در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 249

متن درس





نقد تصالح فلسفی میان روش ارسطو و افلاطون در باب علم الهی

نقد تصالح فلسفی میان روش ارسطو و افلاطون در باب علم الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۴۹)

دیباچه

در گستره فلسفه اسلامی، مبحث علم الهی یکی از عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین مسائل شناخت‌شناسی است که فیلسوفان بزرگ را به تأمل واداشته است. تلاش برای آشتی دادن دیدگاه‌های ارسطو و افلاطون در باب علم و علم الهی، از دیرباز موضوع مناقشات فلسفی بوده است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۲۴۹ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقد ایده تصالح میان این دو نظام فکری می‌پردازد و با تکیه بر تحلیل‌های دقیق، نشان می‌دهد که این تصالح فاقد اساس علمی است.

بخش نخست: نقد تصالح میان ارسطو و افلاطون در باب علم الهی

طرح مسئله تصالح و تمایز علم و عمل

در فلسفه اسلامی، ایده تصالح میان روش‌های ارسطو و افلاطون در باب علم و علم الهی، از سوی برخی فیلسوفان، از جمله فارابی و ملاصدرا، مطرح شده است. با این حال، این تصالح در حوزه علم، فاقد بنیان استوار است. استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند: «تَصَالُحٌ فِي بَابِ الْعِلْمِ يَعْنِي إِلَى الْهَرَجِ وَالْمَرَجِ». این سخن، به معنای آن است که آشتی دادن دیدگاه‌های متعارض در علم، نه‌تنها به روشنایی حقیقت نمی‌انجامد، بلکه به آشوب و اختلاط مفاهیم منجر می‌شود. در حوزه عمل، تصالح به دلیل ضرورت وحدت اجتماعی، معقول و ضروری است، اما در قلمرو علم، که هدفش کشف حقیقت است، چنین تلاشی به گمراهی می‌انجامد.

درنگ: تصالح در حوزه عمل، برای جلوگیری از اختلاف و ضعف اجتماعی، ضروری است، اما در حوزه علم، به دلیل هدف کشف حقیقت، منجر به ابهام و به‌هم‌ریختگی مفاهیم می‌شود.

این تمایز، چونان خطی روشن میان دو ساحت متمایز، علم را از عمل جدا می‌سازد و نشان می‌دهد که هرگونه تلاش برای آشتی مصنوعی در علم، چونان ساختن پلی شکننده بر فراز دره‌ای عمیق، بی‌ثمر است.

عدم امکان جمع میان آرای ارسطو و افلاطون

استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که جمع میان دیدگاه‌های ارسطو و افلاطون در باب علم، ناممکن است: «جَمْعٌ بَيْنَ قَوْلِ أَرِسْطُو وَقَوْلِ أَفْلَاطُونَ غَيْرُ مُمْكِنٍ». دلیل این امر، دو وجه دارد: نخست، فقدان سند محکم و متصل از آرای این دو فیلسوف، و دوم، تفاوت‌های بنیادین در روش‌شناسی و محتوای فلسفی آن‌ها. آنچه از ارسطو و افلاطون به ما رسیده، بر اساس نقل‌ها، ترجمه‌ها و تفاسیر غیرمستقیم است که نمی‌توان به آن‌ها به‌عنوان اسناد معتبر استناد کرد.

درنگ: فقدان اسناد معتبر و تفاوت‌های روش‌شناختی میان ارسطو و افلاطون، جمع آرای آن‌ها را در باب علم الهی ناممکن می‌سازد.

این نقد، چونان آینه‌ای است که ضعف‌های تاریخی و فلسفی تلاش‌های تصالح را عیان می‌سازد و پژوهشگران را به دقت در منابع و روش‌ها دعوت می‌کند.

نقد تصالح میان افلاطونیون و ارسطوییون

استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که تلاش برای تصالح، نه میان ارسطو و افلاطون، بلکه میان افلاطونیون و ارسطوییون صورت گرفته است: «تَصَالُحٌ لَيْسَ بَيْنَ أَرِسْطُو وَأَفْلَاطُونَ بَلْ بَيْنَ أَفْلَاطُونِيُّونَ وَأَرِسْطُوِيُّونَ». این امر، به دلیل تنوع و پراکندگی آرای این دو گروه، نامعقول است. افلاطونیون و ارسطوییون، هر یک تفاسیر متعددی از آرای اصلی ارائه کرده‌اند که جمع آن‌ها را به امری پیچیده و غیرممکن تبدیل می‌کند.

درنگ: تنوع آرای افلاطونیون و ارسطوییون، تصالح میان این دو گروه را به امری نامعقول و غیرممکن تبدیل می‌کند.

این نقد، چونان کلیدی است که قفل پیچیدگی‌های تاریخی و فلسفی را می‌گشاید و نشان می‌دهد که چگونه تلاش برای جمع، به جای وحدت، به پراکندگی می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، به نقد ایده تصالح میان روش‌های ارسطو و افلاطون در باب علم الهی پرداخت. استاد فرزانه با استدلال‌های دقیق، نشان دادند که این تصالح، به دلیل فقدان اسناد معتبر، تفاوت‌های روش‌شناختی و تنوع آرای افلاطونیون و ارسطوییون، فاقد اساس علمی است. تمایز میان علم و عمل، ناممکن بودن جمع آرای این دو فیلسوف و پیچیدگی‌های تاریخی، ضرورت بازاندیشی در این تلاش‌ها را آشکار می‌سازد. این بخش، چونان پایه‌ای استوار، مبنای تحلیل‌های بعدی را فراهم می‌آورد.

بخش دوم: تفاوت‌های بنیادین دیدگاه‌های افلاطونی و ارسطویی در باب علم

دیدگاه افلاطونیون در باب مثل و رب‌النوع

افلاطونیون، علم الهی را به مثل و رب‌النوع‌ها وابسته می‌دانند: «أَفْلَاطُونِيُّونَ قَائِلُونَ بِالْمِثَالِ وَرَبِّ النَّوْعِ». این مثل، به‌عنوان موجودات خلقی و چهره‌های عقلانی موجودات ناسوتی، در عالم عقول یا ناسوت قرار دارند و با صور الهی، که در ذات حق‌اند، متفاوت‌اند. استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که رب‌النوع‌های افلاطونی نمی‌توانند صور الهی باشند، زیرا موجودات خلقی‌اند و در ظرف ذات الهی جای نمی‌گیرند.

درنگ: مثل و رب‌النوع‌های افلاطونی، به‌عنوان موجودات خلقی، نمی‌توانند با صور الهی، که ذاتی و غیرمخلوق‌اند، یکی شوند.

این تمایز، چونان خطی میان دو جهان متمایز، تفاوت میان فلسفه افلاطونی و حکمت متعالیه را آشکار می‌سازد و نشان می‌دهد که چگونه دیدگاه افلاطونیون با اصل تنزیه ذات الهی ناسازگار است.

دیدگاه ارسطوییون در باب علم

ارسطوییون، علم را به‌عنوان کیف و عرض در نظر می‌گیرند: «أَرِسْطُوِيُّونَ يَأْخُذُونَ الْعِلْمَ كَيْفًا وَعَرَضًا». این دیدگاه، علم الهی را به حال و محل وابسته می‌سازد و تغییر در آن را نفی می‌کند، زیرا پذیرش تغییر در علم الهی، به معنای پذیرش تغییر در ذات الهی است که با بساطت ذات ناسازگار است. استاد فرزانه این دیدگاه را نقد می‌کنند، زیرا نسبت دادن عرض به ذات الهی، ترکیب را به آن وارد می‌کند.

درنگ: دیدگاه ارسطوییون که علم را کیف و عرض می‌داند، با بساطت ذات الهی ناسازگار است، زیرا عرض، ترکیب را به ذات نسبت می‌دهد.

این نقد، چونان تیری است که به قلب دیدگاه مشائی نشانه می‌رود و نشان می‌دهد که چگونه این تفسیر، با اصول توحیدی در تعارض است.

تفاوت‌های بنیادین میان علم افلاطونی و ارسطویی

استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که تعریف علم در افلاطونیون و ارسطوییون کاملاً متمایز است: «تَعْرِيفُ الْعِلْمِ عِنْدَ أَفْلَاطُونِيُّونَ مُخْتَلِفٌ عَنْ تَعْرِيفِ أَرِسْطُوِيُّونَ». افلاطونیون علم را جوهر و منفصل می‌دانند، در حالی که ارسطوییون آن را عرض و متصل به ذات می‌گیرند. این تفاوت، ریشه در روش‌شناسی اشراقی افلاطونیون و برهانی ارسطوییون دارد.

درنگ: تفاوت بنیادین میان علم جوهرین و منفصل افلاطونیون و علم عرضی و متصل ارسطوییون، هرگونه جمع میان این دو دیدگاه را غیرممکن می‌سازد.

این تفاوت، چونان دو مسیر متمایز در باغ فلسفه، هر یک به سویی می‌روند و امکان همگرایی آن‌ها را به چالش می‌کشد.

نقد جمع صور الهی

استاد فرزانه نقد می‌کنند که صور الهی، که ملاصدرا برای جمع میان دیدگاه‌های افلاطونی و ارسطویی مطرح می‌کند، نمی‌توانند این دو نظام را یکی کنند: «صُورٌ إِلَهِيَّةٌ لَا تَجْمَعُ بَيْنَ هَذَيْنِ». این دو دیدگاه، مانند کم و کیف، ماهیتاً متمایزند و قابل جمع نیستند. صور الهی، به‌عنوان مفهومی متعالی، نمی‌توانند تفاوت‌های بنیادین این دو نظام را رفع کنند.

درنگ: صور الهی، به دلیل تفاوت ماهوی میان دیدگاه‌های افلاطونی و ارسطویی، نمی‌توانند این دو نظام را در باب علم الهی جمع کنند.

این نقد، چونان آینه‌ای است که ناسازگاری تلاش‌های ملاصدرا را عیان می‌سازد و ضرورت پای‌بندی به تمایزات فلسفی را یادآور می‌شود.

تمایز میان عرض ماهوی و مفهومی

استاد فرزانه به تمایز میان عرض ماهوی و مفهومی اشاره می‌فرمایند: «عَرَضٌ مَفْهُومِيٌّ غَيْرُ عَرَضٍ مَاهَوِيٍّ». اعراض ماهوی، مانند کم و کیف، متمایزند، اما عرض مفهومی، وحدت را در مفهوم حفظ می‌کند. این تمایز، در فلسفه مشائی ریشه دارد و تلاش برای جمع میان دیدگاه‌ها را به چالش می‌کشد.

درنگ: تمایز میان عرض ماهوی و مفهومی، نشان‌دهنده پیچیدگی‌های فلسفی در تبیین علم است و جمع میان دیدگاه‌های متمایز را دشوار می‌سازد.

این تمایز، چونان خطی دقیق، مرزهای میان مفاهیم فلسفی را ترسیم می‌کند و پژوهشگران را به دقت در تحلیل‌ها دعوت می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم این نوشتار، به بررسی تفاوت‌های بنیادین میان دیدگاه‌های افلاطونی و ارسطویی در باب علم پرداخت. افلاطونیون با تأکید بر مثل و رب‌النوع‌ها، علم را جوهرین و منفصل می‌دانند، در حالی که ارسطوییون آن را عرضی و متصل به ذات می‌گیرند. این تفاوت‌ها، همراه با نقد صور الهی و تمایز میان عرض ماهوی و مفهومی، نشان می‌دهد که جمع میان این دو نظام، به دلیل تفاوت‌های ماهوی و روش‌شناختی، ناممکن است. این بخش، چونان نقشه‌ای دقیق، مسیرهای متمایز این دو نظام را ترسیم می‌کند و ضرورت حفظ استقلال فلسفی را برجسته می‌سازد.

بخش سوم: نقد تلاش‌های فارابی و ملاصدرا برای تصالح

نقد تصالح فارابی

استاد فرزانه به تلاش فارابی برای جمع میان ارسطو و افلاطون در کتاب «ارتکاب رأی الحکیمین» اشاره می‌فرمایند و آن را ناکام می‌دانند: «أَبُو نَصْرٍ الْفَارَابِي قَدْ خَابَ فِي جَمْعِ هَذَيْنِ الْمَذْهَبَيْنِ». فارابی، اگرچه تلاش کرد این دو نظام را هماهنگ سازد، نتوانست تفاوت‌های بنیادین را رفع کند، زیرا این دو نظام، در روش و محتوا، کاملاً متمایزند.

درنگ: تلاش فارابی برای جمع میان ارسطو و افلاطون، به دلیل تفاوت‌های بنیادین این دو نظام، ناکام ماند و فاقد ملاك علمی است.

این نقد، چونان مشعلی است که تاریکی‌های تلاش‌های تاریخی برای تصالح را روشن می‌کند و ناکامی این کوشش‌ها را آشکار می‌سازد.

نقد ملاصدرا بر صور افلاطونی

ملاصدرا در جلد ششم، صفحه ۲۳۴ اسفار، صور افلاطونی را به صور الهی بازمی‌گرداند: «فَإِذَا رَجَعَ الْأَمْرُ… إِلَى أَنْ لَا تَكُونَ أُمُورًا خَارِجَةً عَنْ صَقْعِ الرُّبُوبِيَّةِ». استاد فرزانه این دیدگاه را نقد می‌کنند، زیرا با آرای افلاطون، که مثل را موجودات خارجی و مستقل می‌داند، ناسازگار است. ملاصدرا بدون ارائه سند، ادعا می‌کند که اتباع افلاطون آرای او را تحریف کرده‌اند.

درنگ: تفسیر ملاصدرا از صور افلاطونی به‌عنوان صور الهی، با دیدگاه افلاطون ناسازگار است و فاقد سند معتبر است.

این نقد، چونان آینه‌ای است که تحریف ملاصدرا را عیان می‌سازد و ضرورت استناد به منابع معتبر را یادآور می‌شود.

نقد استدلال ملاصدرا بر وحدت آرای ارسطو و افلاطون

ملاصدرا استدلال می‌کند که ارسطو و افلاطون، به دلیل بزرگی، دیدگاه یکسانی در باب علم داشته‌اند: «ظَنُّ بَعْضِ الْكُبَرَاءِ الْمُتَقَدِّمِينَ أَنَّ رَأْيَ أَفْلَاطُونَ وَأَرِسْطُو فِي بَابِ الْعِلْمِ شَيْءٌ وَاحِدٌ». استاد فرزانه این استدلال را فاقد دلیل می‌دانند، زیرا استناد به بزرگی، بدون شواهد فلسفی، با روش علمی سازگار نیست.

درنگ: استدلال ملاصدرا بر وحدت آرای ارسطو و افلاطون، به دلیل فقدان شواهد فلسفی، فاقد اعتبار علمی است.

این نقد، چونان زنگ خطری است که ضعف روش‌شناختی ملاصدرا را گوشزد می‌کند و پژوهشگران را به استدلال‌های مستند دعوت می‌کند.

نقد نسبت دادن سوءفهم به ناقلین

ملاصدرا سوءفهم آرای ارسطو و افلاطون را به ناقلین و مفسرین نسبت می‌دهد: «الْخَلَلُ نَشَأَ مِنْ تَعْرِيفَاتِ النَّاقِلِينَ وَالْمُفَسِّرِينَ». استاد فرزانه این ادعا را بی‌اساس می‌دانند، زیرا بدون ارائه شواهد، نمی‌توان ناقلین را متهم به سوءفهم کرد.

درنگ: نسبت دادن سوءفهم به ناقلین، بدون شواهد معتبر، با روش فلسفی سازگار نیست و فاقد اعتبار است.

این نقد، چونان کلیدی است که قفل ادعاهای بی‌اساس را می‌گشاید و ضرورت استناد به اسناد معتبر را برجسته می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم این نوشتار، به نقد تلاش‌های فارابی و ملاصدرا برای تصالح میان ارسطو و افلاطون پرداخت. استاد فرزانه با استدلال‌های دقیق، نشان دادند که این تلاش‌ها، به دلیل فقدان اسناد معتبر، تفاوت‌های بنیادین روش‌شناختی و استدلال‌های ضعیف، ناکام مانده‌اند. نقد تفسیر ملاصدرا از صور افلاطونی و نسبت دادن سوءفهم به ناقلین، ضرورت پای‌بندی به روش‌های علمی و استناد به شواهد را آشکار می‌سازد. این بخش، چونان پلی است که ناکامی‌های تاریخی را به پژوهش‌های آینده پیوند می‌دهد.

بخش چهارم: ماهیت علم الهی و چالش‌های آن

علم الهی به‌عنوان ظهورات نفسی

استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که علم، به‌ویژه علم الهی، صورت یا قالب ندارد: «الْعِلْمُ لَيْسَ صُورَةً… ظُهُورَاتٌ نَفْسِيَّةٌ». علم الهی، نوریت و مجرد است و کثرت ندارد. این دیدگاه، علم را به‌عنوان فعلیت ذاتی و ظهور نفسی تبیین می‌کند که با حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد.

درنگ: علم الهی، به‌عنوان ظهورات نفسی، فاقد صورت و قالب است و به‌عنوان فعلیت ذاتی، با بساطت الهی سازگار است.

این دیدگاه، چونان دریایی بی‌کران، علم الهی را از هرگونه محدودیت و ترکیب مبرا می‌داند و آن را به نور وجود پیوند می‌زند.

لایتناهی بودن علم الهی

استاد فرزانه به لایتناهی بودن علم الهی اشاره می‌فرمایند: «عِلْمُ حَقٍّ تَعَالَى لَا يَتَنَاهَى». این علم، بدون صورت و کثرت، به ذات، صفات و موجودات احاطه دارد و با اصل بساطت و احاطه الهی هم‌خوانی دارد.

درنگ: علم الهی، به دلیل لایتناهی بودن و فقدان صورت و کثرت، با توحید ذاتی و احاطه الهی سازگار است.

این ویژگی، چونان آفتابی بی‌غروب، علم الهی را در اوج تنزیه و بساطت قرار می‌دهد و آن را از هرگونه محدودیت مبرا می‌سازد.

نقد ضرورت تصالح در باب علم الهی

استاد فرزانه تأکید می‌فرمایند که تصالح در باب علم الهی لازم نیست: «لَا حَاجَةَ إِلَى تَصَالُحٍ فِي بَابِ الْعِلْمِ». هر فیلسوف دیدگاه خود را دارد و جمع این دیدگاه‌ها، ملاك علمی ندارد. علم، به دنبال حقیقت است و نیازی به هماهنگی مصنوعی ندارد.

درنگ: علم الهی، به دلیل ماهیت حقیقت‌جویانه‌اش، نیازی به تصالح میان دیدگاه‌های متمایز ندارد.

این نقد، چونان مشعلی است که مسیر حقیقت‌جویی را روشن می‌کند و پژوهشگران را به استقلال فکری دعوت می‌نماید.

چالش علم اجمالی و تفصیلی

استاد فرزانه به بحث علم اجمالی و تفصیلی در علم الهی اشاره می‌فرمایند: «بَعْضٌ يَقُولُونَ عِلْمٌ أَجْمَالِيٌّ… بَعْضٌ يَقُولُونَ عِلْمٌ تَفْصِيلِيٌّ». علم اجمالی، کثرت را نفی می‌کند، اما تفصیل را حذف می‌کند، و علم تفصیلی، کثرت را به ذات الهی نسبت می‌دهد. ملاصدرا دیدگاه اجمال فی عین التفصیل را مطرح می‌کند: «أَجْمَالٌ فِي عَيْنِ التَّفْصِيلِ».

درنگ: دیدگاه اجمال فی عین التفصیل ملاصدرا، تلاشی برای حل تناقض میان علم اجمالی و تفصیلی است، اما با چالش‌های فلسفی مواجه است.

این بحث، چونان دو راهی در مسیر فلسفه، فیلسوفان را به تأمل در پیچیدگی‌های علم الهی وامی‌دارد.

چالش علم ثابت و مخلوقات متغیر

استاد فرزانه به چالش علم ثابت الهی و مخلوقات متغیر اشاره می‌فرمایند: «عِلْمٌ ثَابِتٌ… مَخْلُوقَاتٌ مُتَغَيِّرَةٌ». این تناقض، تبیین علم الهی را دشوار می‌سازد، زیرا علم الهی باید به متغیرات احاطه داشته باشد، بدون آنکه متغیر شود.

درنگ: چالش علم ثابت الهی و مخلوقات متغیر، یکی از دشوارترین مسائل شناخت‌شناسی الهی است که تبیین آن نیازمند تأمل عمیق است.

این چالش، چونان صخره‌ای در مسیر رودخانه فلسفه، پژوهشگران را به یافتن راه‌هایی برای تبیین این تناقض دعوت می‌کند.

خودشناسی و شناخت علم الهی

استاد فرزانه با استناد به حدیث شریف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ [مطلب حذف شد] : «هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت»)، خودشناسی را راه شناخت علم الهی می‌دانند. علم انسانی، به‌عنوان جلوه‌ای از علم الهی، می‌تواند مبنایی برای فهم آن باشد.

درنگ: حدیث «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» خودشناسی را به‌عنوان کلیدی برای فهم علم الهی معرفی می‌کند.

این دیدگاه، چونان دریچه‌ای به سوی حقیقت، علم الهی را از طریق خودشناسی روشن می‌سازد و پژوهشگران را به تأمل در نفس دعوت می‌کند.

نقد علم اجمالی قبل و بعد از خلقت

استاد فرزانه به مشکل علم اجمالی قبل و بعد از خلقت اشاره می‌فرمایند: «قَبْلَ الْإِيجَادِ عِلْمٌ أَجْمَالِيٌّ… بَعْدَ الْإِيجَادِ مَاذَا؟». اگر علم الهی قبل از خلقت اجمالی باشد، پس از خلقت چه وضعیتی دارد؟ علم اجمالی نمی‌تواند تغییرات مخلوقات را تبیین کند، و علم تفصیلی، کثرت را به ذات الهی نسبت می‌دهد.

درنگ: علم اجمالی، به دلیل ناتوانی در تبیین تغییرات مخلوقات، و علم تفصیلی، به دلیل نسبت دادن کثرت به ذات الهی، با چالش‌های فلسفی مواجه‌اند.

این نقد، چونان زنگ خطری است که پیچیدگی‌های مسئله علم الهی را گوشزد می‌کند و پژوهشگران را به تأمل عمیق‌تر دعوت می‌نماید.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم این نوشتار، به بررسی ماهیت علم الهی و چالش‌های آن پرداخت. استاد فرزانه با تأکید بر ظهورات نفسی، لایتناهی بودن علم الهی و خودشناسی به‌عنوان راه شناخت آن، دیدگاه‌های عمیقی ارائه کردند. نقد علم اجمالی و تفصیلی، و چالش علم ثابت و مخلوقات متغیر، پیچیدگی‌های شناخت‌شناسی الهی را آشکار می‌سازد. این بخش، چونان دریچه‌ای به سوی حقیقت، پژوهشگران را به تأمل در ماهیت علم الهی و راه‌های فهم آن دعوت می‌کند.

نتیجه‌گیری

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۲۴۹ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقد ایده تصالح میان روش‌های ارسطو و افلاطون در باب علم الهی پرداخت. استاد فرزانه با استدلال‌های دقیق، نشان دادند که این تصالح، به دلیل فقدان اسناد معتبر، تفاوت‌های بنیادین روش‌شناختی و تنوع آرای افلاطونیون و ارسطوییون، فاقد اساس علمی است. دیدگاه افلاطونیون با تأکید بر مثل و رب‌النوع‌ها، و ارسطوییون با تفسیر علم به‌عنوان کیف و عرض، دو نظام متمایز ارائه کرده‌اند که صور الهی ملاصدرا نمی‌توانند آن‌ها را جمع کنند. تلاش‌های فارابی و ملاصدرا برای تصالح، به دلیل ضعف‌های استدلالی و فقدان شواهد، ناکام مانده‌اند.

بحث علم اجمالی و تفصیلی، و دیدگاه ملاصدرا در باب اجمال فی عین التفصیل، تلاشی برای حل چالش‌های علم الهی است، اما با پرسش‌هایی در مورد تبیین علم ثابت به مخلوقات متغیر مواجه است. حدیث شریف «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ [مطلب حذف شد] : «هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت») راهی برای فهم علم الهی از طریق خودشناسی ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی