در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 85

متن درس





تبیین فلسفی اصالت وجود: نقد اشکال اشراقی و پاسخ صدرایی

تبیین فلسفی اصالت وجود: نقد اشکال اشراقی و پاسخ صدرایی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸۵)

دیباچه: درآمدی بر اصالت وجود و چالش‌های فلسفی

در سپهر اندیشه اسلامی، بحث اصالت وجود و ماهیت، چونان خورشیدی فروزان، همواره محور تأملات عمیق فلسفی بوده است. این موضوع، که در کانون آن پرسش از حقیقت وجود و جایگاه ماهیت در ساحت ذهن و خارج قرار دارد، از دیرباز فیلسوفان را به چالشی ژرف فراخوانده است. در این میان، قاعده منطقی «ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له»، چونان کلیدی است که درهای معرفت را به سوی فهم دقیق‌تر رابطه وجود و ماهیت می‌گشاید. شیخ اشراق، با طرح اشکالی منطقی، وجود را مفهومی ذهنی پنداشته و اصالت را به ماهیت نسبت داده است. اما ملاصدرا، با پاسخی عالمانه و بدیع، این اشکال را به‌سان گرهی کور گشوده و اصالت وجود را با استدلالی استوار تثبیت کرده است. این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین این چالش فلسفی، نقد اشکال اشراقی، و تحلیل پاسخ صدرایی می‌پردازد.

بخش نخست: قاعده فرعیه و جایگاه آن در فلسفه اسلامی

تبیین قاعده فرعیه

قاعده «ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت مثبت له»، چونان ستونی استوار در بنای منطق و فلسفه اسلامی، بیانگر این حقیقت است که اثبات صفتی برای موضوعی، وابسته به اثبات وجود آن موضوع است. به‌بیان دیگر، تا موضوعی در ساحت وجود تحقق نیابد، نمی‌توان صفتی را به آن نسبت داد. این قاعده، که ریشه در عقلانیت فلسفی دارد، کلی، غیرقابل خدشه و در تمامی شئون علوم عقلی، از اصول و فقه گرفته تا منطق و فلسفه، کاربرد دارد. برای مثال، اگر بخواهیم علم را به زید نسبت دهیم، ابتدا باید وجود زید را اثبات کنیم؛ بی‌وجود زید، علم چونان پرنده‌ای بی‌آشیان، جایی برای فرود ندارد.

درنگ:

قاعده فرعیه، به‌عنوان اصلی عقلانی و کلی، در تمامی علوم اسلامی کاربرد دارد و اثبات هر صفتی را منوط به ثبوت موضوع آن می‌داند.

مثال قرآنی و تحلیل آن

این قاعده در قرآن کریم نیز بازتاب یافته است. در آیه‌ای که می‌فرماید:
إِنْ [مطلب حذف شد] : «اگر خداوند به تو فرزندی عطا کرد، او را ختنه کن»)، مفهوم ختنه بدون وجود ولد، چونان شاخه‌ای بی‌ریشه، فاقد موضوع است. در این حالت، قضیه به دلیل فقدان موضوع، سالبه به انتفاء موضوع بوده و حکمی بر آن مترتب نمی‌شود. این مثال، چونان آینه‌ای روشن، کاربرد قاعده فرعیه را در تحلیل قضایای شرطیه نشان می‌دهد و بر عقلانیت و جامعیت این اصل تأکید می‌ورزد.

جایگاه قاعده در علوم اسلامی

قاعده فرعیه، نه‌تنها در فلسفه، بلکه در علوم گوناگون اسلامی، از فقه و اصول گرفته تا منطق، چونان جریانی زلال، جاری است. این قاعده، با تأکید بر ضرورت وجود موضوع برای حمل محمول، از خلط مفاهیم جلوگیری کرده و بنیانی استوار برای استدلال‌های علمی فراهم می‌آورد. عقلانیت این قاعده، آن را از هرگونه اشکال مصون داشته و به‌عنوان اصلی کلی، در تحلیل قضایای گوناگون به‌کار می‌رود.

بخش دوم: اشکال شیخ اشراق بر اصالت وجود

بیان اشکال شیخ اشراق

شیخ اشراق، با تکیه بر قاعده فرعیه، اشکالی منطقی را بر اصالت وجود وارد می‌سازد. او مدعی است که وجود، نه حقیقتی خارجی، بلکه مفهومی ذهنی است. برای فهم این اشکال، ابتدا قضیه «الانسان موجود» را در نظر می‌گیریم. در این قضیه، انسان به‌عنوان موضوع، اصالت دارد و موجود، به‌سان صفتی عارض، مفهومی ذهنی است که بر انسان حمل می‌شود. این تحلیل، چونان نسیمی آرام، بی‌چالش پیش می‌رود، زیرا انسان در خارج موجود است و موجودیت، صفتی ذهنی است که بر آن عارض می‌شود.

اما هنگامی که به قضیه «الوجود موجود» می‌رسیم، چالش چونان طوفانی سهمگین پدیدار می‌شود. شیخ اشراق می‌پرسد: آیا وجود اول (موضوع) خود موجود است؟ اگر موجود باشد، وجود دوم (محمول) بر آن عارض می‌شود، که این به تحصیل حاصل می‌انجامد، زیرا وجود اول خود به‌واسطه موجودیتش، وجود دارد. اما اگر وجود اول موجود نباشد، قضیه به سالبه به انتفاء موضوع تبدیل می‌شود، زیرا موضوعی برای حمل وجود دوم وجود ندارد. در نتیجه، شیخ اشراق استدلال می‌کند که وجود، حقیقتی خارجی نیست، بلکه مفهومی ذهنی است که در ساحت ذهن شکل می‌گیرد.

درنگ:

شیخ اشراق با تکیه بر قاعده فرعیه، وجود را مفهومی ذهنی می‌داند و مدعی است که حمل وجود بر وجود، یا به تحصیل حاصل یا به سالبه به انتفاء موضوع می‌انجامد.

تحلیل اشکال تسلسل و دور

شیخ اشراق، در ادامه، اشکال خود را با طرح مسئله تسلسل و دور بسط می‌دهد. او می‌پرسد: اگر وجود در خارج موجود باشد، آیا وجود آن نیز موجود است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، وجود دیگری لازم می‌آید، و این پرسش به‌صورت پیوسته تکرار می‌شود، که به تسلسل وجودات غیرمتناهی می‌انجامد. این تسلسل، چونان زنجیری بی‌پایان، محال است، زیرا یک شیء نمی‌تواند وجودات متعدد داشته باشد. همچنین، اگر وجود محمول متفرع بر وجود موضوع باشد و وجود موضوع متفرع بر محمول، دور پیش می‌آید، که این نیز از منظر منطقی محال است. در نتیجه، شیخ اشراق نتیجه می‌گیرد که وجود در خارج تحقق ندارد و تنها انسان (ماهیت) اصیل است، و موجودیت، مفهومی ذهنی است که بر آن حمل می‌شود.

این اشکال، نه بر اصالت ماهیت، بلکه بر اصالت وجود وارد شده و به‌دنبال نفی حقیقت خارجی وجود است. شیخ اشراق با این استدلال، چونان کاوشگری که به عمق غار معرفت فرومی‌رود، می‌کوشد تا بنیان اصالت وجود را متزلزل سازد، اما این اشکال، چونان تیری که به هدف ننشیند، در برابر پاسخ صدرایی ناکام می‌ماند.

نقد پاسخ فخر رازی

فخر رازی، در مواجهه با این اشکال، پیشنهاد می‌دهد که قاعده فرعیه در مورد وجود استثنا می‌خورد. او مدعی است که این قاعده، که در سایر موارد صادق است، در بحث وجود کاربرد ندارد. اما این پاسخ، چونان بنایی سست‌بنیاد، ناپذیرفتنی است، زیرا قاعده فرعیه، به‌عنوان اصلی عقلانی، استثناپذیر نیست. نفی عقلانیت این قاعده، به‌منزله فروپاشی بنیان‌های منطقی استدلال است، و لذا پاسخ فخر رازی، راه‌گشای این چالش فلسفی نمی‌شود.

درنگ:

فخر رازی با تخصیص قاعده فرعیه، پاسخی ناکافی ارائه می‌دهد، زیرا قاعده عقلانی استثناپذیر نیست.

بخش سوم: پاسخ صدرایی و تبیین اصالت وجود

پاسخ عالمانه ملاصدرا

ملاصدرا، با پاسخی بدیع و عالمانه، چونان چراغی فروزان در تاریکی اشکال اشراقی، راه را روشن می‌سازد. او استدلال می‌کند که قاعده فرعیه، تنها در قضایای هلیه مرکبه صادق است و در قضایای هلیه بسیطه، که بحث وجود به آن تعلق می‌گیرد، کاربرد ندارد. هلیه مرکبه، قضیه‌ای است که در آن، تعدد شیء وجود دارد، مانند «هل زید عالم؟» که در آن، علم متفرع بر وجود زید است. اما در هلیه بسیطه، مانند «هل زید موجود؟»، وجود به‌تنهایی موضوع است و نیازی به خبر ندارد. وجود، چونان ذاتی یکپارچه، خود حقیقت است و نه دارای حقیقت دیگر.

ملاصدرا تأکید می‌ورزد که وجود، نه می‌توان گفت موجود است و نه معدوم، زیرا این قضیه از سنخ هلیه بسیطه است و قاعده فرعیه در آن جاری نمی‌شود. وجود، به‌سان جوهری ناب، خود حقیقت است و نیازی به حمل بر چیز دیگر ندارد. این پاسخ، چونان کلیدی طلایی، گره اشکال شیخ اشراق را می‌گشاید و نشان می‌دهد که خلط میان هلیه بسیطه و مرکبه، منشأ خطای او بوده است.

درنگ:

ملاصدرا با تمایز میان هلیه بسیطه و مرکبه، نشان می‌دهد که قاعده فرعیه در بحث وجود کاربرد ندارد، زیرا وجود، ثبوت شیء است، نه ثبوت شیء لشیء.

تمایز هلیه بسیطه و مرکبه

هلیه مرکبه، چونان درختی با شاخه‌های متعدد، قضیه‌ای است که در آن، صفتی بر موضوعی حمل می‌شود، مانند «کان زید عالمًا»، که علم متفرع بر وجود زید است. اما هلیه بسیطه، چونان گوهری یکپارچه، تنها به وجود موضوع اشاره دارد، مانند «هل زید موجود؟». در این حالت، وجود، خود ذات است و نیازی به محمول دیگر ندارد. ملاصدرا با این تمایز، چونان نقاشی که خطوط دقیق را ترسیم می‌کند، نشان می‌دهد که شیخ اشراق، با خلط این دو نوع قضیه، قاعده فرعیه را به‌ اشتباه در بحث وجود به‌کار برده است.

وحدت وجود و موجود

ملاصدرا تأکید می‌کند که در خارج، وجود و موجود یکی هستند. حمل وجود بر وجود، تنها در ساحت ذهن رخ می‌دهد و در واقعیت خارجی، وجود چونان جریانی یکپارچه، فاقد تعدد است. این وحدت، به‌سان رودی که از سرچشمه‌ای واحد جاری است، نشان می‌دهد که وجود، خود حقیقت است و نیازی به حمل بر چیز دیگر ندارد. در نتیجه، اشکال تسلسل و دور، که شیخ اشراق مطرح کرده، در ساحت خارج بی‌معنا است، زیرا وجود، ذاتی یکپارچه و غیرقابل تجزیه است.

درنگ:

وجود و موجود در خارج یکی هستند، و حمل وجود بر وجود، تنها در ذهن رخ می‌دهد، نه در واقعیت خارجی.

نفی کاربرد قاعده فرعیه در وجود

ملاصدرا، با استدلالی روشن، نشان می‌دهد که قاعده فرعیه در بحث وجود کاربرد ندارد، زیرا وجود، ثبوت شیء است، نه ثبوت شیء لشیء. این تبیین، چونان مشعلی فروزان، خطای شیخ اشراق را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که وجود، به‌سان گوهری ناب، خود حقیقت است و نیازی به موضوع دیگر برای اثبات ندارد. این پاسخ، نه‌تنها اشکال اشراقی را رفع می‌کند، بلکه بنیانی استوار برای اصالت وجود فراهم می‌آورد.

جمع‌بندی: اصالت وجود در پرتو پاسخ صدرایی

بحث اصالت وجود و ماهیت، چونان دریایی ژرف، از دیرباز فیلسوفان اسلامی را به تأمل واداشته است. شیخ اشراق، با تکیه بر قاعده فرعیه، وجود را مفهومی ذهنی پنداشته و با طرح اشکالاتی چون تحصیل حاصل، سالبه به انتفاء موضوع، تسلسل و دور، کوشید تا اصالت وجود را نفی کند. اما ملاصدرا، با پاسخی عالمانه و دقیق، چونان کاوشگری که گنجی نهان را آشکار می‌سازد، نشان داد که قاعده فرعیه در قضایای هلیه بسیطه، که وجود به آن تعلق می‌گیرد، کاربرد ندارد. وجود، خود حقیقت است و نه دارای حقیقت دیگر، و لذا اشکالات شیخ اشراق، ناشی از خلط هلیه بسیطه و مرکبه است. این پاسخ، نه‌تنها اشکال اشراقی را رفع کرد، بلکه بنیانی استوار برای تبیین اصالت وجود فراهم آورد.

با نظارت صادق خادمی