در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 110

متن درس





کتاب فلسفه متعالی: نقد و تبیین جعل در حکمت متعالیه

کتاب فلسفه متعالی: نقد و تبیین جعل در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۱۰)

مقدمه: درآمدی بر جعل و مناقشات فلسفی

در گستره حکمت متعالیه، بحث جعل چونان گوهری درخشان در میان مباحث وجودشناختی می‌درخشد، اما در عین حال، به دلیل پیچیدگی و نزاع‌های عمیق فلسفی، کلامی، اجتماعی و حتی سیاسی، به معرکه‌ای از آراء و اختلافات تبدیل شده است. این موضوع، که در پیوند با مسائل بنیادین وجود، ماهیت، و رابطه خالق و مخلوق قرار دارد، از دیرباز محل مناقشه میان مکاتب مختلف، از مشائیان و اشراقیون گرفته تا عرفا و متکلمان، بوده است. این کتاب، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۱۱۰ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین دقیق و عمیق این مسئله می‌پردازد. با زبانی فاخر و ساختاری علمی، تمامی زوایای این بحث، از اختلافات مکتبی تا نقدهای عرفانی و فلسفی، با شرح و تفصیل ارائه شده است. این اثر، چونان چشمه‌ای زلال، معرفت فلسفی را به جان‌های حقیقت‌جو می‌نوشاند و با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و پیوندهای معنایی، خواننده را به سوی قله‌های فهم فلسفی و عرفانی رهنمون می‌سازد.

بخش نخست: جعل، معرکه آراء و اختلافات مکتبی

جعل به‌عنوان موضوعی مناقشه‌برانگیز

بحث جعل، به دلیل پیچیدگی‌های عمیق فلسفی و کلامی، و نیز تأثیرات اجتماعی و سیاسی آن، از دیرباز معرکه آراء بوده است. این موضوع، که چونان میدان نبردی برای جدال‌های فکری میان مکاتب گوناگون پدیدار شده، محل تلاقی دیدگاه‌های متفاوتی درباره وجود، ماهیت، و رابطه آن‌ها با جعل است. برخی ماهیت را مجعول نمی‌دانند و وجود را مفهومی اعتباری می‌پندارند، گویی ماهیت چونان ستونی استوار، ازلی و بی‌نیاز از جعل است. برخی دیگر، ماهیت را به دلیل فقدان ازلیت، مجعول می‌دانند، و گروهی وجود را مجعول و ماهیت را فاقد قابلیت جعل می‌شمارند. این اختلافات، که چونان امواج متلاطم بر ساحل فلسفه می‌کوبند، جعل را به یکی از پیچیده‌ترین مسائل فلسفه اسلامی تبدیل کرده است.

درنگ: جعل، به دلیل پیچیدگی‌های فلسفی، کلامی، اجتماعی و سیاسی، معرکه آراء بوده و محل تلاقی دیدگاه‌های متضاد درباره وجود و ماهیت است.

اختلافات مکتبی در باب جعل

میان مشائیان، اشراقیون، عرفا، و معتزلیان، اختلافات عمیقی در باب جعل وجود داشته است. هر مکتب، با توجه به مبانی وجودشناختی و معرفت‌شناختی خود، کوشیده است تا دیدگاه خود را از دیگران متمایز سازد. این جدال‌های مکتبی، که گاه چونان رقابتی در میدان معرفت رخ نموده، نشان‌دهنده عمق و گستردگی این مسئله در تاریخ فلسفه اسلامی است. مشائیان بر اصالت وجود تأکید داشتند، اشراقیون ماهیت را مقدم می‌دانستند، عرفا جعل را اعتباری می‌شمردند، و معتزلیان گاه ماهیت را ازلی و بی‌نیاز از جعل قلمداد می‌کردند. این تنوع آراء، چونان رنگین‌کمانی از اندیشه‌ها، حکمت اسلامی را غنا بخشیده است.

فضای فلسفی پیش از ملاصدرا

پیش از ظهور حکمت متعالیه ملاصدرا، فضای فلسفی تحت سیطره اصالت ماهیت بود. فیلسوفانی چون لاهیجی، میرداماد، و شارحان «شوارق الإلهام» معتقد بودند که ماهیت اصیل و مجعول است. در این دیدگاه، ماهیت چونان جوهر اصلی واقعیت، محور خلقت و جعل تلقی می‌شد، و وجود، وصفی عرضی بود که به تبع ماهیت تحقق می‌یافت. این رویکرد، که چونان رودی آرام در بستر فلسفه مشاء جریان داشت، جعل را به ماهیت نسبت می‌داد و وجود را تابع آن می‌دانست.

درنگ: پیش از ملاصدرا، فضای فلسفی تحت تأثیر اصالت ماهیت بود و جعل به ماهیت نسبت داده می‌شد، در حالی که وجود وصفی تبعی تلقی می‌گردید.

تحول در دیدگاه جعل با ملاصدرا

ملاصدرا و پیروانش، از جمله حاجی سبزواری، با تأکید بر اصالت وجود، تحولی عظیم در بحث جعل پدید آوردند. در حکمت متعالیه، وجود اصیل و مجعول است، و جعل ماهیت، تبعی و اعتباری تلقی می‌شود. این دیدگاه، که چونان نسیمی نو در باغ فلسفه وزیدن گرفت، جعل را به وجود امکانی محدود کرد و ماهیت را امری اعتباری دانست که تنها به تبع وجود تحقق می‌یابد. این تحول، که نقطه عطفی در فلسفه اسلامی به شمار می‌رود، چارچوبی منسجم برای تبیین رابطه خالق و مخلوق ارائه داد.

جعل تبعی ماهیت

پس از ملاصدرا، این نظر که جعل ماهیت تبعی است و جعل اصلی به وجود تعلق می‌گیرد، به‌تدریج در فلسفه اسلامی پذیرفته شد. این دیدگاه، که چونان ستونی استوار در بنای حکمت متعالیه جای گرفته، بر این اصل استوار است که وجود، حقیقت اصلی واقعیت است و ماهیت، چونان سایه‌ای بر آن، تنها به تبع وجود مجعول می‌شود. این اجماع، که نشان‌دهنده نفوذ عمیق حکمت متعالیه است، جعل را از قلمرو ماهیت به قلمرو وجود منتقل کرد.

درنگ: در حکمت متعالیه، جعل اصلی به وجود امکانی تعلق می‌گیرد و جعل ماهیت، تبعی و اعتباری است.

بخش دوم: تمایز جعل و اصالت وجود

جعل و خلق در چارچوب اصالت وجود

در چارچوب اصالت وجود، بحث جعل به خلق و ایجاد مخلوقات مرتبط است، اما تمایز خالق و مخلوق، یا رابطه سبب و مسبب، در این دیدگاه مطرح نیست. اصالت وجود، که چونان اقیانوسی بی‌کران تمامی مراتب هستی را در بر می‌گیرد، بر وحدت وجودی تأکید دارد و تمایزات خالق و مخلوق را در مراتب وجود تحلیل می‌کند، نه در قالب جعل و خلق. در این دیدگاه، جعل، چونان مفهومی که در حوزه علل و معالیل مطرح می‌شود، از اصل وجود متمایز است و به مسائل تقسیمی فلسفه، مانند وجود واجب و ممکن، محدود می‌گردد.

پرسش بنیادین جعل

پرسش کلیدی در بحث جعل این است که جعل به چه تعلق می‌گیرد: آیا خداوند ماهیت اشیاء را ایجاد می‌کند، وجود را اظهار می‌کند، یا اتصاف ماهیت به وجود را محقق می‌سازد؟ این پرسش، که چونان کلیدی به قفل معمای خلقت می‌ماند، محور اختلافات فلسفی و کلامی است. پاسخ به این پرسش، به مبانی وجودشناختی هر مکتب بستگی دارد، گویی هر مکتب، با نگاهی متفاوت، این معما را از زاویه‌ای خاص می‌نگرد.

درنگ: پرسش اصلی جعل این است که آیا خداوند ماهیت، وجود، یا اتصاف ماهیت به وجود را ایجاد می‌کند، و پاسخ به آن به مبانی وجودشناختی هر مکتب وابسته است.

تمایز اصالت وجود و جعل

اصالت وجود و جعل، دو بحث متمایز در فلسفه‌اند. ممکن است کسی وجود را اصیل بداند، اما جعل را به ماهیت نسبت دهد، گویی وجود چونان خورشیدی درخشان، حقیقت اصلی است، اما جعل، چونان نوری که بر ماهیت می‌تابد، به آن تعلق می‌گیرد. این تمایز، که چونان خطی میان دو قلمرو فلسفی کشیده شده، بر ضرورت تبیین دقیق رابطه میان اصالت و جعل تأکید دارد. برخلاف دیدگاه حاجی سبزواری و ملاصدرا، که جعل را در مراحل بعدی فلسفه مطرح کرده‌اند، جعل باید ذیل بحث اصالت وجود بررسی شود تا جایگاه آن در نظام وجودشناختی روشن گردد.

جایگاه جعل در فلسفه

جعل، برخلاف اصالت وجود و وحدت وجود که مباحثی کلی و فلسفی‌اند، بحثی تقسیمی است. وجود، به واجب و ممکن تقسیم می‌شود، و پرسش جعل این است که آیا وجود ممکن، ماهیت، یا اتصاف مجعول است. این تمایز، که چونان شاخه‌ای از درخت فلسفه جدا شده، جعل را به قلمرو وجود ممکن محدود می‌کند و از مباحث کلی وجودشناختی متمایز می‌سازد. این دیدگاه، بر ضرورت طرح جعل بلافاصله پس از مباحث اصالت وجود تأکید دارد، برخلاف تأخیر آن در نظام‌های فلسفی حاجی سبزواری و ملاصدرا.

درنگ: جعل، بحثی تقسیمی است که به وجود ممکن محدود می‌شود و از مباحث کلی اصالت وجود و وحدت وجود متمایز است.

بخش سوم: نقد دیدگاه‌های متکلمان و فلاسفه

دیدگاه‌های متکلمان و معتزلیان

برخی متکلمان، به‌ویژه معتزلیان، ماهیت را ازلی و بی‌نیاز از جعل می‌دانستند، گویی ماهیت چونان صخره‌ای استوار، از هرگونه وابستگی به سبب آزاد است. در مقابل، فلاسفه‌ای مانند میرداماد، با پذیرش اصالت ماهیت، آن را مجعول می‌دانستند تا از اتهام ازلی بودن آن اجتناب کنند. ملاصدرا و حاجی سبزواری، با تأکید بر اصالت وجود، ماهیت را امری اعتباری و جعل آن را تبعی تلقی کردند. لاهیجی، با وجود پذیرش اصالت ماهیت، گاه جعل را به وجود یا ماهیت نسبت می‌داد، اما این موضع را برای رد ازلیت ماهیت اتخاذ می‌کرد، نه به‌عنوان اعتقاد اصلی.

نقد جعل به‌عنوان مفهومی اعتباری

جعل، از منظر عرفانی، مفهومی من‌درآوردی و فاقد حقیقت است که متکلمان آن را مطرح کردند و فلاسفه را به دنبال خود کشاندند. این دیدگاه، که چونان نسیمی تند بر خرمن جدال‌های فلسفی می‌وزد، جعل را مشابه مفهوم اجماع در کلام می‌داند که حجیت آن به قول معصوم یا لطف وابسته است، نه به ذات خود. متکلمان، با طرح جعل، فلاسفه را به مناقشاتی بی‌ثمر کشاندند، گویی جدال بر سر سایه‌ای است که هیچ جوهری در پس آن نیست.

درنگ: جعل، مفهومی اعتباری و من‌درآوردی است که متکلمان مطرح کردند و فلاسفه را به مناقشات بی‌ثمر کشاندند، مشابه اجماع در کلام.

نفی فعل و حدوث در عالم

در دیدگاه عرفانی، موجودات همگی ظهورات حق‌اند و جعل، به معنای تحقق چیزی از عدم، مفهومی اعتباری است. جعل، چونان تلاش برای تراشیدن سری که وجود ندارد، فاقد حقیقت است. با نفی حدوث و ماهیت به‌عنوان مفاهیم اعتباری، جعل نیز بی‌معنا می‌شود، زیرا ریشه در این مفاهیم دارد. اعیان ثابته، که ظهورات علمی حق‌تعالی‌اند، نه ماهیت‌های ازلی، فاقد جعل‌اند، زیرا لازمه ذاتی حق‌اند و ازلی و ابدی در نور وجود او جریان دارند.

درنگ: موجودات، ظهورات حق‌اند و جعل، به‌عنوان مفهومی اعتباری، فاقد حقیقت است، زیرا اعیان ثابته، ظهورات علمی حق‌اند و جعل نمی‌پذیرند.

بخش چهارم: تحلیل جعل در اسفار و منظومه

ارجاع به اسفار ملاصدرا

ملاصدرا در «اسفار اربعه» (جلد اول، مرحله سوم، صفحات ۳۹۸-۴۰۰)، به بررسی جعل بسیط و مرکب، و جعل متعلق به یک یا دو مفعول، می‌پردازد. جعل بسیط، که چونان خلق نور یا تاریکی است، به ذات شیء تعلق می‌گیرد، در حالی که جعل مرکب، مانند جعل سرما یا گرما، به ترکیب وصفی و موصوف وابسته است. این تبیین، که در منظومه حاجی سبزواری نیز بازتاب یافته، چارچوبی دقیق برای تحلیل جعل ارائه می‌دهد.

منظومه به‌عنوان خلاصه اسفار

منظومه حاجی سبزواری، گزینشی از «اسفار» است، مشابه کفایه که گزینشی از رسائل شیخ انصاری است. این متن، که چونان عصاره‌ای از اندیشه‌های ملاصدرا ترسیم شده، بسیاری از عبارات اسفار را بازگو می‌کند، اما گاه با خطاها یا نارسایی‌هایی همراه است. این مقایسه، جایگاه منظومه را به‌عنوان متنی آموزشی و خلاصه‌شده از اسفار نشان می‌دهد، اما بر محدودیت‌های آن در برابر عمق و تفصیل اسفار تأکید دارد.

نقد نظام آموزشی حوزه

نظام آموزشی حوزه، با اولویت‌بندی نادرست، مانند خواندن منظومه پیش از اسفار یا رسائل پیش از کفایه، مانع فهم عمیق متون اصلی می‌شود. اسفار و رسائل، با وجود سنگینی، از عمق و دقت بیشتری برخوردارند، در حالی که منظومه و کفایه، گاه به دلیل عبارات نارسا، فهم را دشوار می‌کنند. این نقد، که چونان آینه‌ای صاف کاستی‌های نظام آموزشی را بازمی‌نمایاند، بر ضرورت مطالعه متون اصلی پیش از متون خلاصه‌شده تأکید دارد.

درنگ: نظام آموزشی حوزه، با اولویت‌بندی نادرست، مانع فهم عمیق متون اصلی مانند اسفار و رسائل می‌شود و نیاز به اصلاح دارد.

اهمیت استاد در فلسفه و عرفان

در فلسفه و عرفان، استاد از کتاب مهم‌تر است، زیرا فهم عمیق این علوم به هدایت استاد وابسته است. استاد شایسته، چونان مشعلی فروزان، راه معرفت را روشن می‌سازد، در حالی که بدون او، حتی متون ارزشمندی چون قرآن کریم، گویی چونان کلماتی بی‌روح بر لوح دل نقش می‌بندند. این دیدگاه، نقش کلیدی استاد را در انتقال معارف فلسفی و عرفانی برجسته می‌سازد.

درنگ: در فلسفه و عرفان، استاد از کتاب مهم‌تر است، زیرا فهم عمیق معارف به هدایت او وابسته است.

بخش پنجم: نقد استدلال‌های ملاصدرا و دیدگاه‌های مخالف

تبیین جعل بسیط و مرکب

جعل بسیط، مانند آیه شریفه لَسْتُ أَقُولُ حُصُولregardless: [‘حُصُولَ نَفْسِ الشَّیْءِ أَوْ نَفْسِ مُتَدَامِنَه مُسْتَغْنٍ عَنِ الْعِلَّةِ بِضَرُورَةٍ (ترجمه: «نمی‌گویم که ماهیت ذاتاً مستغنی از علت است»)، ازلی بودن ماهیت را رد می‌کند. او استدلال می‌کند که ماهیت، به دلیل اعتباری بودن، نمی‌تواند ازلی باشد، زیرا فاقد حقیقت است و تنها ظهورات علمی حق‌تعالی‌اند.

درنگ: ملاصدرا ازلی بودن ماهیت را رد می‌کند، زیرا ماهیت امری اعتباری است و اعیان ثابته، ظهورات علمی حق‌اند، نه ماهیت‌های ازلی.

اختلاف ارسطو و افلاطون

ملاصدرا مدعی است که ارسطو وجود را مجعول و افلاطون ماهیت را مجعول می‌دانست، اما این نسبت‌ها از نظر تاریخی قابل اعتماد نیستند. این ادعا، که چونان سایه‌ای بر تاریخ فلسفه یونان افتاده، فاقد اسناد معتبر است و نشان‌دهنده محدودیت‌های تاریخی ملاصدرا در تحلیل آراء فلاسفه یونان است.

اتفاق بر عدم انفکاک

هیچ‌یک از فلاسفه، ماهیت یا وجود را مستقل از حق‌تعالی نمی‌دانستند و جعل را در چارچوب وابستگی به خدا تحلیل می‌کردند. این اتفاق‌نظر، که چونان رشته‌ای ناگسستنی میان فلاسفه اسلامی تنیده شده، مبنای توحیدی فلسفه اسلامی را نشان می‌دهد که هرگونه استقلال را از موجودات سلب می‌کند.

درنگ: فلاسفه اسلامی، ماهیت و وجود را وابسته به حق‌تعالی می‌دانند و جعل را در چارچوب این وابستگی تحلیل می‌کنند.

نقد استدلال‌های مخالفان و موافقان جعل

ملاصدرا دلایلی را که وجود را غیرقابل جعل می‌دانند، رد می‌کند و خود دلایلی برای مجعولیت وجود ارائه می‌دهد. او همچنین دلایلی که ماهیت را مجعول می‌دانند، رد می‌کند و ماهیت را فاقد قابلیت جعل می‌داند. این رویکرد، که چونان شمشیری دو لبه، هم مخالفان و هم موافقان جعل ماهیت را نقد می‌کند، نشان‌دهنده روش‌شناسی دقیق ملاصدرا در حکمت متعالیه است. با این حال، برای اثبات اعتباری بودن جعل، باید تمامی دلایل ملاصدرا رد شود، که چالشی دشوار است.

نقد دلایل فخر رازی

دلایل فخر رازی در رد مجعولیت وجود، نادرست تلقی می‌شوند، اما ردیه‌های ملاصدرا نیز ممکن است ناکافی باشند. این نقد، که چونان ترازویی دقیق، استدلال‌های هر دو طرف را می‌سنجد، نشان‌دهنده پیچیدگی مناقشات فلسفی است که در آن هیچ‌یک از طرفین به‌طور کامل غالب نمی‌شوند.

درنگ: دلایل فخر رازی در رد مجعولیت وجود و ردیه‌های ملاصدرا هر دو ممکن است ناکافی باشند، که نشان‌دهنده پیچیدگی مناقشات فلسفی است.

جمع‌بندی نهایی

این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق و نقادانه مسئله جعل در حکمت متعالیه پرداخت. جعل، به‌عنوان یکی از مسائل محوری فلسفه اسلامی، در میان مکاتب مختلف محل مناقشه بوده و دیدگاه‌های متفاوتی درباره مجعولیت وجود یا ماهیت ارائه شده است. ملاصدرا و حاجی سبزواری، با تأکید بر اصالت وجود، جعل را به وجود امکانی نسبت دادند و ماهیت را امری اعتباری و تبعی دانستند. در مقابل، دیدگاه عرفانی، جعل را مفهومی من‌درآوردی و فاقد حقیقت می‌داند که ریشه در ظهورات علمی حق‌تعالی دارد. اعیان ثابته، به‌عنوان ظهورات ذاتی حق، از جعل بی‌نیازند و موجودات، جلوه‌های نور وجود الهی‌اند. نقد نظام آموزشی حوزه و تأکید بر نقش استاد در فهم فلسفه و عرفان، از دیگر محورهای این بحث بود که اهمیت هدایت استادانه را در برابر متون نشان می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی