در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 271

متن درس





تبیین فلسفی و عرفانی تسبیح و سجده موجودات در چارچوب وحدت وجود

تبیین فلسفی و عرفانی تسبیح و سجده موجودات در چارچوب وحدت وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۷۱)

دیباچه

بحث تسبیح و سجده موجودات، یکی از مسائل عمیق و بنیادین فلسفه و عرفان اسلامی است که در کانون اندیشه‌های فیلسوفان و عارفان بزرگ، از جمله ملاصدرا و حاجی سبزواری، جایگاهی ویژه دارد. این موضوع، نه‌تنها به ماهیت وجودی موجودات و نسبت آن‌ها با حق تعالی می‌پردازد، بلکه پرسش‌هایی بنیادین درباره چگونگی ادراک این تسبیح و سجده و تمایز میان زبان طبیعت و حقیقت را مطرح می‌سازد. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۲۷۱ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تحلیل و تبیین این موضوع پرداخته شده و دیدگاه‌های ملاصدرا و حاجی سبزواری با دقت نقد و بررسی گردیده است. با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، تمثیلات بدیع، و استدلال‌های فلسفی، تلاش شده تا این مباحث به‌گونه‌ای روشن و عمیق تبیین گردد و راه برای فهمی نوین از تسبیح و سجده موجودات در چارچوب وحدت وجود هموار شود.

بخش نخست: ماهیت تسبیح و سجده موجودات

پرسش از چیستی تسبیح و سجده

پرسش بنیادین این بحث، ماهیت تسبیح و سجده موجودات است: آیا تسبیح، همان آثار طبیعی مانند صدای شرشر آب، شعله‌های آتش، یا شکستن شیشه است، یا حقیقتی متعالی ورای این ظواهر مادی دارد؟ این پرسش، ما را به دو سطح متمایز از وجود رهنمون می‌سازد: سطح طبیعت، که با حواس ظاهری و علم تجربی ادراک می‌شود، و سطح حقیقت، که تنها با بصیرت قلبی و شهود عرفانی قابل درک است. اگر تسبیح را به آثار طبیعی محدود کنیم، آنگاه هر انسانی، اعم از مؤمن یا کافر، با ابزار علم می‌تواند آن را ادراک کند؛ اما اگر تسبیح، حقیقتی متافیزیکی باشد، آیا ادراک آن در انحصار اولیای الهی است؟

تمایز میان زبان طبیعت و زبان حقیقت

موجودات، دارای دو زبان‌اند: زبان طبیعت، که نمود آن در آثار ظاهری مانند صدای آب یا حرکت حیوانات است، و زبان حقیقت، که به تسبیح و سجده باطنی آن‌ها اشاره دارد. زبان طبیعت، عام و در دسترس همگان است و با ابزار علم و تحقیق ادراک می‌شود. برای مثال، کلام ظاهری یک مورچه یا صدای شرشر باران را می‌توان با دانش و دقت علمی فهمید. اما زبان حقیقت، که ذات تسبیح و سجده موجودات را دربرمی‌گیرد، خاص و در خور اولیای الهی است. این زبان، با دل ادراک می‌شود، نه با علم و دانش ظاهری. دل، چونان آیینه‌ای صیقلی، قادر است نور حقیقت را بازتاب دهد و تسبیح موجودات را بشنود.

درنگ: موجودات دارای دو زبان‌اند: زبان طبیعت، که با علم ادراک می‌شود، و زبان حقیقت، که تنها با بصیرت قلبی و در دسترس اولیای الهی است.

ادراک تسبیح: علم یا بصیرت؟

اگر تسبیح را به آثار طبیعی مانند صدای آب یا شعله آتش فروبکاهیم، کافر نیز می‌تواند آن را ادراک کند، زیرا این آثار تحت تسخیر علم انسانی است. یک کافر با تحقیق و دقت علمی ممکن است حتی بیش از یک مؤمن، ظواهر طبیعت را درک کند. اما تسبیح و سجده موجودات، حقیقتی ورای این آثار دارد که تنها با گوش دل شنیده می‌شود. علم، ابزار کشف زبان طبیعت است، اما حقیقت تسبیح، نیازمند بصیرتی است که در قلب اولیای الهی شکوفا می‌گردد. این تمایز، ریشه در دوگانگی وجودی عالم دارد: عالم طبیعت، که با حواس و علم ادراک می‌شود، و عالم حقیقت، که با شهود قلبی درمی‌یابد.

استناد به آیات قرآن کریم

قرآن کریم، تسبیح و سجده موجودات را به‌صراحت تأیید می‌کند. آیه «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (جمعه: ۱) به معنای «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، خدا را [مطلب حذف شد] )، و آیه «وَخَلَقْنَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ زَوْجَيْنِ» (ذاریات: ۴۹) به معنای «و از هر چیزی [مطلب حذف شد] )، بر این حقیقت دلالت دارند که همه موجودات، اعم از مادی و مجرد، دارای تسبیح و سجده‌اند. این آیات، تسبیح را نه به‌عنوان پدیده‌ای مادی، بلکه به‌مثابه حقیقتی متعالی معرفی می‌کنند که ورای ظواهر طبیعی است.

درنگ: آیات قرآن کریم، با تأکید بر تسبیح همه موجودات، آن را حقیقتی متعالی ورای آثار طبیعی معرفی می‌کنند که تنها اهل دل قادر به ادراک آن‌اند.

نقد دیدگاه آثارمحور

تنزل تسبیح به آثار طبیعی، مانند صدای شرشر باران یا شعله آتش، در حقیقت انکار تسبیح واقعی است. این دیدگاه، که تسبیح را به ظواهر مادی محدود می‌کند، با حقیقت متعالی تسبیح ناسازگار است. شرشر باران، هرچند معنایی در خود نهفته دارد، ذات تسبیح آن نیست. تسبیح، چونان نغمه‌ای الهی از عمق وجود موجودات، تنها برای اهل دل قابل ادراک است. این نقد، بر تمایز میان ظاهر و باطن موجودات تأکید دارد و تسبیح را به حوزه‌ای متافیزیکی ارتقا می‌دهد.

مثال مورچه: زبان طبیعت و حقیقت

برای روشن شدن این تمایز، به مثال مورچه می‌توان اشاره کرد. کلام ظاهری مورچه، که با ابزار علمی و تحقیق قابل فهم است، زبان طبیعت آن است. اما ذکر و تسبیح مورچه، که حقیقتی باطنی است، تنها با بصیرت قلبی ادراک می‌شود. این مثال، مانند آیینه‌ای است که دو روی عالم را نشان می‌دهد: روی ظاهری که علم آن را می‌گشاید، و روی باطنی که دل آن را می‌بیند.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، ماهیت تسبیح و سجده موجودات بررسی شد و تمایز میان زبان طبیعت و زبان حقیقت روشن گردید. تسبیح، ورای آثار طبیعی مانند صدای آب یا شعله آتش، حقیقتی متعالی است که تنها با بصیرت قلبی و در حوزه اولیای الهی ادراک می‌شود. آیات قرآن کریم، این حقیقت را تأیید کرده و بر ذاتی بودن تسبیح در همه موجودات دلالت دارند. نقد دیدگاه آثارمحور نشان داد که فروکاستن تسبیح به ظواهر مادی، در حقیقت انکار باطن متعالی آن است. این تحلیل، با بهره‌گیری از تمثیلات و استناد به آیات، چارچوبی منسجم برای فهم تسبیح و سجده موجودات ارائه داد.

بخش دوم: نقد دیدگاه حاجی سبزواری و تبیین وحدت وجود

نقد عبارت حاجی سبزواری

حاجی سبزواری در حاشیه بر صفحه ۱۱۸ اسفار اربعه، با عبارتی لطیف اما خطابی، به شهود فطری و حضور عقلانی موجودات اشاره می‌کند. او می‌گوید: «فیه اشارة لطیفة دقیقة عمیقة إلى کون هذا النحو من الشهود الفطری و ظهور الحضوری عقلیاً مع کون المظاهر و المشاعر حسّیة». این عبارت، به شهود عقلی در موجودات حسی اشاره دارد، اما به دلیل گرایش به خطابه، از ارائه استدلال برهانی بازمی‌ماند. نقد این دیدگاه آن است که بیان خطابی، هرچند از نظر عاطفی اثرگذار است، برای تبیین فلسفی کافی نیست و نیازمند استدلالی منطقی و برهانی است.

ظهور حق در موجودات

حاجی سبزواری استدلال می‌کند که حق تعالی در همه اشیاء ظهور دارد، اما این ظهور، مقدس و منزه از تحدید و تجدد است. او حق را «غائب غیر مفقود و حاضر غیر محدود» توصیف می‌کند، که به حضور متعالی حق در موجودات بدون اختلاط یا جدایی اشاره دارد. این حضور، مانند نوری است که در آیینه‌های بی‌شمار بازتاب می‌یابد، بی‌آنکه خود آیینه شود یا از آن جدا گردد. اما بیان حاجی، به دلیل فقدان تبیین برهانی، در حد خطابه باقی می‌ماند و پرسش «چگونه» این ظهور رخ می‌دهد، بی‌پاسخ می‌ماند.

درنگ: ظهور حق در موجودات، حضوری متعالی است که منزه از تحدید و تجدد بوده و نیازمند تبیین برهانی فراتر از خطابه است.

مفهوم لا تعین و تعین

برای تبیین ظهور حق، باید به مفهوم لا تعین و تعین پرداخت. حق تعالی، در ذات خود، لا تعین است، یعنی از هرگونه محدودیت و تعین آزاد است. تعینات، مانند موجودات مادی، ظهورات این لا تعین‌اند. مثال شیشه شکسته، این مفهوم را روشن می‌کند: شیشه، چه شکسته و چه نشکسته، ذاتاً شیشه است؛ اما صورت شکسته آن، تعینی است که ظهور ذات لا تعین شیشه را نشان می‌دهد. به همین ترتیب، موجودات عالم، تعینات حق لا تعین‌اند که ظهور او را در خود متجلی می‌سازند.

غائب غیر مفقود، حاضر غیر محدود

حق تعالی، به تعبیر حدیث نبوی، «غائب غیر مفقود و حاضر غیر محدود» است. این اوصاف، به لا تعین حق اشاره دارند. او غائب است، زیرا ذاتش از تعین آزاد است؛ اما مفقود نیست، زیرا در همه چیز ظهور دارد. او حاضر است، اما محدود نیست، زیرا از محدودیت‌های مادی و مکانی مبراست. این حضور، مانند جریانی است که در همه ذرات عالم ساری است، بی‌آنکه با آن‌ها قاطی شود یا از آن‌ها جدا گردد.

داخل بدون ممازجه، خارج بدون مفارقه

حضور حق در اشیاء، به‌گونه‌ای است که «داخل بدون ممازجه» و «خارج بدون مفارقه» است. داخل بودن، به معنای حضور لا تعین حق در همه موجودات است، اما بدون ممازجه، یعنی بدون اختلاط با تعینات آن‌ها. خارج بودن، به معنای متعالی بودن حق از محدودیت‌های مادی است، اما بدون مفارقه، یعنی جدایی کامل از موجودات. مثال طهارت و صلاة این مفهوم را روشن می‌کند: طهارت، خارج از صلاة است، اما از آن جدا نیست، چنان‌که حق در موجودات حاضر است، بی‌آنکه با آن‌ها یکی شود.

درنگ: حق تعالی، در همه اشیاء حاضر است، اما بدون ممازجه و مفارقه، به دلیل لا تعین ذاتی خود که از محدودیت‌ها آزاد است.

نقد دیدگاه زوج حاجی سبزواری

حاجی سبزواری، زوج در آیه «وَخَلَقْنَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ زَوْجَيْنِ» (ذاریات: ۴۹) را به ترکیب ماهیت و وجود تفسیر می‌کند. اما این تفسیر، زوج را به سطح اعتباری تنزل می‌دهد. در مقابل، این آیه را می‌توان به دوگانگی لا تعین و تعین تفسیر کرد: لا تعین، ذات نشکسته حق است، و تعین، ظهورات شکسته او در موجودات. این تفسیر، با فلسفه وحدت وجود سازگارتر است و زوج را به معنای وجودی عمیق‌تری ارتقا می‌دهد.

قرب حق و لا تعین

آیه «أَقْرَبَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (قاف: ۱۶) به معنای «نزدیک‌تر از رگ گردن [مطلب حذف شد] )، قرب حق را به دلیل لا تعین او تبیین می‌کند. حق، به دلیل آزادی از تعینات، از هرگونه محدودیت مکانی و زمانی مبراست و در همه چیز حاضر است. این قرب، مانند نوری است که در همه ذرات عالم ساری است، بی‌آنکه به تعین خاصی محدود شود.

عجز عارف در برابر لا تعین

عارف، در برابر لا تعین حق، به عجز می‌رسد، چنان‌که نقل شده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مواجهه با این حقیقت، مدهوش می‌گردید. این مدهوشی، نه از ضعف، بلکه از عظمت لا تعین حق است که فراتر از هر بغل و تعینی است. عارف، چونان پرنده‌ای که در برابر بی‌کرانگی آسمان حقیقت حیران می‌ماند، ناتوان از بیان این حقیقت است.

درنگ: عجز عارف در برابر لا تعین حق، از عظمت این حقیقت ناشی می‌شود که فراتر از هر لفظ و تعینی است.

نقد الفاظ و تعین

هر لفظی، حتی «انی انا الله»، به محض بیان، متعین می‌شود و از ذات لا تعین فاصله می‌گیرد. الفاظ، مانند شیشه‌های شکسته، تنها ظهورات حق‌اند و نمی‌توانند ذات نشکسته او را به تمامی بازنمایند. نقل «اذا تم العقل نقص الکلام» به این حقیقت اشاره دارد که معرفت کامل، در سکوت و عجز از بیان متجلی می‌شود. زبان، چونان قفسی است که حقیقت را در خود محصور می‌کند، اما ذات حق، از این قفس آزاد است.

پرسش از کاف در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»

پرسش از کاف در آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» (فاتحة: ۵) به معنای «تنها [مطلب حذف شد] )، یکی از چالش‌های عمیق توحیدی است. این کاف به کدام تعین اشاره دارد؟ اگر به تعینی خاص اشاره کند، آیا به شرک نمی‌انجامد؟ این پرسش، سالک را به تأمل در ماهیت معبود وا می‌دارد و او را به سوی مقام لا تعین هدایت می‌کند، جایی که معبود از هر تعینی آزاد است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد دیدگاه حاجی سبزواری و تبیین مفاهیم لا تعین و تعین، به تحلیل ظهور حق در موجودات پرداخت. عبارات حاجی، هرچند لطیف، به دلیل گرایش به خطابه، از استدلال برهانی فاصله گرفته‌اند. مفهوم لا تعین، به‌عنوان ذات حق، و تعینات، به‌عنوان مظاهر او، چارچوب اصلی این بحث را تشکیل داد. آیات قرآن کریم، مانند «أَقْرَبَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» و «وَخَلَقْنَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ زَوْجَيْنِ»، این حقیقت را تأیید کردند که حق در همه چیز حاضر است، اما بدون ممازجه و مفارقه. عجز عارف در برابر لا تعین و پرسش از کاف در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، عمق این بحث را نشان داد و راه را برای تأملات عمیق‌تر توحیدی گشود.

جمع‌بندی کل

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۲۷۱ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین فلسفی و عرفانی تسبیح و سجده موجودات در چارچوب وحدت وجود پرداخت. تسبیح، حقیقتی متعالی ورای آثار طبیعی است که تنها با بصیرت قلبی ادراک می‌شود. تمایز میان زبان طبیعت و حقیقت، کلید فهم این موضوع است. آیات قرآن کریم، مانند «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»، این حقیقت را تأیید می‌کنند. نقد دیدگاه حاجی سبزواری نشان داد که تبیین‌های خطابی، اگرچه اثرگذار، نیازمند استدلال برهانی‌اند. مفهوم لا تعین و تعین، چارچوبی منسجم برای فهم ظهور حق در موجودات ارائه داد. مثال‌هایی مانند شیشه شکسته، طهارت و صلاة، و مدهوشی عارف، این مفاهیم را روشن ساختند. پرسش از کاف در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، سالک را به سوی توحید در مقام لا تعین هدایت می‌کند. این تحلیل، با زبانی فاخر و ساختاری علمی، راه را برای تحقیقات عمیق‌تر در فلسفه و عرفان اسلامی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی