متن درس
کاوش در حقیقت وجود: تأملاتی در فلسفه و عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷)
دیباچه
کتاب حاضر، سفری است عمیق به ژرفای مفاهیم فلسفه و عرفان اسلامی، با تمرکز بر یکی از بنیادیترین مسائل این حوزه: رابطه میان اعمّیت و اعرفیت وجود. این اثر، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با دقتی موشکافانه و زبانی فاخر، به بازخوانی و تبیین آرای فلاسفه بزرگ اسلامی چون صدرالمتألهین شیرازی، حاجی سبزواری، و خواجه نصیرالدین طوسی میپردازد.
بخش نخست: مبانی ورود به فلسفه؛ اعمّیت یا اعرفیت؟
پرسش بنیادین: نقطه آغاز فلسفه
فلسفه اسلامی، در جستوجوی حقیقت وجود، همواره با این پرسش بنیادین مواجه بوده است: آیا باید از اعمّیت وجود، یعنی شمول و جامعیت آن بر همه موجودات، به فلسفه وارد شد یا از اعرفیت، یعنی بدیهی بودن و وضوح مفهوم وجود در ذهن؟ یا آنکه اعرفیت وجود، بهتنهایی و بینیاز از اعمّیت، کفایت میکند؟ این پرسش، چونان کلیدی است که دروازههای معرفت فلسفی را میگشاید و روششناسی دقیق را در این مسیر ضروری میسازد.
وجود، بهمثابه مفهومی که همهچیز را در برمیگیرد، از منظر اعمّیت، شالودهای استوار برای استدلال فراهم میآورد. اما اعرفیت، که بر بدیهی بودن وجود تأکید دارد، گاه به دلیل امکان تردید در این بدیهی بودن، متزلزل مینماید. این بخش، با کاوش در آرای فلاسفه بزرگ، به بررسی این دو رویکرد پرداخته و برتری روش اعمّیتمحور را نشان میدهد.
درنگ: پرسش از اعمّیت یا اعرفیت وجود، نهتنها روششناسی فلسفه را تعیین میکند، بلکه نشاندهنده اهمیت استدلال منطقی در برابر بداهت صرف است. اعمّیت، به دلیل شمول وجود، مبنای محکمتری برای ورود به فلسفه ارائه میدهد. |
رویکرد حاجی سبزواری: اعرفیت بهمثابه نقطه آغاز
استاد فرزانه حاجی سبزواری در اثر گرانسنگ خود، «منظومه»، بحث وجود را از منظر اعرفیت آغاز میکند. او میفرماید: «قُررٌ فی بداهة الوجود اعرفیت، که معرف الوجود شرح الاسمی و مفهومه من اعرف الاشیائی و کنه فی غایت الخفانی». در این بیان، وجود بهمثابه مفهومی بدیهی معرفی میشود که نیازی به تعریف ندارد، هرچند کنه آن در غایت پنهانی است. این رویکرد، اگرچه شهودی و ساده است، اما به دلیل فقدان استدلال کافی برای اثبات اعرفیت، ممکن است به تردید منجر شود.
تصور کنید وجود، چون نوری است که در ذهن هر انسان میدرخشد، اما این درخشش، بدون استدلال، ممکن است به سایه تردید گرفتار آید. حاجی سبزواری، با تأکید بر اعرفیت، گویی از خواننده میخواهد که این نور را بدیهی پندارد، اما بدون پایه استدلالی، این دعوت ممکن است ناکامل بماند.
نقد رویکرد اعرفیتمحور
تکیه صرف بر اعرفیت وجود، به دلیل امکان تردید در بدیهی بودن آن، ناکافی است. اگر کسی بپرسد: «از کجا معلوم که وجود اعرف است؟»، این تردید میتواند بنیان استدلال را متزلزل کند. فلسفه، که در پی حقیقت است، نمیتواند به بداهت صرف بسنده کند، بلکه نیازمند استدلالی محکم است که تردیدها را برطرف سازد.
این نقد، چونان آیینهای است که ضعفهای روششناختی را نمایان میسازد. فلسفهای که بر پایه بداهت بنا شود، گویی بر شنهای روان استوار است که با نسیمی از تردید فرومیریزد. ازاینرو، ضرورتی است که به مبنای محکمتری، یعنی اعمّیت وجود، روی آوریم.
درنگ: اعرفیت وجود، بدون پشتوانه استدلالی، ممکن است به تردید منجر شود. فلسفه نیازمند مبنایی است که از تزلزل مصون باشد، و این مبنا در اعمّیت وجود یافت میشود. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست نشان داد که پرسش از اعمّیت یا اعرفیت وجود، پرسشی محوری در فلسفه اسلامی است. رویکرد حاجی سبزواری، که بر اعرفیت تأکید دارد، اگرچه شهودی است، اما به دلیل امکان تردید، ناکامل مینماید. این بخش، ضرورت استدلال منطقی و روششناسی دقیق را در فلسفه برجسته کرد و اعمّیت را بهعنوان مبنایی استوارتر معرفی نمود. در ادامه، به بررسی آرای صدرالمتألهین و دیگر فلاسفه پرداخته خواهد شد تا این موضوع با عمق بیشتری کاوش شود.
بخش دوم: وجود در فلسفه صدرالمتألهین و خواجه نصیرالدین طوسی
صدرالمتألهین و اعرفیت در اسفار
صدرالمتألهین شیرازی، در اثر سترگ خود «اسفار اربعه» (جلد نخست)، تحت عنوان «فی موضوعیته للعلم الهی» به بحث وجود میپردازد. او میفرماید: «فلانه تعریف بالاعرف و لا اعرف من الوجود». در این دیدگاه، وجود به دلیل فقدان جنس و فصل، غیرقابلتعریف و در عین حال اعرف تلقی میشود. این رویکرد، وجود را بهمثابه موضوع فلسفه الهی معرفی میکند که نیازی به تعریف ندارد، زیرا هیچ مفهومی واضحتر از آن نیست.
تصور کنید وجود، چون خورشیدی است که همهچیز را روشن میکند، اما خود به نور دیگری نیاز ندارد. صدرالمتألهین با این تمثیل، وجود را بهعنوان بنیان فلسفه الهی قرار میدهد، اما عدم توجه کافی به اعمّیت، این رویکرد را از نظر روششناختی ناکامل میسازد.
پیوند اسفار با تجرید الاعتقاد
اسفار اربعه، بهنوعی، بسط و تفصیل «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیرالدین طوسی است. خواجه در این اثر میفرماید: «المراد تعریف اللفظ اذ لاشیء اعرف من الوجود». او با تأکید بر تعریف لفظی وجود، به اعرفیت آن اشاره دارد، اما این تمرکز بر لفظ، بهجای مفهوم، ممکن است از عمق بحث بکاهد.
این پیوند، چونان رودی است که از سرچشمه تجرید به دریای اسفار میریزد. بااینحال، تمرکز بر لفظ وجود، گویی تنها به سطح آب توجه دارد، نه به ژرفای حقیقت آن. این نکته، ضرورت توجه به مفهوم وجود را در برابر تعریف لفظی آن برجسته میسازد.
نقد تعریف لفظی وجود
تمرکز بر تعریف لفظی وجود، هدف فلسفه نیست. وجود، به دلیل فقدان جنس، فصل، حد، و ماهیت، غیرقابلتعریف است و ازاینرو اعرف تلقی میشود. بااینحال، این تعریف لفظی، بهجای آنکه حقیقت وجود را آشکار سازد، ممکن است به سطحینگری منجر شود.
فلسفه، چونان کاوشگری است که در پی گنج حقیقت است، نه صرفاً نام آن. تعریف لفظی وجود، گویی تنها نام گنج را نشان میدهد، اما راه به سوی آن را نمیگشاید. ازاینرو، فلسفه باید به مفهوم وجود پرداخته و از لفظ فراتر رود.
درنگ: تعریف لفظی وجود، بهجای مفهوم آن، نمیتواند هدف فلسفه باشد. وجود، به دلیل فقدان جنس و فصل، اعرف است، اما این اعرفیت باید از طریق اعمّیت استدلال شود. |
مشابهت روششناختی اسفار و تجرید
روش ورود به بحث وجود در اسفار و تجرید مشابه است و هر دو از اعرفیت آغاز میکنند. بااینحال، این روش از نظر فنی کامل نیست، زیرا اعرفیت بدون استدلال کافی، ممکن است به تردید منجر شود.
این مشابهت، چونان دو شاخه از یک درخت است که هر دو به یک ریشه بازمیگردند. بااینحال، ضعف روششناختی این رویکرد، ضرورت بازنگری در نقطه آغاز فلسفه را نشان میدهد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی آرای صدرالمتألهین و خواجه نصیرالدین طوسی، نشان داد که تأکید بر اعرفیت وجود، اگرچه در سنت فلسفی اسلامی رایج است، اما به دلیل امکان تردید، ناکامل است. تمرکز بر تعریف لفظی، بهجای مفهوم وجود، از عمق بحث میکاهد و ضرورت توجه به اعمّیت را برجسته میسازد. در بخش بعدی، رویکرد تمهید القواعد بررسی خواهد شد که اعمّیت را مبنای استدلال قرار میدهد.
بخش سوم: تمهید القواعد و اولویت اعمّیت
اعمّیت بهمثابه مبنای فلسفه
در «تمهید القواعد»، بحث از اعمّیت وجود آغاز میشود. موضوع علم عرفان، خداوند متعال و مطلق وجود است که اعمترین و ابینترین موضوعات تلقی میشود. در صفحه ۱۱ این اثر آمده است: «لما کان اعلی العلوم یجب ان یکون اعم الموضوعات مفهوماً». این بیان نشان میدهد که علم اعلی، نیازمند موضوعی اعم است، و اعمّیت مبنای ابینیت و اعرفیت قرار میگیرد.
وجود، چونان اقیانوسی است که همه مفاهیم را در برمیگیرد و هیچ مفهومی بدون آن تحقق نمییابد. این اعمّیت، مبنای استدلالی محکمی برای اعرفیت فراهم میآورد، زیرا آنچه اعم است، نمیتواند معرف داشته باشد و ازاینرو اعرف است.
استدلال منطقی اعمّیت
در صفحه ۲۷ تمهید القواعد آمده است: «ضرورة انه لو کان بین المفهومات ما هو ابین منه بلزم ان لا یکون هو اعم المفهومات مطلق». اگر مفهومی ابینتر از وجود باشد، وجود نمیتواند اعم باشد، زیرا خاص نمیتواند ابینتر از عام باشد. ازاینرو، اعمّیت وجود، شرط لازم برای اعرفیت آن است.
این استدلال، چونان پلی است که از اعمّیت به اعرفیت میرسد. اگر وجود اعمترین مفهوم باشد، هیچ مفهومی نمیتواند واضحتر از آن باشد، زیرا همه مفاهیم به وجود وابستهاند. این منطق، تردیدها را برطرف کرده و مبنای محکمی برای فلسفه فراهم میآورد.
درنگ: اعمّیت وجود، شرط لازم برای اعرفیت آن است. هیچ مفهومی نمیتواند ابینتر از وجود باشد، زیرا همه مفاهیم به وجود وابستهاند. |
تصور اجمالی وجود
تصور اجمالی وجود، بدون نیاز به شناخت کنه آن، برای اثبات اعمّیت کافی است. هیچ مفهومی بدون وجود تحقق ندارد، و این تصور اجمالی، مبنای ورود به فلسفه است.
این تصور، چونان جرقهای است که آتش معرفت را برمیافروزد. انسان، با درک اجمالی وجود، میتواند به کاوش در حقیقت آن بپردازد، بدون آنکه نیاز به فهم کامل کنه وجود باشد.
نقد اعرفیتمحوری در منظومه و اسفار
آغاز بحث از اعرفیت، به دلیل امکان تردید، مشکلاتی ایجاد میکند. اگر کسی اعرفیت وجود را مورد تردید قرار دهد، استدلال متزلزل میشود. در مقابل، اعمّیت وجود تردیدناپذیر است، زیرا هیچ مفهومی اعمتر از وجود یافت نمیشود.
این نقد، چونان چراغی است که مسیر درست را روشن میکند. اعمّیت، به دلیل شمول وجود، از تردید مصون است و مبنای محکمتری برای فلسفه فراهم میآورد.
استدلال برای اثبات اعمّیت
اگر وجود اعم نباشد، باید مفهومی اعمتر از آن وجود داشته باشد، اما چنین مفهومی یافت نمیشود، زیرا همهچیز به وجود وابسته است. این استدلال، اعمّیت وجود را بهگونهای تردیدناپذیر اثبات میکند.
وجود، چونان ریشهای است که همه شاخههای معرفت از آن میرویند. بدون وجود، هیچ مفهومی تحقق نمییابد، و این جامعیت، اعمّیت وجود را به اثبات میرساند.
تمایز وجود از خالق و مخلوق
وجود منحصر به مخلوق نیست، زیرا خالق نیز وجود دارد. حقیقت، یا خود وجود است یا عدم، و حالت سومی وجود ندارد. ازاینرو، وجود هم خالق و هم مخلوق را دربرمیگیرد.
این تمایز، چونان خطکشی است که مرزهای مفهومی را روشن میسازد. وجود، بهمثابه حقیقتی فراگیر، هیچچیز را خارج از خود نمیگذارد و از مغالطههای مفهومی جلوگیری میکند.
درنگ: وجود، هم خالق و هم مخلوق را دربرمیگیرد. حقیقت، یا وجود است یا عدم، و این جامعیت، اعمّیت وجود را اثبات میکند. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم نشان داد که تمهید القواعد، با تأکید بر اعمّیت وجود، روشی نظاممندتر و استدلالیتر ارائه میدهد. اعمّیت، به دلیل شمول وجود، مبنای محکمی برای اعرفیت فراهم میآورد و از تردیدهای احتمالی جلوگیری میکند. این رویکرد، فلسفه را بر پایهای استوار بنا میکند و ضرورت استدلال منطقی را برجسته میسازد.
بخش چهارم: فلسفه و عرفان؛ از تصور به تصدیق
نقد برهان دکارت
دکارت میگوید: «فکر میکنم، پس هستم». این برهان نادرست است، زیرا وجود مقدم بر فکر است. انسان چون وجود دارد، فکر میکند، نه آنکه فکر کردنش علت وجودش باشد.
این نقد، چونان تیغی است که پردههای توهم را میدرد. وجود، علت همه فعالیتهای ذهنی است، و فکر، تنها شاخهای از درخت وجود است. این اصل، برتری وجودشناختی وجود را بر فعالیتهای ذهنی نشان میدهد.
تصور و تصدیق وجود
در تصور، وجود بهصورت اجمالی شناخته میشود، اما تصدیق آن نیازمند ریاضت، عبادت، و تأمل عمیق است. اولیای خدا، با سلوک و عبادت، به تصدیق وجود میرسند.
تصور وجود، چونان دیدن سایهای از حقیقت است، اما تصدیق آن، مانند غوطهوری در اقیانوس حقیقت است. این فرآیند، نیازمند تلاشهای معنوی و فکری است که فراتر از مطالعه نظری میرود.
نقد مطالعه سطحی فلسفه
مطالعه صرف کتب فلسفی، بدون تأمل و ریاضت، به معرفت عمیق منجر نمیشود. فلسفه نیازمند فهم وجود بهصورت واقعی است، نه صرفاً مفهومی.
این نقد، چونان هشداری است به طالبان معرفت. مطالعه بدون تأمل، مانند خواندن نام دریا بدون خیس شدن است. فلسفه اسلامی، بهویژه در سنت عرفانی، مطالعه نظری را با تأمل عملی پیوند میدهد.
درنگ: فلسفه بدون تأمل و ریاضت، به معرفت حقیقی منجر نمیشود. حقیقت وجود، تنها با غوطهوری در آن، نه با تکرار مفاهیم، درک میشود. |
اهمیت سلوک و تأمل عمیق
فلسفه و عرفان نیازمند خلوت، تأمل، ریاضت، و عبادت است تا حقیقت وجود درک شود. مطالعه صرف کتب، مانند گفتن «دریا» بدون خیس شدن، بیثمر است.
حقیقت وجود، چونان ماهیای لزج است که از دست میلغزد. تنها با تکرار و تأمل عمیق میتوان آن را در آغوش گرفت. اولیای خدا، با سلوک و عبادت، این حقیقت را درمییافتند.
مثال دریا و خیس نشدن
مطالعه فلسفه بدون تأمل، مانند گفتن «دریا» بدون خیس شدن است. حقیقت وجود، نیازمند غوطهوری است، نه صرف تکرار نام آن.
این تمثیل، چونان آیینهای است که حقیقت فلسفه را نشان میدهد. خوانندهای که تنها نام دریا را بر زبان میآورد، هرگز طعم حقیقت را نخواهد چشید.
نقد فلسفهخوانی کاغذی
برخی طلاب فلسفه را بهصورت کاغذی و بدون تأمل میخوانند، که نتیجهای جز تکرار مفاهیم ندارد. حتی ممکن است مفاهیم پایه مانند حمل اولی و شایع را اشتباه کنند.
این نقد، چونان زنگ بیداری است برای طالبان علم. فلسفهای که به حفظ و تکرار محدود شود، مانند کاغذی است که در باد گم میشود. معرفت حقیقی، نیازمند تأمل و ژرفنگری است.
سفر بهعنوان اصل معرفتی
اولیای خدا سیر و سفر را برای معرفت دنبال میکردند. قرآن کریم میفرماید: ﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ [مطلب حذف شد] : «در زمین سیر کنید و بنگرید که سرانجام تکذیبکنندگان چگونه بوده است»).
سفر، چونان کلیدی است که قفلهای معرفت را میگشاید. اولیای خدا، با سیر در زمین و تأمل در آیات الهی، به حقیقت وجود دست مییافتند.
نقد نگاه سطحی به سفر
برخی سفر را صرفاً بهعنوان تخصص میبینند، درحالیکه اولیای خدا آن را برای معرفت و سلوک دنبال میکردند.
این نقد، چونان تفکیکی است میان نگاه مادی و معنوی. سفر در سنت اسلامی، نهتنها جابهجایی جسم، بلکه سفری است به سوی شهود حقیقت.
روش حاجی سبزواری در مطالعه
حاجی سبزواری کمتر مطالعه میکرد و بیشتر تأمل میکرد. کتاب ممکن است رهزن باشد و مانع فهم عمیق شود.
این روش، چونان چراغی است که مسیر معرفت را روشن میکند. تأمل، بیش از مطالعه، انسان را به حقیقت نزدیک میسازد.
حقیقت وجود و لزوجت آن
حقیقت وجود لزج است و بهراحتی در دسترس قرار نمیگیرد. نیازمند تکرار و تأمل عمیق است تا درک شود.
این حقیقت، چونان ماهیای است که در دست میلغزد. تنها با تلاش مداوم و تأمل عمیق میتوان آن را در آغوش گرفت.
نیاز به خلوت و تأمل
فهم حقیقت وجود نیازمند خلوت، تاریکی، سجده، و عبادت است. مطالعه در محیط شلوغ و با حواسپرتی بیثمر است.
خلوت، چونان پناهگاهی است که حقیقت در آن آشکار میشود. اولیای خدا، با خلوت و سجده، به حقیقت وجود دست مییافتند.
مزاحمت اولیه حقیقت
حقیقت وجود ابتدا مزاحم است و انسان را از تنهایی بیرون میآورد، اما سپس به مراحم تبدیل میشود.
این فرآیند، چونان سفری است از ناآرامی به آرامش. حقیقت، ابتدا چون تلنگری انسان را بیدار میکند و سپس او را در آغوش میگیرد.
درنگ: حقیقت وجود، ابتدا مزاحم است و انسان را به تأمل وامیدارد، اما سپس به مراحم تبدیل میشود و معرفت حقیقی را به ارمغان میآورد. |
نقد روشهای منبری و غیرمستند
در فلسفه نباید به روشهای منبری و غیرمستند اکتفا کرد. هر نسبتی باید با ذکر دقیق منبع و صفحه باشد.
این اصل، چونان خطکشی است که مرزهای علم را از گمانهزنی جدا میکند. استناد دقیق، اعتبار فلسفه را تضمین میکند.
اعمّیت در تمهید القواعد (صفحه ۱۹)
در صفحه ۱۹ تمهید القواعد آمده است: «لیس بین الالفاظ متداوله شیء اعم من لفظ الوجود اذ معناه اعم المفهومات حیطه و شمولاً و ابینها تصوراً». این بیان، اعمّیت وجود را بهعنوان مبنای فلسفه تأیید میکند.
وجود، چونان آسمانی است که همه مفاهیم را در برمیگیرد. این اعمّیت، مبنای استدلالی محکمی برای اعرفیت فراهم میآورد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر پیوند فلسفه و عرفان، نشان داد که حقیقت وجود، فراتر از مطالعه نظری، نیازمند تأمل، ریاضت، و سلوک است. نقد برهان دکارت، اهمیت تصور و تصدیق وجود، و ضرورت خلوت و تأمل، همگی بر این نکته تأکید دارند که فلسفه اسلامی، نهتنها علمی نظری، بلکه سفری معنوی است. تمثیل دریا و نقد مطالعه کاغذی، خواننده را به غوطهوری در حقیقت دعوت میکند.
جمعبندی نهایی
این کتاب، با کاوش در آرای فلاسفه بزرگ اسلامی، نشان داد که اعمّیت وجود، به دلیل شمول و جامعیت، مبنای محکمتری برای ورود به فلسفه نسبت به اعرفیت ارائه میدهد. رویکرد اعرفیتمحور، که در منظومه و اسفار دیده میشود، به دلیل امکان تردید، ناکامل است، درحالیکه تمهید القواعد، با تأکید بر اعمّیت، استدلالی نظاممندتر ارائه میکند. پیوند فلسفه با عرفان، ضرورت تأمل، ریاضت، و خلوت را برجسته میسازد و نشان میدهد که حقیقت وجود، تنها با غوطهوری در آن، نه با تکرار مفاهیم، درک میشود. این اثر، خواننده را به سفری عمیق در ژرفای وجود دعوت میکند، سفری که از تصور اجمالی آغاز شده و به تصدیق شهودی میرسد.
قرآن کریم، با آیه شریفه ﴿سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ (سوره آلعمران، آیه ۱۳۷)، بر اهمیت سیر و سفر برای معرفت تأکید دارد. این کتاب، با الهام از این آیه و درسگفتارهای استاد فرزانه، خواننده را به سیر در زمین وجود و تأمل در حقیقت آن فرامیخواند.
با نظارت صادق خادمی |