متن درس
تبیین اتحاد عالم و معلوم در پرتو تعینات نفسانی و تمایز وحدت
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۱۹)
مقدمه: کاوشی در ژرفای اتحاد عالم و معلوم
بحث اتحاد عالم و معلوم، چونان گوهری گرانبها در سپهر فلسفه اسلامی، از پیچیدهترین و ظریفترین مسائل شناختشناسی است که ذهن حکیمان را از دیرباز به خود مشغول داشته است. این مسئله، که به رابطه وجودی میان نفس و معلومات میپردازد، در درسگفتار شماره ۲۱۹، ارائهشده در تاریخ ششم مهر ۱۳۷۹ توسط استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نگاهی نوین و عمیق کاویده شده است. این درسگفتار، با تأکید بر تعینات نفسانی بهعنوان حقیقت علم، دیدگاههای سنتی، بهویژه آرای ملاصدرا، را نقد کرده و با تبیینی بدیع، علم را حقیقتی ظهوری و غیرصوری معرفی میکند. تمایز میان اتحاد و وحدت، که چون دو بال معرفت، مراتب وجودی علم را میگشایند، از برجستهترین دستاوردهای این درسگفتار است.
بخش نخست: تبیین علم بهعنوان تعینات نفسانی
ماهیت علم و حکایت از حقیقت معلوم
درسگفتار، علم را چونان تجلیای از تعینات نفسانی معرفی میکند که حاکی از حقیقت معلوم است، نه صورت یا هيكل مادی آن. این تعینات، ظهورات وجودی نفساند که حقیقت اشیاء را در ظرف تجرد منعکس میسازند. برای نمونه، هنگامی که نفس به جسمی چون سنگ معرفت مییابد، این حقیقت جسم و خصوصیات و آثار آن است که در ظرف نفس حکایت میشود، نه خود جسم مادی یا صورت معقول آن. این دیدگاه، علم را از قیود صوری و مادی آزاد کرده و آن را چونان آینهای میداند که حقیقت معلوم را در خود متجلی میسازد.
درنگ: علم، تعینات نفسانی است که حقیقت معلوم را حکایت میکند، نه صورت یا هيكل مادی آن، و این حکایت، ظهوری وجودی در ظرف نفس است.
این تبیین، علم را از وابستگی به معلوم خارجی یا عالم مادی و تجردی بینیاز میسازد. برخلاف دیدگاههای سنتی که علم را صفتی عارض بر نفس یا صورتی معقول میدانند، درسگفتار تأکید دارد که علم، حقیقتی ذاتی و ظهوری است که با نفس عينيت دارد. این دیدگاه، علم را بهعنوان پلی میان نفس و حقیقت معلوم معرفی میکند که از هرگونه غیریت یا عروض مبراست.
تمایز علم و معلوم خارجی
درسگفتار با صراحت بیان میدارد که علم، معلوم خارجی نیست و در عالم مادی یا تجردی محصور نمیشود. علم، تعینات نفسانی است که حقیقت معلوم را تحت خود قرار میدهد. برای مثال، ادراک سنگ به معنای ادراک حقیقت وجودی آن است، نه خود سنگ مادی یا تبدیل نفس به سنگ. این تمایز، علم را حقیقتی مستقل معرفی میکند که در ظرف تجرد نفس ظهور مییابد و از نابودی معلوم خارجی تأثیر نمیپذیرد.
درنگ: علم، معلوم خارجی نیست، بلکه تعینات نفسانی است که حقیقت معلوم را در ظرف تجرد حکایت میکند و از قیود مادی یا تجردی آزاد است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست درسگفتار، با تبیین علم بهعنوان تعینات نفسانی، گامی نوین در فلسفه ادراک برمیدارد. این دیدگاه، با نفی صورت و تأکید بر حکایت وجودی حقیقت معلوم، علم را حقیقتی ظهوری معرفی میکند که با نفس متحد است. این تبیین، زمینه را برای بررسی اتحاد عالم و معلوم و نقد دیدگاههای سنتی فراهم میآورد.
بخش دوم: اتحاد عالم و معلوم و مراتب آن
اتحاد نفس با تعینات ظهوری
اتحاد عالم و معلوم، به تعبیر درسگفتار، اتحاد نفس با تعینات ظهوری خود است که حقیقت معلوم را منعکس میکنند. این اتحاد، نه اتصال مادی است و نه حلول صورت معقول در نفس، بلکه وحدت وجودی میان نفس و حقیقت معلوم در ظرف ظهور نفسانی است. برای نمونه، هنگامی که نفس به جسمی چون سنگ معرفت مییابد، تعینات نفسانی آن، حقیقت سنگ را حکایت میکنند، نه خود سنگ مادی را.
درنگ: اتحاد عالم و معلوم، وحدت نفس با تعینات ظهوری آن است که حقیقت معلوم را در ظرف تجرد منعکس میسازد.
این تبیین، اتحاد را از چارچوبهای صوری و عارضی آزاد کرده و آن را حقیقتی ذاتی و غیرمتکثر معرفی میکند. درسگفتار تأکید دارد که علم، پس از پیدایش، به معلوم خارجی وابسته نیست و حتی با نابودی معلوم خارجی، چونان ستارهای در آسمان نفس، پابرجا میماند.
مراتب اتحاد در علم
اتحاد علمی، در مراتب گوناگون ذهن، حافظه، نفس و حقیقت جان پدیدار میشود و به عوامل چون تکرر، ممارست، توجه و مراوده وابسته است. برای مثال، اتحاد در مرتبه ذهن، ضعیفتر از اتحاد در مرتبه قلب یا جان است. درسگفتار تأکید دارد که اتحاد کامل، نیازمند توجه شدید یا تکرر مشاهدات است. گاه یک لحظه توجه عمیق، چون جرقهای در تاریکی، اتحاد کامل را پدید میآورد، و گاه سالها مراوده، به دلیل فقدان شدت، به اتحاد نینجامد.
درنگ: اتحاد علمی در مراتب ذهن، حافظه، نفس و جان متفاوت است و به شدت توجه یا تکرر مشاهدات وابسته است.
علم حضوری و حصولی
درسگفتار، علم حضوری را قرب معلوم به عالم و علم حصولی را فقدان یا تأخر این قرب تعریف میکند. علم حضوری، چونان آینهای روشن، حقیقت معلوم را بیواسطه منعکس میسازد، در حالی که علم حصولی، به دلیل دوری از معلوم، از این قرب محروم است. این تمایز، اتحاد را به حضور و توجه کامل وابسته میکند.
درنگ: علم حضوری، قرب کامل معلوم به عالم است، و علم حصولی، فقدان یا تأخر این قرب را نشان میدهد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم درسگفتار، با تبیین اتحاد عالم و معلوم بهعنوان وحدت نفس با تعینات ظهوری، علم را حقیقتی غیرصوری و ذاتی معرفی میکند. مراتب اتحاد، از ذهن تا قلب و جان، و تمایز علم حضوری و حصولی، این دیدگاه را غنیتر ساخته و راه را برای بررسی تمایز اتحاد و وحدت هموار میسازد.
بخش سوم: نقد دیدگاه ملاصدرا و پیشفرضهای ارسطویی
نقد پیشفرض وحدت و اتصال اجسام
درسگفتار، دیدگاه ملاصدرا را که جسم را متصل و واحد میداند و مشوب به غیبت میشمارد، به چالش میکشد. ملاصدرا استدلال میکند که هر جزء جسم از جزء دیگر بیگانه است (لأن کل جزء منهم مفقود عن صاحبه)، اما درسگفتار این پیشفرض را نادرست میداند. اجسام، چون سنگ یا گونی آرد، مجموعهای از ذرات متفرقاند که با فشار یا آب سفت میشوند، اما وحدت و اتصال حقیقی ندارند. این ذرات، هر یک دارای حیات، معرفت و عشق خاص خود هستند و از یکدیگر بیگانه نیستند.
درنگ: اجسام، فاقد وحدت و اتصال حقیقیاند و مجموعهای از ذرات مستقل با حیات و معرفت خاص خود هستند.
این نقد، پیشفرض ارسطویی و مشائی ملاصدرا را که بر وحدت جسم تأکید دارد، باطل میداند و اتصال اجزای جسم را عین انفصال معرفی میکند. هر ذره، چونان جهانی مستقل، حیات و معرفت خود را دارد و وحدت جسم، صرفاً چیدمانی ظاهری است.
مثال گونی آرد و سنگ
درسگفتار، با تمثیلی بدیع، گونی آرد و سنگ را به ذراتی تشبیه میکند که با فشار یا آب کنار هم سفت میشوند، اما اتصال حقیقی ندارند. این ذرات، چونان افرادی در مجلسی تنگ، کنار هم فشرده شدهاند، اما وحدت وجودی ندارند.
درنگ: گونی آرد و سنگ، مجموعهای از ذرات متفرقاند که وحدت ظاهری دارند، نه اتصال حقیقی.
نقل قول ملاصدرا درباره مجنون و لیلی
ملاصدرا نقل میکند که مجنون، در استغراق عشق به لیلی، به جسم او اعتنا نکرد و گفت: «أنا لیلی وما أنتِ»، یعنی حقیقت لیلی را ادراک کرده بود، نه هيكل مادی او.
أنا ليلى وما أنتِ
این نقل، اتحاد را ادراک حقیقت معلوم، فراتر از جسم مادی، نشان میدهد. درسگفتار این مثال را تأیید میکند و تأکید دارد که علم، پس از پیدایش، به معلوم خارجی وابسته نیست.
درنگ: اتحاد، ادراک حقیقت معلوم است، نه هيكل مادی آن، و علم پس از ظهور، از معلوم خارجی بینیاز میشود.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم درسگفتار، با نقد پیشفرض ارسطویی ملاصدرا درباره وحدت و اتصال اجسام، این دیدگاه را باطل میداند و اجسام را مجموعهای از ذرات مستقل معرفی میکند. تمثیل گونی آرد و نقل قول مجنون و لیلی، اتحاد را حقیقتی ظهوری و غیرمادی نشان میدهند که با حقیقت معلوم عينيت دارد.
بخش چهارم: تمایز اتحاد و وحدت و مراتب وجودی آنها
اتحاد و وحدت در ظرف وجود
درسگفتار، اتحاد را قرب نفس به معلوم و وحدت را مرتبهای عالیتر معرفی میکند که تغایر را منتفی میسازد. اتحاد، چونان پلی است که نفس را به حقیقت معلوم نزدیک میکند، اما وحدت، چونان دریایی بیکران، نفس را در حقیقت حق غرق میسازد. در اتحاد، تغایر میان عالم و معلوم باقی است، اما در وحدت، این تغایر محو میشود و سالک به مقام «هر دو یکی» یا فراتر از آن میرسد.
درنگ: اتحاد، قرب نفس به معلوم است، اما وحدت، مرتبهای عالیتر است که تغایر را منتفی میسازد.
اتحاد با متعلقات ناسوتی و ربوبی
اتحاد با متعلقات ناسوتی، مانند سنگ یا گوساله سامری، ممکن است، اما وحدت، تنها با حق تعالی محقق میشود. درسگفتار به آیه کریمه قرآن اشاره میکند:
وَأَشْرَبُوا فِي [مطلب حذف شد] : «و در دلهایشان [عشق] گوساله را به سبب کفرشان نوشاندند» (بقره: ۹۳).
این آیه، اتحاد نازل با گوساله سامری را نشان میدهد که به دلیل قرب به حقیقت آن، نه هيكل مادی، رخ داده است. بااینحال، وحدت، به دلیل فقدان تغایر، تنها در ظرف حق ممکن است.
درنگ: اتحاد با متعلقات ناسوتی ممکن است، اما وحدت، تنها با حق تعالی و در فقدان تغایر محقق میشود.
وحدت و فنای نفس
وحدت با حق، مستلزم فنای نفس است، اما در متعلقات ناسوتی، مانند سنگ، فنای کامل ممکن نیست، زیرا ظرف دانی است. درسگفتار تأکید دارد که نفس، به دلیل علو وجودی نسبت به اشیاء ناسوتی، نمیتواند در آنها فانی شود، اما در ظرف حق، به وحدت کامل میرسد.
درنگ: وحدت با حق، فنای نفس را میطلبد، اما در متعلقات ناسوتی، به دلیل دانی ظرف، فنای کامل ممکن نیست.
نقل ملاصدرا درباره عشق
ملاصدرا میگوید:
وعلى هذا المعنى يصح الصيرورة فى النفس العاشق لشخص المتحدة بصورة المعشوق
این اتحاد عاشقانه، با تکرر مشاهدات، توارد انظار و شدت فکر و ذکر محقق میشود. درسگفتار این دیدگاه را تأیید میکند، اما آن را به ظهورات نفسانی تعمیم میدهد.
درنگ: اتحاد عاشقانه، نتیجه قرب و تمرکز مستمر است، اما درسگفتار آن را به ظهورات نفسانی تعمیم میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تمایز میان اتحاد و وحدت، مراتب وجودی علم را روشن میسازد. اتحاد، قرب نسبی است که با متعلقات ناسوتی و ربوبی ممکن است، اما وحدت، تنها در ظرف حق و با فنای نفس محقق میشود. استناد به آیات قرآن کریم و نقل ملاصدرا، این تمایز را غنیتر ساخته و تبیین درسگفتار را استوارتر میکند.
بخش پنجم: عصمت، ولایت و آثار اتحاد
عصمت و قرب به حق
درسگفتار، عصمت انبیاء و اولیاء را نتیجه قرب و اتحاد کامل با حق میداند، نه امری اعطایی و خارجی. عصمت، چونان نوری است که از شدت قرب و وحدت با حق در نفس ظهور مییابد و غفلت را منتفی میسازد. این دیدگاه، عصمت را حقیقتی ظهوری و ذاتی معرفی میکند که از توجه کامل به حقیقت حق ناشی میشود.
درنگ: عصمت، نتیجه قرب و اتحاد کامل با حق است که غفلت را منتفی میسازد، نه امری اعطایی و خارجی.
مراتب عصمت و آیات قرآن کریم
عصمت اطلاقی، دارای مراتب نسبی است، و انبیاء در مراتب عصمت متفاوتاند. درسگفتار به آیه کریمه قرآن استناد میکند:
فَضَّلْنَا [مطلب حذف شد] : «برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری دادیم» (بقره: ۲۵۳).
این آیه، مراتب وجودی عصمت را نشان میدهد که به شدت قرب و اتحاد وابسته است.
درنگ: عصمت اطلاقی، مراتب نسبی دارد و به شدت قرب و اتحاد با حق وابسته است.
ولایت اولیاء خدا
اولیاء خدا، دارای ولایت باطنی، وجودی و ظهوریاند که از اتحاد و وحدت آنها با حق ناشی میشود. این ولایت، چونان جریانی مدام، به تدبیر و توجه دائمی منجر میشود و اولیاء را از غفلت نسبت به موجودات بازمیدارد.
درنگ: ولایت اولیاء خدا، نتیجه اتحاد و وحدت آنها با حق است که به تدبیر و توجه دائمی منجر میشود.
عشق در موجودات
درسگفتار، عشق را مختص نفس نمیداند و همه موجودات، حتی ذرات، را دارای عشق ارادی، فعلی یا ترکیبی معرفی میکند. این عشق، چونان جریانی وجودی، در مراتب مختلف هستی ظهور مییابد.
درنگ: عشق، حقیقتی وجودی است که در همه موجودات، از ذرات تا نفس، در مراتب گوناگون ظهور مییابد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تبیین عصمت و ولایت بهعنوان نتایج قرب و اتحاد، و تأکید بر عشق بهعنوان حقیقتی فراگیر، درسگفتار را به اوج میرساند. استناد به آیات قرآن کریم، مراتب وجودی عصمت و ولایت را روشن ساخته و تبیین درسگفتار را استوارتر میکند.
نتیجهگیری: سوی روشنی در فلسفه شناخت
درسگفتار شماره ۲۱۹، چونان چراغی در سپهر فلسفه اسلامی، اتحاد عالم و معلوم را در پرتو تعینات نفسانی کاویده و با نقد پیشفرضهای ارسطویی ملاصدرا، علم را حقیقتی ظهوری و غیرصوری معرفی کرده است. تمایز میان اتحاد و وحدت، مراتب وجودی علم را روشن ساخته و نشان داده که اتحاد، قرب نسبی با متعلقات ناسوتی و ربوبی است، اما وحدت، تنها در ظرف حق و با فنای نفس محقق میشود. عصمت و ولایت اولیاء، نتیجه این قرب و وحدت است که غفلت را منتفی میسازد. عشق، چونان جریانی وجودی، در همه مراتب هستی ظهور مییابد و علم را به حقیقتی فراگیر تبدیل میکند.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
با نظارت صادق خادمی