متن درس
حکمت الهی و نقد فلسفه غرب: تبیینی فلسفی و قرآنی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۰)
دیباچه
این اثر، بازنمایی جامعی است از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در باب بررسی و نقد فلسفه غرب در مقایسه با حکمت متقدمین و فلاسفه اسلامی. متن پیشرو، با نگاهی عمیق و آکادمیک، به کاوش در کمالات و کاستیهای فلسفه در دورههای مختلف میپردازد و با استناد به آیات نورانی قرآن کریم، احادیث شریف، و آرای حکمای اسلامی، پیوند ناگسستنی حکمت الهی با معرفت و عمل صالح را تبیین میکند. حکمت، چونان مشعلی فروزان، راهنمای انسان به سوی حقیقت وجود است، و نقد فلسفههای بیگانه از معنویت، چونان آیینهای است که کاستیهای تمدن مدرن را آشکار میسازد.
بخش یکم: حکمت متقدمین و پیوند با معرفت الهی
فلاسفه متقدمین: اولیای حکمت
حکمای متقدمین، چون سقراط، افلاطون، ارسطو، طالس و فیثاغورس، نهتنها نوابغ روزگار خویش بودند، بلکه بهسان اولیای الهی، چراغ معرفت را در تاریکیهای جهل افروختند. اینان، هرچند در زمره انبیا نبودند، اما با الهام از حقیقت وجود، سخنانی گفتند که با معارف قرآنی همسو است. طالس، با بیان اینکه اصل خلقت از آب است، به حقیقتی اشاره کرد که قرآن کریم در آیه نورانی
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ [مطلب حذف شد] : «و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم») آن را تأیید میکند. این همسویی، گواهی است بر نبوغ این حکما که گویی از سرچشمه وحی سیراب شدهاند.
درنگ: حکمای متقدمین، چون طالس، با بیان حقایقی همسو با قرآن کریم، نشاندهنده الهام الهی و نبوغی متعالیاند که حکمت را با حقیقت وجود پیوند میزنند.
سقراط و معرفت نفس
سقراط، با شعار «خود را بشناس»، راهی گشود به سوی معرفت الهی که با حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (کسی که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت) همآواست. این حکیم فرزانه، در برابر محاکمه و مرگ، با صلابتی بیمانند از خلود نفس و ابدیت سخن گفت و هراس از مرگ را به سخره گرفت. چنین شجاعتی، چونان کوهی استوار، نشاندهنده ایمانی ژرف به حیات اخروی و حقیقت وجود است که حکمت او را از فیلسوفان صرف متمایز میسازد.
درنگ: شعار سقراط «خود را بشناس» با حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همخوانی دارد و شجاعت او در برابر مرگ، ایمان به خلود نفس را نشان میدهد.
افلاطون و مدینه فاضله
افلاطون، با طرح مفهوم مدینه فاضله، جامعهای آرمانی را ترسیم کرد که در آن عدالت، چونان خورشیدی درخشان، بر همه امور سایه میافکند. او تأکید داشت که حاکمان باید حکیمان باشند، سخنی که چون گوهری درخشان در فلسفه سیاسی او میدرخشد. این دیدگاه، با حکمت اسلامی که حاکمیت را به عالمان متقی میسپارد، پیوندی عمیق دارد و نشاندهنده التزام افلاطون به عدالت و حکمت است.
درنگ: مدینه فاضله افلاطون، با تأکید بر حاکمیت حکیمان، با حکمت اسلامی در پیوند است و عدالت را محور جامعه آرمانی میداند.
ارسطو: قله حکمت متقدمین
ارسطو، چونان قلهای رفیع در فلسفه متقدمین، مباحثی را طرح کرد که تا امروز چون جویبارهایی زلال در فلسفه جاری است. او در منطق، مابعدالطبیعه، و اخلاق، مفاهیمی چون جوهر، عرض، ماده، صورت، قوه، عقل، و علل اربعه (فاعلی، مادی، صوری، غایی) را بنیان نهاد. مفهوم محرك غیر متحرك، که خداوند متعال را بهعنوان مبدأ نظام هستی معرفی میکند، با توحید اسلامی همسوست. ارسطو همچنین در اخلاق و سیاست، سعادت، خیر، عدالت، شجاعت، عفت، اعتدال و کرامت را تبیین کرد که چون ستارگانی در آسمان حکمت عملی میدرخشند.
درنگ: ارسطو، با طرح مفاهیم بنیادین در منطق، مابعدالطبیعه، و اخلاق، و معرفی محرك غیر متحرك، قله حکمت متقدمین است که با معارف اسلامی همخوانی دارد.
جمعبندی بخش یکم
حکمای متقدمین، چون طالس، سقراط، افلاطون و ارسطو، با نبوغی الهی و التزامی به حکمت و معنویت، بنیانگذار فلسفهای بودند که با حقیقت وجود و معارف قرآنی همسو است. طالس با اشاره به آب بهعنوان اصل خلقت، سقراط با تأکید بر معرفت نفس، افلاطون با مدینه فاضله، و ارسطو با مفاهیم بنیادین فلسفی، چونان مشعلدارانی در مسیر حکمت الهی گام برداشتند. این بخش، جایگاه والای این حکما را در پیوند با معرفت الهی و تأثیرشان بر فلسفه اسلامی نشان داد.
بخش دوم: فلاسفه اسلامی، وارثان حکمت الهی
فلاسفه اسلامی: تکامل حکمت متقدمین
فلاسفه اسلامی، چون ابنسینا، فارابی و ملاصدرا، وارثان صالح حکمت متقدمیناند که فلسفه را در پرتو معارف اسلامی به اوج رساندند. این حکما، با تلفیق عقل و وحی، فلسفهای خلق کردند که چونان درختی تنومند، از نطفه حکمت یونانی رویید و با مایه اسلامی به بار نشست. فلسفه و عرفان اسلامی، با عمق و گستردگی بیمانند، از سخنان سقراط، افلاطون و ارسطو فراتر رفت و به معرفتی متعالی دست یافت که حقیقت وجود را در چارچوبی الهی تبیین میکند.
درنگ: فلاسفه اسلامی، با تلفیق حکمت یونانی و معارف اسلامی، فلسفهای متعالی خلق کردند که از حکمت متقدمین عمیقتر و گستردهتر است.
معنویت و تقوا در فلسفه اسلامی
فلاسفه اسلامی، برخلاف تصور برخی، نه منکر حقیقت بودند و نه ملحد یا شکاک. اینان، چونان ستارگان در آسمان معرفت، با تقوا، عدالتخواهی و نفرت از ظلم، به حقیقت وجود وصال یافتند. حکمت آنها، چون جویباری زلال، از سرچشمه ایمان و عمل صالح جاری شد و جامعه را به سوی کمال هدایت کرد. این ویژگی، فلاسفه اسلامی را از فیلسوفان بیتقوای عصر جدید متمایز میسازد.
درنگ: فلاسفه اسلامی، با التزام به تقوا، عدالتخواهی و ایمان، حکمت را با عمل صالح پیوند زدند و از انکار و الحاد به دور بودند.
پیوند فلاسفه اسلامی با متقدمین
فلسفه اسلامی، چونان فرزندی وفادار، ریشه در حکمت متقدمین دارد، اما با نور وحی و معارف قرآنی، به شکوفایی رسید. ابنسینا و فارابی، با بازسازی مفاهیم ارسطویی در چارچوب اسلامی، فلسفهای خلق کردند که هم عقلانی است و هم معنوی. این پیوند، چونان پلی است که حکمت یونانی را به معرفت اسلامی متصل کرد و آن را به سوی کمال هدایت نمود.
جمعبندی بخش دوم
فلاسفه اسلامی، با وامگیری از حکمت متقدمین و تلفیق آن با معارف اسلامی، فلسفهای متعالی و معنوی آفریدند که از نظر عمق و گستردگی، بر فلسفه یونانی پیشی گرفت. این حکما، با التزام به تقوا و عدالت، نهتنها وارثان صالح حکمت متقدمین بودند، بلکه با افزودن رنگ و بوی الهی، فلسفه را به قلهای رفیع رساندند که راهنمای انسان به سوی حقیقت است.
بخش سوم: فلسفه عصر جدید و نقد آن
تحول فلسفه در عصر رنسانس
با ظهور رنسانس، فلسفه دستخوش تحولی عظیم شد. این دوره، که به عصر نقادی و انتقاد شهرت یافت، از رکود علمی و سلطه خرافات کلیسا در قرون وسطی نشأت گرفت. فقدان فلاسفه برجسته در این دوران، چونان خزانی بود که درخت حکمت را به سستی کشاند. خرافات کلیسا، چون سایهای سنگین، مانع از شکوفایی علم و معرفت شد و مردم را به سوی انکار و الحاد سوق داد.
درنگ: رنسانس، نتیجه رکود علمی و سلطه خرافات کلیسا بود که به نقادی افراطی و انکار حقیقت منجر شد.
تبدیل فلسفه به علم
در عصر جدید، فلسفه از جایگاه حکمت متعالی به فعالیتی فرعی تنزل یافت و به علم بدل شد. فلاسفه این دوره، چون دکارت، هیگل، جان لاک و هوم، اغلب مشاغل دیگری داشتند و فلسفه برایشان شغلی دوم بود. اینان، چونان کارگرانی در کارگاه علم، با چکش نقادی و تجربه، علوم را بنیان نهادند، اما از معنویت و تقوا غافل ماندند.
درنگ: در عصر جدید، فلسفه به علم تبدیل شد و برای بسیاری از متفکران، به شغلی فرعی بدل گشت که فاقد معنویت بود.
نقادی افراطی و فقدان قداست
فلاسفه عصر جدید، با نقادی بیپروا، همهچیز را زیر سؤال بردند، از بداهت و حقیقت گرفته تا معنویت و ایمان. اینان، چونان طوفانی که ریشههای درخت حکمت را سست میکند، به انکار واقعیت و معرفت پرداختند. برخی از این فلاسفه، چون هگل، مارکس و سارتر، فاقد تقوا و قداست بودند و به بداخلاقی، الحاد یا اشرافیگری گرایش داشتند. این نقص، فلسفه عصر جدید را از حکمت الهی دور ساخت.
درنگ: فلاسفه عصر جدید، با نقادی افراطی و فقدان تقوا، از حکمت الهی فاصله گرفتند و به انحرافات اخلاقی گرفتار شدند.
سرکوب دانشمندان در غرب
در قرون وسطی، دانشمندان به دلیل مخالفت با خرافات کلیسا، سرکوب یا اعدام میشدند. این ستم، چونان زنجیری بر پای علم، مانع از پیشرفت شد و واکنش فلاسفه عصر جدید را به سوی انکار و الحاد سوق داد. این تاریخ، چونان آیینهای است که ظلم کلیسا و پیامدهای آن را بازتاب میدهد.
پیشرفت صنعت و تکنولوژی
فلاسفه عصر جدید، با تأکید بر تجربه و استقراء، بستر پیشرفت صنعت و تکنولوژی را فراهم کردند. این دستاورد، چونان میوهای است که از درخت علم رویید، اما به دلیل فقدان تقوا، به فساد و انحرافات اخلاقی منجر شد. غرب، با چکش تجربه و نقادی، تمدنی ساخت که عزت مادی یافت، اما از معنویت تهی شد.
درنگ: فلاسفه عصر جدید، با تجربهگرایی و نقادی، صنعت و تکنولوژی را پایهگذاری کردند، اما فقدان تقوا به انحرافات اخلاقی منجر شد.
جمعبندی بخش سوم
فلسفه عصر جدید، با ظهور رنسانس و نقد خرافات کلیسا، از حکمت الهی فاصله گرفت و به علم و تجربهگرایی گرایش یافت. این تحول، اگرچه به پیشرفت صنعت و تکنولوژی منجر شد، اما به دلیل فقدان تقوا و معنویت، به انحرافات اخلاقی و الحاد کشیده شد. نقادی افراطی فلاسفه این دوره، هرچند جرأتمندانه بود، اما از حقیقت و قداست تهی ماند و تمدن غرب را به سوی مادیگرایی سوق داد.
بخش چهارم: نقد فلاسفه اسلامی و راهکار قرآنی
انزوای فلاسفه اسلامی
فلاسفه اسلامی، با وجود عمق و عظمت حکمتشان، به دلیل تمرکز بر عقليات و غفلت از علوم تجربی، به انزوا کشیده شدند. این حکما، چونان عارفانی در خلوت معرفت، از جامعه و نیازهای آن فاصله گرفتند. این انزوا، چونان سایهای سنگین، جهان اسلام را از پیشرفت علمی و اجتماعی بازداشت و مسلمین را در برابر تمدن غرب ناتوان ساخت.
درنگ: فلاسفه اسلامی، با تمرکز بر عقليات و غفلت از علوم تجربی، به انزوا کشیده شدند و جهان اسلام را از پیشرفت بازداشتند.
نقد ابنسینا توسط ملاصدرا
ملاصدرا، ابنسینا را به دلیل تمرکز بر طب و علوم تجربی سرزنش کرد و این امر را کاستی شمرد. این دیدگاه، چونان نشانهای است از گرایش فلاسفه اسلامی به عقليات و دوری از تجربيات، که به انزوای علمی جهان اسلام انجامید. در حالی که ابنسینا، با تلفیق علم و حکمت، گامی به سوی جامعیت برداشت، اما این رویکرد در میان دیگر حکما کمتر دنبال شد.
دعوت قرآنی به تجربه و کاوش
قرآن کریم، چونان گنجینهای بیپایان، به تجربه و کاوش در جهان دعوت میکند. آیه نورانی
فَانْظُرُوا إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ [مطلب حذف شد] : «پس به آثار رحمت خدا بنگرید») بر مشاهده و تجربه تأکید دارد. همچنین آیه
سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ [مطلب حذف شد] : «در زمین سیر کنید و بنگرید که عاقبت تکذیبکنندگان چگونه بوده است») به مطالعه تاریخ و درسآموزی از آن دعوت میکند. آیه
إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ [مطلب حذف شد] : «اگر میتوانید از کرانههای آسمانها نفوذ کنید، پس نفوذ کنید») نیز بر ضرورت ابزار و فناوری برای پیشرفت علمی تأکید دارد.
درنگ: قرآن کریم، با دعوت به مشاهده، تجربه و کاوش، راهی پویا برای تلفیق عقل و علم ارائه میدهد که فلاسفه اسلامی از آن غافل شدند.
سرکوب نوآوری در جهان اسلام
جهان اسلام، با سرکوب نوآوران، چون معلمی که ابزار صوتی ساخت و مورد تهدید قرار گرفت، از پیشرفت علمی بازماند. این سرکوب، چونان خاری در پای تمدن اسلامی، مانع از شکوفایی استعدادها شد و مسلمین را به انزوا کشاند. این امر، در تضاد با روح پویای قرآن کریم است که به تجربه و نوآوری دعوت میکند.
ضعف علمی جهان اسلام
جهان اسلام، با جمعیتی بیش از یک میلیارد، به دلیل غفلت از علوم تجربی، فاقد تکنولوژی پیشرفته است. این ضعف، چونان زخمی بر پیکر تمدن اسلامی، نتیجه انزوای فلاسفه و عالمان است که به جای تلفیق عقل و تجربه، به کلیات و عقليات پناه بردند. این وضعیت، مسلمین را در برابر تمدن غرب ناتوان ساخته است.
درنگ: جهان اسلام، به دلیل غفلت از علوم تجربی و تمرکز بر عقليات، از پیشرفت علمی بازماند و به انزوا کشیده شد.
راهکار قرآنی: تلفیق علم و تقوا
راه نجات جهان اسلام، در پیروی از قرآن کریم است که علم، تجربه، و تقوا را توأمان میطلبد. انبیا، چون داود که زره ساخت و سلیمان که سد بنا کرد، الگوییاند برای تلفیق علم و عمل. فلسفه حقیقی، چونان گوهری درخشان، معرفت به حقایق را با زبان علم و تقوا بیان میکند. فلاسفه اسلامی باید با چکش تجربه و نقادی، همراه با تقوا و معنویت، راه انبیا را دنبال کنند تا تمدن اسلامی از انزوا رهایی یابد.
درنگ: فلسفه اسلامی باید با پیروی از قرآن کریم، علم، تجربه، و تقوا را تلفیق کند تا جهان اسلام از انزوا رهایی یابد.
نقد عقلگرایی افراطی
عقلگرایی افراطی فلاسفه اسلامی، چونان قفسی بود که حکمت را از پرواز در آسمان تجربه بازداشت. این تمرکز بر کلیات، جهان اسلام را به انزوا کشاند و از عزت مادی محروم کرد. حکیم حقیقی، چونان پرندهای است که با دو بال عقل و تجربه، به سوی حقیقت پرواز میکند و با تقوا، از انحراف مصون میماند.
روش انبیا و اولیا
روش انبیا و اولیا، چونان مشعلی است که راه حکمت و عمل را روشن میکند. عالم متقی و اجتماعی، که علم، تقوا و نقادی را توأمان دارد، پیرو این روش است. این عالم، چونان پلی است که عقليات را به تجربيات و معنویت را به جامعه پیوند میدهد و تمدن اسلامی را به سوی عزت و پیشرفت هدایت میکند.
درنگ: عالم متقی و اجتماعی، که علم، تقوا و نقادی را توأمان دارد، پیرو روش انبیا و اولیاست و راه نجات تمدن اسلامی است.
نقد داستانهای غیرواقعی
داستانهایی که فلاسفه را از واقعیت اجتماعی دور نشان میدهند، چونان حجابی است که حقیقت حکمت را پنهان میکند. حکایت عالمی که در آسمانها سیر میکند اما درب مدرسه را گم میکند، یا عارفی که از نیازهای جامعه غافل است، نشاندهنده انحراف از حکمت حقیقی است. حکیم باید چونان باغبانی باشد که هم به ریشههای معرفت توجه کند و هم به نیازهای زمینی جامعه.
دیدگاه الههی قمشهای
به فرموده استاد الههی قمشهای رحمهالله، فلسفه حقیقی، چونان گوهری خالص نیست که تنها به عقليات محدود شود. حکیم باید عقليات، تجربيات، و معنویت را در بر گیرد و چونان خورشیدی، همه جنبههای وجود را روشن کند. این دیدگاه، فلسفه را بهعنوان علمی جامع معرفی میکند که به جامعه و حقیقت خدمت میکند.
درنگ: فلسفه حقیقی، به فرموده الههی قمشهای، جامع عقليات، تجربيات و معنویت است و حکیم را به خدمت جامعه و حقیقت دعوت میکند.
شک و ایمان
شک برای طلب یقین، چونان کلیدی است که قفل معرفت را میگشاید. قرآن کریم در آیه درنگ: شک تحقیقاتی، مانند شک ابراهیم علیهالسلام، برای رسیدن به یقین مجاز است و با ایمان و تقوا به معرفت منجر میشود.