متن درس
شناخت و پرسشهای بنیادین: بازتابی فلسفی در معرفتشناسی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۷)
دیباچه: شناخت، دریچهای به سوی حقیقت
شناخت، چونان کلیدی زرین، دروازههای فهم هستی را به روی انسان میگشاید. این مفهوم، که در کانون فلسفه جای دارد، به کاوش در ماهیت ذهن، اندیشه و پیوند آنها با واقعیت خارجی میپردازد. در سنت فلسفه اسلامی، شناخت با رویکردی اثباتی و تقرری، بنیادی برای معرفت الهی و توحیدی فراهم میآورد، حال آنکه در فلسفه غربی، گاه با نگاهی استنکافی و شکاکانه، امکان یا ماهیت شناخت مورد پرسش قرار میگیرد. این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بازنویسی علمی و نظاممند پرسشهای بنیادین معرفتشناسی میپردازد.
بخش نخست: وجود ذهنیت، بنیان معرفت
اهمیت شناخت در فلسفه
شناخت، چونان نوری که تاریکیهای نادانی را میشکافد، در قلب فلسفه جای دارد. در فلسفه اسلامی، این مفهوم با رویکردی تقرری، به اثبات معرفت و پیوند آن با حقیقت هستی میپردازد. این سنت، با تکیه بر آرای فیلسوفانی چون ابنسینا و ملاصدرا، شناخت را پلی میان ذهن و واقعیت میداند. در مقابل، فلسفه غربی، بهویژه پس از دکارت و کانت، گاه با نگاهی استنکافی، امکان شناخت قطعی را به چالش میکشد و بر محدودیتهای معرفت تأکید میورزد. این تمایز در رویکرد، پرسشهای بنیادین معرفتشناسی را شکل میدهد و مبنای بحثهای بعدی را فراهم میآورد.
آیا انسان ذهنیت دارد؟
پرسش بنیادین نخست این است: آیا انسان، چونان دارنده دست و پا، از ذهنیت برخوردار است یا خیر؟ ذهن، چونان ظرفی که اندیشه را در خود جای میدهد، و ذهنیت، چونان فعل این ظرف، در کانون این پرسش قرار دارد. آیا میتوان ادعا کرد که انسان، با وجود آگاهی از جسم خویش، فاقد ذهن و ذهنیت است؟ این پرسش، به ریشههای معرفتشناسی بازمیگردد و انکار ذهنیت را به سوفسطائیگری نزدیک میسازد. اما چگونه ممکن است کسی آگاهی از وجود دست و پا داشته باشد، بیآنکه ظرفی ذهنی برای این آگاهی متصور باشد؟ این تناقض منطقی، انکار ذهنیت را ناممکن میسازد، چنانکه دکارت در استدلال مشهور «میاندیشم، پس هستم» به اثبات وجود ذهن پرداخت.
قال الله تعالی: وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ (الذاريات: ٢١)
این آیه شریفه از قرآن کریم، به آگاهی انسان از خویشتن اشاره دارد که خود، دلیلی بر وجود ذهنیت است.
چالش منطقی انکار ذهنیت
اگر کسی ادعا کند که انسان دست و پا دارد اما ذهن ندارد، این ادعا چگونه ممکن است؟ آگاهی از وجود جسم، خود نیازمند ظرفی ذهنی است که این آگاهی را در بر گیرد. انکار ذهنیت، به معنای نفی امکان هرگونه شناخت است، زیرا بدون ذهن، حتی آگاهی از وجود جسم ممکن نخواهد بود. این استدلال، که ریشه در فلسفه اسلامی و استدلالهای عقلی دارد، نشان میدهد که انکار ذهنیت، به سوفسطائیگری و شکاکیت منجر میشود. در سنت اسلامی، وجود ذهن بهعنوان بدیهیترین واقعیت پذیرفته شده و پایهای برای معرفت الهی فراهم میآورد.
بخش دوم: ذهنیت و اندیشه، وحدت یا تمایز؟
تمایز ذهنیت و اندیشه
پرسش دوم، که گویی چونان شاخهای از درخت معرفت از پرسش نخست میروید، این است: آیا ذهنیت همان اندیشه است؟ آیا میتوان پذیرفت که انسان ذهنیت دارد، اما فاقد اندیشه، عقل، گمان، ظن، شک یا خیال است؟ این پرسش، به تمایز میان ذهنیت بهعنوان ظرف و اندیشه بهعنوان محتوای آن اشاره دارد. انکار اندیشه در عین پذیرش ذهنیت، تلاشی است برای جداسازی این دو مفهوم، اما آیا چنین جداسازی ممکن است؟ در فلسفه اسلامی، ذهنیت و اندیشه اغلب بهصورت یکپارچه دیده میشوند، زیرا ذهنیت بدون اندیشه، چونان ظرفی تهی، بیمعناست.
آبرومندانهتر بودن پرسش دوم
پرسش دوم، که ذهنیت را میپذیرد اما اندیشه را انکار میکند، از پرسش نخست آبرومندانهتر است، زیرا دستکم وجود ذهنیت را به رسمیت میشناسد. با این حال، این پرسش در نهایت با پرسش نخست همارز است، زیرا ذهنیت و اندیشه در ذات خود یکی هستند. تمایز میان این دو، بیشتر لفظی است تا واقعی، چنانکه ملاصدرا با تأکید بر وحدت نفس و قوای ادراکی آن، این وحدت را تقویت کرده است. ذهنیت، چونان آینهای است که انعکاس اندیشه، عقل و خیال را در خود مینمایاند، و جداسازی آنها، گویی چونان جداکردن نور از آینه است.
بخش سوم: پیوند ذهنیت با واقعیت خارجی
رابطه ذهنیت با واقعیت
پرسش سوم، چونان پلی میان ذهن و جهان خارج، این پرسش را مطرح میکند: آیا ذهنیت با واقعیت خارجی بیگانه است یا مرتبط؟ آیا ذهن انسان، چونان جزیرهای دورافتاده، از جهان خارج جدا است، یا چونان پنجرهای، به سوی حقیقت گشوده میشود؟ این پرسش، به نزاع میان ایدهآلیسم و رئالیسم در فلسفه اشاره دارد. ایدهآلیسم، ذهنیت را از واقعیت خارجی جدا میداند، حال آنکه رئالیسم بر پیوند آنها تأکید میورزد. در فلسفه اسلامی، با تکیه بر نظریه علم حضوری و حصولی، رابطه ذهن و واقعیت بهصورت نظاممند بررسی شده و ذهن بهعنوان بستری برای ادراک حقیقت پذیرفته شده است.
کیفیت و کمیت رابطه ذهن با واقعیت
پرسش چهارم، که گویی چونان کاوشگری در اعماق این پیوند پیش میرود، میپرسد: اگر ذهنیت با واقعیت خارجی مرتبط است، این رابطه از چه نوع است و چه مقدار است؟ آیا انسان به حقیقت دسترسی دارد، یا ذهن او تنها سایههایی از واقعیت را بازمیتاباند؟ این پرسش، به یکی از مسائل محوری معرفتشناسی، یعنی میزان انطباق ذهن با واقعیت، اشاره دارد. ما آتش را میبینیم، آب را لمس میکنیم، و رفتوآمد جهان را ادراک میکنیم؛ اما آیا این ادراکات با حقیقت خارجی منطبقاند؟ در فلسفه اسلامی، با تکیه بر علم حصولی، این انطباق بررسی شده، اما چالشهای آن همچنان مورد توجه است.
این پرسش، نهتنها در فلسفه، بلکه در شرع نیز اهمیتی بسزا دارد. تکلیف شرعی، که چونان مشعلی راه انسان را روشن میکند، به شناخت واقعیت وابسته است. اگر دسترسی به واقعیت ممکن نباشد، تکلیف نیز زیر سؤال میرود. از اینرو، اثبات رابطه ذهن با واقعیت، بنیانی برای اعتبار تکالیف شرعی فراهم میآورد.
بخش چهارم: تجرد یا مادیت ذهنیت
مادی یا مجرد بودن ذهن
پرسش پنجم، که چونان اوج قلهای در این کاوش فلسفی رخ مینماید، میپرسد: آیا ذهنیت انسان مادی است یا مجرد؟ این پرسش، از پرسشهای پیشین چالشبرانگیزتر است، زیرا به یکی از اختلافات بنیادین میان فلسفه اسلامی و غربی اشاره دارد. فلسفه اسلامی، با تأکید بر تجرد نفس و اندیشه، ذهن را موجودی مجرد میداند که فراتر از محدودیتهای مادی عمل میکند. در مقابل، فلسفه غربی، بهویژه در دوران مدرن، با تکیه بر مادیگرایی، ذهن را به فعالیتهای مادی مغز تقلیل میدهد.
ملاصدرا، با نظریه تجرد خیال و نفس، این دیدگاه را بسط داده و آن را مبنای توحید و معرفت الهی قرار داده است. او استدلال میکند که ذهن، چونان پرندهای آزاد، از قفس ماده رها شده و توانایی ادراک حقیقتهای مجرد را دارد. این دیدگاه، در برابر مادیگرایی غربی، که ذهن را به سلولهای مغزی و وزن و اندازه آنها فرومیکاهد، ایستادگی میکند.
استدلال تجرد ذهن: داستان مفضل و امام سجاد (ع)
در روایتی از امام سجاد علیهالسلام، هنگامی که ابن ابیالاوجاء از مفضل پرسید آیا خداوند میتواند جهان را در تخممرغی جای دهد بدون آنکه تخممرغ بزرگ شود یا جهان کوچک گردد، مفضل در پاسخ حیران ماند. امام سجاد علیهالسلام فرمودند که خداوند کوهی عظیم را در چشم انسان جای داده، بیآنکه کوه کوچک شود یا چشم بزرگ گردد. این پاسخ، چونان مشعلی در تاریکی، توانایی ذهن در ادراک واقعیتهای عظیم در قالبی محدود را نشان میدهد و دلیلی بر تجرد ذهن است.
این استدلال، در فلسفه اسلامی، بهعنوان نمونهای از علم حضوری و توانایی ذهن در ادراک مجردات مطرح است. ذهن انسان، چونان ظرفی بیکران، میتواند حقیقتهای بزرگ را در خود جای دهد، بیآنکه به محدودیتهای مادی گرفتار آید.
چالشهای فلسفه غربی در پذیرش تجرد
فلسفه غربی، بهویژه در رویکرد مادیگرایانه مدرن، تجرد نفس و اندیشه را نفی میکند و ذهن را به فعالیتهای مادی مغز فرومیکاهد. این دیدگاه، که با پیشرفت علوم تجربی تقویت شده، استدلالهای عقلی فلسفه اسلامی را به چالش میکشد. اما فیلسوفان اسلامی، با استدلالهایی چون تجرد خیال ملاصدرا، نشان دادهاند که ذهن، فراتر از ماده، تواناییهایی دارد که با ابزارهای مادی، چون دیسکت یا نوار کاست، قابل مقایسه نیست. ذهن، چونان دریایی بیکران، اطلاعات عظیمی را در خود جای میدهد، بیآنکه به محدودیتهای مادی گرفتار آید.
بخش پنجم: چالشهای معرفتشناختی و پیوند با توحید
اهمیت پاسخگویی به پرسشهای معرفتشناختی
پاسخ به این پنج پرسش بنیادین، که چونان ستونهای بنای معرفتشناسیاند، مبنای معرفت اسلامی و توحیدی را تشکیل میدهد. اگر این پرسشها بهدرستی پاسخ داده شوند، نظام معرفتی اسلامی تثبیت میشود و پایههای ایمان و توحید استوار میگردد. پرسشهای چهارم (رابطه ذهن با واقعیت) و پنجم (تجرد ذهن)، به دلیل ارتباط مستقیم با مسائل وجودشناختی و متافیزیکی، از پیچیدگی بیشتری برخوردارند و نیازمند استدلالهای عمیق و دقیقاند.
لزوم دقت در اثبات رابطه با واقعیت و تجرد
اثبات رابطه ذهن با واقعیت و تجرد آن، چونان ساختن پلی استوار بر رودخانهای خروشان، نیازمند دقت و استحکام است. انکار رابطه قطعی با واقعیت یا تجرد ذهن، به نفی معرفت و ایمان میانجامد، زیرا بدون این پیوند، نظام معرفتی فرو میریزد. در فلسفه اسلامی، این مسائل با نظریههای علم حصولی و تجرد نفس پاسخ داده شده، اما چالشهای آن همچنان محل بحث و تأمل است.
ذهن انسان، فراتر از ابزارهای مادی چون دیسکت یا نوار کاست، تواناییهایی دارد که از تجرد آن سرچشمه میگیرد. این توانایی، چونان پرندهای که در آسمان بیکران پرواز میکند، ذهن را از قید ماده رها میسازد و به سوی حقیقتهای الهی رهنمون میکند.
جمعبندی: سوی نوری معرفت
شناخت، چونان مشعلی فروزان، راه انسان را به سوی حقیقت روشن میسازد. این کتاب، با بازنویسی درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در پرسشهای بنیادین معرفتشناسی پرداخت: آیا ذهنیت وجود دارد؟ آیا ذهنیت همان اندیشه است؟ آیا ذهن با واقعیت خارجی پیوند دارد؟ این پیوند از چه نوع و چه مقدار است؟ و آیا ذهن مادی است یا مجرد؟ فلسفه اسلامی، با رویکردی تقرری و اثباتی، این پرسشها را با تأکید بر وجود ذهن، وحدت ذهنیت و اندیشه، و تجرد نفس پاسخ داده است. در مقابل، فلسفه غربی، گاه با نگاهی استنکافی، به تردید در این مسائل تمایل دارد.
پرسشهای چهارم و پنجم، به دلیل ارتباط با واقعیت و تجرد، چالشبرانگیزترند و پاسخ به آنها، مبنای معرفت اسلامی و توحیدی را تشکیل میدهد. این اثر، با تکیه بر استدلالهای عقلی و روایات اسلامی، چون داستان مفضل و امام سجاد علیهالسلام، بر تجرد ذهن و توانایی آن در ادراک حقیقت تأکید ورزید. این کاوش، نهتنها در فلسفه، بلکه در شرع نیز اهمیتی بسزا دارد، زیرا تکلیف به شناخت واقعیت وابسته است. امید است این اثر، چونان چراغی در مسیر معرفت، راه پژوهشگران و طالبان حقیقت را روشن سازد.