متن درس
اتحاد نفس و عقل فعال در فلسفه اسلامی: کاوشی در آرای مشائی و متعالی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹۳)
دیباچه
بحث اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال، یکی از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است که ریشه در سنتهای فکری مشاء و حکمت متعالیه دارد. این موضوع، که در کانون تأملات فلاسفهای چون ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی، فخر رازی و ملاصدرا قرار گرفته، نهتنها به امکان اتحاد نفس انسانی با موجودی متعالی میپردازد، بلکه پرسش از وجود خود عقل فعال را بهعنوان موجودی متمایز مطرح میسازد. درسگفتار حاضر، که از بیانات استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۱۹۳ استخراج شده، با رویکردی نقادانه و عمیق، به بررسی این موضوع پرداخته و با کاوش در آرای فلاسفه، اشکالات منطقی و فلسفی آنها را موشکافی کرده است.
بخش نخست: مبانی نظری اتحاد نفس و عقل فعال
مشترکات آرای فلاسفه مشاء
فلاسفه مشاء، از جمله ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی و فخر رازی، در اصول کلی تعریف عقل فعال و چگونگی اتحاد نفس ناطقه با آن، اشتراکاتی دارند. این اشتراک، در تعریف عقل فعال بهعنوان موجودی نفسی، سماوی و مجرد ریشه دارد که نقشی بنیادین در ادراک عقلی انسان ایفا میکند. این دیدگاه، که از فلسفه ارسطویی الهام گرفته، عقل فعال را واسطهای میان عالم عقلی و نفس انسانی میداند.
درنگ: اشتراک آرای مشائیان در تعریف عقل فعال، نشاندهنده تأثیر عمیق سنت ارسطویی بر فلسفه اسلامی است که عقل فعال را پلی میان عالم ماده و عالم معقولات میسازد.
تعریف عقل فعال
عقل فعال، در سنت مشاء، موجودی نفسی، سماوی و مجرد معرفی شده که فارغ از ماده، در فرآیند ادراک عقلی دخیل است. این موجود، بهمثابه نوری الهی، معقولات را بر نفس ناطقه تابانده و ادراک را ممکن میسازد. اما این تعریف، در ادامه با چالشهایی مواجه میشود که محور بحثهای بعدی قرار میگیرد.
بخش دوم: نقد آرای ابنسینا در باب عقل فعال
اشکال واحد عددی بودن عقل فعال
ابنسینا، عقل فعال را واحدی عددی میداند، بهگونهای که اتحاد نفس ناطقه با آن یا به جزء آن منجر میشود (که مستلزم تجزیهپذیری عقل فعال است) یا به کل آن (که لزوماً به علم به همهچیز میانجامد). این دیدگاه، به اشکالات منطقی متعددی گرفتار میآید، زیرا واحد عددی بودن، عقل فعال را به موجودی قابلتقسیم فرو میکاهد که با ماهیت مجرد آن سازگار نیست.
درنگ: تعریف ابنسینا از عقل فعال بهعنوان واحدی عددی، به تناقضات منطقی مانند تجزیهپذیری یا لزوم علم مطلق منجر میشود که با ماهیت مجرد عقل فعال ناسازگار است.
نقد خواجه نصیرالدین طوسی
خواجه نصیر، در «اشارات» (جلد سوم، صفحه ۲۹۵)، با نقد دیدگاه ابنسینا، معتقد است که اتحاد نفس با عقل فعال، به اتحاد همه ذوات عاقله منجر میشود، زیرا همه عاقلها با عقل فعال یکی میشوند. این اشکال، هویت فردی عاقلها را مخدوش کرده و به محال بودن چنین اتحادی اشاره دارد. صاحب محاکمات نیز در حاشیه «اشارات» (صفحه ۲۹۴) این دیدگاه را تأیید کرده و اتحاد ذوات عاقله را محال میداند.
تعریف ابنسینا در اشارات
ابنسینا در «اشارات» (صفحه ۲۹۴) اتحاد را صیروره نفس ناطقه به خود عقل فعال تعریف میکند:
«هُوَ أَنْ تَصِيرَ هِيَ نَفْسَ الْعَقْلِ الْفَعَّالِ».
این تعریف، اتحاد را به تحول وجودی نفس به عقل فعال فرو میکاهد، اما با اشکالات منطقی مواجه است، زیرا چنین صیرورهای، هویت مستقل نفس را از میان میبرد.
بخش سوم: اصلاحات حکمت متعالیه و نقدهای حاجی سبزواری
واحد اطلاقی در برابر واحد عددی
برخلاف ابنسینا، عقل فعال در حکمت متعالیه بهعنوان واحدی اطلاقی تعریف میشود که غیرقابلتقسیم بوده و مشکلات واحد عددی را رفع میکند. ملاصدرا و خواجه نصیر این دیدگاه را پیش میبرند تا اشکالات منطقی ابنسینا را مرتفع سازند.
درنگ: تعریف عقل فعال بهعنوان واحدی اطلاقی، گامی در جهت رفع اشکالات مشائی و سازگار کردن مفهوم عقل فعال با وحدت وجودی حکمت متعالیه است.
نقد حاجی سبزواری
حاجی سبزواری معتقد است که عقل فعال دارای وجودی فینفسه و وجودی لانفسنا (برای ما) است و اتحاد نفس با وجود لانفسنا صورت میگیرد، نه وجود فینفسه. این دیدگاه، اگرچه تلاشی برای اصلاح ابنسینا است، اما خود به تناقضی ضمنی گرفتار میشود، زیرا حاجی با محدود کردن اتحاد به وجود لانفسنا، عملاً اتحاد نفس با خود عقل فعال را انکار میکند.
مثبتین و منکرین اتحاد
مثبتین معتقدند که نفس ناطقه میتواند به خود عقل فعال تبدیل شود، در حالی که منکرین، مانند حاجی سبزواری، اتحاد را به رابطهای ادراکی با وجود لانفسنا محدود میکنند. این تمایز، دو رویکرد متضاد به اتحاد را نشان میدهد: تحول وجودی در برابر رابطه ادراکی.
بخش چهارم: دیدگاه ملاصدرا و چالشهای اثباتی
شهود عالم عقلی در اسفار
ملاصدرا در «اسفار» (جلد سوم، صفحه ۳۳۶) با نقل از ابنسینا، اتحاد را بهصورت شهودی تبیین میکند:
«وَكَذَا ابْتَهَلْنَا إِلَيْهِ بِعُقُولِنَا وَرَفَعْنَا إِلَيْهِ أَيْدِينَا الْبَاطِنَةَ».
او عالم عقلی را موجودی واحد میداند که همه موجودات به آن متصلاند، اما این شهود، دلیلی بر وجود عقل فعال بهعنوان موجودی خاص ارائه نمیدهد.
درنگ: شهود ملاصدرا از عالم عقلی، اگرچه به وحدت وجودی اشاره دارد، اما نمیتواند وجود عقل فعال بهعنوان موجودی متمایز را اثبات کند.
ارتقاء وجودی نفس
ملاصدرا بر پایه حرکت جوهری، معتقد است که نفس ناطقه میتواند از مرتبهای پایینتر (عقل بالقوه) به مراتب بالاتر (عقل بالفعل یا عقل مستفاد) ارتقاء یابد. بر این اساس، اتحاد با عقل فعال نیز ممکن است، زیرا نفس میتواند به مرتبهای بالاتر صعود کند، چنانکه نطفه به علقه و مضغه تبدیل میشود.
نقد اثباتی عقل فعال
چالش اصلی، نه امکان ثبوتی اتحاد (که در حکمت متعالیه پذیرفتنی است)، بلکه اثبات وجود عقل فعال بهعنوان موجودی خاص است. ملاصدرا خود اذعان میکند که اینجا جای اثبات عقل فعال نیست:
«لَكِنْ مَوْضِعُ إِثْبَاتِهَا هَذَا الْجَوْهَرِ وَأَحْكَمَ لَيْسَ هَا هُنَا».
این اذعان، ضعف استدلالی در اثبات وجود عقل فعال را نشان میدهد.
بخش پنجم: نقدهای فلسفی و محدودیتهای روششناختی
محدودیت فلسفه در جزئیات
فلسفه، بهعنوان علمی کلی، قادر به اثبات وجود موجودات خاص مانند عقل فعال نیست. استاد فرزانه، با استناد به اصل «الْجُزْئِيُّ لَا كَاثِرٌ وَلَا مُنْكَثِرٌ»، تأکید میکنند که فلسفه تنها کلیات را اثبات میکند و جزئیات نیازمند شواهد شرعی یا عقلیاند.
درنگ: فلسفه، در حوزه کلیات صلاحیت دارد و اثبات موجودات جزئی مانند عقل فعال، از دایره توان آن خارج است.
نقش شرع در اثبات عوالم متافیزیکی
شرع، با استناد به قرآن کریم، میتواند وجود عوالمی مانند لوح، قلم، عرش و کرسی را تأیید کند. اما عقل فعال، فاقد چنین پشتوانهای در متون دینی است. بهعنوان مثال، آیه
«قَالُوا بَلَىٰ»
تمثیل خانه شصتمتری
استاد فرزانه، با تمثیلی بدیع، ادعای وجود عقل فعال را به ادعای مالکیت خانهای شصتمتری تشبیه میکنند که بدون ارائه سند یا نشان دادن مکان آن، فاقد اعتبار است. این تمثیل، بر لزوم شواهد عینی برای اثبات وجود عقل فعال تأکید دارد، چنانکه گویی قبالهای بینشان ارائه شده است.
نقد پذیرش بیدلیل
پذیرش عقل فعال بدون دلیل معتبر، گامی غیرفلسفی است. استاد فرزانه تأکید میکنند که هر ادعایی، حتی اگر از سوی بزرگان فلسفه مانند افلاطون باشد، نیازمند سند است. انکار عقل فعال، تنها به شک و فقدان دلیل نیاز دارد، اما اثبات آن مستلزم برهان محکم است.
بخش ششم: نقد آرای افلاطون و تأثیرات آن
نقد ربالنوع افلاطونی
ادعای افلاطون درباره وجود عالم ربالنوع، مانند عقل فعال، فاقد دلیل است. استاد فرزانه، با اشاره به ضعف استدلالی نظریه مثل افلاطون، تأکید میکنند که این ادعاها نمیتوانند مبنای اثبات عقل فعال باشند.
نقد شهود ملاصدرا
ملاصدرا، با شهود عالم عقلی بهعنوان موجودی واحد و متصل به همه موجودات، تلاش میکند عقل فعال را تبیین کند. اما استاد فرزانه استدلال میکنند که این شهود، دلیلی بر وجود عقل فعال بهعنوان موجودی خاص نیست، بلکه تنها به وحدت وجودی اشاره دارد.
درنگ: شهود عالم عقلی، هرچند وحدت وجودی را نشان میدهد، اما نمیتواند وجود عقل فعال بهعنوان موجودی متمایز را اثبات کند.
بخش هفتم: جایگاه فلسفه و عرفان در اثبات عقل فعال
تمایز فلسفه و عرفان
بحث عقل فعال، بیش از آنکه در حوزه فلسفه جای گیرد، به عرفان مربوط است. اما حتی در عرفان نیز، اثبات آن نیازمند استدلال است. استاد فرزانه تأکید میکنند که شهود شخصی، هرچند ارزشمند، نمیتواند جایگزین برهان فلسفی شود.
نقد خلق عوالم خیالی
خلق عوالم خیالی مانند عالم زر، نر، تر یا گر، بدون سند معتبر، غیرفلسفی و غیرمستند است. استاد فرزانه، با تمثیلی دلانگیز، این کار را به ساختن قصری خیالی بدون بنیاد تشبیه میکنند که هرچند فریبنده، اما بیپشتوانه است.
امکان اتحاد با ملائکه
اتحاد نفس ناطقه با ملائکه یا عالم مجردات، بر پایه حرکت جوهری، ممکن است. اما این امکان، وجود عقل فعال را اثبات نمیکند. استاد فرزانه، با اشاره به وجود شرعی ملائکهای مانند جبرئیل و میکائیل، تأکید میکنند که عقل فعال چنین جایگاهی در شرع ندارد.
بخش هشتم: جمعبندی و نتیجهگیری
بحث اتحاد نفس ناطقه با عقل فعال، یکی از پیچیدهترین مسائل فلسفه اسلامی است که در آرای فلاسفه مشاء و حکمت متعالیه بهگونهای متفاوت تبیین شده است. ابنسینا، با تعریف عقل فعال بهعنوان واحدی عددی، به اشکالات منطقی گرفتار میشود که هویت فردی عاقلها را مخدوش میکند. خواجه نصیر و حاجی سبزواری، با اصلاح این دیدگاه و تأکید بر وجود لانفسنا، تلاش کردند این اشکالات را رفع کنند، اما خود به تناقضاتی در تبیین اتحاد گرفتار شدند. ملاصدرا، با شهود عالم عقلی و تعریف عقل فعال بهعنوان واحدی اطلاقی، به این بحث نزدیک شد، اما نتوانست وجود عقل فعال را بهصورت عقلی اثبات کند. استاد فرزانه، با تمثیلاتی چون خانه شصتمتری و قباله بینشان، بر لزوم ارائه سند معتبر تأکید کرده و نشان میدهند که فلسفه، تنها کلیات را اثبات میکند و جزئیات مانند عقل فعال نیازمند شواهد شرعی یا عقلیاند. آیه
«قَالُوا بَلَىٰ»
درنگ: فقدان دلیل معتبر برای اثبات عقل فعال، چه در فلسفه و چه در شرع، این مفهوم را به ادعایی غیرمستند تبدیل کرده که نیازمند برهان محکم است.
با نظارت صادق خادمی