متن درس
اصالت وجود و ماهیت: کاوشی فلسفی در تمایزات هستیشناختی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۸۰)
مقدمه
بحث اصالت وجود و ماهیت، چون گوهری درخشان در سپهر فلسفه اسلامی، از دیرباز محور تأملات عمیق حکما بوده است. این نوشتار، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در تمایز بنیادین میان اصالت وجود و اصالت ماهیت میپردازد. وجود، چون نوری که عالم را روشن میکند، و ماهیت، چون سایهای که در پرتو آن نور پدیدار میشود، دو مفهوم متمایزند که انتخاب یکی بهعنوان مبدأ اصیل، پیامدهای ژرفی در هستیشناسی، معرفتشناسی، و حتی هویت شخصی به دنبال دارد. با تکیه بر منظومه حاجی سبزواری و نقد دیدگاههای متکلمان، این متن نفی اصالت توأمان وجود و ماهیت، تفاوتهای ریشهای این دو رویکرد، و تأثیر آنها بر وحدت و کثرت عالم را بررسی میکند.
بخش نخست: مبادی مفهومی و نقد اصالت توأمان
نفی اصالت توأمان وجود و ماهیت
نفسِ پذیرش اصالت همزمان وجود و ماهیت، چون تلاش برای جمع نور و ظلمت در یک حقیقت، با اصول فلسفی ناسازگار است. حاجی سبزواری در منظومه، این ادعا را غیرفلسفی دانسته و آن را نشانه عدم درک قواعد حکمیه میشمارد. وجود و ماهیت، چون دو راه متمایز در مسیر حقیقت، نمیتوانند هر دو مبدأ اصیل باشند.
درنگ: نفی اصالت توأمان وجود و ماهیت، بر ناسازگاری منطقی و هستیشناختی پذیرش دو اصل در واقعیت تأکید کرده و وحدت مبدأ حقیقت را ضروری میداند.
تمایز مفهومی وجود و ماهیت
وجود و ماهیت، چون دو شاخه از یک درخت، از یکدیگر متمایزند. ادعای متکلمان مبنی بر عینیّت وجود و ماهیت، چون تلاش برای یکی دانستن جوهره و صورت، بیربط است. وجود، زائد بر ماهیت بوده و از آن جداست. برای مثال، انسان و حیوان دو عنوان ماهویاند، اما وجودشان وحدت دارد، و کثرت از حدود ماهیت ناشی میشود.
نقد دیدگاه متکلمان
دیدگاه متکلمان که وجود را عین ماهیت میدانند، چون نقاشی که رنگ و بوم را یکی پندارد، از دقت فلسفی به دور است. وجود، چون جریانی جاری در بستر هستی، از ماهیت که تنها قالبی برای ادراک است، متمایز است. این نقد، بر ضرورت تفکیک مفهومی و هستیشناختی این دو تأکید دارد.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با نفی اصالت توأمان وجود و ماهیت و تأکید بر تمایز مفهومی آنها، چارچوبی برای تحلیل فلسفی فراهم آورد. این مبادی، زمینهساز بررسی عمیقتر پیامدهای انتخاب یکی بهعنوان اصل است.
بخش دوم: پیامدهای اصالت وجود و ماهیت
دیدگاه اصالت ماهیت و مفهومی بودن وجود
اگر ماهیت اصیل باشد، وجود به مفهومی ذهنی تقلیل مییابد، چون سایهای که بدون نور خورشید بیمعناست. این دیدگاه، وجود را از تحقق خارجی محروم کرده و ماهیت را مبدأ حقیقت میداند، که با فلسفه وجودی ناسازگار است.
دیدگاه اصالت وجود و مفهومی بودن ماهیت
در مقابل، اگر وجود اصیل باشد، ماهیت چون خطوطی که در ذهن از حدود وجود ترسیم میشود، مفهومی و انتزاعی است. حاجی سبزواری در منظومه، با بیان «الوجود عندنا أصیل»، وجود را مبدأ حقیقت دانسته و ماهیت را تابع آن میشمارد. وجود، چون دریایی است که ماهیتها چون امواج آن، در آن پدیدار میشوند.
درنگ: اصالت وجود، ماهیت را به مفهومی ذهنی تقلیل داده و وجود را تنها حقیقت خارجی میداند، در حالی که اصالت ماهیت، وجود را از تحقق خارجی محروم میکند.
ابهام در متون فلسفی
عبارات منظومه و اسفار، گاه ماهیت را مفهومی و گاه فرعی میدانند، که چون دو روی یک سکه، ابهام در تفسیر ایجاد میکند. این ابهام، نشاندهنده پیچیدگی بحث و نیاز به تحلیل دقیق برای رفع خلط است.
تفاوتهای ریشهای اصالت وجود و ماهیت
میان اصالت وجود و اصالت ماهیت، چون فاصله میان آسمان و زمین، تفاوتهای بنیادین وجود دارد. این تفاوتها، نهتنها در سطح مفهومی، بلکه در آثار هستیشناختی، معرفتشناختی، و حتی هویت شخصی نمایان میشوند. کسی که به اصالت وجود باور دارد، چون مسافری است که در وحدت عالم گام برمیدارد، اما قائل به اصالت ماهیت، در بیگانگی موجودات سرگردان است.
تأثیر بر هویت شخص
باور به اصالت وجود یا ماهیت، چون دو رنگ متفاوت بر بوم شخصیت، هویت فرد را شکل میدهد. قائل به اصالت وجود، عالم را شبکهای متصل میبیند، اما قائل به اصالت ماهیت، موجودات را جزایری بیارتباط میپندارد. این تفاوت، در نگرش و هویت شخص اثر میگذارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تحلیل پیامدهای اصالت وجود و ماهیت، بر تفاوتهای بنیادین این دو دیدگاه تأکید کرد. اصالت وجود، عالم را به وحدت و ارتباط هدایت میکند، در حالی که اصالت ماهیت به تباین و بیگانگی منجر میشود.
بخش سوم: وحدت و کثرت در پرتو اصالت
وحدت از وجود و کثرت از ماهیت
وحدت، چون نوری که از وجود ساطع میشود، و کثرت، چون سایههایی که از حدود ماهیت پدید میآیند، دو حیثیت متمایزند. وجود، مبدأ اشتراک و وحدت است، در حالی که ماهیت، مبدأ تعدد و تباین. برای مثال، انسان و حیوان، در وجود اشتراک دارند، اما در ماهیت متمایزند.
درنگ: وحدت از وجود و کثرت از ماهیت ناشی میشود؛ وجود مبدأ اشتراک و ماهیت مبدأ تباین است.
کثرت ذاتی ماهیت و مفهوم
ماهیت و مفهوم، چون برگهای پراکنده یک درخت، ذاتاً کثرتپذیرند. هیچ ماهیتی با دیگری عینیت ندارد؛ انسان و بشر، گرچه یک مصداق دارند، اما دو مفهوم متمایزند. این کثرت ذاتی، ماهیت را مبدأ تباین معرفی میکند.
وحدت ذاتی وجود
وجود، چون جویباری که همه را به یک سرچشمه متصل میکند، ذاتاً وحدتبخش است. وجود ثانی ندارد و اشتراک ذاتی آن، عالم را به شبکهای متحد تبدیل میکند. این وحدت، وجود را از ماهیت متمایز میسازد.
انعطافپذیری اصالت وجود
اصالت وجود، چون بومی گسترده، امکان تحلیلهای گوناگون را فراهم میکند. قائل به اصالت وجود میتواند به وحدت، کثرت، تشکیک، اشتراک، یا وحدت شخصیتی باور داشته باشد. این انعطافپذیری، اصالت وجود را از محدودیتهای اصالت ماهیت متمایز میکند.
محدودیتهای اصالت ماهیت
اصالت ماهیت، چون قفسی تنگ، امکان وحدت، اشتراک، یا تشکیک را سلب میکند. ماهیتها، چون جزایر پراکنده در اقیانوس بیگانگی، هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. این محدودیت، اصالت ماهیت را به تباین محکوم میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تحلیل وحدت و کثرت، نشان داد که اصالت وجود عالم را به وحدت و ارتباط هدایت میکند، در حالی که اصالت ماهیت به بیگانگی و تباین منجر میشود. این تفاوت، بر برتری هستیشناختی اصالت وجود تأکید دارد.
بخش چهارم: پیامدهای هستیشناختی و قرآنی
نفی مشابهت خالق و مخلوق در اصالت ماهیت
در اصالت ماهیت، خالق و مخلوق، چون دو جزیره دورافتاده، متبایناند. هر یک ماهیتی متمایز دارند و هیچ ارتباطی میان آنها ممکن نیست. این تباین، عالم را به بیگانگی محکوم میکند.
وحدت خالق و مخلوق در اصالت وجود
در اصالت وجود، خالق و مخلوق، چون دو شعاع از یک نور، در وجود اشتراک دارند. این اشتراک، امکان ارتباط و وحدت را فراهم میکند و عالم را به شبکهای متصل تبدیل میسازد.
درنگ: اصالت وجود، خالق و مخلوق را در وحدت وجودی متصل میکند، در حالی که اصالت ماهیت به تباین و بیگانگی منجر میشود.
تأیید قرآنی وحدت وجود
قرآن کریم، در آیهای حکیمانه میفرماید: وَ فِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ [مطلب حذف شد] : و در هر چیز نشانهای است که دلالت میکند بر اینکه او یکی است). این آیه، وحدت وجودی را تأیید کرده و با تباین ماهیتی ناسازگار است.
بیگانگی عالم در اصالت ماهیت
اصالت ماهیت، عالم را چون مجموعهای از موجودات بیگانه، از انسجام محروم میکند. در مقابل، اصالت وجود، چون نخی که مهرههای پراکنده را به هم متصل میکند، عالم را به وحدت و ارتباط هدایت میکند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با استناد به آیه قرآنی و تحلیل پیامدهای هستیشناختی، بر برتری اصالت وجود در تبیین وحدت و ارتباط تأکید کرد. اصالت ماهیت، به دلیل تباین و بیگانگی، با تجربه واقعی و حکمت قرآنی ناسازگار است.
بخش پنجم: نقد تاریخی و بررسی حکما
پرسش از قائلان به اصالت ماهیت
آیا واقعاً حکمایی مانند شیخ اشراق، میرداماد، ابن سینا، یا فارابی به اصالت ماهیت قائل بودهاند؟ این پرسش، چون چراغی در تاریکی تاریخ فلسفه، اعتبار این نسبت را به چالش میکشد. اگر اصالت ماهیت به بیگانگی منجر میشود، چگونه حکیمی موحد میتواند به آن باور داشته باشد؟
نقد نسبت اصالت ماهیت به حکما
نسبت دادن اصالت ماهیت به حکمایی چون شیخ اشراق و میرداماد، چون اتهامی بیمستند، با باورهای توحیدی و جایگاه علمی آنها ناسازگار است. این حکما، چون ستارگان در آسمان حکمت، موحد و اهل عبادت بودهاند و نمیتوانند قائل به بیگانگی باشند.
درنگ: حکمایی مانند شیخ اشراق و میرداماد، با باور به توحید، نمیتوانند قائل به اصالت ماهیت به معنای بیگانگی باشند.
دفاع از جایگاه میرداماد
میرداماد، چون اقیانوسی ژرف، به علم حضوری خود اعتماد داشت و خود را برتر از ارسطو و فارابی میدانست. این اعتماد، که ریشه در صفای باطن و عظمت علمی او دارد، با قداستش منافاتی ندارد. ادعای اعلمیت، اگر مبتنی بر علم حضوری باشد، نشانه هوی نیست، بلکه گواهی بر عمق معرفت است.
امکان وجود دو اعلم
دو حکیم، چون دو قله بلند، میتوانند هر یک خود را اعلم بدانند، زیرا علم هر یک به خود حضوری و به دیگری حصولی است. این امکان، از نسبت هوی به حکما جلوگیری کرده و اعتماد به علم را مشروع میداند.
نقد ادعای ملاصدرا
ملاصدرا قائلان به اصالت ماهیت را ظالم میداند، اما این نسبت، چون تیری که به خطا رود، به حکمایی مانند میرداماد نادرست است. این حکما، با جایگاه علمی و توحیدی، نمیتوانند قائل به بیگانگی باشند.
نفی بیگانگی در خلقت
بیگانه نمیتواند بیگانه بیافریند، زیرا خلقت نیازمند مسانختی است، چون دود که بر آتش دلالت میکند. این مشابهت، تباین ماهیتی را نفی کرده و با اصالت وجود سازگار است.
مشابهت در دلالت و ادبیات
حتی در مجاز، مانند «ادب از بیادبان آموختم»، مشابهت وجود دارد. دلالت، چون پلی که دو ساحل را متصل میکند، نیازمند قرینه و مسانخت است. تباین، چون دیواری که ارتباط را سد میکند، باطل و گمراهکننده است.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد نسبت اصالت ماهیت به حکما و دفاع از جایگاه علمی و توحیدی آنها، بر ضرورت دقت در تحلیلهای تاریخی تأکید کرد. مشابهت در خلقت و دلالت، با اصالت وجود سازگار و با اصالت ماهیت ناسازگار است.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با کاوش در تمایز میان اصالت وجود و ماهیت، نشان داد که انتخاب یکی بهعنوان مبدأ اصیل، پیامدهای ژرفی در هستیشناسی و معرفتشناسی دارد. اصالت وجود، چون نوری که عالم را به وحدت و ارتباط متصل میکند، با حکمت قرآنی و تجربه واقعی سازگار است، در حالی که اصالت ماهیت، عالم را به بیگانگی و تباین محکوم میکند. آیه وَ فِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ وحدت وجودی را تأیید میکند. نقد نسبت اصالت ماهیت به حکمایی چون شیخ اشراق و میرداماد، بر ضرورت تحقیق دقیق تاریخی و فلسفی تأکید دارد. این تحلیل، فلسفه را به سوی شناخت عمیقتر حقیقت وجود هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی