در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 104

متن درس





کتاب فلسفه متعالی: تبیین رابطه حق و مظاهر در حکمت متعالیه

کتاب فلسفه متعالی: تبیین رابطه حق و مظاهر در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۴)

مقدمه: درآمدی بر حکمت ظهور و مظهریت

در گستره فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه چونان چشمه‌ای زلال، نور معرفت را بر جان‌های حقیقت‌جو می‌تاباند. این حکمت، که در اندیشه‌های ژرف استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره به اوج شکوفایی رسیده، رابطه میان حق‌تعالی و مظاهر وجودی را چونان آیینه‌ای صیقل‌یافته بازمی‌نمایاند. در این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۱۰۴، به تبیین دقیق و عمیق این رابطه پرداخته‌ایم که چونان پلی میان وجود مطلق و تجلیات آن، در ظرف‌های گوناگون هستی گسترده شده است.

بخش نخست: اطلاق وجودی حق و لازمه مظهریت

رابطه الزامی میان حق و مظاهر

در حکمت متعالیه، حق‌تعالی چونان خورشیدی بی‌غروب، وجودی اطلاقی دارد که هیچ محدودیتی در مظهریت آن متصور نیست. نفی مظهر یا مظهریت برای حق، به‌سان انکار نور از خورشید است؛ امری محال و ناسازگار با ذات وجود مطلق. این رابطه، که چون رشته‌ای ناگسستنی میان مُظهر و مظهر تنیده شده، نه از جنس انفکاک مکانی است و نه مبتنی بر فقر وجودی. بلکه، وجود حق، در ظرف مظهر نیز چونان جریانی بی‌وقفه، اطلاق خود را حفظ می‌کند. این اطلاق، که در ذات حق ریشه دارد، در مظاهر نیز جلوه‌گر است، گویی هر مظهر، قطره‌ای است از اقیانوس بی‌کران وجود الهی.

درنگ: رابطه میان حق‌تعالی و مظاهر، الزامی و ذاتی است، نه عارضی یا مکانی، و این پیوند، جلوه‌ای از اطلاق وجودی حق در تمامی ظروف هستی است.

ماهیت ذاتی مظهریت

وجود حق، به‌صورت شخصی و حقیقی، اطلاقی است و این اطلاق، در ظرف مظهر نیز چونان آینه‌ای بی‌غبار، بازتاب می‌یابد. رابطه میان مُظهر و مظهر، نه از سر نیاز یا فقر وجودی، بلکه از سر لازمه ذاتی و نورانی است. این رابطه، چونان پیوند میان نور و پرتوهای آن، الزامی است و هیچ‌گونه انفکاک در آن راه ندارد. در این دیدگاه، مظاهر، نه موجوداتی مستقل با ذوات جداگانه، بلکه جلوه‌هایی از وجود واحد حق‌اند که در ظرف‌های گوناگون، چونان موج‌هایی بر سطح دریای وجود، پدیدار می‌شوند.

عدم استقلال ذوات در مظاهر

در حکمت متعالیه، مظاهر فاقد ذوات مستقل‌اند، گویی هر ذره از هستی، چونان آیینه‌ای کوچک، تمامی حقیقت وجود را در خود منعکس می‌سازد. یک ذره در اطلاق وجودی، معادل کل مظاهر است، و هر مظهر، به‌طور کامل، جلوه حق است. این رابطه الزامی، دوسویه است، به‌گونه‌ای که مظهر و مُظهر، چونان دو روی یک سکه، از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند. این وحدت، که چونان نغمه‌ای هماهنگ در سراسر عالم طنین‌انداز است، نشان‌دهنده آن است که هیچ ذاتی جز ذات حق در هستی استقلال ندارد.

درنگ: مظاهر، فاقد ذوات مستقل‌اند و هر ذره در اطلاق وجودی، معادل کل هستی است، زیرا همه مظاهر، جلوه‌های واحد وجود حق‌تعالی‌اند.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، به تبیین رابطه الزامی و ذاتی میان حق‌تعالی و مظاهر پرداخته شد. این رابطه، که ریشه در اطلاق وجودی حق دارد، نه‌تنها از هرگونه انفکاک مکانی یا فقر وجودی به دور است، بلکه چونان نوری بی‌انتها، تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد. فقدان ذوات مستقل در مظاهر، گواهی بر وحدت وجودی است که در حکمت متعالیه، چونان ستونی استوار، بنیان معرفت فلسفی را تشکیل می‌دهد.

بخش دوم: چالش مظاهر فعلی و تدریجی

تمایز میان مظاهر فعلی و تدریجی

یکی از پرسش‌های بنیادین در حکمت متعالیه، تمایز میان مظاهر فعلی و تدریجی است. مظاهر فعلی، مانند عقول، که چونان ستارگان ثابت در آسمان هستی می‌درخشند، فاقد تدرج‌اند و وجودشان به‌صورت کامل و بی‌واسطه، جلوه حق است. اما در عالم ناسوت، که چونان رودی جاری، در بستر زمان و مکان جریان دارد، مظاهر تدریجی و بالقوه‌اند. این عالم، ظرف انفعال و تدرج است، گویی هر لحظه، نقشی نو بر لوح وجود می‌نگارد. پرسش این است که چگونه می‌توان رابطه الزامی میان حق، که وجودی مطلق و بی‌نقص است، و مظاهر تدریجی، که گاه موجود و گاه معدوم‌اند، را توجیه کرد؟

ناسازگاری ظاهری و پاسخ فلسفی

حق‌تعالی، وجودی است که هیچ‌گونه نیستی در او راه ندارد، گویی وجودش چونان اقیانوسی بی‌کران، هرگونه فقدان را در خود محو می‌سازد. اما مظاهر تدریجی در عالم ناسوت، گاه در پرده عدم پنهان‌اند و گاه در صحنه هستی آشکار می‌گردند. این ناسازگاری ظاهری، پرسشی ژرف را پیش می‌کشد: چگونه می‌توان این رابطه الزامی را با وجود تدرج و انفعال در عالم ناسوت توجیه کرد؟ پاسخ این است که مظاهر، در ظرف تدرج، به‌صورت ظهور علمی حق‌اند. نبود و بود این مظاهر، به ظهورات علمی و عینی حق بازمی‌گردد که لازمه ذاتی اوست. گویی هر مظهر، چونان موجی بر سطح این اقیانوس، در لحظه‌ای پدیدار و در لحظه‌ای دیگر نهان می‌شود، اما همه این موج‌ها، از سرچشمه واحد وجود حق سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: مظاهر تدریجی در عالم ناسوت، به ظهورات علمی و عینی حق بازمی‌گردند و این ظهورات، لازمه ذاتی وجود مطلق اوست.

تعین ظهوری و ثبوت حقی

مظاهر، چه در ظرف علم و چه در ظرف عین، چه در ثبوت و چه در تدرج، همواره مظهر حق‌اند، گویی هر مظهر، چونان آیینه‌ای است که نور وجود را در خود بازمی‌تاباند. تعین ظهوری مظاهر، که چونان نقش‌های گوناگون بر لوح وجود ترسیم می‌شوند، هیچ‌گونه خللی در لازمه الزامی با حق ایجاد نمی‌کند. این تعینات، چونان رنگ‌های مختلف یک رنگین‌کمان، همگی از یک نور واحد سرچشمه می‌گیرند و ثبوت حقی آن‌ها، که ریشه در وجود مطلق حق دارد، تضمین‌کننده این پیوند ناگسستنی است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به چالش میان مظاهر فعلی و تدریجی پرداخت و نشان داد که ناسازگاری ظاهری میان وجود مطلق حق و مظاهر تدریجی، با تکیه بر ظهورات علمی و عینی حق، رفع می‌شود. مظاهر، در هر ظرف، جلوه‌ای از حق‌اند و تعینات ظهوری آن‌ها، هیچ‌گونه خللی در پیوند ذاتی و الزامی با مُظهر وارد نمی‌سازد. این دیدگاه، گواهی بر عمق و جامعیت حکمت متعالیه در تبیین رابطه میان حق و خلق است.

بخش سوم: نقد دیدگاه‌های ملاصدرا و تبیین وحدت وجود

نقد بیان ملاصدرا در اسفار

استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با نگاهی نقادانه به بیان ملاصدرا در اسفار، فرض وابستگی ظهور حق به ذوات اکوان را مورد تردید قرار داده‌اند. این دیدگاه، که ظهور حق را وابسته به ذوات مستقل اکوان می‌داند، از منظر حکمت متعالیه چندان دقیق نیست. گویی ملاصدرا، وجود را چونان رنگی بر شیشه ذوات اکوان پنداشته، حال آنکه ذوات اکوان، خود نفس ظهور حق‌اند. فرض ذوات مستقل، چونان سایه‌ای موهوم، با اصل وحدت وجود ناسازگار است.

درنگ: ظهور حق، نفس ذوات اکوان است و هیچ ذات مستقلی جز وجود حق در هستی متصور نیست.

رد فرض ذوات مستقل و مفهوم عدم

در حکمت متعالیه، اکوان، بدون ظهور حق، چونان سایه‌ای بی‌جسم، هیچ‌گونه بقایی در عدم ندارند. بیان «بَلْ کَانَتْ بَاقِیَةٌ فِی حِجَابِ [مطلب حذف شد] : «بلکه در پرده نیستی و تاریکی پنهان‌ماندن باقی می‌ماند») نادرست است، زیرا عدم، فاقد هرگونه بقاست. گویی عدم، چونان ظلمتی بی‌پایان، هیچ ظرفیتی برای بقای ذوات ندارد. ظهور حق، چه در ظرف علم و چه در ظرف عین، خود ذات اکوان است و هیچ موجودیتی جز این ظهور متصور نیست.

ظهور ذاتی به‌جای عارضی

ظهور حق، نه عارضی چون رنگی بر شیشه، بلکه ذاتی است، گویی وجود اکوان، خود نفس ظهور حق است. اکوان، عرّات از وجود و ظهور نیستند، بلکه وجود و ظهور، جوهر ذاتی آن‌هاست. این دیدگاه، که چونان نغمه‌ای هماهنگ در سراسر حکمت متعالیه طنین‌انداز است، هرگونه دوگانه‌انگاری میان ظهور و ذات را رد می‌کند.

هالکات و مالکات در عالم

اکوان، نه هالکات ذوات‌اند و نه مالکات حقایق. آن‌ها ظهورات الهی‌اند که ازلی و ابدی‌اند و هیچ ذات مستقلی ندارند. گویی عالم، چونان آیینه‌ای صاف، تنها بازتاب نور وجود حق است و هیچ هالکات یا مالکاتی در آن راه ندارد. این ظهورات، که چونان موج‌هایی بر سطح اقیانوس وجود جریان دارند، ازلی و ابدی‌اند و هیچ‌گونه فقدان یا نیستی در آن‌ها متصور نیست.

درنگ: عالم، صافی حقیقی و ظهورات الهی است که فاقد ذوات مستقل بوده و ازلی و ابدی در نور وجود حق جلوه‌گر است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد دیدگاه‌های ملاصدرا در اسفار، بر وحدت وجودی میان حق و مظاهر تأکید کرد. رد فرض ذوات مستقل و مفهوم بقای اکوان در عدم، نشان‌دهنده عمق حکمت متعالیه در تبیین ظهور ذاتی حق است. عالم، چونان صافی حقیقی، تنها جلوه نور وجود الهی است و هیچ هالکات یا مالکاتی در آن راه ندارد.

بخش چهارم: فقر، سیه‌رویی و ظهورات عشقی

نقد مفهوم سیه‌رویی و فقر

حدیث «الْفَقْرُ سَوَادُ [مطلب حذف شد] : «فقر، سیاهی چهره در دو جهان است») نباید به معنای سیه‌رویی و بدبختی مظاهر تفسیر شود. مظاهر، که چونان پرتوهای نور الهی در عالم می‌درخشند، فاقد هرگونه سیاهی‌اند. این حدیث، به فقر مادی اشاره دارد که در برخی شرایط، به گناه و معصیت منجر می‌شود، نه به فقدان وجودی یا سیاهی ذاتی مظاهر.

تفسیر فقر عرفانی

در مقابل، حدیث « درنگ: فقر عرفانی، روشنی و فخر است، نه سیاهی و بدبختی، و مظاهر الهی، به دور از هرگونه ظلمت، جلوه‌های نور وجود حق‌اند.

ظهورات عشقی و فاعلیت الهی

عالم، صافی حقیقی و ظهورات الهی است که در ظرف وجوب، چونان جریانی زلال، از سرچشمه فاعلیت عشقی حق سرچشمه می‌گیرد. این فاعلیت، که عالی‌ترین مرتبه فاعلیت است، مظاهر را به وجود می‌آورد، گویی هر مظهر، چونان شعله‌ای از آتش عشق الهی، در عالم می‌درخشد. این ظهورات، نه غاسقات‌اند و نه ظالمان، بلکه جلوه‌های نورانی وجود حق‌اند که در تمامی ظروف هستی، از علم تا عین، جریان دارند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تبیین مفهوم فقر عرفانی و نقد تفسیر نادرست سیه‌رویی، بر نورانیت ذاتی مظاهر تأکید کرد. ظهورات الهی، که از فاعلیت عشقی حق سرچشمه می‌گیرند، عالم را چونان صافی حقیقی از نور وجود پر کرده‌اند. این دیدگاه، هرگونه سیاهی یا فقدان را از مظاهر نفی می‌کند و بر غنای معنوی فقر عرفانی تأکید دارد.

بخش پنجم: وصول، معرفت و نقد عرفان نمایشی

وصول و معرفت در مظاهر

موجودات، به‌ویژه انسان، دارای وصول طبیعی و ادراکی‌اند، گویی هر موجود، چونان مسافری در راه حق، به سوی سرچشمه وجود گام برمی‌دارد. انسان، با معرفت و سلوک، می‌تواند به قرب حق نائل شود، چونان پرنده‌ای که با بال‌های بصیرت، به سوی آسمان معرفت پرواز می‌کند. این وصول، نه با ادعاهای ظاهری، بلکه با چشم بصیرت و تجربه درونی حاصل می‌شود.

نقد عرفان و ولایت نمایشی

بسیاری از ادعاهای عرفانی و ولایی، چونان نمایش‌هایی بی‌روح، به نقالی و معرکه‌گیری شبیه‌اند. این ادعاها، که گاه چونان حبابی بر سطح آب، زودگذر و بی‌محتوایند، از حقیقت معرفت به دورند. اولیای خدا، که چونان ستارگان در آسمان حقیقت می‌درخشند، از معرکه‌گیری و تعزیه‌خوانی دوری می‌جویند و در پی حقیقت‌اند، نه نقالی و نمایش.

درنگ: وصول حقیقی، با معرفت درونی و بصیرت حاصل می‌شود، نه با ادعاهای نمایشی و معرکه‌گیری‌های بی‌محتوا.

نقد ادعاهای کرامتی

ادعاهای کرامتی، مانند راه رفتن روی آب یا نفوذ در دیوار، چونان قصه‌هایی برای سرگرمی عوام، فاقد ارزش عرفانی و فلسفی‌اند. این ادعاها، که گاه چونان سایه‌ای فریبنده، ذهن‌های ساده را به خود مشغول می‌سازند، از حقیقت معرفت به دورند. اولیای خدا، که در مسیر حقیقت گام برمی‌دارند، نیازی به چنین نمایش‌هایی ندارند، زیرا معرفت آن‌ها، چونان گوهری در دل، پنهان و ارزشمند است.

اهمیت راه اولیای خدا

برای وصول به حقیقت، باید راه اولیای خدا را پیمود، گویی سالک، چونان مسافری در بیابانی بی‌کران، تنها با تکیه بر راهنمایان حقیقی به مقصد می‌رسد. نقالی و ادعاهای کاذب، چونان سرابی فریبنده، سالک را از مسیر حقیقت دور می‌سازد. راه اولیای خدا، که چونان جاده‌ای روشن به سوی حق گسترده شده، تنها مسیر وصول حقیقی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، بر اهمیت وصول حقیقی و معرفت درونی تأکید کرد و از عرفان و ولایت نمایشی انتقاد نمود. اولیای خدا، که در پی حقیقت‌اند، از ادعاهای کاذب و معرکه‌گیری دوری می‌جویند. راه وصول به حق، با سلوک حقیقی و بصیرت درونی هموار می‌شود، نه با نمایش‌های ظاهری و نقالی‌های بی‌محتوا.

جمع‌بندی نهایی

این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق رابطه میان حق‌تعالی و مظاهر وجودی در حکمت متعالیه پرداخت. رابطه الزامی و ذاتی میان مُظهر و مظهر، که چونان نوری بی‌غروب در تمامی ظروف هستی می‌درخشد، از منظر فلسفی و عرفانی بررسی شد. نقد دیدگاه‌های ملاصدرا، تبیین ظهورات عشقی حق، و تأکید بر وصول حقیقی، نشان‌دهنده عمق و جامعیت این حکمت است. مظاهر، که جلوه‌های نورانی وجود حق‌اند، فاقد هرگونه سیاهی یا فقدان‌اند و عالم، صافی حقیقی از ظهورات الهی است.

با نظارت صادق خادمی