در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 82

متن درس





نفی وجود خارجی ماهیت و اثبات انتزاعی بودن آن

نفی وجود خارجی ماهیت و اثبات انتزاعی بودن آن

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸۲)

دیباچه: کاوش در حقیقت اشیاء و چیستی ماهیت

بحث از ماهیت و جایگاه آن در هستی‌شناسی فلسفه اسلامی، یکی از مسائل بنیادین است که در کانون توجه فیلسوفان بزرگ، به‌ویژه ملاصدرا و حاجی سبزواری، قرار دارد. این پرسش که آیا ماهیت، به‌عنوان چیستی اشیاء، در خارج از ذهن واقعیتی مستقل دارد یا صرفاً قالبی ذهنی و انتزاعی است، محور گفت‌وگوهای عمیق فلسفی بوده است. در فلسفه ملاصدرا، با تأکید بر اصالت وجود، ماهیت به مفهومی ذهنی تقلیل می‌یابد که از وجود انتزاع شده و فاقد تحقق خارجی است. این دیدگاه، چونان آیینه‌ای است که حقیقت وجود را بازتاب می‌دهد، در حالی که ماهیت، سایه‌ای است که در ذهن فیلسوف نقش می‌بندد.

بخش نخست: چیستی ماهیت و نفی وجود خارجی آن

ماهیت: مفهومی انتزاعی یا واقعیتی تبعی؟

ماهیت، در فلسفه اسلامی، به چیستی اشیاء اشاره دارد، اما پرسش بنیادین این است که آیا این چیستی در خارج از ذهن تحقق مستقلی دارد یا صرفاً قالبی است که ذهن از وجود انتزاع می‌کند؟ ملاصدرا، در اسفار اربعه، و حاجی سبزواری، در منظومه، دو تفسیر از ماهیت ارائه کرده‌اند: نخست، ماهیت به‌عنوان امری تبعی که در خارج وجود دارد اما تابع وجود است؛ و دوم، ماهیت به‌عنوان مفهومی ذهنی که فاقد تحقق خارجی است. این دوچهرگی، چونان دو راهی است که فیلسوف را به تأمل در حقیقت اشیاء وا می‌دارد. در این بخش، با استناد به متون اصلی، به بررسی این دو تفسیر پرداخته و استدلال می‌شود که ماهیت، در حقیقت، مفهومی انتزاعی است که از وجود برمی‌خیزد.

درنگ: ماهیت، به‌عنوان چیستی اشیاء، فاقد وجود خارجی مستقل است و صرفاً قالبی ذهنی است که از وجود انتزاع می‌شود.

نفی اصالت ماهیت

ملاصدرا در جلد دوم اسفار می‌فرماید: «فَالْمَاهِیَّةُ الاَّ مَکَانِیَّةٌ لَمْ یَخْرُجْ وَلاَ یَخْرُجُ أَبَدًا، یَحْسَبُ نَفْسَهَا» (ماهیت امکانی از بطلان ذاتی خارج نشده و نمی‌شود). این عبارت، ماهیت را باطل‌الذات معرفی می‌کند، به این معنا که فاقد اصالت و استقلال وجودی است. بطلان ذاتی ماهیت، چونان نفی سایه‌ای است که بدون نور وجود نمی‌یابد. این دیدگاه، با تأکید بر اصالت وجود، هرگونه تحقق مستقل برای ماهیت را نفی کرده و آن را به مفهومی ذهنی تقلیل می‌دهد.

ماهیت به‌عنوان حکایت عقلی

ملاصدرا در جای دیگر از اسفار می‌فرماید: «فَإِنَّ الْمَاهِیَّةَ کُلِّ شَیْءٍ هِیَ حِکَایَةٌ عَقْلِیَّةٌ عَنْدَ الشَّیْءِ» (ماهیت هر چیز، حکایت عقلی آن چیز است). این تعریف، ماهیت را به قالبی ذهنی تبدیل می‌کند که از خصوصیات شیء در ذهن شکل می‌گیرد. ماهیت، چونان نقشی است که ذهن بر بوم وجود می‌نگارد، اما خود، در خارج، هیچ واقعیتی ندارد. این دیدگاه، با تأکید بر انتزاعی بودن ماهیت، آن را از تحقق خارجی محروم می‌داند.

ماهیت به‌عنوان خیال وجود

در جلد اول اسفار (ص 189)، ملاصدرا می‌فرماید: «فَإِنَّ الْمَاهِیَّةَ نَفْسَهَا خَیَالُ الْوُجُودِ» (ماهیت، خیال وجود و عکس آن در ذهن است). این تعبیر، ماهیت را چونان سایه‌ای از وجود معرفی می‌کند که در مدارك عقلی و حسی ظاهر می‌شود، اما در خارج، هیچ واقعیتی ندارد. ماهیت، مانند بازتابی است که در آیینه ذهن پدیدار می‌شود، اما منشأ آن، وجود خارجی است.

درنگ: ماهیت، چونان سایه‌ای از وجود است که در ذهن شکل می‌گیرد، اما در خارج، تنها وجود و خصوصیات آن تحقق دارند.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، با استناد به عبارات ملاصدرا، مشخص شد که ماهیت فاقد اصالت و تحقق مستقل است. این مفهوم، یا به‌عنوان امری تبعی و وابسته به وجود در نظر گرفته می‌شود یا به‌عنوان قالبی ذهنی که از وجود انتزاع می‌گردد. هر دو تفسیر، در نهایت، بر نفی وجود خارجی ماهیت تأکید دارند و حقیقت اشیاء را به وجود و خصوصیات آن محدود می‌کنند. این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل حقیقت را گشوده و وجود را تنها واقعیت خارجی می‌شناساند.

بخش دوم: رابطه وجود و ماهیت

اصالت وجود و فرعیت ماهیت

در فلسفه ملاصدرا، وجود اصیل است و ماهیت، در صورت وجود، تابع آن است. این تبعیت، چونان رابطه نور و سایه است: سایه بدون نور نمی‌تواند باشد، اما نور، بی‌نیاز از سایه است. ملاصدرا تأکید می‌کند که ماهیت در همه صفات تابع وجود است و بدون وجود، هیچ‌گونه تحققی ندارد. این دیدگاه، با بیان «اذا لم یتصف باصل الوجود، لم یتصف بسائر الصفات» (اگر ماهیت به اصل وجود متصف نشود، به سایر صفات نیز متصف نمی‌شود)، بر وابستگی کامل ماهیت به وجود تأکید دارد.

اتحاد هویت: حقیقی یا انضمامی؟

ملاصدرا اتحاد وجود و ماهیت را حقیقی می‌داند، به این معنا که در خارج، تنها یک حقیقت وجود دارد و ماهیت، به‌عنوان قالبی ذهنی، با وجود متحد است. این اتحاد، چونان پیوند نور و آیینه است که هر دو، در حقیقت، یک واقعیت را نشان می‌دهند. در مقابل، حاجی سبزواری این اتحاد را انضمامی می‌داند، یعنی ماهیت به وجود ملحق می‌شود، اما خود، تحقق مستقلی ندارد. این تفاوت، چونان دو نگاه به یک حقیقت است که یکی آن را وحدانی و دیگری ترکیبی می‌بیند.

درنگ: اتحاد وجود و ماهیت، چه به‌صورت حقیقی (ملاصدرا) و چه انضمامی (حاجی سبزواری)، بر وابستگی ماهیت به وجود و نفی استقلال آن تأکید دارد.

نفی اتحاد متصل با متصل

حاجی سبزواری تأکید می‌کند که اتحاد وجود و ماهیت، نه متصل با متصل، بلکه متصل با غیرمتصل است. این دیدگاه، ماهیت را به‌عنوان امری غیرمتحقق معرفی می‌کند که تنها در ذهن به وجود وابسته است. این نفی، چونان خطی است که میان واقعیت خارجی و تصور ذهنی کشیده شده و ماهیت را به قالبی ذهنی محدود می‌کند.

جعل تبعی ماهیت

ملاصدرا در اسفار (جلد دوم) می‌فرماید: «وَأَمَّا الْمُسَمَّى بِالْمَاهِیَّةِ فَإِنَّمَا تُوجَدُ فِی الْوَاقِعِ وَتَصْدُرُ عَنِ الْعِلَّةِ لَا لِذَاتِهَا بَلْ لِاتِّح地道َادِهَا» (آنچه ماهیت نامیده می‌شود، در واقع موجود نیست و به سبب وجود جعل می‌شود، نه بالذات). این جعل تبعی، ماهیت را به امری غیرمستقل معرفی کرده و وجود را مبدأ جعل آن می‌داند. این دیدگاه، چونان جویباری است که از سرچشمه وجود جاری می‌شود و ماهیت را در خود حل می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

رابطه وجود و ماهیت، در فلسفه ملاصدرا و حاجی سبزواری، بر محور اصالت وجود و فرعیت یا انتزاعی بودن ماهیت می‌چرخد. اتحاد هویت، چه به‌صورت حقیقی و چه انضمامی، ماهیت را به وجود وابسته کرده و از تحقق مستقل آن جلوگیری می‌کند. جعل تبعی ماهیت، این وابستگی را بیش از پیش آشکار می‌سازد. این تحلیل، چونان پلی است که ذهن و خارج را به هم متصل کرده و حقیقت را در وجود متمرکز می‌کند.

بخش سوم: تحلیل تمثیلات و شواهد

تمثیل بیل و سیخ

یکی از تمثیلات روشنگر در این بحث، مثال بیل و سیخ است. هر دو از آهن ساخته شده‌اند، اما تفاوت آن‌ها در خصوصیات وجودی، مانند درازی یا شکل، است. این تفاوت، نه به ماهیت، بلکه به تقید وجود مربوط است. بیل و سیخ، چونان دو شاخه از یک درخت وجودند که شکل‌های متفاوتی به خود گرفته‌اند، اما حقیقت آن‌ها یکی است: آهن، که وجودی واحد است.

درنگ: تفاوت‌های ظاهری، مانند درازی بیل یا گردی سیخ، به تقیدات وجودی بازمی‌گردد، نه به ماهیتی مستقل در خارج.

تمثیل خمیر

مثال خمیر نیز به همین حقیقت اشاره دارد. خمیر، در هر شکل، چه گلوله باشد و چه بازشده، خمیر است. خصوصیات آن، مانند شکل یا اندازه، خود خمیرند و ماهیت مستقلی ندارند. این تمثیل، چونان آیینه‌ای است که وحدت وجود را در برابر کثرت ظاهری قرار می‌دهد.

تمثیل قالی

قالی با هزار نقش، یک وجود واحد است و نقش‌ها، خصوصیات وجودی آن‌اند، نه ماهیات مستقل. این مثال، چونان تابلویی است که وحدت حقیقت را در پس کثرت نقش‌ها نشان می‌دهد. نقش‌های قالی، مانند خصوصیات وجود، در ذهن انتزاع می‌شوند، اما در خارج، تنها وجود قالی است.

تمثیل اعداد

اعداد، مانند دو و چهار، مراتب وجودند، نه ماهیات مستقل. تفاوت آن‌ها در مرتبه وجودی است، نه در حقیقت. این مثال، چونان نردبانی است که مراتب وجود را نشان می‌دهد، اما همه پله‌ها از جنس وجودند.

جمع‌بندی بخش سوم

تمثیلات بیل و سیخ، خمیر، قالی، و اعداد، با وضوح نشان می‌دهند که تفاوت‌های ظاهری اشیاء، به تقیدات و خصوصیات وجودی بازمی‌گردد، نه به ماهیات مستقل. این تمثیلات، چونان چراغ‌هایی هستند که حقیقت وجود را روشن کرده و ماهیت را به مفهومی ذهنی تقلیل می‌دهند.

بخش چهارم: تمایز چیستی و هستی

سه سؤال بنیادین فلسفه

فلسفه اسلامی، سه سؤال بنیادین را مطرح می‌کند: چیستی (ماهو؟)، هستی (هل هو؟)، و حقیقت (ما الحقیقة؟). سؤال از چیستی، پیش از سؤال از هستی مطرح می‌شود، اما حقیقت شیء، پس از تحقق وجود آن بررسی می‌گردد. این تمایز، چونان مرزی است که میان ذهن و خارج کشیده شده و چیستی را به مفهومی ذهنی محدود می‌کند.

درنگ: چیستی (ماهیت) در ذهن پیش از هستی (وجود) مورد پرسش قرار می‌گیرد، اما حقیقت شیء، پس از تحقق وجود آن آشکار می‌شود.

تمایز زید و عمر

زید و عمر در خارج متمایزند، اما این تمایز، به انتزاع ذهنی بازمی‌گردد، نه به ماهیات مستقل. زید، چونان تکه‌ای از وجود است که با خصوصیات وجودی، مانند کوتاهی یا بلندی، متمایز می‌شود. این تمایز، در ذهن شکل می‌گیرد و در خارج، تنها وجود است که تحقق دارد.

وجود به‌عنوان تنها حقیقت

در خارج، تنها وجود و خصوصیات آن، مانند درازی یا گردی، وجود دارند. این خصوصیات، خود وجودند و ماهیت، صرفاً قالبی ذهنی است که از آن‌ها انتزاع می‌شود. این دیدگاه، چونان مشعلی است که حقیقت وجود را روشن کرده و ماهیت را به سایه‌ای ذهنی تبدیل می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

تمایز چیستی و هستی، یکی از ارکان اصلی فلسفه ملاصدرا است. چیستی، به‌عنوان مفهومی ذهنی، از وجود انتزاع می‌شود و در خارج، هیچ واقعیتی ندارد. خصوصیات وجودی، مانند کوتاهی یا بلندی، خود وجودند و ماهیت، تنها در ذهن به‌عنوان قالب تصور می‌شود. این تحلیل، حقیقت را در وجود متمرکز می‌کند.

بخش پنجم: نقد و تحلیل دوچهرگی عبارات

ابهام در عبارات ملاصدرا و حاجی سبزواری

عبارات ملاصدرا و حاجی سبزواری گاه ماهیت را تابع وجود و گاه مفهومی ذهنی می‌دانند. این دوچهرگی، چونان دو شاخه از یک درخت است که به ظاهر متفاوت، اما در حقیقت یکی‌اند. تحلیل دقیق این عبارات نشان می‌دهد که تفسیر ذهنی ماهیت، با اصالت وجود سازگارتر است.

ناسازگاری دو تفسیر

تفسیر ماهیت به‌عنوان امری خارجی تابع و مفهومی ذهنی، ناسازگار است. نمی‌توان گفت ماهیت هم در خارج وجود دارد و هم صرفاً مفهومی ذهنی است. این ناسازگاری، چونان پارادوکسی است که فیلسوف را به انتخاب تفسیر ذهنی هدایت می‌کند.

درنگ: ناسازگاری میان دو تفسیر ماهیت، تفسیر ذهنی را به‌عنوان گزینه منسجم‌تر برجسته می‌کند، زیرا ماهیت فاقد تحقق خارجی است.

نفی اصالت و فرعیت توأمان

نمی‌توان گفت وجود اصیل و ماهیت فرعی است، زیرا اصالت و فرعیت جمع نمی‌شوند. این نفی، چونان ترازویی است که وزن حقیقت را تنها به وجود می‌سپارد و ماهیت را به مفهومی اعتباری تقلیل می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پنجم

ابهام در عبارات ملاصدرا و حاجی سبزواری، ناشی از دو تفسیر متفاوت از ماهیت است. با تحلیل دقیق، تفسیر ذهنی ماهیت، که آن را قالبی انتزاعی می‌داند، با فلسفه اصالت وجود سازگارتر است. این دیدگاه، ماهیت را از تحقق خارجی محروم کرده و وجود را تنها حقیقت می‌شناساند.

بخش ششم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بحث نفی وجود خارجی ماهیت و اثبات انتزاعی بودن آن، یکی از ارکان اصلی فلسفه ملاصدرا و حاجی سبزواری است. ماهیت، یا به‌عنوان امری تبعی و وابسته به وجود در نظر گرفته می‌شود یا به‌عنوان قالبی ذهنی که از وجود انتزاع می‌گردد. هر دو تفسیر، در نهایت، بر نفی تحقق مستقل ماهیت تأکید دارند. عباراتی مانند «فَإِنَّ الْمَاهِیَّةَ نَفْسَهَا خَیَالُ الْوُجُودِ» و «فَإِنَّ الْمَاهِیَّةَ کُلِّ شَیْءٍ هِیَ حِکَایَةٌ عَقْلِیَّةٌ» در اسفار، ماهیت را به مفهومی ذهنی تقلیل می‌دهند. تمثیلات بیل و سیخ، خمیر، قالی، و اعداد، با وضوح نشان می‌دهند که تفاوت‌های ظاهری، به تقیدات وجودی بازمی‌گردد، نه به ماهیات مستقل. وجود، تنها حقیقت خارجی است و ماهیت، چونان سایه‌ای است که در ذهن از وجود ترسیم می‌شود.

این تحلیل، با رد فرعیت ماهیت به نفع نفی کامل آن، فلسفه را به انسجام هستی‌شناختی هدایت می‌کند. حقیقت اشیاء، چونان جویباری است که از سرچشمه وجود جاری می‌شود و ماهیت، نقشی است که ذهن بر آن می‌نگارد. فلسفه، با شک و تأمل، این نقش را از حقیقت جدا کرده و وجود را تنها واقعیت خارجی می‌شناساند.

با نظارت صادق خادمی