متن درس
شناختشناسی نور علم: کاوشی در حقیقت علم الهی و انسانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۲۵۶)
مقدمه: درآمدی بر حقیقت علم نوری
شناختشناسی علم الهی و انسانی، چونان دریچهای به سوی فهم ژرفای هستی، در فلسفه اسلامی جایگاهی بس والا دارد. درسگفتار شماره ۲۵۶ از مجموعه درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، ارائهشده در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۷۹، به کاوش در حقیقت علم الهی و انسانی از منظر فلسفه اشراقی شیخ سهروردی و حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی میپردازد. این درسگفتار، با تکیه بر مفهوم علم نوری، به تبیین اشراقی بودن علم الهی و انسانی پرداخته و با نقد دیدگاههای مشائی، بهویژه آرای ابنسینا، و تحلیل استدلالهای منطقی، راه را برای فهمی عمیقتر از نسبت علم با ذات الهی و نفس انسانی هموار میسازد.
بخش اول: علم نوری در فلسفه اشراق
علم الهی بهمثابه تلألؤ نوری
شیخ اشراق، سهروردی، علم الهی را بهسان نوری بیکران توصیف میکند که بر تمامی مراتب هستی تلألؤ دارد. این علم، نزول ذاتی حقتعالی است که پیش از خلقت و پس از آن، به اعیان ثابته و همه موجودات تعلق میگیرد. علم الهی، چونان خورشیدی که پرتوهایش همه کائنات را در بر میگیرد، از محدودیتهای زمانی و مکانی مبراست و به تمامی مخلوقات، از مجردات تا اجسام، احاطه دارد.
درنگ: علم الهی، چونان نوری که از ذات حق ساطع میشود، ظهور اشراقی بر تمام هستی دارد و به اعیان ثابته و موجودات، پیش و پس از خلقت، تعلق میگیرد. این تلألؤ، ذاتی و قهری است و هیچ مانعی آن را محدود نمیسازد.
این دیدگاه، چونان آیینهای که جلوههای ذات الهی را بازمیتاباند، بر جامعیت و قهاریت علم الهی تأکید دارد. علم الهی، به دلیل نوریت ذاتی، نیازی به واسطه یا صور مرتسمه ندارد و همه مراتب وجودی را در بر میگیرد.
اشراقی بودن علم انسانی
شیخ اشراق، علم انسانی را نیز اشراقی میداند و معتقد است که از حیث محتوا، با علم الهی وحدت دارد. با این حال، علم انسانی زائد بر ذات انسان است، زیرا انسان ممکن است فردا علمی جدید کسب کند، در حالی که علم الهی، به دلیل فقدان تازگی یا کهنگی، عین ذات حق است.
درنگ: علم انسانی، چونان شعاعی از نور علم الهی، از حیث ماهیت اشراقی است، اما به دلیل زائد بودن بر ذات انسان، با علم الهی که عین ذات حق است، متمایز میشود.
این تمایز، چونان خطی که مرز میان وجود ممکن و واجب را ترسیم میکند، بر تفاوت در نحوه تعلق علم به ذات دلالت دارد. علم انسانی، به دلیل وابستگی به قوه و امکان، متغیر است، در حالی که علم الهی، به دلیل بساطت و فعلیت کامل، ثابت و ذاتی است.
نفس انسانی و نوریت آن
نفس انسانی، به دلیل نوریت ذاتی، از خود و قوای خویش غایب نیست. صور متمثله در قوای نفس، مانند دست و پا یا سایر اعضا، مانع علم نفس به خود یا قوا نمیشوند. حتی جسم و بدن، چونان حجابی که نتواند نور را بازدارد، مانع آگاهی نفس به مراتب و قوای آن نیستند. نفس، بهسان نوری که در همه جوانب تأثیر میگذارد، در قوا، بدن و حتی لباس خویش اثر میکند.
درنگ: نفس انسانی، چونان نوری که از ذات خویش ساطع میشود، از خود و قوای خویش آگاه است و هیچ حجاب جسمانی نمیتواند این آگاهی را محدود سازد.
این نوریت، چونان جریانی زلال که در همه مراتب وجودی نفوذ میکند، نشاندهنده خودکار بودن نفس و استقلال آن از موانع مادی است.
جمعبندی بخش اول
فلسفه اشراقی شیخ سهروردی، علم الهی را بهسان نوری بیکران توصیف میکند که بر همه هستی تلألؤ دارد و علم انسانی را نیز اشراقی، اما زائد بر ذات میداند. نفس انسانی، به دلیل نوریت، از خود و قوای خویش آگاه است و این آگاهی، با موانع جسمانی محدود نمیشود. این دیدگاه، چونان پلی که فلسفه اشراقی را به حکمت متعالیه پیوند میدهد، راه را برای تبیین دقیقتر علم الهی و انسانی هموار میسازد.
بخش دوم: بساطت علم الهی و نقدهای ملاصدرا
علم الهی و عدم زائد بودن
علم الهی، به دلیل ذاتی بودن، زائد بر ذات حق نیست. همانگونه که علم حق به ذاتش زائد نیست، علم او به اشیاء نیز زائد بر اضافه اشراقی به اشیاء نیست. این علم، به صرف ظرف ابداع، همه موجودات را در بر میگیرد و نیازی به صور مرتسمه یا واسطه ندارد.
درنگ: علم الهی، چونان جریانی که از چشمه ذات حق جاری میشود، زائد بر ذات یا اشیاء نیست و به صرف اضافه ابداعی، همه مراتب وجودی را در بر میگیرد.
این بساطت، چونان گوهر یکتایی که کثرت را در خود حل میکند، بر جامعیت و قهاریت علم الهی تأکید دارد.
نقد ابنسینا و صور مرتسمه
ملاصدرا، دیدگاه مشائی ابنسینا را که علم الهی را وابسته به صور مرتسمه میداند، نقد میکند. اگر علم الهی به صور مرتسمه وابسته باشد، خداوند هم قابل و هم فاعل خواهد بود، که با بساطت ذات الهی ناسازگار است. علم الهی، به نور ذاتی وابسته است و نیازی به صور زائد ندارد.
درنگ: علم الهی، چونان نوری که از ذات حق ساطع میشود، از صور مرتسمه و انفعال مبراست و با بساطت ذات الهی سازگار است.
این نقد، چونان تیغی که پردههای توهم را میدرد، برتری دیدگاه اشراقی و حکمت متعالیه را بر فلسفه مشائی نشان میدهد.
نقد ملاصدرا بر شیخ اشراق
ملاصدرا، با وجود احترام به شیخ اشراق، معتقد است که دیدگاه او درباره علم نوری نیاز به اصلاح دارد. او با تأکید بر وحدت وجود و علم حضوری، کوشیده است تا اشکالات دیدگاه اشراقی را برطرف کند.
درنگ: ملاصدرا، چونان معماری که بنای فلسفه اشراقی را تکمیل میکند، با تأکید بر علم حضوری و وحدت وجود، دیدگاه شیخ اشراق را اصلاح مینماید.
این نقد، چونان نوری که تاریکیهای فلسفی را روشن میسازد، نشاندهنده تلاش ملاصدرا برای ارائه تبیینی جامعتر از علم الهی است.
جمعبندی بخش دوم
علم الهی، به دلیل ذاتی بودن، زائد بر ذات یا اشیاء نیست و به صرف اضافه ابداعی، همه مراتب وجودی را در بر میگیرد. نقد ملاصدرا بر ابنسینا و شیخ اشراق، برتری دیدگاه حکمت متعالیه را در تبیین بساطت و جامعیت علم الهی نشان میدهد. این بخش، چونان پلی که از فلسفه اشراقی به حکمت متعالیه گذر میکند، بر اهمیت علم حضوری و وحدت وجود تأکید دارد.
بخش سوم: فیض الهی و اشراق نفس انسانی
دوضلعی بودن حق و سهضلعی بودن انسان
انسان، به دلیل وجود امکان، وجوب و امتناع، سهضلعی است، در حالی که حقتعالی، به دلیل فقدان امکان، دوضلعی است: هرچه محال نیست، واجب است. این تمایز، بر فعلیت کامل و عدم قوه در ذات الهی دلالت دارد.
درنگ: حقتعالی، چونان وجودی که فاقد قوه و امکان است، دوضلعی است و هر کمالی که محال نیست، در او واجب است، در حالی که انسان، به دلیل وجود امکان، سهضلعی و متغیر است.
این تمایز، چونان خطی که مرز میان وجود واجب و ممکن را مشخص میکند، بر کمال مطلق ذات الهی تأکید دارد.
فیض الهی و اشراق مداوم
فیض الهی، چونان بارانی که بیوقفه بر عالم میبارد، مداوم است و همه مراتب وجودی را در بر میگیرد. نفس انسانی نیز، بهسان موجودی نوری، دائماً اشراق میکند، حتی در خواب یا غفلت. تفاوت انسانها در دریافت این فیض، به جاذبه و ماسکه آنها بستگی دارد.
درنگ: فیض الهی، چونان جریانی زلال که عالم را سیراب میکند، مداوم است و نفس انسانی، بهسان آیینهای که این فیض را بازمیتاباند، دائماً در حال اشراق است. تفاوت در دریافت، به ظرفیت جاذبه و ماسکه انسان بستگی دارد.
این شباهت، چونان رشتهای که نفس انسانی را به فیض الهی پیوند میدهد، بر فعالیت مداوم نفس و استقلال آن از محدودیتهای مادی تأکید دارد.
آیه قرآنی و جامعیت علم الهی
قرآن کریم در آیه لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي [مطلب حذف شد] : «هیچ ذرهای در آسمانها و زمین از او پنهان نیست»، بر جامعیت علم الهی تأکید دارد. این علم، هیچ جزئی را از قلمرو خود خارج نمیکند.
درنگ: آیه لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ، چونان نوری که تاریکیهای جهل را میزداید، بر شمول علم الهی بر همه مراتب وجودی دلالت دارد.
این آیه، چونان گواهی الهی بر جامعیت علم حق، برتری علم نوری را بر هرگونه محدودیت تأیید میکند.
نفس و ریزش مداوم
نفس انسانی، مانند زرگری که طلا را ریخته و جمع میکند، دائماً در حال ریزش و فعالیت است. آنچه انسان از دست میدهد، به دلیل ضعف جاذبه و ماسکه است، نه به دلیل فقدان فیض.
درنگ: نفس انسانی، چونان زرگری که طلای وجود را میریزد، دائماً فعال است. ضعف در دریافت فیض، نتیجه غفلت یا ناتوانی قوای انسانی است.
این تمثیل، چونان آیینهای که فعالیت مداوم نفس را بازمیتاباند، بر شباهت نفس با فیض الهی تأکید دارد.
جمعبندی بخش سوم
فیض الهی و اشراق نفس انسانی، چونان دو جریان همسو، مداوم و لایتناهیاند. تفاوت انسانها در دریافت این فیض، به جاذبه و ماسکه آنها بستگی دارد. آیه قرآنی لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ بر جامعیت علم الهی تأکید دارد و نفس انسانی، بهسان زرگری که طلای وجود را میریزد، دائماً فعال است. این بخش، بر شباهت میان فیض الهی و اشراق نفس تأکید میکند.
بخش چهارم: مسئولیت انسانی و حسابرسی الهی
روز قیامت و کتاب اعمال
قرآن کریم در آیه اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ [مطلب حذف شد] : «کتابت را بخوان، کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی»، بر مسئولیت انسان در قبال فیض الهی تأکید دارد. انسان در روز قیامت، با کتاب اعمال خویش مواجه میشود و مسئول ریزشها و ضعفهای خود است.
درنگ: آیه اقْرَأْ كِتَابَكَ، چونان آینهای که اعمال انسان را بازمیتاباند، بر مسئولیت او در قبال فیضهای دریافتی تأکید دارد.
این آیه، چونان سندی الهی، بر ضرورت پاسخگویی انسان در برابر فیضهای بیکران حق تأکید دارد.
اسراف در فیض الهی
انسان، به دلیل ضعف در جاذبه و ماسکه، فیض الهی را اسراف میکند. این اسراف، مانند اسهال علمی یا عملی، نتیجه عدم دریافت صحیح فیض است. برخی انسانها، با وجود دریافت فیض فراوان، به دلیل ناتوانی در حفظ آن، ناکام میمانند.
درنگ: اسراف در فیض الهی، چونان ریختن گوهرهای گرانبها زیر پای غفلت، نتیجه ضعف در جاذبه و ماسکه انسان است.
این تمثیل، چونان هشداری که انسان را به هوشیاری فرا میخواند، بر اهمیت حفظ فیض الهی تأکید دارد.
تفاوت استعدادهای انسانی
استعدادهای انسانی در دریافت فیض متفاوت است. برخی با دریافت اندک، به کمالات میرسند، در حالی که دیگران با وجود دریافت فراوان، به دلیل ضعف در جاذبه و ماسکه، ناکام میمانند.
درنگ: تفاوت استعدادهای انسانی، چونان خاکهای متفاوت که باران یکسان را به گونههای مختلف جذب میکنند، نتیجه تفاوت در جاذبه و ماسکه است.
این تفاوت، چونان تنوع در باغهای وجود، بر نقش ظرفیتهای انسانی در دریافت فیض تأکید دارد.
دعا و مسئولیت انسانی
دعا، اگرچه درخواست هدایت است، اما میتواند خطرناک باشد، زیرا خداوند فیض را عطا میکند و انسان مسئول استفاده از آن است. دعا، تعهدی به دریافت و حفظ فیض به همراه دارد.
درنگ: دعا، چونان کلیدی که درهای فیض الهی را میگشاید، تعهدی به حفظ و استفاده از این فیض به همراه دارد.
این دیدگاه، چونان هشداری که انسان را به مسئولیتپذیری فرا میخواند، بر اهمیت استفاده صحیح از فیض الهی تأکید دارد.
جمعبندی بخش چهارم
انسان در روز قیامت، با کتاب اعمال خویش مواجه میشود و مسئول اسراف در فیض الهی است. تفاوت در استعدادهای انسانی، نتیجه تفاوت در جاذبه و ماسکه است. دعا، تعهدی به دریافت و حفظ فیض به همراه دارد. این بخش، بر مسئولیت انسان در برابر فیض الهی و اهمیت حفظ آن تأکید دارد.
بخش پنجم: حکمت نظری و تحول در فلسفه اسلامی
اهمیت حکمت نظری
حکمت نظری، مقدم بر حکمت عملی است، زیرا فهم حقیقت علم و نحوه ادراک الهی، پیشنیاز عمل صالح است. بدون فهم درست، عمل دچار تردید و ضعف میشود.
درنگ: حکمت نظری، چونان پایهای که بنای عمل صالح را استوار میسازد، مقدم بر حکمت عملی است و فهم حقیقت علم را ممکن میسازد.
این اولویت، چونان نوری که مسیر عمل را روشن میکند، بر اهمیت معرفتشناسی در فلسفه اسلامی تأکید دارد.
مقایسه با خواجه نصیر و ابنسینا
ملاصدرا و شیخ اشراق، در مقایسه با خواجه نصیر و ابنسینا، دیدگاههای متفاوتی ارائه میدهند. خواجه نصیر، بهعنوان فیلسوفی جامع، از ابنسینا به سمت شیخ اشراق گرایش یافت و این تحول، نشاندهنده تکامل فلسفه اسلامی است.
درنگ: گرایش خواجه نصیر به شیخ اشراق، چونان گامی در مسیر تکامل فلسفه اسلامی، از مشائی به اشراقی و سپس حکمت متعالیه، نشاندهنده تحول در اندیشه فلسفی است.
این تحول، چونان جریانی که از سرچشمههای گوناگون به سوی دریای حکمت متعالیه روان است، بر پویایی فلسفه اسلامی تأکید دارد.
عدم تکثر ذات با کثرت اشراقات
تعدد اضافات اشراقی، تکثر در ذات الهی ایجاد نمیکند و تغییری در ذات به وجود نمیآورد. ذات واحد، افعال لایتناهی دارد و کثرت اشراقات، به وحدت ذات خللی وارد نمیکند.
درنگ: ذات الهی، چونان گوهر یکتایی که کثرت اشراقات را در خود حل میکند، با تعدد اضافات متکثر نمیشود و وحدت آن حفظ میگردد.
این دیدگاه، چونان آیینهای که وحدت ذات را در برابر کثرت اشراقات بازمیتاباند، بر بساطت علم الهی تأکید دارد.
جمعبندی بخش پنجم
حکمت نظری، بهعنوان پایهای برای عمل صالح، در فلسفه اسلامی جایگاهی والا دارد. گرایش خواجه نصیر به شیخ اشراق و تکامل فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه، نشاندهنده پویایی این سنت فکری است. عدم تکثر ذات با کثرت اشراقات، بر بساطت و جامعیت علم الهی تأکید دارد.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره ۲۵۶، چونان گوهری در صدف فلسفه اسلامی، به کاوش در حقیقت علم نوری الهی و انسانی پرداخته است. شیخ اشراق، علم الهی را تلألؤ نوری ذات حق میداند که همه مراتب وجودی را در بر میگیرد و علم انسانی را نیز اشراقی، اما زائد بر ذات میشمارد. ملاصدرا، با نقد دیدگاه مشائی ابنسینا و اصلاح دیدگاه اشراقی، بر بساطت و ذاتیت علم الهی تأکید میکند. فیض الهی و اشراق نفس انسانی، مداوم و لایتناهیاند، اما تفاوت در دریافت فیض، به جاذبه و ماسکه انسان بستگی دارد. آیات قرآنی لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ و اقْرَأْ كِتَابَكَ بر جامعیت علم الهی و مسئولیت انسان در قبال فیض دلالت دارند. این درسگفتار، با ترکیب مباحثه عقلی و شهود اشراقی، راه را برای فهمی عمیقتر از حقیقت علم و نسبت آن با ذات الهی و نفس انسانی هموار ساخته است.
با نظارت صادق خادمی