در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 257

متن درس





تحلیل فلسفی علم الهی: نقد دیدگاه اشراقی و تبیین فاعلیت بالعشق

تحلیل فلسفی علم الهی: نقد دیدگاه اشراقی و تبیین فاعلیت بالعشق

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۵۷)

دیباچه

علم الهی، چونان گوهری درخشان در قلب فلسفه اسلامی، از جمله مسائل بنیادینی است که ذهن فیلسوفان را به خود مشغول داشته و در پیچ و خم استدلال‌های منطقی و متافیزیکی، چالش‌هایی عمیق را فراروی اندیشمندان قرار داده است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۲۵۷ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه اشراقی شیخ سهروردی در باب علم الهی و ارائه بدیلی نوین مبتنی بر فاعلیت بالعشق می‌پردازد.

بخش نخست: پیشینه و اهمیت نقد ملاصدرا بر دیدگاه اشراقی

پیشینه فکری ملاصدرا و جدایی از اشراق

ملاصدرا، در آغاز مسیر فلسفی خویش، شیفته دیدگاه اشراقی شیخ سهروردی بود که علم الهی را به ظهور نورانی ذات حق بر موجودات تعریف می‌کند. این دیدگاه، با تأکید بر نور و تجلی، در نگاه نخست، جذابیتی بی‌مانند داشت، گویی نوری است که از ذات الهی بر کثرات عالم سایه می‌افکند. اما ملاصدرا، با تأمل عمیق و روش‌شناسی انتقادی خویش، اشکالات منطقی و فلسفی این قاعده را دریافت و از آن فاصله گرفت. این جدایی، نه از سر تعصب، بلکه از پیگیری حقیقت بود، چنان‌که چونان کاوشگری در جست‌وجوی گوهر معرفت، از مسیری به مسیر دیگر گام نهاد.

درنگ: جدایی ملاصدرا از دیدگاه اشراقی، نشان‌دهنده روش‌شناسی انتقادی او در پیگیری حقیقت و نقد دقیق قاعده اشراقی است.

اهمیت نقدهای ملاصدرا

نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه اشراقی، از آن‌رو که از تجربه شخصی او در پذیرش و سپس رد این دیدگاه سرچشمه گرفته، از استحکام و عمق ویژه‌ای برخوردار است. این نقدها، نه‌تنها اشکالات قاعده اشراقی را آشکار می‌سازد، بلکه زمینه‌ساز ارائه راه‌حلی نوین برای تبیین علم الهی می‌شود. این رویکرد، چونان تیغی است که پرده‌های ابهام را می‌درد و راه را برای فهم عمیق‌تر هموار می‌کند.

درنگ: نقدهای ملاصدرا، به دلیل ریشه در تجربه شخصی و استدلال‌های منطقی، از عمق و استحکام برخوردار بوده و راه را برای تبیین نوین علم الهی می‌گشاید.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، به معرفی پیشینه فکری ملاصدرا و اهمیت نقدهای او بر دیدگاه اشراقی پرداخت. جدایی او از قاعده اشراقی، نه از سر انکار، بلکه از پیگیری حقیقت بود و نقدهای او، با تکیه بر استدلال‌های منطقی، زمینه را برای بررسی دقیق‌تر مسئله علم الهی فراهم آورد. این مباحث، چونان پایه‌ای است که بنای تحلیل‌های بعدی بر آن استوار می‌گردد.

بخش دوم: طرح مسئله علم الهی و چالش‌های آن

پیچیدگی علم الهی

علم الهی، به‌عنوان یکی از صفات ذاتی خداوند، با بساطت و وحدت ذات الهی پیوندی ناگسستنی دارد. تبیین این علم، چونان گام نهادن در دریایی ژرف است که نیازمند شناخت دقیق ذات الهی و حل تناقض ظاهری میان وحدت ذات و کثرت معلومات است. اگر کسی ادعای شناخت حق را داشته باشد، باید علم حق را نیز بشناسد، و این، چالشی است که فیلسوفان را به تأمل وامی‌دارد.

درنگ: علم الهی، به دلیل پیوند با بساطت ذات الهی، یکی از پیچیده‌ترین مسائل فلسفه اسلامی است که نیازمند استدلال‌های دقیق و عمیق است.

استناد به اسفار اربعه

ملاصدرا در جلد ششم اسفار اربعه (صفحه ۲۵۶)، نقدهای خود را با عبارت «فنقول يرد عليها امور» آغاز کرده و اشکالات متعددی را بر دیدگاه اشراقی مطرح می‌کند. این استناد، چونان کلیدی است که درهای تحلیل فلسفی را می‌گشاید و مبنای بحث درس‌گفتار را تشکیل می‌دهد.

درنگ: استناد ملاصدرا به جلد ششم اسفار، نشان‌دهنده اتکای او به منابع معتبر و اصیل فلسفی در نقد دیدگاه اشراقی است.

استناد به آیات قرآن کریم

درس‌گفتار، با استناد به آیه «ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ» (جمعه: ۴)، دیدگاه شیخ اشراق و تأیید اولیه خواجه نصیرالدین طوسی را به [مطلب حذف شد] فضل خداست که به هر کس بخواهد عطا می‌کند.» اما ملاصدرا تأکید دارد که این فضل، به شیخ اشراق تعلق دارد، نه خواجه، هرچند با تفاوت‌هایی ظریف.

درنگ: استناد به آیه قرآن کریم، جایگاه والای شیخ اشراق را در دریافت فضل الهی نشان می‌دهد، اما ملاصدرا با تأکید بر تفاوت‌های ظریف، نقد خود را استوار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به طرح مسئله علم الهی و پیچیدگی‌های آن پرداخت. با تأکید بر پیوند علم الهی با بساطت ذات و استناد به اسفار اربعه و آیات قرآن کریم، مشخص شد که تبیین این علم، نیازمند بررسی دقیق استدلال‌های فلسفی است. این مباحث، زمینه را برای تحلیل نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه اشراقی فراهم می‌آورد.

بخش سوم: نقدهای ملاصدرا بر قاعده اشراقی

اشکال اول: ناسازگاری علم عنایی با اضافه اشراقیه

ملاصدرا اشکال می‌کند که قاعده اشراقی، که علم الهی را به ظهور نورانی ذات حق بر موجودات تعریف می‌کند، نمی‌تواند علم عنایی (علم پیش از خلقت) را تبیین کند. علم عنایی، که مبنای خلقت است، با بساطت ذات الهی پیوند دارد و نمی‌توان آن را به اضافه اشراقیه، که وابسته به موجودات خارجی است، نسبت داد. او می‌فرماید: «إنها تقتضي العناية الإلهية الصادقة على جميع الممكنات الدال عليها النظام العجيب والتركيب الفاضل». این اشکال، چونان تیری است که قلب ضعف دیدگاه اشراقی را نشانه می‌گیرد.

درنگ: علم عنایی، به‌عنوان آگاهی پیشینی الهی، با اضافه اشراقیه که وابسته به موجودات خارجی است، ناسازگار است.

مثال علم عنایی

برای تبیین علم عنایی، درس‌گفتار مثالی آورده است: اگر شخصی بر لبه پشت‌بامی بلند یا شاخه‌ای مرتفع ایستاده باشد، تصور افتادن (علم عنایی) خود علتی برای افتادن او می‌شود. این علم، نه معلول فعل، بلکه علّت آن است. این تمثیل، چونان آینه‌ای است که رابطه علّی میان علم و فعل را نمایان می‌سازد و نشان می‌دهد که علم عنایی، پیش از تحقق موجودات، در ذات الهی حاضر است.

درنگ: علم عنایی، به‌عنوان آگاهی پیشینی، علّت خلقت است و با دیدگاه اشراقی که علم را به ظهور نورانی بر موجودات وابسته می‌داند، هم‌خوانی ندارد.

نقد پاسخ‌های اشراقی

ملاصدرا پاسخ‌های اشراقی را که علم الهی را به نظام عالم و مفارقات عقلانی نسبت می‌دهند، ناکافی می‌داند. او معتقد است که این پاسخ‌ها، علم عنایی را به علم انفصالی (جدا از ذات) تبدیل می‌کنند، زیرا مفارقات عقلانی، خود مخلوق‌اند و نمی‌توانند مبنای علم ذاتی الهی باشند. این نقد، چونان صاعقه‌ای است که پایه‌های سست پاسخ‌های اشراقی را فرو می‌ریزد.

درنگ: نسبت دادن علم الهی به مفارقات عقلانی، آن را از علم اتصالی به علم انفصالی تبدیل می‌کند که با بساطت ذات الهی ناسازگار است.

رد تسلسل و دور

ملاصدرا تأکید دارد که تبیین علم الهی نمی‌تواند به تسلسل یا دور منجر شود. اگر نظام عالم به مفارقات و مفارقات به ذات الهی وابسته باشد، علم عنایی باید در ذات حق ریشه داشته باشد، نه در سلسله‌ای از علل خارجی. این استدلال، چونان دیواری است که راه تسلسل و دور را سد می‌کند.

درنگ: علم الهی، به دلیل بطلان تسلسل و دور، باید در ذات حق ریشه داشته باشد، نه در علل خارجی یا مفارقات عقلانی.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به بررسی نقدهای ملاصدرا بر قاعده اشراقی پرداخت. اشکال اصلی او، ناسازگاری علم عنایی با اضافه اشراقیه بود که نمی‌تواند علم پیشینی الهی را تبیین کند. پاسخ‌های اشراقی نیز، به دلیل تبدیل علم اتصالی به علم انفصالی و افتادن در دام تسلسل، ناکافی‌اند. این نقدها، زمینه را برای ارائه بدیلی نوین در بخش بعدی فراهم می‌آورد.

بخش چهارم: تبیین فاعلیت بالعشق به‌عنوان بدیل

پاسخ پیشنهادی به اشکال ملاصدرا

درس‌گفتار، برای پاسخ به اشکال ملاصدرا، دیدگاهی مبتنی بر وحدت وجود ارائه می‌دهد: احدیت الهی ظهور می‌یابد و به واحدیت، سپس به اعیان ثابته و نهایتاً به موجودات منجر می‌شود. این ظهورات، همه یک حقیقت‌اند و نیازی به اضافه اشراقیه ندارند. موجودات، چونان سایه‌های نور الهی، خود تجلیات ذات‌اند، نه متعلقات خارجی نور. این دیدگاه، چونان پلی است که علم عنایی را به ذات الهی متصل می‌کند.

درنگ: ظهورات احدیت، واحدیت و اعیان ثابته، همگی یک حقیقت‌اند و علم الهی را بدون نیاز به اضافه اشراقیه تبیین می‌کنند.

نقد دیدگاه اشراقی از منظر وحدت وجود

درس‌گفتار، دیدگاه اشراقی را به دلیل ایجاد تمایز میان نور حق و موجودات (عارض و معروض) نقد می‌کند. در فلسفه وحدت وجود، موجودات، تجلیات ذات الهی‌اند و هیچ جدایی میان آنها و حق وجود ندارد. این دیدگاه، چونان جریانی زلال است که هرگونه دوگانگی را از میان برمی‌دارد.

درنگ: در فلسفه وحدت وجود، موجودات، ظهورات ذات الهی‌اند و دیدگاه اشراقی با فرض نور عارضی، این وحدت را مخدوش می‌سازد.

علم عشقی به‌عنوان بدیل علم عنایی

درس‌گفتار، مفهوم علم عشقی را به‌عنوان بدیلی برای علم عنایی معرفی می‌کند. فاعلیت الهی، نه بالعنایه، بلکه بالعشق است. خلقت، ظهور عشقی ذات الهی است که از عشق به خود ناشی می‌شود و عاری از هرگونه غایت مادی یا معنوی است. این دیدگاه، چونان نسیمی است که پرده‌های غایت‌مندی را کنار می‌زند.

درنگ: علم عشقی، آگاهی ذاتی الهی است که از عشق به ذات ناشی شده و خلقت را به‌عنوان تجلی غیرارادی تبیین می‌کند.

نقد اشعار عرفانی

درس‌گفتار، بیت «من نکردم خلق تا سودی کنم / بلکه تا بر بندگان جودی کنم» را نقد می‌کند و تأکید دارد که خلقت، نه برای سود و نه برای جود است. جود، به معنای خودنمایی، با کمال الهی ناسازگار است، زیرا اعطا، گیرنده را خورد می‌کند، حتی اگر قصد اهداکننده خیر باشد. این نقد، چونان آتشی است که زنگارهای مفاهیم نادرست را می‌زداید.

درنگ: خلقت، نه برای سود و نه برای جود، بلکه ظهور عشقی ذات الهی است که عاری از هرگونه غایت‌مندی است.

فاعلیت بالعشق و رد اقسام دیگر

درس‌گفتار، فاعلیت الهی را بالعشق تعریف می‌کند و فاعلیت بالعنایه، بالرضا، بالتجلی و بالقصد را ناکافی می‌داند. عشق، مبنای خلقت است که هیچ غایتی جز تجلی ذات ندارد. این دیدگاه، چونان قله‌ای است که از دیگر اقسام فاعلیت فراتر می‌رود.

درنگ: فاعلیت بالعشق، خلقت را به‌عنوان ظهور غیرارادی و ذاتی الهی تبیین می‌کند و از اشکالات دیگر اقسام فاعلیت مصون است.

ایثار عشقی در برابر ایثار عقلانی

درس‌گفتار، با استناد به آیه «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (حشر: ۹)، ایثار [مطلب حذف شد] با وجود نیازمندی خود، دیگران را بر خویشتن مقدم می‌دارند.» ایثار عشقی، مانند بخشیدن انگشتر توسط امیرالمؤمنین (ع)، از عشق به ذات الهی ناشی می‌شود، در حالی که ایثار عقلانی، مبتنی بر محاسبات مادی است و ناکافی است.

درنگ: ایثار عشقی، از عشق به ذات الهی ناشی شده و با ایثار عقلانی، که مبتنی بر محاسبات مادی است، متفاوت است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با ارائه فاعلیت بالعشق به‌عنوان بدیلی برای علم عنایی، دیدگاه اشراقی را نقد کرد و خلقت را به‌عنوان ظهور عشقی ذات الهی تبیین نمود. نقد اشعار عرفانی و رد اقسام دیگر فاعلیت، همراه با تأکید بر ایثار عشقی، چارچوبی منسجم برای فهم علم و فاعلیت الهی ارائه داد.

بخش پنجم: عشق به‌عنوان حقیقت خلقت

عشق به‌عنوان مبنای وحدت

درس‌گفتار، عشق را مبنای وحدت میان حق و خلق معرفی می‌کند. در عشق، دوئیتی وجود ندارد و همه موجودات، ظهورات عشقی ذات الهی‌اند. این دیدگاه، چونان جریانی است که همه کثرات را در وحدت ذات الهی غرق می‌کند.

درنگ: عشق، به‌عنوان حقیقت وحدت‌بخش، همه موجودات را در ذات الهی متحد می‌کند و از دوگانگی عارض و معروض مبراست.

استناد به آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»

درس‌گفتار، با استناد به آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (فاتحه: ۵)، عبادت و استعانت را [مطلب حذف شد] تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.» این آیه، وحدت میان عابد و معبود را نشان می‌دهد و عبادت را تجلی عشقی ذات الهی تبیین می‌کند.

درنگ: عبادت و استعانت، ظهورات عشقی ذات الهی‌اند که در وحدت عابد و معبود متجلی می‌شوند.

عشق به‌عنوان حقیقت خلقت

درس‌گفتار، عشق را حقیقت خلقت معرفی می‌کند و همه موجودات را ظهورات عشقی حق می‌داند. خلقت، نه برای سود و نه برای جود، بلکه تجلی غیرارادی عشق الهی است. این دیدگاه، چونان دریایی است که همه موجودات را در امواج عشق الهی غوطه‌ور می‌سازد.

درنگ: عشق، حقیقت خلقت است و همه موجودات، ظهورات عشقی ذات الهی‌اند که عاری از هرگونه غایت‌مندی‌اند.

نقد مفاهیم خلقت و غایت‌مندی

درس‌گفتار، مفهوم خلقت را به‌عنوان ظهور عشقی بازتعریف می‌کند و هرگونه غایت‌مندی، مانند سود یا جود، را رد می‌کند. حتی مفهوم خلقت، اگر به معنای فعلی ارادی باشد، مورد نقد قرار می‌گیرد. خلقت، چونان تجلی خودبه‌خودی عشق الهی است که هیچ قصدی جز ظهور ذات ندارد.

درنگ: خلقت، ظهور عشقی ذات الهی است که عاری از هرگونه قصد یا غایت‌مندی است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تأکید بر عشق به‌عنوان حقیقت خلقت و مبنای وحدت، چارچوبی نوین برای فهم علم و فاعلیت الهی ارائه کرد. استناد به آیات قرآن کریم و نقد مفاهیم سنتی خلقت، این دیدگاه را تقویت کرد که همه موجودات، ظهورات عشقی ذات الهی‌اند.

نتیجه‌گیری نهایی

تحلیل علم الهی، به‌ویژه نقد دیدگاه اشراقی شیخ سهروردی توسط ملاصدرا، یکی از ژرف‌ترین مسائل فلسفه اسلامی است که در درس‌گفتار استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره با دقتی بی‌مانند بررسی شده است. ملاصدرا، با اشکال بر قاعده اشراقی که علم الهی را ظهور نورانی بر موجودات تعریف می‌کند، تأکید دارد که این دیدگاه نمی‌تواند علم عنایی را تبیین کند. او با استدلال‌های منطقی، نشان داد که علم الهی باید در ذات حق ریشه داشته باشد و وابستگی به موجودات خارجی یا مفارقات عقلانی، با بساطت ذات الهی ناسازگار است.

درس‌گفتار، با ارائه دیدگاه فاعلیت بالعشق، اشکالات ملاصدرا و شیخ اشراق را برطرف می‌کند. در این دیدگاه، خلقت به‌عنوان ظهور عشقی ذات الهی تبیین می‌شود که عاری از هرگونه غایت، مانند سود یا جود، است. عشق، به‌عنوان حقیقت وحدت‌بخش، همه موجودات را تجلیات ذات الهی می‌داند و علم الهی را آگاهی ذاتی و عشقی تعریف می‌کند. استناد به آیات قرآن کریم، مانند «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و «وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ»، این دیدگاه را تقویت می‌کند و عبادت و ایثار را ظهورات عشقی حق معرفی می‌نماید.

نقد اشعار عرفانی و رد مفاهیم سنتی مانند جود و اعطا، همراه با تأکید بر ایثار عشقی، چارچوبی منسجم برای فهم علم و فاعلیت الهی ارائه می‌دهد. این دیدگاه، نه‌تنها اشکالات دیدگاه اشراقی را برطرف می‌کند، بلکه از محدودیت‌های دیگر اقسام فاعلیت، مانند بالعنایه یا بالقصد، فراتر می‌رود. با این حال، این بحث همچنان نیازمند تأملات عمیق‌تر است تا رابطه میان وحدت ذات الهی و کثرت ظهورات به‌صورت کامل تبیین شود. این اثر، چونان گوهری در صدف فلسفه اسلامی، راه را برای پژوهش‌های آتی در شناخت‌شناسی و الهیات هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی