در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 68

متن درس




تحلیل مسائل بنیادین شناخت

تحلیل مسائل بنیادین شناخت

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۸)

مقدمه

شناخت، به‌مثابه دریچه‌ای به‌سوی حقیقت، از دیرباز محور تأملات فلسفی و دینی بوده است. این نوشتار، با الهام از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در مسائل بنیادین معرفت‌شناسی می‌پردازد و دو پرسش کلیدی را در کانون توجه قرار می‌دهد: میزان ارتباط اندیشه انسانی با واقعیت خارجی و عوامل تفاوت در وصول انسان‌ها به حقیقت. این پرسش‌ها، که در قلب فلسفه شناخت جای دارند، از پیچیدگی‌های معرفت انسانی پرده برمی‌دارند و ما را به تأمل در محدودیت‌ها و امکانات ذهن آدمی دعوت می‌کنند. همان‌گونه که باغبانی ماهر، با پالایش خاک، بذر حقیقت را به بار می‌نشاند، این نوشتار نیز با تحلیل دقیق قوای نفسانی و عوامل مؤثر بر شناخت، در پی پالایش معرفت و نزدیک شدن به حقیقت است.

بخش نخست: پرسش‌های بنیادین شناخت

سه پرسش مقدماتی

در آغاز هر تأمل معرفت‌شناختی، سه پرسش بنیادین مطرح می‌شود: آیا ذهنیت وجود دارد؟ آیا ذهنیت همان اندیشه است؟ و آیا ذهنیت با واقعیت خارجی ارتباط دارد؟ این پرسش‌ها، به‌سان ریشه‌های درختی تنومند، پایه‌های اولیه تحلیل شناخت را تشکیل می‌دهند. هرچند این سؤالات از اهمیتی مقدماتی برخوردارند، اما زمینه‌ساز ورود به مباحث عمیق‌تر هستند. وجود ذهن، ماهیت اندیشه، و ارتباط آن با خارج، پرسش‌هایی هستند که ذهن فیلسوف را به‌سوی کاوش در چیستی شناخت هدایت می‌کنند.

درنگ: سه پرسش اولیه (وجود ذهنیت، ماهیت اندیشه، و ارتباط آن با واقعیت) چارچوبی برای ورود به مبحث شناخت فراهم می‌کنند، اما پرسش‌های چهارم و پنجم، یعنی میزان و کیفیت ارتباط اندیشه با واقعیت و عوامل تفاوت در وصول به حقیقت، از عمق و اهمیت بیشتری برخوردارند.

اهمیت پرسش‌های چهارم و پنجم

در میان پرسش‌های شناخت، دو سؤال برجسته‌ترند: میزان ارتباط اندیشه با واقعیت خارجی چیست؟ و چرا انسان‌ها در وصول به حقیقت متفاوت‌اند؟ این پرسش‌ها، به‌سان دو بال، فلسفه شناخت را به اوج می‌برند. پرسش چهارم، در پی سنجش کیفیت و کمیت ارتباط ذهن با حقیقت است، و پرسش پنجم، عوامل تفاوت در معرفت انسانی را کاوش می‌کند. این دو پرسش، با تمرکز بر محدودیت‌ها و امکانات شناخت، ما را به قلب معرفت‌شناسی هدایت می‌کنند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با طرح پرسش‌های بنیادین شناخت، چارچوبی برای تحلیل معرفت‌شناختی فراهم آورد. پرسش‌های اولیه، گرچه مقدماتی‌اند، اما زمینه‌ساز تأملات عمیق‌ترند. پرسش‌های چهارم و پنجم، با تمرکز بر میزان و عوامل وصول به حقیقت، راه را برای تحلیل دقیق‌تر هموار می‌کنند.

بخش دوم: محدودیت‌های معرفت انسانی

نفی وصول صددرصدی به حقیقت

ادعای تطابق کامل اندیشه انسانی با واقعیت، به‌سان ساختن کاخی بر شن‌های روان، بی‌اساس است. خطاپذیری ذاتی انسان، مانع از وصول صددرصدی به حقیقت می‌شود. این خطاپذیری، که ریشه در طبیعت انسانی دارد، هرگونه ادعای معرفتی مطلق را باطل می‌کند. انسان، به‌مثابه مسافری در مسیر حقیقت، گاه به مقصد نزدیک می‌شود، اما هیچ‌گاه به تطابق کامل دست نمی‌یابد.

خطاپذیری انسان و شواهد آن

خطاپذیری انسان، چون آینه‌ای است که اختلاف عقاید، اقوام، و برداشت‌ها را بازمی‌تاباند. تنوع در افکار و عقاید، گواهی بر این است که اندیشه انسانی نمی‌تواند عاری از خطا باشد. این اختلافات، که در میان ملل و افراد مختلف آشکار است، نشان‌دهنده محدودیت‌های ذاتی معرفت انسانی است.

درنگ: خطاپذیری ذاتی انسان، به دلیل وجود اختلافات در عقاید و برداشت‌ها، مانع از تطابق کامل اندیشه با واقعیت می‌شود. این اصل، هرگونه ادعای وصول صددرصدی به حقیقت را نفی می‌کند.

نفی انفصال کامل از حقیقت

در مقابل، ادعای انفصال کامل اندیشه از واقعیت نیز نادرست است. ادراکات حسی، مانند دیدن آتش و آب، نشان‌دهنده ارتباط نسبی انسان با حقیقت است. قرآن کریم، در آیه‌ای حکیمانه می‌فرماید:

درنگ: معصومین علیهم‌السلام، به دلیل عصمت الهی، از خطاپذیری مصون‌اند و اندیشه‌شان به‌طور کامل با حقیقت تطابق دارد. این ویژگی، آن‌ها را از انسان عادی متمایز ساخته و نقش دین در معرفی آن‌ها را برجسته می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تأکید بر عصمت معصومین و نقش دین در معرفی آن‌ها، تفاوت بنیادین میان معرفت معصومین و انسان عادی را روشن ساخت. این تمایز، بر ضرورت هدایت الهی برای دستیابی به معرفت کامل تأکید دارد.

بخش چهارم: عوامل تفاوت در شناخت

طبقه‌بندی صفات انسانی

صفات انسانی، به‌سان رنگ‌های گوناگون در تابلوی خلقت، به سه دسته تقسیم می‌شوند: صفات اولیه (مانند آموزش‌پذیری)، که در همه انسان‌ها وجود دارد؛ صفات ثانویه (مانند طبع شعر)، که در برخی افراد بالقوه یا بالفعل است؛ و صفات نادره (مانند عصمت)، که مختص معصومین است و برای انسان عادی قابل شناسایی نیست. این طبقه‌بندی، تنوع در توانایی‌ها و محدودیت‌های معرفتی انسان را آشکار می‌سازد.

عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر شناخت

شناخت انسان، چون رودی است که از سرچشمه‌های گوناگون تغذیه می‌شود. عوامل داخلی (مانند استعداد و صافی نفس) و خارجی (مانند تربیت و محیط) بر کیفیت و میزان وصول به حقیقت اثر می‌گذارند. این عوامل، که گاه به‌سان باد موافق و گاه مخالف عمل می‌کنند، تفاوت‌های معرفتی میان افراد را رقم می‌زنند.

تغییرپذیری توانایی‌های شناختی

توانایی‌های شناختی انسان، به‌سان خاکی حاصلخیز، قابل تغییر و پرورش است. کندذهنی یا تندذهنی، تحت تأثیر عوامل داخلی و خارجی، می‌تواند بهبود یابد یا کاهش پیدا کند. این انعطاف‌پذیری، امیدی برای ارتقای معرفت انسانی است.

درنگ: تفاوت‌های معرفتی انسان‌ها ناشی از عوامل داخلی (مانند استعداد) و خارجی (مانند تربیت) است که توانایی‌های شناختی را شکل می‌دهند. این توانایی‌ها، به دلیل تغییرپذیری، می‌توانند بهبود یابند یا کاهش پیدا کنند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با بررسی عوامل تفاوت در شناخت، نشان داد که تنوع در صفات انسانی و تأثیر عوامل داخلی و خارجی، معرفت انسانی را پویا و متغیر می‌سازد. این پویایی، فلسفه شناخت را به‌سوی تحلیل دقیق‌تر هدایت می‌کند.

بخش پنجم: قوای نفسانی و پیچیدگی شناخت

تنوع قوای شناختی

انسان، به‌مثابه کلافی درهم‌تنیده از قوای نفسانی، دارای عقل، خیال، ظن، گمان، شک، و یقین است. این قوا، چون نغمه‌های مختلف در سمفونی معرفت، در هر فرد به درجات متفاوتی غالب‌اند. غلبه یک قوه بر دیگری، برداشت‌ها و وصول به حقیقت را متمایز می‌سازد.

عدم یکنواختی قوای شناختی

قوای شناختی، چون ستارگان در آسمان ذهن، در افراد به‌صورت یکنواخت توزیع نشده‌اند. در برخی، خیال غالب است و در دیگران، یقین یا عقل. این عدم یکنواختی، به‌سان نقش‌های متفاوت در تابلوی خلقت، شناخت را چندلایه و پیچیده می‌کند.

انسان به‌مثابه جمعیتی از قوا

انسان، چون شهری است که هر خیابانش قوه‌ای متفاوت را در خود جای داده است. قرآن کریم، در آیه‌ای حکیمانه می‌فرماید: وَخَلَقْنَاكُمْ [مطلب حذف شد] : و شما را به‌صورت شعبه‌ها و قبیله‌ها آفریدیم تا یکدیگر را بشناسید). این آیه، بر تنوع خلقت و قوای انسانی تأکید دارد که به شناخت‌های متفاوت منجر می‌شود.

درنگ: انسان، به‌مثابه جمعیتی از قوای نفسانی (عقل، خیال، ظن، یقین)، دارای ساختاری پیچیده است که تفاوت در غلبه این قوا، به شناخت‌های متمایز منجر می‌شود.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با کاوش در قوای نفسانی، شناخت را به‌مثابه فرآیندی چندوجهی معرفی کرد. تنوع و عدم یکنواختی قوا، انسان را به موجودی پویا و پیچیده تبدیل کرده که معرفتش تحت تأثیر تعاملات درونی و بیرونی قرار دارد.

بخش ششم: پالایش معرفت و روش‌شناسی شناخت

ضرورت پالایش معرفت از طریق برهان

معرفت انسانی، چون فلزی گرانبها، نیازمند پالایش است. برهان، به‌سان پالایشگاهی دقیق، معرفت را از خطاها و ابهامات پاک می‌سازد. این ابزار منطقی، راه را برای دستیابی به شناختی دقیق‌تر هموار می‌کند.

نفی استقراء در قضایای حقیقیه

در قضایای حقیقیه، مانند «هر انسانی قلب دارد»، استقراء جایگاهی ندارد. این قضا، بر اساس طبیعت انسانی و قواعد کلی استدلال می‌شود، نه از طریق تعمیم تجربی. این دیدگاه، شناخت را به‌سوی تحلیل طبیعت انسانی هدایت می‌کند.

درنگ: پالایش معرفت از طریق برهان، به‌عنوان روشی منطقی، خطاها را کاهش داده و شناختی دقیق‌تر فراهم می‌آورد. در قضایای حقیقیه، استدلال بر اساس طبیعت انسانی جایگزین استقراء می‌شود.

تفاوت در کیفیت شناخت

شناخت، چون شرابی است که طعم آن به نوع انگور و روش فرآوری بستگی دارد. شناختی که از عافیت‌طلبی حاصل می‌شود، با شناختی که از ریاضت و سختی به دست می‌آید، متفاوت است. ریاضت، عمق و پایداری معرفت را افزون می‌کند.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تأکید بر پالایش معرفت از طریق برهان و نفی استقراء در قضایای حقیقیه، روش‌شناسی دقیقی برای شناخت ارائه داد. تفاوت در کیفیت شناخت، بر نقش تلاش و ریاضت در ارتقای معرفت تأکید دارد.

نتیجه‌گیری کل

این نوشتار، با کاوش در مسائل بنیادین شناخت، نشان داد که معرفت انسانی، چون دریایی مواج، هم از امکانات و هم از محدودیت‌ها آکنده است. خطاپذیری ذاتی انسان، مانع از تطابق کامل با حقیقت می‌شود، اما انفصال مطلق از واقعیت نیز ممکن نیست. معصومین علیهم‌السلام، به‌سان فانوس‌های هدایت، الگویی برای معرفت کامل ارائه می‌دهند، درحالی‌که انسان عادی، با قوای نفسانی متنوع و عوامل داخلی و خارجی، به شناختی پویا و متغیر دست می‌یابد. پالایش معرفت از طریق برهان، چون کلیدی طلایی، راه را برای نزدیک شدن به حقیقت هموار می‌سازد. این تحلیل، فلسفه شناخت را به‌سوی رویکردی واقع‌بینانه و روشمند هدایت کرده و بر ضرورت کاوش دقیق در قوای نفسانی و عوامل مؤثر بر معرفت تأکید می‌ورزد.

با نظارت صادق خادمی