متن درس
کاوش در اصالت وجود: نفی ماهیت به مثابه مفهوم انتزاعی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۸۳)
مقدمه: سفری به سوی حقیقت وجود
فلسفه اسلامی، چونان اقیانوسی ژرف، ذهن اندیشمندان را به کاوش در چیستی حقیقت و واقعیت دعوت میکند. در این میان، بحث اصالت وجود و نفی ماهیت به مثابه مفهومی انتزاعی، چون ستارهای درخشان در آسمان حکمت اسلامی میدرخشد. این کاوش، که ریشه در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره دارد، به تحلیل بنیادین جایگاه وجود و ماهیت در واقعیت خارجی و ذهن میپردازد. پرسش محوری این است که آیا حقیقت واقعیت در وجود نهفته است یا در ماهیت؟ یا شاید هیچیک؟ این نوشتار، با تکیه بر آرای فیلسوفان بزرگ اسلامی مانند ملاصدرا، شیخ اشراق، ابنسینا، و حاجی سبزواری، و با استناد به آیات نورانی قرآن کریم، به بررسی این پرسش میپردازد.
بخش یکم: تبیین چیستی وجود و ماهیت
۱.۱. اصالت وجود و نفی ماهیت
بحث اصالت وجود، چونان کلیدی زرین، دروازههای فهم حقیقت را میگشاید. در این دیدگاه، وجود به مثابه تنها حقیقت خارجی مطرح میشود، در حالی که ماهیت، صرفاً مفهومی انتزاعی و ذهنی است که از تعینات وجود استخراج میگردد. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه ملاصدرا دارد، ماهیت را به قالب ذهنی تقلیل میدهد و وجود را به عنوان مبدأ اصیل و منشأ آثار معرفی میکند. ماهیت، چونان سایهای که از نور وجود پدید میآید، فاقد حقیقت مستقل است و صرفاً ظهوری از وجود در ذهن است.
درنگ: وجود، تنها حقیقت خارجی است و ماهیت، مفهومی ذهنی است که از تعینات وجود انتزاع میشود.
۱.۲. ماهیت به مثابه معقول ثانی فلسفی
ماهیت، در فلسفه اسلامی، به عنوان معقول ثانی فلسفی تعریف میشود؛ مفهومی که عروض آن در ذهن است و اتصاف آن در خارج. برای مثال، وقتی گفته میشود «انسان ممکن است»، امکان، مفهومی ذهنی است که از نیاز انسان به علت در خارج انتزاع میشود. این اتصاف، چونان آیینهای که نور وجود را بازمیتاباند، نشاندهنده ظهور وجود است، نه حقیقتی مستقل به نام ماهیت. این تحلیل، ماهیت را به مفهومی وابسته به وجود تقلیل میدهد و بر اصالت وجود تأکید میورزد.
۱.۳. نفی استقلال ماهیت
در خارج، تنها تعینات و خصوصیات شیء وجود دارند، و ماهیت، چونان نامی که بر این تعینات نهاده شده، فاقد حقیقت مستقل است. این دیدگاه، ماهیت را به مثابه قالبی ذهنی معرفی میکند که از واقعیت خارجی وجود استخراج میشود. برای نمونه، انسانیت یا آسمانیت، مفاهیمیاند که از موجودات خارجی انتزاع شده و در ذهن شکل میگیرند، اما در خارج، تنها وجود انسان یا آسمان است که حقیقت دارد.
درنگ: ماهیت، قالبی ذهنی است که از تعینات وجود در خارج انتزاع میشود و فاقد حقیقت مستقل است.
۱.۴. جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تبیین اصالت وجود و نفی ماهیت به مثابه حقیقتی مستقل، بر این نکته تأکید کرد که وجود، تنها حقیقت خارجی است و ماهیت، مفهومی ذهنی و وابسته به وجود. این دیدگاه، با تحلیل ماهیت به عنوان معقول ثانی فلسفی و نفی استقلال آن، چارچوبی برای فهم حقیقت واقعیت فراهم میسازد و راه را برای بررسی عمیقتر اقسام وجود هموار میکند.
بخش دوم: اقسام وجود و تحلیل استعمالات آن
۲.۱. چهار معنای وجود
وجود، چونان گوهری چندوجهی، در چهار معنا استعمال میشود: وجود حرفی، وجود مصدری، وجود اسم مصدری، و وجود به معنای واقعیت خارجی. این تقسیمبندی، چونان شاخسارهای درختی تنومند، نشاندهنده تنوع کاربردهای وجود در فلسفه است. هر یک از این معانی، گوشهای از حقیقت وجود را روشن میسازد و تمایز میان آنها، از خلط مفاهیم جلوگیری میکند.
۲.۲. وجود حرفی
وجود حرفی، چونان رابطی در میان اجزای قضیه، در عباراتی مانند «زید قائم است» به کار میرود. این «است»، که در عربی به «هو» تعبیر میشود، صرفاً ذهنی است و نقش ربط میان موضوع و محمول را ایفا میکند. شیخ اشراق، با تأکید بر ذهنی بودن این وجود، آن را فاقد حقیقت خارجی میداند. این تحلیل، چونان خطی روشن، وجود حرفی را از حقیقت واقعیت متمایز میسازد.
درنگ: وجود حرفی، رابط قضیه است و صرفاً ذهنی است، فاقد حقیقت خارجی.
۲.۳. وجود معمولی
وجود معمولی، در مقابل وجود حرفی، در عباراتی مانند «زید موجود» به کار میرود و به عنوان محمول قضیه ظاهر میشود. با این حال، این وجود نیز ذهنی است و حقیقتی مستقل در خارج ندارد. تمایز میان وجود حرفی و معمولی، چونان دو شاخه از یک ریشه، بر نقش متفاوت آنها در ساختار قضیه دلالت دارد.
۲.۴. وجود مصدری
وجود مصدری، که در فارسی به «بودن» تعبیر میشود، به لحاظ نسبت فعل به فاعل اشاره دارد. این معنا، چونان نسیمی که رابطه میان فاعل و فعل را نشان میدهد، ذهنی است، اما منشأ انتزاع آن در خارج است. برای مثال، در عبارت «زید ضارب عمر»، ضرب مفهومی ذهنی است که از رابطهای خارجی انتزاع میشود. این وجود، به تنهایی محمول قضیه نمیشود، مگر آنکه به شکل مشتق (مانند «موجود») درآید.
درنگ: وجود مصدری، مفهومی ذهنی است که منشأ انتزاع آن در خارج است، اما به تنهایی محمول قضیه نمیشود.
۲.۵. وجود اسم مصدری
وجود اسم مصدری، که در فارسی به «هستی» تعبیر میشود، نتیجه مصدر است و برخلاف وجود مصدری، لحاظ فاعل ندارد. این وجود، به عنوان معقول ثانی فلسفی، عروضش در ذهن و اتصافش در خارج است. برای مثال، «هستی» در ذهن شکل میگیرد، اما به واقعیت خارجی اشاره دارد. این تمایز، چونان خطی که مرز میان مصدر و اسم مصدر را روشن میسازد، بر تفاوت ساختاری این دو معنا تأکید دارد.
۲.۶. وجود به معنای واقعیت خارجی
چهارمین معنای وجود، واقعیت خارجی است که به تعبیر میرداماد، «متحقق و متأصل در خارج» است. این معنا، که محور بحث اصالت وجود است، حقیقت واقعیت را در بر میگیرد. وجود اصیل، چونان ریشهای استوار، منشأ آثار و حقیقت محض است، در حالی که سایر معانی وجود (حرفی، مصدری، اسم مصدری) ذهنیاند و فاقد حقیقت مستقل.
درنگ: وجود به معنای واقعیت خارجی، تنها حقیقت اصیل است که منشأ آثار و متحقق در خارج است.
۲.۷. جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تحلیل چهار معنای وجود، بر تمایز میان وجود حرفی، مصدری، اسم مصدری، و واقعیت خارجی تأکید کرد. تنها معنای چهارم، که واقعیت خارجی است، اصیل بوده و حقیقت را در بر میگیرد. این تحلیل، چارچوبی برای فهم دقیق اصالت وجود فراهم میسازد و از خلط میان معانی مختلف جلوگیری میکند.
بخش سوم: حقیقت و دوگانگی استعمال آن
۳.۱. دوگانگی استعمال حقیقت
اصطلاح «حقیقت» در متون فلسفی، چونان گوهری چندرنگ، در دو معنا به کار رفته است: گاه به معنای ماهیت، در مقابل وجود، و گاه به معنای خود وجود. این دوگانگی، چونان موجی که ساحل را میکاود، ذهن را به تأمل در دقت اصطلاحات وامیدارد. در فلسفه مشائی، بهویژه در آثار ابنسینا و بهمنیار، حقیقت گاه به ماهیت نسبت داده شده، اما در حکمت متعالیه، وجود به عنوان حقیقت معرفی میشود.
۳.۲. دیدگاه ابنسینا در الهیات شفا
ابنسینا در «الهیات شفا» (مقاله یک، فصل پنج) میفرماید: مِنَ البَيِّنِ أَنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةً [مطلب حذف شد] : «آشکار است که هر چیزی حقیقت خاصی دارد که همان ماهیت آن است»). در این دیدگاه، حقیقت هر شیء، ماهیت آن است که از وجود، که نیاز به علت دارد، متمایز است. انسانیت، به عنوان حقیقت خاص انسان، از وجود انسان، که محتاج علت است، جدا دانسته میشود.
درنگ: ابنسینا حقیقت را به ماهیت نسبت داده و آن را از وجود، که محتاج علت است، متمایز میداند.
۳.۳. دیدگاه بهمنیار در التحصیل
بهمنیار، شاگرد ابنسینا، در «التحصیل» (صفحه ۲۸۳) میگوید: الإنسانیة فی نفسها حقیقه ماء، والوجود خارج عن تلک الحقیقه (ترجمه: «انسانیت در ذات خود حقیقت است و وجود خارج از آن حقیقت است»). این عبارت، ماهیت را به عنوان حقیقت معرفی کرده و وجود را از آن جدا میداند، که با دیدگاه مشائی همخوانی دارد.
۳.۴. نقد دوگانگی حقیقت
در حکمت متعالیه، این دوگانگی استعمال حقیقت نقد میشود. چون ماهیت مفهومی ذهنی است، نه حقیقت دارد و نه میتوان آن را حقیقت نامید. حقیقت، تنها وجود است که منشأ آثار و متحقق در خارج است. این دیدگاه، چونان پالایشی از ناخالصیها، ماهیت را به مفهوم تقلیل داده و وجود را به عنوان تنها حقیقت معرفی میکند.
درنگ: حقیقت، تنها وجود است و ماهیت، به دلیل مفهومی بودن، فاقد حقیقت است.
۳.۵. حقیقت در فلسفه و عرفان
در فلسفه، وجود به عنوان موضوع کلی قرار میگیرد، اما در عرفان، حق تعالی موضوع خاص است. این تمایز، چونان دو مسیر در جنگل حکمت، نشاندهنده تفاوت روششناسی فلسفه و عرفان است. فلسفه، با تحلیل کلی وجود، حقیقت را کاوش میکند، در حالی که عرفان، با تمرکز بر حق تعالی، به حقیقت خاص میپردازد.
۳.۶. جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی دوگانگی استعمال حقیقت در متون فلسفی، بر نفی حقیقت برای ماهیت و تأکید بر وجود به عنوان تنها حقیقت تأکید کرد. دیدگاههای مشائی، مانند ابنسینا و بهمنیار، حقیقت را به ماهیت نسبت میدادند، اما حکمت متعالیه، با نقد این دیدگاه، وجود را حقیقت اصیل معرفی میکند. این تحلیل، ضرورت دقت در اصطلاحات فلسفی را روشن میسازد.
بخش چهارم: نقد دیدگاههای فلسفی در باب اصالت
۴.۱. دیدگاه شیخ اشراق
شیخ اشراق، چونان حکیمی که در سایه نور میاندیشد، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی میداند. در این دیدگاه، حقیقت در خارج، ماهیت است و وجود، صرفاً زاییده ذهن. برای مثال، انسانیت یا آسمانیت، حقیقتاند، و وجود، چونان نامی بیمحتوا، فاقد واقعیت خارجی است. این دیدگاه، ماهیت را به مثابه اصل معرفی کرده و وجود را به حاشیه میراند.
درنگ: شیخ اشراق، ماهیت را اصیل و وجود را مفهومی ذهنی میداند، فاقد حقیقت خارجی.
۴.۲. نقد دیدگاه شیخ اشراق
در حکمت متعالیه، دیدگاه شیخ اشراق نقد میشود، زیرا ماهیت، به دلیل مفهومی بودن، نمیتواند اصیل باشد. اگر ماهیت حقیقتی ندارد، چگونه میتوان آن را اصل دانست؟ این نقد، چونان شمشیری تیز، ناسازگاری اصالت ماهیت با نفی وجود آن را روشن میسازد. ماهیت، چونان قالبی ذهنی، فاقد حقیقت مستقل است.
۴.۳. دیدگاه ملاصدرا و حاجی سبزواری
ملاصدرا و حاجی سبزواری، چونان حکیمانی که در پرتو وجود میدرخشند، وجود را اصیل و ماهیت را فرع میدانند. در این دیدگاه، هر دو وجود و ماهیت در خارج عینیاند، اما وجود اصل است و ماهیت تابع آن. این رویکرد، چونان بنایی استوار، وجود را مبدأ حقیقت و ماهیت را ظهوری از آن معرفی میکند.
درنگ: ملاصدرا و حاجی سبزواری، وجود را اصل و ماهیت را فرع میدانند، اما ماهیت حقیقتی ندارد.
۴.۴. نقد فرعیت ماهیت
حتی دیدگاه فرعیت ماهیت نیز نقد میشود، زیرا ماهیت، به دلیل مفهومی بودن، نه اصل است و نه فرع. اگر ماهیت حقیقتی ندارد، بحث فرعیت آن زائد است. این نقد، چونان آینهای که حقیقت را بازمیتاباند، بر نفی کامل ماهیت به عنوان حقیقتی مستقل تأکید میورزد.
۴.۵. جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بررسی دیدگاههای شیخ اشراق، ملاصدرا، و حاجی سبزواری، بر نفی اصالت و فرعیت ماهیت تأکید کرد. ماهیت، به دلیل مفهومی بودن، فاقد حقیقت است، و وجود، تنها حقیقت اصیل است. این تحلیل، چارچوبی برای فهم عمیقتر اصالت وجود فراهم میسازد.
بخش پنجم: وحدت وجود و نفی دواصلی
۵.۱. نفی دواصلی بودن
برخی، چونان کسانی که دو ریشه برای یک درخت قائلاند، معتقدند که در خداوند وجود اصیل است و در خلق ماهیت اصیل است. این دیدگاه، که به دواصلی منجر میشود، نادرست است، زیرا حقیقت واحد است و نمیتوان دو اصل متمایز (وجود و ماهیت) را پذیرفت. این نقد، چونان پالایشی از ابهامات، بر وحدت حقیقت وجود تأکید میکند.
درنگ: حقیقت واحد است و دواصلی (وجود در خدا، ماهیت در خلق) ناسازگار با وحدت وجود است.
۵.۲. اشکال منطقی دواصلی
چگونه ممکن است وجودی اصیل، مخلوقی با ماهیت اصیل و متباین ایجاد کند؟ این تناقض، چونان بادی که بنای سست را فرو میریزد، ناسازگاری دواصلی را نشان میدهد. اگر ماهیت دروغ است، خلق نمیتواند ماهیت اصیل داشته باشد، بلکه همه وجود است.
۵.۳. نقد ذوق تألهی حاجی سبزواری
حاجی سبزواری دواصلی را ذوق تألهی میداند، اما این ذوق، به وحدت وجود و ظهور اشاره دارد، نه به دوگانگی. ذوق تألهی، چونان نسیمی که از حقیقت الهی میوزد، بر وجود اصیل و ظهورات تبعی آن تأکید میکند، نه بر اصالت ماهیت.
درنگ: ذوق تألهی، به وحدت وجود و ظهورات آن اشاره دارد، نه به دواصلی.
۵.۴. جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد دیدگاه دواصلی و تأکید بر وحدت حقیقت وجود، بر نفی اصالت ماهیت و تبعیت خلق از وجود تأکید کرد. اشکال منطقی دواصلی و نقد ذوق تألهی، چارچوبی برای فهم وحدت وجود فراهم میسازد و از پذیرش دوگانگی در حقیقت جلوگیری میکند.
بخش ششم: ظهورات وجود و نفی مباحث زائد
۶.۱. ظهورات وجود
ظهورات، چونان شاخههایی که از ریشه وجود روییدهاند، همان وجودند و تفاوت آنها در نحوه ظهور است. زید، آسمان، یا هر موجود دیگر، ظهوری از وجود است، نه حقیقتی مستقل. این دیدگاه، خلق را به مثابه مظهر حق معرفی کرده و بر وحدت حقیقت وجود تأکید میورزد.
درنگ: ظهورات، همان وجودند و تفاوت آنها در نحوه ظهور است، نه در حقیقت مستقل.
۶.۲. نفی وجود مجازی
اصطلاح وجود مجازی، چونان واژهای نادقیق، در مقابل وجود حقیقی نادرست است. وجود، یا مستقل (حق) است یا تبعی (ظهور). این تمایز، چونان خطی روشن، از خلط اصطلاحات جلوگیری میکند و بر وجود حقیقی و ظهورات تبعی آن تأکید میورزد.
۶.۳. جایگاه ظهور
ظهور، نه وجود مستقل است، نه عدم، نه موجود، و نه معدوم؛ بلکه ظهوری تبعی از وجود است. این جایگاه، چونان پلی میان حق و خلق، تبعیت خلق از وجود را نشان میدهد و از استقلال آن جلوگیری میکند.
درنگ: ظهور، نه وجود مستقل است و نه عدم، بلکه هستی تبعی دارد.
۶.۴. نفی مباحث زائد
بحثهایی مانند اعاده معدوم یا اصالت ماهیت، چونان شاخههای خشکیده، زائدند، زیرا موجود معدوم نمیشود و ماهیت حقیقتی ندارد. موجود، از عالمی به عالم دیگر منتقل میشود، و این انتقال، معدومیت نیست. این نفی، چونان پالایشی از زوائد، فلسفه را به سوی حقیقت وجود هدایت میکند.
۶.۵. نقد متکلمین
متکلمین معتقدند اعاده معدوم ممکن است، اما حکما آن را ممتنع میدانند. این بحث، چونان راهی بنبست، زائد است، زیرا موجود معدوم نمیشود تا اعادهاش مطرح گردد. این نقد، بر ضرورت پاکسازی فلسفه از مباحث غیرضروری تأکید میورزد.
درنگ: موجود معدوم نمیشود، لذا بحث اعاده معدوم زائد است.
۶.۶. جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تحلیل ظهورات وجود و نفی مباحث زائد، بر وحدت حقیقت وجود و تبعیت خلق از آن تأکید کرد. نفی وجود مجازی، جایگاه خاص ظهور، و نقد مباحث زائد، چارچوبی برای فهم دقیقتر حقیقت وجود فراهم میسازد.
بخش هفتم: نتیجهگیری و چشمانداز
کاوش در اصالت وجود و نفی ماهیت، چونان سفری به اعماق حقیقت، ما را به فهم ژرفتر چیستی واقعیت رهنمون شد. وجود، به عنوان تنها حقیقت، در چهار معنا (حرفی، مصدری، اسم مصدری، واقعیت خارجی) استعمال میشود، اما تنها واقعیت خارجی اصیل است. ماهیت، مفهومی ذهنی و فاقد حقیقت مستقل است که از تعینات وجود انتزاع میشود. دیدگاههای شیخ اشراق (اصالت ماهیت) و ملاصدرا و حاجی سبزواری (فرعیت ماهیت) نقد شدند، زیرا ماهیت حقیقتی ندارد. ادعای دواصلی (وجود در خدا، ماهیت در خلق) نیز به دلیل وحدت حقیقت وجود ناسازگار است. آیه نورانی قرآن کریم، إِنْ رَزَقَهُمُ [مطلب حذف شد] : «اگر خداوند به آنها فرزندی عطا کرد، او را ختنه کنید»)، بر نفی مفهوم در قضایای سالبه و نفی فرعیت ماهیت دلالت دارد. فلسفه باید از مباحث زائد پاکسازی شود تا به تبیین حقیقت وجود و ظهورات آن برسد. این تحلیل، راه را برای بررسیهای آتی در باب وحدت وجود و مراتب آن هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی