در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 153

متن درس





شناخت‌شناسی و حقیقت علم: بازخوانی فلسفه وجود ذهنی

شناخت‌شناسی و حقیقت علم: بازخوانی فلسفه وجود ذهنی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۳)

دیباچه

شناخت‌شناسی، به‌سان دریایی ژرف و بی‌کران، همواره در کانون تأملات فلسفی قرار داشته و حقیقت علم، چون گوهری درخشان، ذهن فیلسوفان را به خود مشغول ساخته است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۱۵۳ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، که در تاریخ ۲۵/۸/۱۳۷۸ در چارچوب بحث‌های خارج فلسفه ارائه شده، به کاوش در مسائل بنیادین شناخت‌شناسی، وجود ذهنی، و رابطه علم با خارج می‌پردازد. در این مسیر، اشکال فخر رازی به نظریه وجود ذهنی، پاسخ‌های خواجه نصیرالدین طوسی، و دیدگاه‌های ملاصدرا و شیخ اشراق با نگاهی نقادانه بررسی شده و دیدگاهی نوین عرضه می‌گردد که علم را تعینات نفسانی بی‌صورت معرفی می‌کند. این دیدگاه، با نفی حضور معلوم در ذهن، به بازتعریف نظام علم در مراتب گوناگون وجود، از گیاه تا انسان و حق تعالی، همت گمارده است. ساختار این کتاب، با عناوین و زیرعناوین تخصصی، توضیحات تفصیلی، و تمثیلات ادبی، به گونه‌ای طراحی شده که هم‌چون پلی استوار، مفاهیم پیچیده فلسفی را به مخاطبان متخصص منتقل سازد. در این راستا، ارجاعات دقیق به منابع فلسفی، از جمله اسفار اربعه ملاصدرا و حکمت الاشراق شیخ اشراق، به همراه تحلیل‌های عمیق، عمق و غنای بحث را نمایان می‌سازد.

بخش نخست: اشکال فخر رازی و چالش وجود ذهنی

طرح اشکال فخر رازی

فخر رازی، با ژرف‌نگری خاص خود، به نظریه وجود ذهنی اشکال وارد ساخته و استدلال می‌کند که طبايع، مانند گیاهان، به دلیل هدف‌مندی اعمالشان، باید از ذوات اذهان شاعره برخوردار باشند. او می‌پرسد: چگونه ممکن است گیاهی که فاقد ذهن شعوری است، اعمالی هدف‌دار انجام دهد؟ این پرسش، بنیان نظریه وجود ذهنی را به چالش می‌کشد، زیرا اگر هدف‌مندی اعمال مستلزم شعور باشد، آیا این شعور بدون ذهن ممکن است؟

درنگ: اشکال فخر رازی به وجود ذهنی، بر این پرسش استوار است که چگونه گیاهان، بدون ذهن شعوری، اعمالی هدف‌دار انجام می‌دهند؟ این چالش، ضرورت بازنگری در مفهوم وجود ذهنی را آشکار می‌سازد.

تطبیق اشکال بر انسان

فخر رازی این اشکال را به انسان تسری می‌دهد و استدلال می‌کند که اگر گیاهان بدون ذهن شعورمندند، انسان نیز باید بتواند بدون ذهن شعور داشته باشد، زیرا حکم الامثال یکسان است. این تطبیق، ضرورت وجود ذهنی برای علم را زیر سؤال برده و علم را به اضافه‌ای نفسانی فرومی‌کاهد، گویی علم، چون نوری بی‌نیاز از ظرف، در نفس جاری است.

نقد پاسخ خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیر، در پاسخ به اشکال فخر رازی، شعور گیاه را ضعیف می‌داند و می‌گوید که گیاهان به‌ناچار شعوری دارند، اما این شعور، به دلیل ضعفش، نیازی به ذهن ندارد. اما این پاسخ، به زعم استاد فرزانه، ناکافی است، زیرا مسئله اصلی، امکان شعور بدون ذهن است، نه قوت یا ضعف آن. گویی خواجه، به جای پاسخ به ریشه اشکال، به شاخه‌ای فرعی پرداخته است.

درنگ: پاسخ خواجه نصیر، که شعور گیاه را ضعیف می‌داند، به مسئله اصلی، یعنی امکان شعور بدون ذهن، پاسخ نمی‌دهد و از این‌رو ناکافی است.

شواهد شعورمندی گیاهان

درس‌گفتار، برای اثبات شعورمندی گیاهان، به رفتارهای هدف‌مند آن‌ها استناد می‌کند. ریشه درخت که به سوی آب کشیده می‌شود یا اناث نخل که به سوی ذکران میل می‌کند، چونان عاشقی که به معشوق خود روی می‌آورد، نشانه‌ای از شعور است. این رفتارها، گویی رقصی هماهنگ در نظام خلقت، از وجود نوعی آگاهی در گیاهان حکایت دارد.

تأکید بر مسئله اصلی

مسئله بنیادین، که چون ستاره‌ای درخشان در آسمان این بحث می‌درخشد، این است: اگر گیاه بدون ذهن شعورمند است، چرا انسان نمی‌تواند بدون ذهن شعور داشته باشد؟ این پرسش، محور اشکال فخر رازی است که تمایز وجود ذهنی در انسان و فقدان آن در گیاه را به چالش می‌کشد.

درنگ: پرسش محوری فخر رازی این است که اگر گیاه بدون ذهن شعورمند است، چرا انسان نمی‌تواند بدون ذهن شعور داشته باشد؟ این سؤال، بنیان نظریه وجود ذهنی را متزلزل می‌سازد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با طرح اشکال فخر رازی و نقد پاسخ‌های سنتی، گویی دریچه‌ای به سوی بازنگری در مفهوم وجود ذهنی گشوده است. شواهد شعورمندی گیاهان، به‌سان آیینه‌ای، حقیقت آگاهی در مراتب وجود را بازتاب می‌دهد. این بخش، با تأکید بر ناکافی بودن پاسخ‌های سنتی، زمینه را برای ارائه دیدگاهی نوین در بخش بعدی فراهم می‌سازد.

بخش دوم: بازتعریف علم به‌مثابه تعینات نفسانی

دیدگاه نوین: نفی وجود ذهنی

استاد فرزانه، با نگاهی نو، وجود ذهنی به معنای حضور معلوم در ذهن را نفی کرده و علم را تعینات نفسانی بی‌صورت معرفی می‌کنند. علم، چون جویباری زلال، نه صورتی در خود دارد و نه معلوم را در خود جای می‌دهد، بلکه تنها آن را نشان می‌دهد. این دیدگاه، گویی انقلابی در شناخت‌شناسی است که علم را از قید صورت و کیفیت آزاد می‌سازد.

درنگ: علم، به‌مثابه تعینات نفسانی بی‌صورت، نه معلوم را در خود دارد و نه به صورت وابسته است، بلکه تنها معلوم را چون آیینه‌ای زلال بازتاب می‌دهد.

تفاوت تعینات در مراتب وجود

تعینات نفسانی، در گیاهان مادی و ضعیف، و در انسان تجردی و قوی است. گویی گیاه، چون شمعی کم‌فروغ، و انسان، چون خورشیدی تابان، هر یک در مرتبه خود شعور را متجلی می‌سازند. این تفاوت، نه در ماهیت علم، بلکه در قوت و تجرد آن است.

وحدت نظام علم

نظام علم، در گیاه و انسان، چون رشته‌ای واحد، یکسان است، اما مراتب تجرد و قوت آن متفاوت است. علم، در همه مراتب، تعیناتی است که معلوم را بدون حضور آن نشان می‌دهد، گویی همه موجودات، در این نظام، چون نغمه‌هایی هماهنگ در سمفونی خلقت‌اند.

نقش مخ و مخچه

مخ و مخچه، چونان تقسیم‌بندی الکتریکی، ظرف اعلانی برای تعینات نفسانی در انسان‌اند، نه محل علم. علم، چون گوهری تجردی، در نفس ساکن است و مخ، تنها مجرای انتقال آن است، مانند سیمی که نور را به لامپ می‌رساند.

درنگ: مخ و مخچه، ظرف اعلانی برای تعینات نفسانی‌اند، نه محل علم. علم، حقیقتی تجردی است که در نفس جای دارد.

تشبیه مخ به تقسیم‌بندی

مخ و مخچه، چون تقسیم‌بندی الکتریکی، برای انشعابات معرفتی انسان لازم است، اما گیاه، به دلیل سادگی مشاعرش، نیازی به این تقسیم‌بندی ندارد. گویی انسان، چون شهری بزرگ با شبکه‌ای پیچیده، و گیاه، چون کلبه‌ای ساده، هر یک به تناسب خود عمل می‌کنند.

تأثیر اختلال مخ بر علم

اختلال در مخ، علم را متزلزل می‌سازد، اما علم در مخ نیست. گویی اگر سیمی گسسته شود، نور لامپ کم‌فروغ می‌گردد، اما نور، در سیم نیست، بلکه از منبعی دیگر ساطع می‌شود.

اصول فلسفه الهی

استاد فرزانه سه اصل بنیادین را مطرح می‌کنند: نخست، وجود منحصر به ماده نیست؛ دوم، نفس مجرد است؛ سوم، علم صورت ندارد. این اصول، چون ستون‌های استوار، بنای فلسفه الهی را برپا می‌دارند و علم را حقیقتی تجردی و بی‌صورت معرفی می‌کنند.

درنگ: اصول فلسفه الهی: وجود منحصر به ماده نیست، نفس مجرد است، و علم صورت ندارد. این اصول، علم را حقیقتی تجردی و بی‌صورت معرفی می‌کنند.

نقد معرفت‌شناسی گیاهان

معرفت انسان نسبت به شعور گیاهان، چون شمعی در برابر خورشید، محدود است. این محدودیت، ضرورت تحلیل فلسفی را برجسته می‌سازد، زیرا علم تجربی، هنوز از راز شعور گیاهان پرده نبرداشته است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با ارائه دیدگاهی نوین، علم را چون جویباری زلال و بی‌صورت معرفی کرد که در مراتب گوناگون وجود، از گیاه تا انسان، جاری است. نفی وجود ذهنی، تأکید بر تجرد علم، و تبیین نقش مخ و مخچه، گویی نقشه‌ای است که مسیر شناخت را روشن می‌سازد.

بخش سوم: نقد دیدگاه‌های سنتی و ارجاعات فلسفی

نقد پاسخ‌های سنتی

پاسخ‌های خواجه و دیگران به اشکال فخر رازی، چون کاخی بی‌بنیان، ناکافی‌اند. این پاسخ‌ها، به جای رفع ریشه اشکال، به شاخه‌های فرعی پرداخته‌اند و ضرورت بازنگری در شناخت‌شناسی را آشکار می‌سازند.

نقد علم به‌مثابه اضافه

دیدگاه فخر رازی که علم را اضافه اشراقی می‌داند، چون آیینه‌ای شکسته، ناقص است. علم، حقیقتی فعال و ظهوری است که به تعینات نفسانی وابسته است، نه صرف اضافه.

ارجاع به اسفار (صفحه ۲۷۷)

در صفحه ۲۷۷ اسفار اربعه، ملاصدرا صور ذهنی را کیفیات نفسانی می‌داند. اما این دیدگاه، چون قفسی تنگ، علم را در بند کیفیت محصور می‌سازد.

نقد کیفی بودن علم

استاد فرزانه، برخلاف حاجی سبزواری، علم را فاقد کیفیت و صورت می‌دانند. علم، چون نسیمی آزاد، نه کیفیت است و نه صورت، بلکه تعیناتی نفسانی است که معلوم را نشان می‌دهد.

درنگ: علم، نه کیفیت است و نه صورت، بلکه تعینات نفسانی است که معلوم را بدون حضور آن بازتاب می‌دهد.

نقد مقولات در علم

ملاصدرا، علم را کیفیت می‌داند، اما مقولات را در معلوم نفی می‌کند. استاد فرزانه، با نفی مقولات در علم، آن را فراتر از هر مقوله‌ای معرفی می‌کنند، گویی علم، چون آسمانی بی‌کران، از قید مقولات آزاد است.

ارجاع به اسفار (صفحه ۳۰۲)

در صفحه ۳۰۲ اسفار، اختلاف ملاصدرا با شیخ اشراق در باب خیال بررسی می‌شود. این ارجاع، زمینه نقد دیدگاه‌های منفصل بودن خیال و عقل را فراهم می‌سازد.

نقد شیخ اشراق

شیخ اشراق، صور خیالی را منفصل می‌داند، اما استاد فرزانه، این دیدگاه را رد کرده و خیال را تعینی نفسانی در نفس می‌دانند، گویی خیال، چون سایه‌ای در آیینه نفس، در خود نفس متجلی است.

ارجاع به تعلیقات شفا

در صفحه ۱۳۲ تعلیقات ملاصدرا بر شفا، خیال در نفس دانسته شده است. این دیدگاه، نفی منفصل بودن خیال را تأیید می‌کند و خیال را چون گوهری در صدف نفس می‌نگرد.

ویژگی‌های خیال در ملاصدرا

ملاصدرا چهار ویژگی برای خیال برمی‌شمارد: حضور در نفس، فعل نفس، تجرد، و اشراقی بودن. این ویژگی‌ها، خیال را چون پرتوی نور در نفس معرفی می‌کنند که با خارج ارتباط اشراقی دارد.

نقد اشراق خارجی

استاد فرزانه، اشراق نفس به خارج را نفی می‌کنند، زیرا خارج، چون ظلمتی متفرق، قابل تعلق علم نیست. علم، تعینی نفسانی است که در نفس متجلی می‌شود.

درنگ: علم، به خارج وابسته نیست، بلکه تعینی نفسانی است که در نفس متجلی می‌شود و از قید خارج آزاد است.

تأکید بر علم بی‌صورت

علم، چون جویباری بی‌صورت، نه صورت دارد و نه معلوم را در خود جای می‌دهد. این دیدگاه، نظریه سنتی وجود ذهنی را چون کاخی فروریخته، نفی می‌کند.

نقد ملاصدرا در عقل

ملاصدرا، عقل را منفصل می‌داند، اما استاد فرزانه این دیدگاه را نقد کرده و عقل را در نفس می‌جویند، گویی عقل، چون گوهری در دل نفس، از منفصل بودن آزاد است.

ارجاع به اسفار (صفحه ۲۸۸)

در صفحه ۲۸۸ اسفار، ملاصدرا حال نفس را در برابر صور عقلی بررسی می‌کند. این ارجاع، زمینه نقد دیدگاه منفصل بودن عقل را فراهم می‌سازد.

نقد اضافه اشراقی ملاصدرا

اضافه اشراقی ملاصدرا به عالم عقل، چون پلی شکسته، ناکافی است. استاد فرزانه، عقل را در نفس می‌دانند، نه در عالمی منفصل.

علم در نفس

علم، چه خیالی و چه عقلی، چون گوهری در صدف نفس، در خود نفس است، نه خارج از آن. این دیدگاه، علم را حقیقتی نفسانی و مستقل از عالم خارج معرفی می‌کند.

ارجاع به حکمت الاشراق (صفحه ۳۰۰)

در حکمت الاشراق (صفحه ۳۰۰)، شیخ اشراق ابصار را غیرانطباعی می‌داند. این دیدگاه، بی‌صورتی علم را تأیید می‌کند، گویی علم، چون نوری بی‌صورت، در نفس می‌درخشد.

نقد منفصل بودن مثال

دیدگاه شیخ اشراق که مثال را منفصل می‌داند، رد می‌شود. مثال، چون سایه‌ای در آیینه نفس، در خود نفس متجلی است.

ارجاع به اسفار (صفحه ۲۹۱)

در صفحه ۲۹۱ اسفار، ملاصدرا صور ذهنی را غیرحقیقی می‌داند. این دیدگاه، زمینه نفی صور ذهنی و تأکید بر بی‌صورتی علم را فراهم می‌سازد.

نفی صور عقلی، خیالی، و حسی

استاد فرزانه، صور عقلی، خیالی، و حسی را نفی کرده و علم را تعینات نفسانی بی‌صورت می‌دانند. گویی علم، چون نسیمی آزاد، از قید صورت رها است.

درنگ: علم، در همه مراتب، فاقد صورت است و به‌مثابه تعینات نفسانی، از قید صور عقلی، خیالی، و حسی آزاد است.

تغییر فرهنگ فلسفی

نفی صورت، چون انقلابی در فرهنگ فلسفی، زبان وجود ذهنی را دگرگون می‌سازد. این تغییر، به بازتعریف علم دعوت می‌کند، گویی واژگان فلسفه، چون لباسی نو، بر قامت علم دوخته می‌شود.

تجرد علم

علم، چون گوهری مجرد، از نوع معلوم (محسوس، متخیل، معقول) مستقل است. این تجرد، علم را چون ستاره‌ای بی‌نیاز از ظرف، در آسمان نفس متجلی می‌سازد.

تشبیه علم به مرکب

علم، چون مرکبی است که شکل نمی‌گیرد، اما شکل را نشان می‌دهد. گویی علم، چون قلمی نامرئی، نقش معلوم را بر لوح نفس می‌نگارد.

مراتب علم

مراتب علم، به قوت و ضعف تعینات نفسانی وابسته است. نفس شفاف‌تر، چون آیینه‌ای صیقلی، معلوم را بهتر بازتاب می‌دهد، و نفس کدر، چون شیشه‌ای غبارآلود، ضعیف‌تر می‌بیند.

درنگ: مراتب علم، به شفافیت و صافی نفس عالم وابسته است، نه به نوع معلوم. نفس صاف‌تر، معلوم را بهتر می‌بیند.

شرافت علم

شرافت علم، به دو عامل وابسته است: قوت تعینات نفسانی و شرافت معلوم. گویی علم، چون نوری است که هم به قوت منبع نور و هم به شأن شیء روشن‌شده وابسته است.

نفی صورت در همه مراتب

علم، در همه مراتب، از گیاه تا حق تعالی، فاقد صورت است. گویی علم، چون جویباری زلال، در همه موجودات جاری است، بی‌آنکه صورتی در خود داشته باشد.

تشبیه به حروف چاپخانه

تعینات نفسانی، چون حروف چاپخانه، کلمات را می‌سازند، اما خود کلمه نیستند. علم، با این تعینات، معلوم را به بار می‌آورد، بی‌آنکه صورتی در خود داشته باشد.

خلاقیت نفس

علم، چون گوهری خلاق، با تعینات نفسانی عالم را به بار می‌آورد. گویی نفس، چون نقاشی چیره‌دست، با قلم تعینات، تابلوی معرفت را خلق می‌کند.

نقد اشراق به خارج

اشراق نفس، به خود نفس محدود است، نه به خارج. گویی نفس، چون آیینه‌ای، تنها خود را می‌بیند و خارج، چون سایه‌ای، در آن متجلی می‌شود.

نفس خارج‌ساز

نفس، چون خالقی هنرمند، خارج‌ساز است و نمی‌تواند غیرخارج را بیافریند. این دیدگاه، پیوند وجودی علم با خارج را نشان می‌دهد، اما علم را از صورت آزاد می‌سازد.

نفس‌الامر و اختلاف ادراک

اختلاف ادراک‌ها، به نفس‌الامر ارجاع داده می‌شود. گویی هر کس، چون بیننده‌ای با چشمی متفاوت، از حقیقت یکسان برداشتی متفاوت دارد.

نفی کاسه برای علم

علم، چون آبی زلال، بی‌نیاز از کاسه است. این دیدگاه، تجرد علم را تأیید می‌کند و آن را از قید ابزارهای مادی آزاد می‌سازد.

درنگ: علم، بی‌نیاز از ظرف مادی است و چون گوهری تجردی، در نفس متجلی می‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نقد دیدگاه‌های سنتی و ارجاع به منابع فلسفی، علم را چون نوری بی‌صورت و بی‌کیفیت معرفی کرد. نفی صور ذهنی، تجرد علم، و تأکید بر تعینات نفسانی، گویی نقشه‌ای نوین برای شناخت‌شناسی ترسیم می‌کند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۱۵۳ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در حقیقت علم و وجود ذهنی پرداخت. اشکال فخر رازی، چون تیری تیز، نظریه سنتی وجود ذهنی را نشانه گرفت و پاسخ‌های سنتی، چون سپری شکننده، ناکافی بودند. دیدگاه نوین، با نفی صورت و کیفیت در علم، آن را تعینات نفسانی بی‌صورت معرفی کرد که در مراتب گوناگون وجود، از گیاه تا حق تعالی، جاری است. ارجاعات به اسفار اربعه و حکمت الاشراق، به همراه نقد دیدگاه‌های ملاصدرا و شیخ اشراق، عمق تحلیل را نمایان ساخت. این کتاب، چون آیینه‌ای صیقلی، حقیقت علم را بازتاب می‌دهد و پژوهشگران را به تأمل در شناخت‌شناسی دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی