متن درس
وحدت وجود، حیات و شعور در فلسفه اسلامی: نقدی بر آرای ملاصدرا و تبیین دیدگاههای عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۶۸)
دیباچه
شناختشناسی فلسفی در سنت اسلامی، چونان اقیانوسی ژرف، اندیشمندان را به کاوش در اسرار وجود، حیات و شعور دعوت کرده است. درسگفتار شماره ۲۶۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تمرکز بر مسئله حیات و شعور در موجودات مادی، به بررسی آرای صدرالمتألهین شیرازی (ملاصدرا)، محییالدین ابنعربی و حاجی سبزواری میپردازد. این نوشتار، با بازنویسی فاخر و آکادمیک، تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای آن را در ساختاری منظم و علمی ارائه میدهد. هدف، تبیین دقیق و عمیق وحدت وجود، حیات و شعور در فلسفه اسلامی است، با تأکید بر نقد دیدگاه ملاصدرا مبنی بر میت بودن اجسام و دفاع حاجی سبزواری از حیات ذاتی ماده.
بخش نخست: پیشینه و زمینههای بحث حیات و شعور ماده
اختلاف آرای ملاصدرا و حاجی سبزواری
صدرالمتألهین شیرازی، در چارچوب حکمت متعالیه، اجسام را ظلمانی و فاقد حیات ذاتی میداند. این دیدگاه، که ریشه در فلسفه مشائی دارد، ماده را چونان سایهای تاریک و بیجان ترسیم میکند که فاقد شعور و حیات بالذات است. در مقابل، حاجی سبزواری، با گرایش عرفانی و با الهام از آرای محییالدین ابنعربی، ماده را برخوردار از حیات و شعور ذاتی میشمارد. این اختلاف، چونان دو مسیر متضاد در یک جنگل معرفتی، حکایت از تفاوتهای عمیق در مبانی فلسفی و عرفانی دارد.
درنگ: حاجی سبزواری، با رد دیدگاه ملاصدرا مبنی بر میت بودن اجسام، ماده را دارای حیات و شعور ذاتی میداند، که ریشه در عرفان نظری محییالدین دارد.
اهمیت نقد حاجی سبزواری
نقد حاجی سبزواری بر ملاصدرا، هرچند موجه، خود با چالشهایی مواجه است. او، با تأکید بر حیات ذاتی ماده، تلاش میکند ماده را از محدودیتهای معرفتی فلسفه مشائی رهایی بخشد، اما استدلالهایش نیازمند تدقیق و بررسی دقیقتر است. این نقد، چونان موجی است که صخرههای دیدگاه ملاصدرا را به چالش میکشد، اما خود در معرض طوفان پرسشهای فلسفی قرار دارد.
درنگ: نقد حاجی به ملاصدرا، هرچند درست، نیازمند تحلیل و تدقیق بیشتری است تا از اشکالات احتمالی مصون ماند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، به معرفی اختلاف بنیادین میان ملاصدرا و حاجی سبزواری در باب حیات و شعور ماده پرداخت. دیدگاه ملاصدرا، که ماده را میت و ظلمانی میداند، در برابر نگاه عرفانی حاجی قرار میگیرد که ماده را زنده و شعورمند میشمارد. این تقابل، زمینهساز بررسیهای عمیقتر در بخشهای بعدی است، گویی پایهای است که بنای معرفتشناسی فلسفی بر آن استوار میگردد.
بخش دوم: دیدگاه محییالدین ابنعربی و دفاع ملاصدرا
دو حیات در دیدگاه محییالدین
محییالدین ابنعربی، در چارچوب عرفان نظری، معتقد است که اجسام دارای دو نوع حیاتاند: حیات ذاتی، که مستقل و درونی است، و حیات عرضی، که وابسته به ارواح بوده و با انفصال روح قطع میشود. این دوگانگی، چونان دو بال پرندهای است که ماده را به سوی آسمان معرفت پرواز میدهد.
درنگ: محییالدین، با طرح دو حیات (ذاتی و عرضی)، ماده را برخوردار از حیات مستقل و وابسته میداند، که حیات عرضی با انفصال روح پایان مییابد.
دفاع ملاصدرا از محییالدین
ملاصدرا، در حاشیهای در جلد نهم اسفار (صفحه ۲۷۰)، از دیدگاه محییالدین در باب حیات ذاتی و روحی اجسام دفاع میکند. این دفاع، تلاشی است برای آشتی دادن حکمت متعالیه با عرفان نظری، اما ناسازگاریهای فلسفی آن را تضعیف میکند. گویی ملاصدرا، در میانه راه، میان دو دریای فلسفه و عرفان، به دنبال جزیرهای برای استقرار است.
درنگ: دفاع ملاصدرا از محییالدین، تلاشی برای پیوند حکمت متعالیه با عرفان است، اما با چالشهای فلسفی مواجه است.
ستایش حاجی سبزواری از محییالدین
حاجی سبزواری، دیدگاه محییالدین را تحقیقی بالغ میداند که شایسته نگارش با طلا است، نه مرکب. او معتقد است که حیات ذاتی اجسام، که محییالدین آن را حیات ساری مینامد، در همه موجودات جاری است. این ستایش، چونان گوهری است که درخشش عرفان محییالدین را در برابر فلسفه ملاصدرا برجسته میسازد.
درنگ: حاجی سبزواری، با ستایش از محییالدین، حیات ساری را بهعنوان حقیقتی ذاتی در همه موجودات تأیید میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، دیدگاه محییالدین در باب دو حیات (ذاتی و عرضی) را تبیین کرد و دفاع ملاصدرا از این دیدگاه را بررسی نمود. ستایش حاجی سبزواری از محییالدین، اهمیت عرفان نظری در فهم حیات ماده را نشان داد. این مباحث، زمینه را برای تحلیل وحدت شعور و حیات در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش سوم: وحدت شعور و حیات در موجودات
حیات ساری و وجود بسیط
محییالدین و حاجی سبزواری، حیات را با وجود بسیط یکی میدانند. حیات ساری، حقیقتی است که در همه موجودات، از جمله اجسام، جاری است. اجسام، نه صرفاً حامل حیات، بلکه خود ظهورات و تجلیات حیات ساریاند، گویی هر ذره ماده، چونان آیینهای است که نور حیات را بازمیتاباند.
درنگ: اجسام، ظهورات حیات ساریاند، نه صرفاً حامل آن، و حیات ساری با وجود بسیط یکی است.
وحدت شعور در موجودات
شعور، در همه موجودات، یک حقیقت واحد است که در مراتب مختلف شدت و ضعف مییابد، نه اینکه متعدد باشد. انسان، به دلیل قوت وجود، شعوری شکوفاتر دارد، در حالی که جسم، به دلیل ضعف وجود، شعوری محدودتر دارد. این وحدت، چونان نوری است که از یک فتیله واحد ساطع میشود، اما با بالا و پایین رفتن فتیله، شدت آن تغییر مییابد.
درنگ: شعور، یک حقیقت واحد است که در مراتب مختلف (جسم، نبات، حیوان، انسان) شدت و ضعف مییابد، نه اینکه متعدد باشد.
مثال فتیله چراغ
درسگفتار، با مثال فتیله چراغ، وحدت شعور را ملموس میسازد: نور فتیله، یک حقیقت واحد است که با بالا و پایین رفتن فتیله، شدت و ضعف مییابد. شعور موجودات نیز، چونان این نور، یک حقیقت متصل است که در مراتب مختلف ظهور مییابد، نه اینکه متعدد باشد.
درنگ: شعور، مانند نور فتیله چراغ، یک حقیقت واحد است که با شدت و ضعف در مراتب مختلف ظهور مییابد.
شعور الهی و مراتب آن
شعور الهی، به دلیل وسعت وجودی، اطلاقی است و همه مراتب شعور را در بر میگیرد. شعور مخلوقات، جلوهای از این شعور الهی است که در مراتب مختلف، از جسم تا انسان، ظهور مییابد. گویی شعور الهی، چونان خورشیدی است که همه موجودات را در پرتو خود روشن میسازد.
درنگ: شعور الهی، اطلاقی است و شعور مخلوقات، جلوهای از آن در مراتب مختلف وجودی است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین وحدت شعور و حیات، نشان داد که همه موجودات، از جسم تا انسان، دارای یک حقیقت شعوری و حیاتیاند که در مراتب مختلف شدت و ضعف مییابد. مثال فتیله چراغ، این وحدت را ملموس ساخت و شعور الهی را مبنای همه شعورها دانست. این دیدگاه، زمینه را برای نقد ملاصدرا و فلاسفه فراهم میآورد.
بخش چهارم: نقد دیدگاه ملاصدرا و فلاسفه
تناقض در آرای ملاصدرا
ملاصدرا، در حالی که کون بعد الکون (تجدد وجود) را پذیرفته، اجسام را فاسد و میت میداند. این تناقض، چونان شکافی در بنای فلسفی او، مورد تعجب حاجی سبزواری قرار گرفته است. حاجی، با استناد به حیات و تسبیح موجودات، این دیدگاه را رد میکند.
درنگ: ملاصدرا، با پذیرش کون بعد الکون، در تناقض با میت دانستن اجسام قرار میگیرد، که مورد نقد حاجی سبزواری است.
نقد فلاسفه و کون و فساد
فلاسفه، اجسام را حادث، داسره (متغیر) و فاسد میدانند. حاجی سبزواری، این دیدگاه را نادرست میشمارد و معتقد است که عالم، کون بعد الکون (تجدد) است، نه کون و فساد. تجدد، نشانه حیات و تازگی است، نه فساد و مرگ. گویی عالم، چونان جویباری است که پیوسته تازه میشود، نه آنکه در ورطه نیستی فرو میغلتد.
درنگ: عالم، کون بعد الکون است، نه کون و فساد؛ تجدد، نشانه حیات است، نه فساد و مرگ.
توجیه حاجی از فلاسفه
حاجی سبزواری، در تلاش برای توجیه آرای فلاسفه، میگوید که میت بودن جسم به فقدان حیات ملکوتی (روحی) بازمیگردد، نه حیات ذاتی. اما این توجیه، با عبارات صریح فلاسفه که تغییر و موت را ذاتی جسم میدانند، ناسازگار است. این تلاش، چونان پلی است که بر پایههای سست بنا شده و در برابر موج نقد فرو میریزد.
درنگ: توجیه حاجی از فلاسفه، که میت بودن جسم را به فقدان حیات روحی نسبت میدهد، با عبارات صریح فلاسفه ناسازگار است.
حیات و تسبیح موجودات
درسگفتار، با استناد به آیه «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ [مطلب حذف شد] آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند»، حیات و شعور همه موجودات، حتی اجسام، را تأیید میکند. این تسبیح، جلوهای از شعور ذاتی است که نیازی به ابزار یا ذهن انسانی ندارد.
درنگ: تسبیح موجودات، نشانه حیات و شعور ذاتی آنهاست، که با آیه قرآن کریم تأیید میشود.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد دیدگاه ملاصدرا و فلاسفه، نشان داد که ماده، برخلاف نظر آنها، دارای حیات و شعور ذاتی است. توجیه حاجی سبزواری از فلاسفه، هرچند تلاشی برای آشتی دادن دیدگاهها، با عبارات صریح آنها ناسازگار است. استناد به قرآن کریم، حیات و تسبیح موجودات را تأیید کرد و زمینه را برای تبیین وحدت وجودی فراهم آورد.
بخش پنجم: وحدت وجودی انسان و مراتب شعور
وحدت وجودی انسان
انسان، مجموعهای انضمامی از جسم، نبات، حیوان و نطق نیست، بلکه یک حقیقت واحد است که مراتب مختلف در آن هضم شدهاند. این وحدت، چونان جریانی است که همه شاخههای وجود را در خود یکی کرده و به یک حقیقت متعالی تبدیل میسازد.
درنگ: انسان، یک حقیقت واحد است که مراتب جسم، نبات، حیوان و نطق در آن هضم شده و تعدد ندارد.
مثال یقه و آستین
درسگفتار، با مثال یقه و آستین، تفاوت میان انضمام و هضم را تبیین میکند: یقه و آستین، حتی اگر به هم دوخته شوند، دو جزء مجزا باقی میمانند، اما مراتب وجود در انسان، چونان نطفهای که به انسان تبدیل میشود، در هم هضم شده و یک حقیقت واحد را تشکیل میدهند.
درنگ: مراتب وجود در انسان، هضمی و لا به شرطاند، نه انضمامی مانند یقه و آستین.
نطفه و استعداد ماده
نطفه، مادهای است که بالقوه انسان است. ماده، بهطور کلی، بالقوه همه مراتب وجود را در خود دارد. این استعداد، چونان بذری است که در خاک وجود، آماده شکوفایی به مراتب بالاتر است.
درنگ: ماده، بالقوه همه مراتب وجود را دارد، و نطفه، جلوهای از این استعداد برای تبدیل به انسان است.
شعور طبیعی و تکوینی
شعور طبیعی و تکوینی ماده، نیازی به تجرد یا مغز ندارد، برخلاف شعور اکتسابی که به ذهن وابسته است. دست قطعشده، هرچند از مغز جدا شده، شعور طبیعی خود را حفظ میکند، گویی هر ذره ماده، چونان شمعی است که نور شعور را در خود نگه میدارد.
درنگ: شعور طبیعی ماده، مستقل از مغز و تجرد است و در همه مراتب وجود حضور دارد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، وحدت وجودی انسان را بهعنوان حقیقتی واحد تبیین کرد که مراتب مختلف در آن هضم شدهاند. مثال یقه و آستین، تفاوت هضم و انضمام را روشن ساخت، و استعداد ماده برای ارتقا به مراتب بالاتر تأیید شد. شعور طبیعی ماده، بهعنوان جلوهای مستقل، از محدودیتهای ذهن و تجرد آزاد است.
بخش ششم: اتصال وجودی و معرفت الهی
اتصال و قرب ربوبی
انسان، با قرب ربوبی، ادراکات قویتری مییابد، اما در غفلت، به مرتبه حیوانات تنزل میکند. این قرب، چونان پلی است که انسان را به مبدأ کائنات متصل میسازد و شعور او را به اوج میرساند.
درنگ: قرب ربوبی، شعور انسان را ارتقا میدهد، در حالی که غفلت، او را به مراتب پایینتر فرو میکاهد.
اتصال اولیاء و وحدت روح
اولیاء خدا، با اتصال به عالم، یک روح واحد میشوند و همه حقایق را در خود متجلی میکنند. این اتصال، چونان قطاری است که سالک با پیوستن به آن، در جریان بیانتهای معرفت الهی قرار میگیرد.
درنگ: اولیاء خدا، با اتصال به عالم، یک روح واحد شده و همه حقایق را در خود متجلی میسازند.
معرفت و فیض الهی
معرفت، نتیجه اتصال به مبدأ کائنات است. فیضات الهی، چونان بارانی مداوم، بر عالم جاریاند، اما انسان در خیمه غفلت، از احساس آنها محروم میماند. خروج از این خیمه، مانند زایمان معنوی، دردناک اما ضروری است.
درنگ: فیضات الهی، مانند باران مداوم، جاریاند، اما غفلت، مانع ادراک آنهاست؛ خروج از غفلت، معرفت را میسر میسازد.
دشواری خروج از غفلت
خروج از خیمه غفلت، به دلیل عادت انسان به ماده و محدودیتهای آن، دشوار است. این تحول، چونان زایمانی است که با درد همراه است، اما برای رسیدن به کمال ناگزیر است. گویی انسان، در بند ماده، باید پوستین خویش را بشکافد تا به نور معرفت دست یابد.
درنگ: خروج از خیمه غفلت، مانند زایمان معنوی، دردناک اما برای رسیدن به کمال ضروری است.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین اتصال وجودی و نقش آن در معرفت، نشان داد که قرب ربوبی و خروج از غفلت، انسان را به شعور الهی متصل میسازد. اولیاء خدا، با اتصال به عالم، همه حقایق را در خود متجلی میکنند. فیضات الهی، مداوماند، اما غفلت، مانع ادراک آنهاست.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره ۲۶۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، یکی از عمیقترین کاوشها در شناختشناسی فلسفی و عرفانی اسلامی را ارائه میدهد. این نوشتار، با تجمیع آرای ملاصدرا، محییالدین ابنعربی و حاجی سبزواری، به بررسی حیات و شعور موجودات مادی پرداخت. ملاصدرا، با استناد به فلاسفه، اجسام را میت و فاسد میداند، اما حاجی سبزواری، با تأکید بر حیات ذاتی ماده، این دیدگاه را رد کرده و با الهام از محییالدین، ماده را برخوردار از حیات ساری و شعور ذاتی میشمارد. محییالدین، با طرح دو حیات (ذاتی و عرضی)، ماده را زنده میداند، اما حاجی، با تکیه بر وحدت شعور و حیات، همه موجودات را دارای یک حقیقت شعوری و حیاتی میداند که در مراتب مختلف شدت و ضعف مییابد.
نقد حاجی به ملاصدرا، هرچند موجه، با چالشهایی مواجه است، و توجیه او از فلاسفه، با عبارات صریح آنها ناسازگار است. عالم، کون بعد الکون است، نه کون و فساد، و تجدد ماده، نشانه حیات ذاتی آن است. استناد به آیه «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (جمعه: ۱)، حیات و شعور همه موجودات را تأیید میکند. انسان، بهعنوان حقیقتی واحد، مراتب وجود را در خود هضم کرده و با اتصال به مبدأ کائنات، به معرفت الهی دست مییابد. فیضات الهی، چونان بارانی مداوم، جاریاند، اما غفلت، انسان را از ادراک آنها محروم میسازد. خروج از خیمه غفلت، دردناک اما ضروری است، گویی انسان باید از پوستین ماده بجهد تا به نور معرفت دست یابد.
با نظارت صادق خادمی