
جایگاه صدرالمتألهین در فلسفه اسلامی
صدرالمتألهین شیرازی، حکیمی که چون خورشیدی در سپهر فلسفه اسلامی درخشید، با تأسیس مکتب حکمت متعالیه، تحولی شگرف در اندیشه اسلامی پدید آورد. این مکتب، که چون رودی زلال از چشمههای معرفت مشائی، اشراقی، کلامی و عرفانی سیراب میشود، نظامی جامع را بنا نهاد که وجود را به عنوان محور بنیادین خود برگزید. ملاصدرا، با بهرهگیری از آرای ابنسینا، سهروردی و ابنعربی، نظامی فلسفی خلق کرد که نهتنها پاسخگوی پرسشهای وجودشناختی و معرفتشناختی بود، بلکه به مسائل الهیاتی نیز نگاهی نوین بخشید.
درنگ: حکمت متعالیه، چونان آینهای که نور معرفت را از زوایای گوناگون بازمیتاباند، تلفیقی است از فلسفه مشائی، اشراقی، کلام و عرفان، و وجود را به عنوان کانون اندیشههای خود قرار داده است. |
چالشهای اولیه در طرح حکمت متعالیه
ملاصدرا در ابتدای طرح این نظام فلسفی، با مخالفتهایی روبهرو شد که چون سایهای بر آفتاب اندیشهاش افتاد. این مخالفتها، که عمدتاً از سوی گروهی اندک و پایبند به سنت مشائی ابنسینا بود، بیش از آنکه ریشه در نقدی عمیق و تحقیقی داشته باشد، از تعصب و عادت به پارادایمهای کهن سرچشمه میگرفت. سنت مشائی، که در زمان خود چون قلعهای استوار در فلسفه اسلامی شناخته میشد، برای بسیاری از متفکران معاصر ملاصدرا معیاری غیرقابلچالش بود. نقدهای او به ابنسینا و تأکید بر شهود عرفانی و رویکرد اشراقی، برای این گروه پذیرفتنی نبود.
این مقاومتها، که گاه به توهینهایی چون «صدرالکافرین» و «ملعون» منجر شد، نشاندهنده فقدان گفتوگوی فلسفی عمیق و روشمند در آن دوره است. این واکنشهای احساسی، که چون بادهای تند اما بیثمر بر شاخسار اندیشه ملاصدرا وزیدند، بیانگر دشواری پذیرش نوآوریهای فکری در جوامع بسته و محافظهکار است.
درنگ: مخالفتهای اولیه با ملاصدرا، که گاه به توهین و طرد منجر شد، نه از سر نقد علمی، بلکه از تعصب به سنت مشائی و مقاومت در برابر نوآوریهای او سرچشمه گرفت. |
ماهیت سطحی مخالفتها و موافقتها
نهتنها مخالفتها، بلکه موافقتهای صورتگرفته با ملاصدرا نیز اغلب از عمق معرفتی برخوردار نبود. این واکنشها، که چون موجهای سطحی بر سطح دریاچهای آرام پدیدار میشدند، بیش از آنکه از فهم عمیق حکمت متعالیه نشأت گیرند، تحت تأثیر پیشداوریها و برداشتهای قشری شکل گرفتند. برای نمونه، برخی استبداد را به دلیل مردانه پنداشتن پذیرفتند و مشروطه را به دلیل زنانه انگاشتن رد کردند، گویی مفاهیم پیچیده سیاسی و فلسفی را میتوان با چنین قضاوتهای سادهلوحانه سنجید.
این سطحینگری، که چون غباری بر آینه معرفت نشسته بود، نشاندهنده ضعف در معرفتشناسی و فقدان تحلیل عمیق در جامعه آن زمان است. چنین رویکردی نهتنها مانع از فهم دقیق آرای ملاصدرا شد، بلکه بر ضرورت ارتقای فرهنگ نقد علمی و گفتوگوی عقلانی تأکید میورزد.
اتهام اقclbas به ملاصدرا
یکی از انتقادات به ملاصدرا، اتهام اقتباس از آثار دیگران بود، گویی او چون کشاورزی از کشتزارهای دیگران خوشهچینی کرده است. با این حال، ملاصدرا خود این اقتباس را انکار نکرد، بلکه آن را بخشی از سنت فلسفی دانست. این روش، که در آثار فلاسفهای چون ابنسینا، سهروردی و فارابی نیز رایج بود، نشاندهنده ماهیت تجمعی فلسفه است که چون بنایی عظیم بر شانههای پیشینیان ساخته میشود.
ملاصدرا نهتنها از آثار دیگران بهره برد، بلکه آنها را بازسازی و بازتفسیر کرد تا نظامی نوین خلق کند. این اتهام، که از سوءتفاهم در باب ماهیت کار فلسفی سرچشمه میگرفت، نتوانست از ارزش نوآوریهای او بکاهد.
جمعبندی بخش نخست
حکمت متعالیه صدرالمتألهین، چونان چراغی فروزان، راههای نوینی در فلسفه اسلامی گشود، اما در بدو امر با چالشهایی چون مقاومت سنتگرایان و قضاوتهای سطحی مواجه شد. این بخش نشان داد که چگونه ملاصدرا، با تلفیق سنتهای فکری گوناگون، نظامی جامع پدید آورد و در عین حال، با موانع فرهنگی و فکری دستوپنجه نرم کرد. این چالشها، که ریشه در تعصب و فقدان نقد علمی داشتند، بر اهمیت گفتوگوی عقلانی و پذیرش نوآوریهای فکری تأکید میکنند.
بخش دوم: پذیرش و تأثیرات حکمت متعالیه در دورههای بعدی
گرایش به سنت مشائی پس از ملاصدرا
پس از ملاصدرا، برخی از فیلسوفان، که چون مسافرانی در جادههای کهن گام برمیداشتند، به جای پذیرش کامل حکمت متعالیه، به سنت مشائی بازگشتند و به تدریس آثار ابنسینا ادامه دادند. این بازگشت، که چون عقبگردی در مسیر پیشرفت بود، نشاندهنده قدرت سنت مشائی و دشواری پذیرش نظام پیچیده و تلفیقی ملاصدرا بود.
حکمت متعالیه، به دلیل جامعیت و عمق خود، نیازمند بازنگری و فهمی نوین بود که برای برخی از متفکران دشوار مینمود. این مقاومت، که چون دیواری در برابر جریان نوآوری ایستاده بود، بر چالشهای انتقال پارادایمهای فکری در تاریخ فلسفه اسلامی تأکید دارد.
پذیرش منفعلانه و غلو در تمجید
با گذر زمان، فضای فکری جامعه از مخالفت به پذیرش منفعلانه تغییر یافت. برخی از متفکران، که چون سایههایی در پی آفتاب ملاصدرا گام برمیداشتند، سعی کردند خود را به او منتسب کنند، گاه با ادعاهای غیرواقعی مانند شاگردی مستقیم. این پذیرش، که گاه بدون فهم عمیق صورت میگرفت، نشاندهنده ضعف در نقد علمی و گرایش به انفعال فکری بود.
در این میان، غلو در تمجید از علما، بهویژه حاجی سبزواری، به اوج رسید. در متنی درباره او، از عینک و قلمدانش با عباراتی مبالغهآمیز یاد شده، گویی این اشیاء چون گنجینههای مقدس، شایسته پرستشاند. این رویکرد، که چون انحرافی در مسیر معرفت بود، نشاندهنده عدم تمایز میان شخص و متعلقات اوست.
درنگ: غلو در تمجید از اشیاء مرتبط با علما، مانند عینک و قلمدان حاجی سبزواری، نشانهای از انحراف فکری است که به جای تمرکز بر محتوای علمی، به امور مادی اهمیت بیش از حد میدهد. |
خطرات غلو در فرهنگ علمی
این غلو، که چون علف هرزی در باغ معرفت روییده بود، نهتنها به انحراف در فهم علمی منجر شد، بلکه به عقبماندگی فکری جامعه دامن زد. عدم تمایز میان شخص و متعلقات او، که گاه به زیارت عینک و قلمدان حاجی سبزواری منجر میشد، نشاندهنده فقدان نگرشی عقلانی و متعادل در مواجهه با شخصیتهای علمی است.
چنین رویکردی، که چون آینهای شکسته حقیقت را تحریف میکرد، مانع از تمرکز بر محتوای فکری و فلسفی شد و به جای آن، به تقدیس اشیاء مادی پرداخت. این رفتار، که از ضعف فرهنگ نقد علمی نشأت میگرفت، یکی از عوامل عقبماندگی جوامع در آن دوره بود.
تضاد در رفتار جامعه با ملاصدرا
جامعه در ابتدا ملاصدرا را با توهینهایی چون «صدرالکافرین» طرد کرد، اما در دورههای بعدی چون بندهای مطیع در برابر او سر تعظیم فرود آورد. این تضاد، که چون نوسانی میان دو قطب افراط و تفریط بود، نشاندهنده فقدان تعادل در قضاوتهای فکری و اجتماعی است. جامعهای که از توهین به غلو روی میآورد، از رویکردی عقلانی و متعادل محروم است.
این رفتار دوگانه، که گاه ملاصدرا را ملعون و گاه عینک شاگردانش را مقدس میشمرد، بر ضرورت اتخاذ نگرشی صالح و متعادل در مواجهه با متفکران تأکید دارد. چنین رویکردی، که چون نسیمی ملایم تعادل را به ارمغان میآورد، به توسعه فرهنگ علمی و عقلانی یاری میرساند.
درنگ: تضاد در رفتار جامعه با ملاصدرا، از توهینهای اولیه تا تقدیس منفعلانه، نشاندهنده فقدان تعادل در قضاوتهای فکری و ضرورت اتخاذ رویکردی عقلانی و متعادل است. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش نشان داد که حکمت متعالیه، پس از ملاصدرا، با پذیرش منفعلانه و گاه غلوآمیز روبهرو شد، اما نتوانست به طور کامل از بنبستهای فکری خارج شود. بازگشت برخی فیلسوفان به سنت مشائی، غلو در تمجید از اشیاء مرتبط با علما، و فقدان نقد عمیق، از چالشهای اصلی این دوره بود. این نکات بر اهمیت اتخاذ رویکردی متعادل و عقلانی در مواجهه با میراث فلسفی تأکید میکنند.
بخش سوم: تداوم و محدودیتهای حکمت متعالیه
نقش مرحوم نوری اصفهانی در احیای حکمت متعالیه
مرحوم نوری اصفهانی، چون مشعلی فروزان در تاریکی انزوای ملاصدرا، با حمایت قاطع از او و تدریس آثارش، به ویژه «اسفار اربعه»، نقش کلیدی در تثبیت جایگاه حکمت متعالیه ایفا کرد. او با شرح و حاشیهنویسی بر آثار ملاصدرا، این نظام فلسفی را از حاشیه به متن آورد و از انزوای فکری آن جلوگیری کرد.
تلاشهای نوری، که چون جویباری زلال معرفت ملاصدرا را به نسلهای بعدی رساند، نشاندهنده اهمیت شاگردان در حفظ و گسترش میراث فلسفی است. او، که در قرن دوازدهم هجری (وفات در سال ۱۲۴۶) میزیست، با تدریس و ترویج آثار ملاصدرا، حلقهای مفقوده را در تاریخ فلسفه اسلامی پر کرد.
درنگ: مرحوم نوری اصفهانی، با تدریس و شرح آثار ملاصدرا، به ویژه «اسفار اربعه»، نقش بیبدیلی در احیا و تثبیت حکمت متعالیه ایفا کرد. |
شخصیتهای برجسته پس از نوری اصفهانی
پس از نوری، حکمایی چون حاجی سبزواری، آقامحمدرضا قمشهای، آقاعلی مدرس و جناب جلوه، چون ستارگانی در آسمان حکمت متعالیه درخشیدند. هر یک از این متفکران، با تمرکز بر جنبههای خاصی از این نظام فلسفی، به تداوم و گسترش آن یاری رساندند، اگرچه برخی از آنها گاه به سنت مشائی گرایش داشتند.
آقامحمدرضا قمشهای، که چون عقابی تیزپرواز در قلمرو حکمت و عرفان پرواز میکرد، با تسلط بر فلسفه مشائی و اشراقی، جایگاه ویژهای یافت. او، که در تهران بر جناب جلوه غلبه کرد، شاگردان بسیاری را جذب کرد و تأثیر عمیقی بر فلسفه اسلامی گذاشت. حاجی سبزواری نیز، با زندگی ساده و زاهدانه، چون گوهری در انزوا، به تدریس «اسفار» و ترویج حکمت متعالیه پرداخت.
تقوا و انزوای حاجی سبزواری
حاجی سبزواری، که چون درختی تناور در خاک تقوا ریشه دوانده بود، با وجود شهرت، زندگیای ساده و منزوی داشت. او، که به جای دنبال کردن نام و نشان، به عبادت و تهجد مشغول بود، الگویی از استقلال فکری و معنوی ارائه داد. این ویژگی، که چون نوری در تاریکی انزوای او میدرخشید، او را از دیگر فیلسوفان متمایز میکرد.
حاجی سبزواری، که حتی در برابر پادشاهانی چون ناصرالدین شاه فروتنی نشان نداد، بیش از آنکه به کاغذبازی و شهرت دل ببندد، به طهارت نفسانی و معانی ربوبی مشغول بود. این رویکرد، نشاندهنده بعد عرفانی و زاهدانه اوست که میتواند الگویی برای متفکران امروزی باشد.
درنگ: حاجی سبزواری، با زندگی زاهدانه و تمرکز بر تقوا و عبادت، الگویی از استقلال فکری و معنوی ارائه داد که او را از دیگر حکمای همعصرش متمایز میکرد. |
محدودیتهای آثار پس از ملاصدرا
آثار پس از ملاصدرا، که چون شاخههایی از درخت تناور حکمت متعالیه روییده بودند، عمدتاً به حاشیهنویسی و شرح محدود شدند. این آثار، که گاه چون آیینهای غبارگرفته حقیقت را بازتاب میدادند، نتوانستند حکمت متعالیه را از بنبستهای کلامی و فلسفی خارج کنند. این محدودیت، که چون سدی در برابر جریان نوآوری بود، نشاندهنده نیاز به بازنگری و توسعه این نظام فلسفی است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش نشان داد که حکمت متعالیه، پس از ملاصدرا، به همت شخصیتهایی چون نوری اصفهانی و حاجی سبزواری تداوم یافت، اما به دلیل تمرکز بر حاشیهنویسی و شرح، از نوآوریهای عمیق بازماند. زندگی زاهدانه حاجی سبزواری و تلاشهای قمشهای در ترویج حکمت، از نقاط قوت این دوره بود، اما محدودیتهای فکری نشاندهنده نیاز به توسعه و تنقیح این نظام فلسفی است.
بخش چهارم: چالشها و نیازهای معاصر حکمت متعالیه
نیاز به تنقیح و توسعه حکمت متعالیه
حکمت متعالیه، اگرچه چون گنجینهای گرانبها در فلسفه اسلامی میدرخشد، برای پاسخگویی به پرسشهای معاصر نیازمند تنقیح و توسعه است. افزودن مباحثی چون فلسفه دین، فلسفه احکام و فلسفه طبیعت، که چون شاخههای جدیدی بر این درخت کهن میرویند، میتواند این نظام را به فلسفهای زنده و پویا تبدیل کند.
این پیشنهاد، که چون نقشهای برای آینده فلسفه اسلامی است، بر ضرورت بهروزرسانی حکمت متعالیه تأکید دارد. فلسفهای که نتواند به چالشهای زمانه پاسخ دهد، چون کتابی بسته در قفسه تاریخ خاک خواهد خورد.
چالشهای فلسفی در بحث وجود و شر
یکی از مسائل بنیادین حکمت متعالیه، که چون صخرهای در مسیر اندیشه قرار دارد، چالش وجود شر در جهانی است که وجود را خیر محض میداند. پاسخ سنتی که شر را عدمی میشمارد، با تجربههای عینی و وجدانی در تضاد است. قتل، غارت، سیل و زلزله، که چون سایههای تاریک بر جهان افتادهاند، این ادعا را به چالش میکشند.
این چالش، که چون پرسشی بیپاسخ در برابر فیلسوفان ایستاده است، نیازمند بازنگری و ارائه پاسخهایی نوین است. پاسخهای عدمی، که گاه چون تار عنکبوتی سست در برابر باد تجربه فرومیریزند، نمیتوانند به تنهایی این معضل را حل کنند.
درنگ: چالش وجود شر در جهانی که وجود را خیر محض میداند، یکی از مسائل بنیادین حکمت متعالیه است که نیازمند پاسخهایی نوین و استدلالی فراتر از رویکرد عدمی است. |
نقد بداهت وجود
ملاصدرا وجود را امری بدیهی میداند، اما این ادعا، که چون بنایی بدون پایههای استدلالی استوار است، نیازمند توضیح و استدلال بیشتری است. پذیرش بداهت وجود بدون استدلال، که چون راهی میانبر اما لغزنده است، میتواند به تقلید کورکورانه منجر شود، که با روح فلسفه در تضاد است.
این نقد، که چون زنگ بیداری برای فیلسوفان است، بر اهمیت استدلال دقیق و روشمند در فلسفه تأکید دارد. وجود، که چون ریشهای در خاک معرفت فرو رفته است، باید با استدلالهای محکم تبیین شود تا از سطح تقلید به تحقیق ارتقا یابد.
اهمیت استناد به عبارات معتبر
برای نقد و بررسی آرای فلاسفه، باید به عبارات مستند آنها استناد کرد، گویی که چون نقشهای دقیق از گنجینههای معرفتی آنها بهره میجوییم. استناد به منابع معتبر، که چون ستونهایی استوار بنا را نگاه میدارند، از نسبتهای ناروا جلوگیری کرده و به اعتبار علمی بحث میافزاید.
این اصل، که چون مشعلی راه نقد علمی را روشن میکند، بر ضرورت روششناسی دقیق در فلسفه تأکید دارد. نقلقولهای غیرمعتبر، که چون علفهای هرز در باغ معرفت میرویند، میتوانند حقیقت را تحریف کنند.
چالشهای مباحث دخولی
وارد کردن مباحث جدید فلسفی، بهویژه از فلسفههای غربی، که چون نسیمی از دیاری دور به فلسفه اسلامی میوزد، به دلیل مشکلات زبانی و ترجمه دشوار است. برای جلوگیری از تحریف، باید از ترجمههای معتبر و قطعیه استفاده کرد، گویی که چون پلی استوار میان فرهنگها پیوند برقرار میکنیم.
این چالش، که چون دیواری در برابر جهانیسازی فلسفه اسلامی ایستاده است، بر اهمیت دقت در استناد و استفاده از منابع معتبر تأکید دارد. بدون این دقت، خطر نسبتهای ناروا و تحریف معرفت وجود دارد.
نیاز به متن فلسفی محکم
فلسفه اسلامی نیازمند متنی محکم است که چون کتابی وزین در کلاسهای درس تدریس شود، نه چون روزنامهای گذرا که به سرعت فراموش گردد. این متن، که چون بنایی استوار برای نسلهای آینده است، باید برای آموزش عمیق و پژوهشهای آکادمیک مناسب باشد.
چنین متنی، که چون گنجینهای برای آیندگان است، میتواند فلسفه اسلامی را از رکود به پویایی برساند و به رشد فکری جامعه یاری رساند.
خلاصهسازی آثار ملاصدرا توسط علامه طباطبایی
کتابهای «بدایة الحکمة» و «نهایة الحکمة» علامه طباطبایی، که چون چکیدهای از «اسفار» و «منظومه» هستند، تلاشی برای سادهسازی حکمت متعالیه بودند. با این حال، این آثار، که چون نقشهای کلی از سرزمین حکمت ملاصدرا هستند، مسائل پیچیدهای مانند معاد را نادیده گرفتند.
این محدودیت، که چون سایهای بر این آثار افتاده است، نشاندهنده نیاز به توسعه بیشتر حکمت متعالیه است. خلاصهسازی، اگرچه برای آموزش مفید است، اما نمیتواند جایگزین بررسی عمیق مسائل بنیادین شود.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش نشان داد که حکمت متعالیه، برای پاسخگویی به نیازهای معاصر، نیازمند تنقیح، توسعه و استدلالهای نوین است. چالشهایی چون وجود شر، بداهت وجود و مشکلات ترجمه، از موانع اصلی این نظام فلسفی هستند. استناد به منابع معتبر و تولید متون فلسفی محکم، میتواند این نظام را به فلسفهای پویا و کارآمد تبدیل کند.
نتیجهگیری کل
حکمت متعالیه صدرالمتألهین، چون گوهری درخشان در تاریخ فلسفه اسلامی، با تلفیق سنتهای فکری گوناگون، نظامی جامع و مانا پدید آورد. با این حال، این نظام با چالشهایی چون مخالفتهای قشری، غلو در تمجید، و محدودیتهای توسعه در دورههای بعدی مواجه شد. تلاشهای شخصیتهایی چون نوری اصفهانی و حاجی سبزواری، این میراث را زنده نگاه داشتند، اما رکود نسبی در نوآوریهای فلسفی، نشاندهنده نیاز به بازنگری و توسعه است.
برای احیای این فلسفه، باید مباحث جدیدی چون فلسفه دین و فلسفه طبیعت به آن افزوده شود و چالشهای بنیادین، مانند وجود شر، با استدلالهای نوین پاسخ داده شوند. اتخاذ رویکردی متعادل در نقد و تمجید، و استناد به منابع معتبر، از اصول اساسی برای حفظ اصالت و پویایی این میراث است. این اثر، که چون آیینهای حقیقت حکمت متعالیه را بازتاب میدهد، تلاشی است برای ارائه این نظام فلسفی در قالبی علمی و دانشگاهی، تا برای پژوهشگران و دانشپژوهان منبعی وزین و کارآمد باشد.
با نظارت صادق خادمی |