در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 86

متن درس





کاوش در هستی: نقد اشکال شیخ اشراق و پاسخ ملاصدرا

کاوش در هستی: نقد اشکال شیخ اشراق و پاسخ ملاصدرا

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸۶)

دیباچه

در گستره بی‌کران فلسفه اسلامی، مباحث هستی‌شناختی چون ستارگانی در آسمان معرفت می‌درخشند و ذهن‌های ژرف‌اندیش را به تأمل وامی‌دارند. یکی از این مسائل بنیادین، اشکال شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی، بر تحقق خارجی وجود و پاسخ حکیمانه ملاصدرا به آن است که در درس‌گفتار هشتاد و ششم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره به تفصیل بررسی شده است.

بخش یکم: اشکال شیخ اشراق بر تحقق وجود

ماهیت اشکال و خلط هلیة بسیطه و مركبه

شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهروردی، در یکی از تأملات فلسفی خود، تحقق خارجی وجود را به چالش کشیده و با استدلالی مبتنی بر قاعده فرعیة، وجود را به مفهومی ذهنی فروکاسته است. وی در این استدلال، میان هلیة ثبوتی و اثباتی، و هلیة بسیطه و مركبه خلط کرده و قاعده فرعیة را به‌گونه‌ای نادرست بر وجود اعمال نموده است. این خلط، چون غباری بر آینه حقیقت، فهم صحیح وجود را تیره ساخته و به نفی تحقق خارجی آن انجامیده است.

درنگ: اشکال شیخ اشراق ریشه در خلط میان هلیة بسیطه و هلیة مركبه دارد که قاعده فرعیة را به‌غلط بر وجود اعمال کرده و تحقق خارجی آن را نفی می‌کند.

استدلال شیخ اشراق بر دو مقدمه استوار است. مقدمه نخست چنین است: «إن الوجود لو كان حاصلاً في الأعیان فهو موجودٌ»، یعنی اگر وجود در خارج متحقق باشد، پس موجود است، زیرا حصول همان وجود است. این مقدمه، وجود و موجود را یکی انگاشته و حصول خارجی را به موجودیت پیوند می‌دهد. مقدمه دوم بدین‌گونه است: «وكل موجود له الوجود»، یعنی هر موجودی وجود دارد، و وجودش نیز خود وجودی دیگر می‌طلبد، که این امر به تسلسل بی‌نهایت در وجود می‌انجامد. نتیجه‌گیری شیخ اشراق آن است که اگر وجود در خارج باشد، موجود است، و وجودش نیز موجود، که یا به تسلسل می‌رسد یا یک شیء دو وجود خواهد داشت، که هر دو محال است.

این استدلال، چون رودی که به باتلاق تسلسل سرریز شود، تحقق خارجی وجود را نفی می‌کند و آن را به مفهومی ذهنی فرومی‌کاهد. شیخ اشراق با این استدلال، وجود را از حقیقت خارجی تهی دانسته و به دیدگاه اصالت ماهیت نزدیک شده است، که در آن ماهیت اصیل است و وجود صرفاً مفهومی ذهنی تلقی می‌شود.

جمع‌بندی بخش یکم

اشکال شیخ اشراق، با تکیه بر قاعده فرعیة و خلط میان هلیة بسیطه و مركبه، تحقق خارجی وجود را نفی کرده و آن را به مفهومی ذهنی تقلیل می‌دهد. این استدلال، با دو مقدمه منطقی و نتیجه‌گیری مبتنی بر تسلسل، تلاش دارد تا وجود را از ساحت خارجی بیرون رانده و به ذهن محدود سازد. اما این دیدگاه، به دلیل سوء‌فهم از ماهیت وجود و کاربرد نادرست قاعده فرعیة، به نقدهایی اساسی برخورد کرده که در بخش‌های بعدی بررسی خواهد شد.

بخش دوم: پاسخ ملاصدرا و تبیین هلیة بسیطه

نوآوری ملاصدرا در هستی‌شناسی

حکیم صدرالدین شیرازی، ملاصدرا، با ژرف‌نگری بی‌مانند خود، اشکال شیخ اشراق را با تبیین وجود به‌عنوان هلیة بسیطه پاسخ داده و قاعده فرعیة را در این مورد غیرقابل‌اعمال دانسته است. وی، برخلاف جمهور فلاسفه که در فهم هلیة بسیطه بودن وجود غفلت ورزیده‌اند، وجود را به‌عنوان «نفس ثبوت ماهية» تعریف کرده و آن را از ثبوت شیء برای ماهیت متمایز می‌سازد. به بیان وی: «إن الوجود نفس ثبوت الماهية لا ثبوت شیء لماهية»، یعنی وجود، خود ثبوت ماهیت است، نه ثبوت چیزی برای ماهیت که به قاعده فرعیة منجر شود.

درنگ: ملاصدرا با تبیین وجود به‌عنوان هلیة بسیطه و ثبوت ماهیت، قاعده فرعیة را غیرقابل‌اعمال دانسته و اشکال تسلسل شیخ اشراق را رد می‌کند.

این تبیین، چون کلیدی زرین، قفل اشکال شیخ اشراق را می‌گشاید. ملاصدرا با این دیدگاه، وجود را امری بسیط معرفی کرده که از ساختار هلیة مركبه، مانند «زید عالم»، مبراست. در هلیة مركبه، مانند «علم لزید»، ثبوت شیء (علم) برای شیء دیگر (زید) فرع بر ثبوت مثبت له (زید) است. اما وجود، چون «زید موجود»، هلیة بسیطه است و نیازی به فرعیت ندارد. این تمایز، قاعده فرعیة را از دایره وجود خارج ساخته و اشکال تسلسل را باطل می‌کند.

نقد دیدگاه‌های جمهور

جمهور فلاسفه، به دلیل غفلت از هلیة بسیطه بودن وجود، به پاسخ‌هایی نادرست روی آورده‌اند. فخر رازی، با تخصیص قاعده فرعیة به استثناء، آن را در مورد وجود غیرقابل‌اعمال دانسته، حال آنکه مسائل عقلی تخصیص نمی‌پذیرند. این دیدگاه، چون تلاشی برای پریدن با بال‌های شکسته، از حل مسئله عاجز است. جلال‌الدین دوانی نیز قاعده فرعیة را به استلزام تبدیل کرده و گفته است که ثبوت شیء برای شیء، مستلزم مثبت له است، نه فرع آن. اما این تغییر لفظ، چون جابه‌جایی نام یک درد بدون درمان آن، مشکل را حل نمی‌کند، زیرا استلزام نیز تقدم ملزوم بر لازم را حفظ می‌کند.

برای مثال، در «زوجیت و اربعة»، زوجیت (لازم) در طول اربعة (ملزوم) است، و تقدم ذاتی ملزوم بر لازم محفوظ می‌ماند. این رابطه طولی، برخلاف تضايف (مانند فوقیت و تحتيت که عرضی‌اند)، از عليت حکایت دارد. دوانی با این تبدیل، نه‌تنها مسئله را حل نکرده، بلکه به بحثی ادبی فروکاسته که از ژرفای فلسفی بی‌بهره است.

جمع‌بندی بخش دوم

ملاصدرا با تبیین وجود به‌عنوان هلیة بسیطه، اشکال شیخ اشراق را ریشه‌کن ساخته و قاعده فرعیة را در مورد وجود بی‌ربط دانسته است. وی با تعریف وجود به‌عنوان ثبوت ماهیت، و نه ثبوت شیء برای ماهیت، از کاربرد نادرست قاعده فرعیة جلوگیری کرده و تسلسل را منتفی می‌داند. نقد دیدگاه‌های فخر رازی و دوانی نیز نشان می‌دهد که این پاسخ‌ها، به دلیل محدودیت‌های منطقی و ادبی، از حل مسئله عاجزند. این بخش، چون چراغی در تاریکی، راه را برای فهم اصالت وجود هموار می‌سازد.

بخش سوم: پاسخ مبتنی بر متعلق و نفی تناقض

تمایز وجود و موجود

یکی از پاسخ‌های دقیق به اشکال شیخ اشراق، با لحاظ متعلق، بر این اصل استوار است که «الوجود ليس بموجود»، یعنی وجود، موجود نیست، بدون آنکه تناقضی پیش آید. این پاسخ، با تکیه بر قاعده «لا يوصف الشيء بنفسه»، هیچ شیئی را به خودش متصف نمی‌داند. برای مثال، «البياض ليس أبيض»، زیرا بیاض ماهیت است و ابیض وصف. به همین سان، وجود، موجود نیست، بلکه خود وجود است. این تمایز، چون خط‌کشی دقیق میان دو مفهوم، از خلط وجود و موجود جلوگیری می‌کند.

درنگ: وجود، موجود نیست، زیرا هیچ شیئی به خودش متصف نمی‌شود؛ این نفی، تسلسل شیخ اشراق را باطل کرده و وجود را حقیقتی خارجی تأیید می‌کند.

این پاسخ، با نفی «الوجود موجود»، از تسلسل جلوگیری کرده و می‌گوید: «الوجود معدوم» تناقض نیست، زیرا معدوم در مقابل موجود است، نه وجود. نقيض وجود، عدم یا «لا وجود» است، نه معدوم. بنابراین، گفتن «وجود معدوم است» به معنای نفی وجود نیست، بلکه به معنای نفی توصیف آن به موجودیت است. این دیدگاه، وجود را حقیقتی خارجی می‌داند که نیازی به توصیف به موجودیت یا معدومیت ندارد.

تمایز مبدأ و مشتق

تمایز میان مبدأ (وجود) و مشتق (موجود) نیز در این پاسخ کلیدی است. موجود، مقابل مبدأ نیست، بلکه اشتقاقی از آن است. این تمایز، چون جداسازی آب از سراب، از خلط میان این دو مفهوم جلوگیری می‌کند. برای مثال، در زبان فارسی، «هست» هلیة بسیطه است و «است» هلیة ناقصه. «زید هست» به معنای وجود بسیط است، اما «زید قائم است» هلیة ناقصه را نشان می‌دهد. این تمایز، نشان می‌دهد که وجود، نیازی به توصیف به موجودیت ندارد و از تسلسل مبراست.

جمع‌بندی بخش سوم

پاسخ مبتنی بر متعلق، با نفی «الوجود موجود» و تأیید «الوجود معدوم» بدون تناقض، استدلال شیخ اشراق را باطل کرده و وجود را حقیقتی خارجی تأیید می‌کند. تمایز میان مبدأ و مشتق، و تحلیل نقيض و متعلق، این پاسخ را به مثابه تیغی برنده در برابر اشکال تسلسل قرار می‌دهد. این بخش، با تکیه بر دو علم ادبیات و منطق، انسجام فلسفه صدرایی را در دفاع از اصالت وجود آشکار می‌سازد.

بخش چهارم: نقد دیدگاه‌های دیگر و تبیین روابط

نقد سيد سند و دیگران

سيد سند، با نفی وجود در ذهن و خارج، قاعده فرعیة را غیرقابل‌اعمال دانسته و وجود را به مفهومی ذهنی فروکاسته است. برخی دیگر معتقدند که ماهیت با مفهوم موجود متحد است، اما این مفهوم، بسیط و فاقد تحقق خارجی است. این دیدگاه‌ها، چون پرندگانی که در قفس ذهن محبوس‌اند، از فهم حقیقت وجود بازمانده‌اند. ملاصدرا، با رد این دیدگاه‌ها، تأکید می‌کند که وجود هلیة بسیطه است و قاعده فرعیة در آن جاری نمی‌شود.

تمایز میان دیدگاه شیخ اشراق و دیگران نیز شایان توجه است. شیخ اشراق وجود را مفهومی می‌داند، نه اصیل، حال آنکه برخی ماهیت را اصیل می‌پندارند. این تفاوت، چون دو شاخه از یک درخت، ریشه‌های متفاوتی در فلسفه اسلامی دارد، اما هر دو از اصالت وجود ملاصدرا فاصله می‌گیرند.

روابط طولی و عرضی

ملاصدرا روابط طولی و عرضی را نیز تبیین کرده است. اثر در طول مؤثر است، مگر در روابط عرضی مانند فوقیت و تحتيت که عليت ندارند. برای مثال، در «ابوت و نبوت»، رابطه عرضی است، اما پدر (علت) بر پسر (معلول) تقدم دارد. این تمایز، چون خطی که مرز میان دو سرزمین را مشخص می‌کند، روابط طولی (مانند لازم و ملزوم) را از عرضی (مانند تضايف) جدا می‌سازد. در استلزام، تقدم ملزوم بر لازم حفظ می‌شود، و این امر دیدگاه دوانی را که استلزام را جایگزین فرعیت کرده، ناکارآمد می‌سازد.

درنگ: تمایز میان روابط طولی (مانند لازم و ملزوم) و عرضی (مانند ابوت و نبوت) نشان می‌دهد که استلزام دوانی، مشکل فرعیت را حل نکرده و تقدم ملزوم را حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

نقد دیدگاه‌های سيد سند و دیگران، و تبیین روابط طولی و عرضی، نشان‌دهنده عمق تحلیل ملاصدرا در برابر اشکال شیخ اشراق است. این بخش، با رد پاسخ‌های ناکارآمد و تأکید بر تفاوت‌های منطقی روابط، فلسفه صدرایی را به‌عنوان چراغی فروزان در هستی‌شناسی اسلامی معرفی می‌کند.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازنمایی درس‌گفتار هشتاد و ششم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در یکی از ژرف‌ترین مسائل فلسفه اسلامی پرداخته است. اشکال شیخ اشراق، با تکیه بر قاعده فرعیة و خلط هلیة بسیطه و مركبه، تحقق خارجی وجود را نفی کرده و آن را به مفهومی ذهنی فروکاسته است. ملاصدرا، با تبیین وجود به‌عنوان هلیة بسیطه و ثبوت ماهیت، این اشکال را رد کرده و قاعده فرعیة را غیرقابل‌اعمال دانسته است. پاسخ مبتنی بر متعلق، با نفی «الوجود موجود» و تأیید «الوجود معدوم» بدون تناقض، تسلسل را باطل کرده و وجود را حقیقتی خارجی تأیید می‌کند. نقد دیدگاه‌های فخر رازی، دوانی، و سيد سند، و تبیین روابط طولی و عرضی، انسجام فلسفه صدرایی را در دفاع از اصالت وجود آشکار می‌سازد. این اثر، چون رودی زلال، معرفت فلسفی را به سوی دریای حقیقت هدایت می‌کند و راه را برای تأملات آینده هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی