متن درس
تحلیل و تبیین فلسفی علم الهی در آیینه نقد خواجه نصیرالدین طوسی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۴۳)
دیباچه
در گستره فلسفه اسلامی، مبحث علم الهی از جمله موضوعات بنیادین و پیچیدهای است که ذهن فیلسوفان بزرگ را به خود مشغول داشته است. نظریه ابنسینا در باب علم الهی، بهویژه مفهوم صور مرتسمه در ذات الهی، از یک سو به دلیل عمق و دقت فلسفیاش ستودنی است و از سوی دیگر به سبب چالشهای منطقی و کلامی، مورد نقدهای ژرف قرار گرفته است. در این میان، اشکال سوم خواجه نصیرالدین طوسی، بهعنوان یکی از برجستهترین نقدها بر این نظریه، دریچهای نو به سوی تبیین و بازاندیشی در این حوزه گشوده است. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۲۴۳ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تحلیل و تبیین این اشکال و پاسخهای ملاصدرا و نقدهای حاجی سبزواری میپردازد.
بخش نخست: نقد خواجه نصیرالدین طوسی بر نظریه علم الهی ابنسینا
طرح اشکال سوم خواجه نصیرالدین طوسی
خواجه نصیرالدین طوسی، در اشکال سوم خود بر نظریه علم الهی ابنسینا، مفهوم صور مرتسمه را که بهعنوان محل معلومات ممکنه متکثره در ذات الهی فرض شدهاند، مورد نقد قرار میدهد. وی با استناد به آیه شریفه «وَهُوَ قَوْلٌ بِکَوْنِهِ مَحَلًّا لِمَعْلُومَاتِهِ الْمُمْکِنَةِ الْمُتَکَثِّرَةِ» و تأکید بر «تَعَالَى عَنْ [مطلب حذف شد] : «او از این [نسبتها] بسی برتر و والاتر است»)، این دیدگاه را با اصل تنزیه ذات الهی ناسازگار میداند. خواجه استدلال میکند که پذیرش صور مرتسمه در ذات الهی، به معنای تبدیل ذات به محل معلومات متکثره است که این امر با بساطت و وحدت ذات الهی در تعارض است.
درنگ: اشکال خواجه ریشه در اصل توحید ذاتی دارد. فرض صور مرتسمه، کثرت و ترکیب را به ذات الهی نسبت میدهد که با تنزیه الهی و بساطت ذات ناسازگار است. این نقد، چالش بنیادین نظریههای اتصالی علم الهی را برجسته میسازد.
این نقد، همانند تیری است که به قلب نظریه ابنسینا نشانه میرود، زیرا فرض صور مرتسمه در ذات، ذات الهی را به مثابه ظرفی برای اعراض و کثرات معرفی میکند، در حالی که ذات الهی، چونان آفتابی بیغروب، از هرگونه ترکیب و کثرت مبراست.
نقد خواجه بر کثرت ذاتی در نظریه صور مرتسمه
خواجه با تأکید بر اینکه صور مرتسمه در ذات الهی، ذات را به محل و منبعی برای ممکنات متکثره تبدیل میکند، میفرماید: «لَازِمٌ یَصِیرُ الذَّاتُ مَحَلًّا وَمَنْبَعًا لِلْمُمْکِنَاتِ الْمُتَکَثِّرَةِ». این استدلال، یکی از قویترین نقدهای وارد بر نظریه ابنسینا است، زیرا پذیرش صور مرتسمه به معنای پذیرش ترکیب در ذات الهی است که با اصل بساطت ذات (عدم پذیرش قوه و فعل) ناسازگار است.
درنگ: تبدیل ذات الهی به محل اعراض و معلومات متکثره، با وحدت و بساطت ذات منافات دارد. این نقد، ضرورت بازنگری در نظریههای اتصالی علم الهی را آشکار میسازد.
این استدلال، همانند چراغی است که تاریکیهای نظریه صور مرتسمه را روشن میکند و نشان میدهد که چگونه پذیرش کثرت در ذات، بنیادهای توحیدی را متزلزل میسازد.
نقد خواجه بر محل بودن ذات برای اعراض
خواجه با تأکید بر اینکه صور مرتسمه، ذات الهی را محل اعراض میسازد، میفرماید: «نَاظِرٌ إِلَى کَوْنِ الصُّوَرِ أَعْرَاضًا حَالَّةً فِیهِ». این دیدگاه، ذات الهی را از هرگونه عرض و ترکیب مبرا میداند و پذیرش صور مرتسمه بهعنوان اعراض را ناسازگار با تنزیه الهی میشمارد.
این نقد، چونان شمشیری دو لبه، هم نظریه ابنسینا را به چالش میکشد و هم ضرورت پایبندی به اصول کلامی و فلسفی را یادآور میشود. ذات الهی، چونان دریایی بیکران، از هرگونه محدودیت و ترکیب به دور است.
جمعبندی اشکالات خواجه
خواجه در جمعبندی اشکال سوم، سه ایراد اصلی را مطرح میکند: نخست، پذیرش فاعل و قابل در ذات الهی؛ دوم، توصیف ذات به صفات حقیقی؛ و سوم، محل بودن ذات برای معلومات متکثره. وی این موارد را با تنزیه الهی ناسازگار میداند و میفرماید: «تَعَالَى عَنْ [مطلب حذف شد] : «او از این [نسبتها] بسی برتر و والاتر است»).
درنگ: جمعبندی خواجه، با استدلالهای منطقی و کلامی، نظریه ابنسینا را از زوایای مختلف نقد کرده و ضرورت بازاندیشی در نظریههای علم الهی را برجسته میسازد.
این جمعبندی، چونان نقشهای دقیق، مسیر نقدهای خواجه را ترسیم میکند و نشان میدهد که چگونه وی با استدلالهایی استوار، نظریه ابنسینا را به محک آزمون میسپارد.
بخش دوم: دفاع ملاصدرا از ابنسینا و نقدهای حاجی سبزواری
دفاع ملاصدرا از ابنسینا
ملاصدرا در پاسخ به اشکال خواجه، تلاش میکند با تفکیک کثرت ذاتی از کثرت سببی، ایرادات را دفع کند. وی میفرماید: «وَأَمَّا لُزُومُ الْمَفْسَدَةِ الثَّالِثَةِ مِنْ لُزُومِ تَحَقُّقِ الْکَثْرَةِ فِی ذَاتِهِ… لَمْ یَبْلُغْ فِی وَحْدَةِ الذَّاتِ». به بیان دیگر، کثرت مورد بحث، کثرتی سببی و ترکیبی است که در مراتب عقل اول، دوم و سوم پدید میآید و به وحدت ذات الهی لطمهای وارد نمیکند.
ملاصدرا همچنین میفرماید: «لَمَّا کَانَتْ بَعْدَ الذَّاتِ عَلَى تَرْتِیبِ الْأَوَّلِ وَالثَّانِی وَالثَّالِثِ… لَمْ یَقْبُحْ فِی وَحْدَةِ الذَّاتِ». وی معتقد است که کثرت در مراتب صدوری رخ میدهد و به ذات الهی آسیبی نمیرساند.
درنگ: ملاصدرا با انتقال کثرت به مراتب سببی و عقلانی، تلاش میکند وحدت ذات الهی را حفظ کند، اما این پاسخ با نظریه اتصالی ابنسینا ناسازگار است.
دفاع ملاصدرا، چونان پلی است که میکوشد شکاف میان نقد خواجه و نظریه ابنسینا را پر کند، اما این پل، به دلیل ناسازگاری با مبانی ابنسینا، استحکام لازم را ندارد.
نقد حاجی سبزواری بر پاسخ ملاصدرا
حاجی سبزواری با لحنی انتقادی، پاسخ ملاصدرا را ناکافی میداند و میفرماید: «کَوْنُ هَذِهِ الْکَثْرَةِ بَعْدَ الذَّاتِ… لَا یُطْفِئُ الْمَحْذُورَ». وی معتقد است که انتقال کثرت به مراتب سببی، مشکل اصلی، یعنی محل بودن ذات الهی برای اعراض، را حل نمیکند.
حاجی سبزواری همچنین تأکید میکند: «کَمَا فِی کَلَامِ بَهْمَنْیَارَ وَغَیْرِهِ… وَإِلَى تَسْمِیَتِهِ بِلَوَازِمِ الْمُتَّصِلَةِ». وی با استناد به متون ابنسینا و شاگردانش، نشان میدهد که ابنسینا علم الهی را به صور مرتسمه در ذات وابسته میداند، نه به مراتب عقلانی.
درنگ: نقد حاجی سبزواری، با دقت بر متون اصلی ابنسینا، نشان میدهد که پاسخ ملاصدرا با نظریه اتصالی ابنسینا ناسازگار است و اصل اشکال خواجه را پاسخ نمیدهد.
نقد حاجی سبزواری، چونان آینهای است که ضعفهای استدلالی ملاصدرا را عیان میسازد و نشان میدهد که چگونه دفاع وی از چارچوب نظریه ابنسینا خارج شده است.
تناقض در نسبت دادن کثرت غیرذاتی به ابنسینا
حاجی سبزواری تأکید میکند که پاسخ ملاصدرا مبنی بر غیرذاتی بودن کثرت، با دیدگاه ابنسینا که علم الهی را اتصالی و در ذات میداند، در تناقض است. ابنسینا صور مرتسمه را در ذات قرار میدهد، نه خارج از آن.
درنگ: انتقال کثرت به مراتب عقلانی توسط ملاصدرا، با نظریه اتصالی ابنسینا در تعارض است و نشاندهنده سوءتفاهم یا تحریف در تفسیر وی است.
این نقد، چونان کلیدی است که قفل تناقضات پاسخ ملاصدرا را میگشاید و نشان میدهد که وی در دفاع از ابنسینا، از مسیر اصلی نظریه او منحرف شده است.
اشکال بر فقدان علم الهی در صورت کثرت غیرذاتی
حاجی سبزواری و خواجه تأکید میکنند که اگر کثرت به مراتب عقلانی منتقل شود، ذات الهی از علم به مخلوقات تهی میشود. این با دیدگاه ابنسینا که علم الهی را در ذات میداند، ناسازگار است.
درنگ: انتقال کثرت به خارج از ذات، به معنای انکار علم ذاتی الهی است که با اصول فلسفه ابنسینا و حکمت متعالیه ناسازگار است.
این اشکال، چونان زنگ خطری است که ناسازگاری پاسخ ملاصدرا را با مبانی ابنسینا گوشزد میکند و ضرورت بازنگری در این دفاع را نمایان میسازد.
بخش سوم: تمایز علم اتصالی و انفصالی و تناقضات در آرای ابنسینا
تمایز علم اتصالی و انفصالی
ابنسینا علم الهی را به صور مرتسمه در ذات وابسته میداند (اتصالی)، در حالی که افلاطون علم الهی را به مثل خارج از ذات (انفصالی) مرتبط میسازد. ملاصدرا با انتقال کثرت به مراتب عقلانی، به دیدگاه انفصالی نزدیک میشود که با نظریه ابنسینا ناسازگار است.
درنگ: تمایز میان علم اتصالی و انفصالی، یکی از نقاط کلیدی در فهم اختلافات فلسفی است. علم اتصالی ابنسینا با چالش کثرت مواجه است، در حالی که علم انفصالی افلاطون، ذات الهی را از علم مستقیم به مخلوقات محروم میسازد.
این تمایز، چونان دو راهی است که فیلسوفان را به انتخاب میان دو مسیر دشوار وامیدارد: یا پذیرش کثرت در ذات، یا جدایی علم الهی از ذات.
تناقضات در سخنان ابنسینا
ابنسینا در آثار مختلف خود (شفا، نجات، اشارات) گاه صور مرتسمه را در ذات و گاه خارج از ذات قرار میدهد. این تناقض، زمینهساز نقدهای خواجه و حاجی سبزواری شده است.
درنگ: تناقضات در آرای ابنسینا، نشاندهنده پیچیدگی دیدگاه وی است که گاه علم الهی را اتصالی و گاه به مراتب عقلانی وابسته میداند.
این تناقضات، چونان امواجی در دریای اندیشه ابنسینا، گاه به ساحل اتصال و گاه به سوی انفصال میروند و فیلسوفان پسین را به چالش میکشند.
نقد خواجه بر دیدگاه انفصالی
خواجه تأکید میکند که اگر علم الهی به مراتب عقلانی وابسته باشد، به دیدگاه افلاطونی نزدیک میشود که علم الهی را به مثل خارجی وابسته میداند. این با بساطت الهی ناسازگار است.
درنگ: علم انفصالی، به دلیل وابستگی به مراتب خارجی، ذات الهی را از علم مستقیم به مخلوقات محروم میسازد که با اصول توحیدی ناسازگار است.
این نقد، چونان مشعلی است که تاریکیهای دیدگاه انفصالی را روشن میکند و نشان میدهد که چگونه این دیدگاه با اصول توحیدی در تعارض است.
بخش چهارم: استنادات و نقدهای تکمیلی
استناد ملاصدرا به فارابی
ملاصدرا برای تقویت استدلال خود، به فارابی استناد میکند و میفرماید: «وَاجِبُ الْوُجُودِ مَبْدَأُ کُلِّ فَیْضٍ… وَهُوَ یَنَالُ الْکُلَّ». فارابی علم الهی را به ظهور ذاتی وابسته میداند، بدون پذیرش کثرت.
درنگ: استناد ملاصدرا به فارابی، اگرچه از نظر کلامی جذاب است، اما به دلیل کلیگویی، پاسخگوی چالشهای خاص نظریه ابنسینا نیست.
سخنان فارابی، چونان نسیمی دلانگیز، زیبا و کلی است، اما در تبیین جزئیات علم الهی، چونان ابری گذرا، ناکافی مینماید.
نقد بر کلیگویی فارابی
سخنان فارابی، اگرچه زیبا و متین است، اما نحوه علم الهی به مخلوقات را مشخص نمیکند. این با رویکرد ابنسینا که به جزئیات میپردازد، متفاوت است.
درنگ: فارابی به کلیات متافیزیکی بسنده میکند، در حالی که ابنسینا با ورود به جزئیات، خود را در معرض نقدهای بیشتری قرار میدهد.
این تفاوت، چونان دو مسیر در باغ فلسفه است: یکی به سوی کلیات و دیگری به سوی جزئیات، که هر یک چالشهای خاص خود را به همراه دارد.
استناد شیخ اشراق به ترتیب سببی و مسببی
شیخ اشراق در کتاب «التعلیقات» به ترتیب سببی و مسببی اشاره میکند و میفرماید: «إِنَّ هَذِهِ الْکَثْرَةَ إِنَّمَا هِیَ بَعْدَ الذَّاتِ بِتَرْتِیبٍ سَبَبِیٍّ وَمَسْبَبِیٍّ». وی معتقد است که کثرت صدوری، به وحدت ذات لطمهای نمیزند.
درنگ: ترتیب سببی شیخ اشراق، اگرچه کثرت را از ذات دور میکند، اما علم الهی را به مراتب خارجی وابسته میسازد که با بساطت الهی ناسازگار است.
این دیدگاه، چونان تلاشی است برای آشتی دادن کثرت و وحدت، اما در نهایت، چونان پلی شکننده، زیر بار چالشهای فلسفی فرو میریزد.
نتیجهگیری
تحلیل اشکال سوم خواجه نصیرالدین طوسی بر نظریه علم الهی ابنسینا، یکی از عمیقترین مباحث فلسفه اسلامی در حوزه شناختشناسی الهی است. خواجه با تأکید بر تنزیه ذات الهی از کثرت و ترکیب، نظریه صور مرتسمه ابنسینا را به چالش میکشد و نشان میدهد که این دیدگاه، ذات الهی را به محل اعراض و معلومات متکثره تبدیل میکند که با بساطت و وحدت ذات ناسازگار است. ملاصدرا در دفاع از ابنسینا، کثرت را به مراتب سببی و عقلانی منتقل میکند، اما این پاسخ با نقدهای جدی حاجی سبزواری مواجه میشود که آن را ناسازگار با نظریه اتصالی ابنسینا میداند. تمایز میان علم اتصالی و انفصالی، تناقضات در آرای ابنسینا، و تلاشهای ناکام ملاصدرا برای دفاع از وی، پیچیدگی این موضوع را آشکار میسازد. نقدهای خواجه، به دلیل استحکام منطقی و پایبندی به اصول توحیدی، از اعتبار بیشتری برخوردارند و ضرورت بازاندیشی در نظریههای علم الهی را مطرح میسازند.
با نظارت صادق خادمی