متن درس
تحلیل و تبیین شناختشناسی فلسفی: مثل افلاطونی و اتحاد عاقل و معقول
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۹۷)
دیباچه
شناختشناسی، چونان دریایی ژرف و بیکران، در گستره فلسفه جایگاهی بس رفیع دارد. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسهای به شماره ۱۹۷ (مورخ ۶ اردیبهشت ۱۳۷۹)، به کاوش در یکی از پیچیدهترین و عمیقترین مسائل فلسفی، یعنی مثل افلاطونی و اتحاد عاقل و معقول، میپردازد. این موضوع، که ریشه در فلسفه یونان باستان و بهویژه آرای افلاطون دارد، در فلسفه اسلامی، بهخصوص از منظر حکمت متعالیه ملاصدرا، با دقتی بیمانند بازخوانی و بازسازی شده است.
بخش نخست: چیستی مثل افلاطونی و مسائل بنیادین آن
تفکیک جهت تصور و تصدیق
در بررسی مثل افلاطونی، دو پرسش بنیادین پیش روی ما قرار میگیرد: نخست، چیستی و ماهیت مثل افلاطونی (جهت تصور)؛ و دوم، دلایل اثبات وجود عالم مثل (جهت تصدیق). این تفکیک، که چونان دو شاخه از یک درخت معرفت است، روششناسی دقیق فلسفی را نمایان میسازد. استاد فرزانه قدسسره، با الهام از ملاصدرا، تأکید دارند که خلط این دو جهت، به سوءتفاهمهای فلسفی منجر میشود. ملاصدرا در جلد دوم «اسفار اربعه»، صفحه ۴۶، فصل نهم، این دو محور را با دقتی ستودنی از یکدیگر جدا ساخته و هر یک را بهصورت مستقل مورد کاوش قرار داده است.
موضعگیریهای تاریخی در باب مثل افلاطونی
در تاریخ فلسفه، دیدگاههای متفاوتی درباره مثل افلاطونی شکل گرفته است. سقراط و افلاطون، چونان دو ستاره درخشان در آسمان فلسفه یونان، به وجود عالم مثل باور داشتند، اما ارسطو، با نگاهی زمینیتر و تجربی، این مفهوم را رد کرد. فیلسوفان اسلامی، نظیر ابنسینا، فارابی، میرداماد و شیخ اشراق، کوشیدند تا با تأویل و بازسازی این مفهوم، آن را با مبانی دینی و فلسفی خود هماهنگ سازند. این اختلافنظرها، همانند رودهایی متفاوت که به یک دریا میریزند، نشاندهنده چالشهای بنیادین در فهم این مفهوم است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با معرفی دو پرسش بنیادین در باب مثل افلاطونی و مرور دیدگاههای تاریخی، زمینه را برای تحلیل عمیقتر فراهم آورد. این بخش، چونان دروازهای به سوی فهم دقیقتر، نشان داد که چگونه فیلسوفان، از یونان باستان تا دوره اسلامی، با این مفهوم دستوپنجه نرم کردهاند. روششناسی ملاصدرا در تفکیک جهت تصور و تصدیق، راهنمایی است برای کاوش دقیقتر در بخشهای بعدی.
بخش دوم: بررسی مثل افلاطونی از منظر ملاصدرا
تعریف مثل افلاطونی از دیدگاه سقراط و افلاطون
به نقل از ملاصدرا، سقراط و افلاطون معتقد بودند که برای هر موجود، صورتی مجرد در عالم الهی (سقع ربوبیت) وجود دارد که غیرمادی، ثابت و ابدی است. این صور، همانند ستارگانی ثابت در آسمان معرفت، از هرگونه تغییر و فساد به دورند. استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به این تعریف، تأکید میکنند که این صور، به اعیان ثابته عرفانی نزدیک به نظر میآیند، اما ملاصدرا با احتیاط، نسبت میان این دو مفهوم را مورد نقد قرار داده و بر تمایز عالم ناسوت و عالم الهی تأکید میورزد.
نقد سندیت نسبتهای منسوب به افلاطون
ملاصدرا، با دقتی چونان کاوشگری که در پی حقیقت است، پرسشی بنیادین مطرح میکند: از کجا میتوان اطمینان داشت که نسبت دادن صور مجرد در عالم الهی به افلاطون و سقراط معتبر است؟ او این نسبتها را «مرسل» (بدون سند معتبر) دانسته و بر لزوم بررسی سندیت تاریخی تأکید میکند. این رویکرد، همانند فیلتری دقیق، از پذیرش بیچونوچرای اقوال پیشینیان جلوگیری میکند.
تمایز عالم مثل و اعیان ثابته
ملاصدرا استدلال میکند که عالم مثل افلاطونی با اعیان ثابته تفاوت دارد، زیرا افلاطون به عالمی خارجی، و نه ذات الهی، اشاره داشته است. این تمایز، چونان خطی که دو ساحل را از هم جدا میکند، از خلط مفاهیم فلسفی جلوگیری میکند. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این تفکیک، از اهمیتی بسزا برخوردار است، زیرا خلط میان این دو مفهوم، به سوءتفاهمهای عمیق فلسفی منجر میشود.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی تعریف مثل افلاطونی از دیدگاه سقراط و افلاطون و نقدهای ملاصدرا بر سندیت و تمایز این مفهوم با اعیان ثابته، گامی بلند در فهم دقیقتر این موضوع برداشت. ملاصدرا، با روششناسی علمی و انتقادی خود، نشان داد که چگونه باید با احتیاط به اقوال پیشینیان نگریست و مفاهیم را از خلط و تحریف مصون داشت.
بخش سوم: نقد تأویلهای فیلسوفان اسلامی
دیدگاه ابنسینا در الهیات شفا
ابنسینا در «الهیات شفا» (مقاله هفتم، فصل دوم، صفحات ۴۶۷-۴۶۹)، مثل افلاطونی را به «ظن قوم» (گمان برخی) نسبت داده و معتقد است که برخی تصور کردهاند هر موجود دو وجود دارد: یکی محسوس و فاسد، و دیگری معقول و ابدی. او این دیدگاه را به افراط سقراط و افلاطون نسبت داده و با احتیاط، از پذیرش صریح آن خودداری میکند. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این رویکرد انتقادی ابنسینا، نشاندهنده احتیاط فلسفی او در برابر مفاهیم مناقشهبرانگیز است.
تأویل ابنسینا و نقد ملاصدرا
ابنسینا مثل افلاطونی را به ماهیت مجرده (ماهیت من حیث هی هی) تأویل میکند که عاری از لوازم و قیود است. این تأویل، همانند پلی که دو ساحل را به هم متصل میکند، تلاشی است برای هماهنگسازی مثل افلاطونی با فلسفه مشائی. با این حال، ملاصدرا این تأویل را ناکافی میداند، زیرا ماهیت مجرده، وجودی ذهنی دارد، در حالی که مثل افلاطونی، وجودی خارجی و به شرط لا را طلب میکند. ملاصدرا استدلال میکند که افلاطون، با توجه به شاگردی ارسطو نزد وی، نمیتوانست میان تجرد ذهنی (لا بشرط) و تجرد وجودی (به شرط لا) تفکیک نکند.
تأویل فارابی و نقد ملاصدرا
فارابی در کتاب «الجمع بین رأیین»، کوشیده است تا دیدگاه افلاطون و ارسطو را هماهنگ سازد و مثل افلاطونی را به صور مرتسمه در علم الهی تأویل کند. این تلاش، چونان کوششی برای آشتی دادن دو نیروی متضاد، به خلط مباحث منجر شده است. ملاصدرا استدلال میکند که صور مرتسمه، که در علم الهی یا عقل اول قرار دارند، نمیتوانند با عالم مثل افلاطونی یکی باشند، زیرا مثل افلاطونی در خارج از ذات الهی و بهصورت مستقل وجود دارد.
تأویل کلی عقلانی و نقد آن
برخی متأخرین، مثل افلاطونی را به کلی عقلانی تأویل کردهاند که وجودی ذهنی و مجرد از عوارض خارجی دارد. این تأویل، همانند تلاشی برای به بند کشیدن پرندهای آزاد در قفس ذهن، از نظر ملاصدرا ناکافی است. او استدلال میکند که کلی عقلانی، به دلیل ماهیت لا بشرطی خود، نمیتواند معادل مثل افلاطونی باشد که وجودی به شرط لا و خارجی دارد.
نقد کلی بر تأویلها
تمامی تأویلهای ارائهشده، از ابنسینا و فارابی گرفته تا متأخرین، در واقع به انکار عالم مثل افلاطونی منجر شدهاند، زیرا این مفهوم را به مفاهیم ذهنی یا الهی فروکاستهاند. این تأویلها، چونان تلاشی برای پوشاندن خورشید با ابرهای ذهن، به جای تبیین دقیق، به تحریف دیدگاه افلاطون انجامیدهاند. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این نقد ملاصدرا، جمعبندی انتقادی او از کاستیهای تأویلهای پیشین است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی تأویلهای فیلسوفان اسلامی و نقدهای ملاصدرا بر آنها، نشان داد که چگونه تلاشهای پیشین برای فهم مثل افلاطونی، به دلیل فروکاستن آن به مفاهیم ذهنی یا الهی، از حقیقت این مفهوم دور ماندهاند. ملاصدرا، با دقتی ستودنی، این تأویلها را نقد کرده و بر لزوم حفظ تمایزات مفهومی تأکید ورزیده است.
بخش چهارم: روششناسی فلسفی و محدودیتهای آن
نقد روششناختی ملاصدرا
ملاصدرا، با طرح این پرسش که دلیل وجود عالم مثل چیست، تأکید میکند که فلسفه نمیتواند به جزئیات بپردازد و بحث عالم مثل، از جنس مباحث جزئی است. او این موضوع را همانند روستایی در مسیر قم میداند که از حوزه فلسفه خارج است و باید به شرع یا شهود واگذار شود. این نقد، چونان خطی که مرزهای دانش را مشخص میکند، نشاندهنده تعهد ملاصدرا به روششناسی فلسفی است.
دیدگاههای میرداماد و شیخ اشراق
میرداماد و شیخ اشراق نیز تأویلهایی از مثل افلاطونی ارائه کردهاند، نظیر عالم دهر یا صور مرتسمه، اما این تأویلها نیز از نظر ملاصدرا ناکافیاند. این دیدگاهها، چونان شاخههایی که از درخت اصلی جدا شدهاند، نتوانستهاند به حقیقت مثل افلاطونی دست یابند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با بررسی نقد روششناختی ملاصدرا و دیدگاههای میرداماد و شیخ اشراق، نشان داد که چگونه ملاصدرا با دقتی بیمانند، مرزهای فلسفه را مشخص ساخته و کاستیهای تأویلهای پیشین را آشکار کرده است. این بخش، زمینه را برای جمعبندی نهایی فراهم میآورد.
بخش پنجم: نتیجهگیری و دعای پایانی
جمعبندی نهایی
شناختشناسی فلسفی، بهویژه در موضوع مثل افلاطونی و اتحاد عاقل و معقول، چونان گوهری گرانبها در گنجینه حکمت است. ملاصدرا، با روششناسی دقیق و انتقادی خود، نشان داد که تأویلهای پیشین، از ابنسینا و فارابی تا میرداماد و شیخ اشراق، نتوانستهاند حقیقت مثل افلاطونی را بهدرستی تبیین کنند. او با تفکیک میان جهت تصور و تصدیق، و با تأکید بر تفاوت میان مفاهیم ذهنی (لا بشرط) و وجودی (به شرط لا)، چارچوبی علمی و منسجم ارائه کرد.
دعای پایانی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ [مطلب حذف شد] : خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست.
این دعا، چونان مهر تأییدی بر فضای دینی و فرهنگی حاکم بر این بحث، نشاندهنده پیوند عمیق میان فلسفه و باورهای اسلامی است.