در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 277

متن درس





وجود، توحید و تشخص حق: تبیین فلسفی و عرفانی لا تعین و تعینات

وجود، توحید و تشخص حق: تبیین فلسفی و عرفانی لا تعین و تعینات

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۷۷)

دیباچه

بحث از وجود، توحید و تشخص حق، چونان قله‌ای رفیع در فلسفه و عرفان اسلامی، بنیادی‌ترین پرسش‌های هستی‌شناختی را در خود جای داده است. درس‌گفتار شماره ۲۷۷ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تمرکز بر مفاهیم لا تعین و تعینات، دریچه‌ای نو به سوی فهم حقیقت وجود می‌گشاید. هدف، تبیین دقیق وجود حق به‌عنوان مبنای هستی، توحید به‌عنوان وحدت ذات در همه مظاهر، و تشخص به‌عنوان نحوه ظهور حق در تعینات است.

بخش نخست: مبانی وجود، توحید و تشخص حق

ارتباط وجود، توحید و تشخص

وجود حق، توحید حق و تشخص حق، چونان سه گوهر در یک رشته، به هم پیوسته‌اند و هر یک مرحله‌ای از معرفت الهی را نمایان می‌سازند. وجود حق، اثبات هستی الهی است که چونان بن‌مایة تمامی معارف فلسفی و عرفانی است. توحید، وحدت و یکتایی حق را تبیین می‌کند و تشخص، نحوه تمایز حق از غیر یا ظهور آن در تعینات را بررسی می‌نماید. این سه مفهوم، به ترتیب، مبنای فهم حقیقت الهی را تشکیل می‌دهند و پرسش محوری این است که چگونه می‌توان وجود حق را در عین لا تعین، با توحید و تشخص در تعینات جمع کرد؟

درنگ: وجود حق، توحید و تشخص، سه مرحله مرتبط‌اند که به ترتیب هستی، وحدت و تمایز حق را تبیین می‌کنند.

وجود حق: اثبات هستی الهی

وجود حق، چونان سرآغاز هر پرسش فلسفی، نقطه عزیمت این بحث است. پرسش از چگونگی اثبات وجود حق، در فلسفه اسلامی، گاه به بدیهی بودن و گاه به نظری بودن آن منجر شده است. برخی حکما، وجود حق را بدیهی و بی‌نیاز از استدلال می‌دانند، در حالی که دیگران، با استدلال‌های نظری، به اثبات آن پرداخته‌اند. این اختلاف، ریشه در تفاوت دیدگاه‌ها درباره نحوه ادراک حقیقت الهی دارد.

درنگ: اثبات وجود حق، گاه بدیهی و گاه نظری تلقی شده، که ریشه در اختلاف حکما درباره ادراک حق دارد.

توحید: فرع بر وجود

توحید، چونان شاخه‌ای بر درخت وجود، تنها پس از اثبات هستی حق معنا می‌یابد. وحدت حق، که به یکتایی ذات الهی اشاره دارد، وابسته به اثبات وجود آن است. این ترتیب منطقی، نشان‌دهنده سلسله‌مراتب در تحلیل فلسفی است که ابتدا وجود را اثبات کرده، سپس وحدت را تبیین می‌کند.

درنگ: توحید، فرع بر وجود است، زیرا اثبات وحدت حق نیازمند اثبات وجود آن است.

تشخص حق: یکتایی و تمایز

تشخص حق، چونان آینه‌ای که چهره حقیقت را متمایز می‌سازد، به نحوه ظهور یا تمایز حق از غیر می‌پردازد. توحید، یکتایی حق را اثبات می‌کند، اما پرسش از چگونگی تشخص، به پیچیدگی‌های فلسفی درباره ذات و مظاهر حق منجر می‌شود. آیا حق کلی است یا متشخص؟ این پرسش، زمینه‌ساز اختلافات عمیق میان حکما بوده است.

درنگ: تشخص حق، به نحوه تمایز حق از غیر یا ظهور آن در تعینات اشاره دارد و محل اختلاف حکما است.

اختلافات فلسفی در باب وجود، توحید و تشخص

این سه مسئله، چونان میدان معرکة‌الآراء، محل اختلافات گسترده میان حکما بوده‌اند. از بدیهی یا نظری بودن وجود حق تا کلی یا متشخص بودن آن، دیدگاه‌های گوناگون فلسفی و عرفانی شکل گرفته است. برخی، حق را کلی و برخی متشخص می‌دانند، و این اختلافات، به مباحث عمیق درباره ذات، اسماء و مظاهر حق انجامیده است.

درنگ: وجود، توحید و تشخص حق، به دلیل اختلافات حکما در بدیهی یا نظری بودن و کلی یا متشخص بودن، محل بحث‌های عمیق است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، مبانی وجود، توحید و تشخص حق را به‌عنوان سه محور بنیادین معرفت الهی معرفی کرد. وجود، به اثبات هستی حق می‌پردازد، توحید وحدت آن را تبیین می‌کند، و تشخص، نحوه ظهور یا تمایز حق را بررسی می‌نماید. اختلافات حکما، نشان‌دهنده پیچیدگی این مباحث است که زمینه را برای تحلیل لا تعین و تعینات در بخش بعدی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: لا تعین و تعینات در فلسفه توحید

ذات لا تعین: حقیقت بی‌حد

ذات حق، چونان اقیانوسی بی‌کران، لا تعین است که از هرگونه محدودیت و تكثر آزاد است. این ذات، همه هستی، شامل تعینات وجودی وجوبی (اسماء و صفات) و تعینات ظهوری وجوبی (خلقی)، را در بر می‌گیرد. تعینات وجودی، چونان تجلیات ذات در مرتبه اسماء و صفات‌اند، و تعینات ظهوری، مظاهر خلقی‌اند که از حق ظهور می‌یابند.

درنگ: ذات حق، لا تعین است که همه تعینات وجودی (اسماء و صفات) و ظهوری (خلقی) ظهورات آن‌اند.

وحدت و عينيت ذات در تعینات

ذات لا تعین، چونان نوری ساری در همه مظاهر، با تمام تعینات وحدت و عينيت دارد. این وحدت، مبتنی بر وحدت وجود است که ذات را در همه مراتب هستی، از اسماء تا مظاهر خلقی، حاضر می‌بیند، بدون آنکه به تعینات محدود شود.

درنگ: ذات لا تعین، با وحدت و عينيت، در همه تعینات ساری است، بدون محدودیت به آن‌ها.

لا تعین و فقدان تكثر

لا تعین، چونان حقیقتی بی‌مرز، فاقد تكثر و محدودیت است. برخلاف تعینات که به دلیل محدودیت، مراتب کوچک و بزرگ دارند، ذات لا تعین در همه مظاهر به‌صورت کامل حضور دارد و از تكثر آزاد است.

درنگ: لا تعین، به دلیل فقدان تكثر، در همه مظاهر کامل است، برخلاف تعینات که محدودیت دارند.

معين كل شيء و غیر متعين به كل شيء

ذات حق، چونان جریانی زلال، معين كل شيء است، یعنی در همه‌چیز حاضر است، اما غیر متعين به كل شيء، یعنی به هیچ تعینی محدود نیست. تعینات، ظهورات ذات‌اند، نه خود ذات، و این تمایز، جوهره توحید را آشکار می‌سازد.

درنگ: ذات، معين كل شيء است اما غیر متعين به كل شيء؛ تعینات، ظهورات ذات‌اند، نه خود ذات.

حق و تعین عنوان

عنوان «حق» یا «خدا»، چونان لباسی بر قامت ذات، خود نوعی تعین است که در زبان و ذهن ایجاد می‌شود. اما مراد از این عناوین، ذات لا تعین است که فراتر از هر تعینی قرار دارد.

درنگ: عنوان «حق» یا «خدا»، تعینی است که به ذات لا تعین اشاره دارد.

قرب و وجه حق در لا تعین

قرآن کریم، در آیه «أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ [مطلب حذف شد] : «نزدیک‌تر از رگ گردن»، و آیه «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵)، با ترجمه: «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست»، قرب و وجه حق را به لا تعین نسبت می‌دهد. این آیات، حضور ذات لا تعین را در همه مراتب، از اسماء تا حجر، تأیید می‌کنند.

درنگ: قرب و وجه حق، به حضور لا تعین در همه مظاهر، از اسماء تا حجر، اشاره دارند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، ذات لا تعین را به‌عنوان حقیقت بی‌حد و ساری در همه تعینات معرفی کرد. تعینات وجودی (اسماء و صفات) و ظهوری (خلقی)، ظهورات ذات‌اند، و وحدت ذات در همه آن‌ها ساری است. آیات قرب و وجه حق، این حضور را تأیید می‌کنند. این مبانی، زمینه را برای تبیین توحید در بخش بعدی فراهم می‌آورد.

بخش سوم: توحید در پرتو لا تعین

توحید: مشاهده لا تعین در تعینات

توحید، چونان نوری که تاریکی تعینات را می‌شکافد، در مشاهده لا تعین در همه تعینات، اعم از وجودی و ظهوری، محقق می‌شود. سالک با معرفتی که ذات را در همه مظاهر می‌بیند، حقیقت را از قیود تعینات آزاد می‌سازد.

درنگ: توحید، در دیدن لا تعین در همه تعینات وجودی و ظهوری محقق می‌شود.

معرفت و لحاظ لا تعین

معرفت کامل، چونان قله‌ای دست‌نیافتنی، در لحاظ لا تعین نهفته است. با این حال، عبادت بدون این لحاظ، مانند نیت به رحمان یا رب، از نظر فقهی معتبر است، زیرا نیت خالص، حتی بدون معرفت عمیق، پذیرفته می‌شود.

درنگ: معرفت کامل در لحاظ لا تعین است، اما عبادت بدون این لحاظ از نظر فقهی معتبر است.

ایمان و عدم لحاظ تعین

ایمان، چونان گوهری درخشان، در عبادت بدون لحاظ آگاهانه تعین معتبر است. اما لحاظ آگاهانه تعین بدون سرایت به لا تعین، چونان حبس حقیقت در قفس، کفر می‌آورد.

درنگ: ایمان در عبادت بدون لحاظ تعین معتبر است، اما لحاظ تعین بدون لا تعین، کفر است.

مثال فقهی نماز

نماز، چونان آیینه‌ای از نیت، اگر با آگاهی از مبطل بودن عملی انجام شود، باطل است. اما اگر ناآگاهانه با نیت قربت انجام گیرد، معتبر است. این تمایز، نشان‌دهنده تفاوت معرفت عرفانی و احکام فقهی است.

درنگ: در فقه، نیت قربت بدون آگاهی از مبطل بودن، عمل را معتبر می‌کند.

عبادت حجر و توحید

عبادت حجر، چونان دریچه‌ای به سوی حقیقت، اگر با سرایت به لا تعین باشد، توحیدی است. اما اگر به حجر محدود شود، چونان بت‌پرستی، کفر می‌آورد. این سرایت، معیار تمایز توحید و کفر است.

درنگ: عبادت حجر با سرایت به لا تعین توحیدی است، اما بدون سرایت، بت‌پرستی است.

قبله و خطر بت‌پرستی

عبادت به سوی قبله، چونان سفری به سوی حق، اگر بدون سرایت به لا تعین باشد، به بت‌پرستی می‌انجامد. قبله، ظرف حاکی است که باید به ذات لا تعین رجوع کند.

درنگ: عبادت به سوی قبله بدون سرایت به لا تعین، بت‌پرستی است.

مراتب در توحید

تفاوت حجر و رحمان، چونان مراتب نردبانی به سوی حقیقت، در درجات ظهور است، نه در اصل توحید. هر دو، با سرایت به لا تعین، در دایره توحید قرار می‌گیرند.

درنگ: تفاوت حجر و رحمان در مراتب ظهور است، نه در اصل توحید، مشروط بر سرایت به لا تعین.

کفر و لحاظ عدم لا تعین

کفر، چونان پرده‌ای بر حقیقت، در لحاظ آگاهانه تعین بدون لا تعین، مانند نیت برای شیطان در نماز، رخ می‌دهد. این نیت غیر توحیدی، حتی در عمل ظاهراً دینی، کفر است.

درنگ: کفر، در لحاظ آگاهانه تعین بدون لا تعین، مانند نیت غیر توحیدی در عمل دینی، است.

معرفت و مراتب وصول

معرفت، چونان سفری در مراتب وجود، در وصول به لا تعین عالی و در وصول به رحمان متوسط است. اما نفی لا تعین، چونان انحراف از مسیر، کفر می‌آورد.

درنگ: معرفت عالی در وصول به لا تعین و متوسط در وصول به رحمان است، اما نفی لا تعین کفر است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، توحید را در مشاهده لا تعین در همه تعینات تبیین کرد. معرفت کامل، در لحاظ لا تعین است، اما عبادت بدون این لحاظ نیز معتبر است. عبادت حجر یا قبله، با سرایت به لا تعین توحیدی است، اما بدون آن، کفر می‌آورد. مراتب توحید و معرفت، از رحمان تا لا تعین، نشان‌دهنده درجات سلوک است.

بخش چهارم: سلوک توحیدی و مخاطرات آن

سرایت و اختلاط حاکی و محکی

سرایت، چونان کلیدی برای گشودن قفل معرفت، در رجوع حاکی (لفظ) به محکی (لا تعین) نهفته است. این اصل، اختلاط میان لفظ و معنا را تبیین می‌کند و مانع حبس حقیقت در تعینات می‌شود.

درنگ: سرایت، رجوع حاکی به محکی لا تعین است که جوهره توحید را تشکیل می‌دهد.

حیرت در لا تعین

تصور لا تعین، چونان تلاش برای گرفتن مه در مشت، دشوار است، زیرا ذهن آن را به تعین تبدیل می‌کند و سالک را به حیرت می‌کشاند. این حیرت، نتیجه ناتوانی ذهن در ادراک حقیقت بی‌حد است.

درنگ: تصور لا تعین، به دلیل تبدیل به تعین، به حیرت منجر می‌شود.

توصیه به اجتناب از تفکر در ذات

روایت «لا تفكروا فى ذات الله»، چونان هشداری در مسیر سلوک، سالک را از تفکر در لا تعین برحذر می‌دارد و به تأمل در آلاء الله (اسماء و مظاهر) هدایت می‌کند، تا از خطر حیرت و شطح مصون بماند.

درنگ: توصیه به اجتناب از تفکر در ذات، به دلیل خطر حیرت و شطح، سالک را به آلاء الله هدایت می‌کند.

خطر بت‌پرستی در حجر

عبادت حجر، بدون خروج به لا تعین، چونان پرستیدن بتی در تاریکی، کفر می‌آورد. توصیه به خیر الامور اوسطها، میانه‌روی در معرفت را ترویج می‌کند تا سالک از افراط در تعینات یا لا تعین مصون بماند.

درنگ: عبادت حجر بدون خروج به لا تعین، بت‌پرستی است؛ خیر الامور اوسطها، میانه‌روی را توصیه می‌کند.

طواف کعبه و خطر کفر

طواف کعبه، چونان سفری به سوی حقیقت، اگر بدون سرایت به لا تعین باشد، کفرآمیز است. کعبه، به‌عنوان مظهر، باید به ذات لا تعین رجوع کند، وگرنه به تعین محدود می‌شود.

درنگ: طواف کعبه بدون سرایت به لا تعین، کفرآمیز است.

مخاطرات باب توحید

باب توحید، چونان مسیری پرپیچ‌وخم، پرمخاطره است. سالک بدون آمادگی ممکن است به حیرت یا ظلالت بیفتد. ظلالت، نتیجه حبس در تعینات، و حیرت، نتیجه ناتوانی در وصول به لا تعین است.

درنگ: باب توحید، به دلیل خطر حیرت و ظلالت، پرمخاطره است و نیازمند آمادگی است.

نقش مربی در سلوک

مربی حقّی و خلقی، چونان راهنمایی در شب تار، سالک را از شطح، اباحی‌گری و انحرافات حفظ می‌کند. بدون مربی، سلوک به مخاطره می‌افتد.

درنگ: مربی حقّی و خلقی، سالک را از شطح و اباحی‌گری مصون می‌دارد.

مراتب توحید

توحید، چونان نردبانی با سه پله، دارای مراتب عادی (یا الله، رحمان)، عالی (خروج از حجر) و اعلی (ورود به لا تعین) است. این مراتب، درجات معرفت و سلوک را نشان می‌دهند.

درنگ: توحید دارای سه مرتبه عادی (اسماء)، عالی (خروج از حجر) و اعلی (ورود به لا تعین) است.

ذات و اسماء

ذات، لا تعین است و اسماء، چونان تجلیات آن، تعینات ذات‌اند. این اسماء، به دلیل سرایت ذات، توحیدی‌اند، اما استقلال آن‌ها کفر می‌آورد.

درنگ: ذات، لا تعین و اسماء، تعینات آن‌اند که با سرایت ذات، توحیدی‌اند.

دشواری خروج و ورود

خروج از حجر و ورود به لا تعین، چونان گذر از تنگه‌های صعب‌العبور، دشوار است. خروج، رهایی از تعینات مادی، و ورود، وصول به لا تعین را می‌طلبد که هر دو چالش‌های سلوکی‌اند.

درنگ: خروج از حجر و ورود به لا تعین، هر دو دشوار و مستلزم رهایی از تعینات‌اند.

ظلالت و حیرت

ظلالت، چونان گمراهی در کویر تعینات، نتیجه حبس در مظاهر است، و حیرت، چونان سرگردانی در اقیانوس لا تعین، نتیجه ناتوانی در وصول به آن است. هر دو، موانع توحیداند.

درنگ: ظلالت، نتیجه حبس در تعینات، و حیرت، نتیجه ناتوانی در وصول به لا تعین است.

عشق مادی و توحید

عشق مادی، بدون خروج به لا تعین، چونان زنجیری مشرکانه، حقیقت را محبوس می‌کند. اما عشق اولیاء، با رجوع به لا تعین، توحیدی است.

درنگ: عشق مادی بدون خروج به لا تعین مشرکانه است، اما عشق اولیاء توحیدی است.

توقیفی بودن اسماء

توقیفی بودن اسماء، چونان حصاری ارشادی، سالک را از مخاطرات معرفتی حفظ می‌کند. این محدودیت، برای جلوگیری از حیرت و شطح وضع شده است.

درنگ: توقیفی بودن اسماء، ارشادی است تا سالک از حیرت و شطح مصون بماند.

محبين و محبوبين

محبين، چونان کارگرانی زحمت‌کش، با تلاش به توحید می‌رسند، اما محبوبين، چونان دریافت‌کنندگان فیض بی‌واسطه، به لطف الهی به‌سرعت وصول می‌یابند.

درنگ: محبين با زحمت و محبوبين با فیض الهی به توحید می‌رسند.

مثال فقراء و محبين

محبين، چونان کارگری که با زحمت اندک به دست می‌آورد، با تلاش به توحید می‌رسند، اما محبوبين، چونان دریافت‌کنندگان دريا دريا، فیض فراوان دریافت می‌کنند.

درنگ: محبين با زحمت اندک و محبوبين با فیض فراوان به توحید می‌رسند.

نقد تحقیر فقراء

تحقیر فقراء در خرید اجزای ارزان مرغ، چونان لکه‌ای بر حرمت انسانی، نقد می‌شود. این رفتار، با توحید و عدالت اسلامی ناسازگار است و کرامت ضعفاء را خدشه‌دار می‌کند.

درنگ: تحقیر فقراء، حرمت ضعفاء را لکه‌دار می‌کند و با توحید و عدالت ناسازگار است.

مراتب خروج و ورود

خروج از حجر و ورود به لا تعین، چونان سفری در سه مرتبه بدوی، توسطی و نهایی، درجات سلوک را نشان می‌دهد. این مراتب، از تلاش اولیه تا کمال دائمی در تبدل امتداد می‌یابند.

درنگ: خروج از حجر و ورود به لا تعین، دارای مراتب بدوی، توسطی و نهایی است.

حالات اولیاء

اولیاء خدا، چونان پرندگانی در تبدل دائمی، در حالات خروج و ورود به لا تعین قرار دارند. این تبدل، کمال توحید را نشان می‌دهد.

درنگ: اولیاء خدا، با تبدل دائمی در خروج و ورود، به کمال توحید می‌رسند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، سلوک توحیدی را با تأکید بر سرایت، حیرت، و مخاطرات آن بررسی کرد. مربی، میانه‌روی، و مراتب توحید، سالک را از ظلالت و حیرت حفظ می‌کنند. محبين و محبوبين، با درجات متفاوت، به توحید می‌رسند. نقد تحقیر فقراء، ضرورت عدالت اسلامی را نشان داد.

بخش پنجم: علم حق و سیر به لا تعین

علم حق به مادیات

پرسش از علم حق به مادیات، چونان سرنخی که به اقیانوس لا تعین می‌رسد، مبنای این بحث است. علم حق، به دلیل حضور لا تعین در همه مظاهر، شامل مادیات نیز می‌شود.

درنگ: علم حق، به دلیل سرایت لا تعین، شامل مادیات نیز می‌شود.

سیر بحث از علم به لا تعین

بحث از علم حق، چونان جریانی که به دریا می‌ریزد، به لا تعین منتهی شد. این سیر، نشان‌دهنده ضرورت روشمندی در فلسفه است تا از پراکندگی جلوگیری شود.

درنگ: سیر بحث از علم حق به لا تعین، لزوم روشمندی در فلسفه را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، پرسش از علم حق به مادیات را به لا تعین ربط داد. حضور لا تعین در همه مظاهر، علم حق را شامل مادیات می‌کند. روشمندی در سیر بحث، از پراکندگی جلوگیری کرده و چارچوبی منسجم ارائه می‌دهد.

نتیجه‌گیری نهایی

درس‌گفتار شماره ۲۷۷ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، یکی از عمیق‌ترین کاوش‌ها در وجود، توحید و تشخص حق را ارائه می‌دهد. ذات لا تعین، مبنای همه تعینات وجودی (اسماء و صفات) و ظهوری (خلقی) است. توحید، در سرایت لا تعین به همه مظاهر، از اسماء تا حجر، محقق می‌شود. آیات «أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» و «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»، حضور لا تعین را تأیید می‌کنند. مراتب توحید، از عادی (اسماء) تا عالی (خروج از حجر) و اعلی (ورود به لا تعین)، درجات سلوک را نشان می‌دهند. مخاطرات حیرت و ظلالت، ضرورت مربی و میانه‌روی را برجسته می‌کند. محبين با زحمت و محبوبين با فیض به توحید می‌رسند. نقد تحقیر فقراء، عدالت اسلامی را یادآور شد. بحث علم حق به مادیات، با سرایت لا تعین، به این چارچوب منسجم منجر شد. این اثر، با ساختار علمی و زبان فاخر، راه را برای پژوهش‌های آتی در معرفت‌شناسی اسلامی هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی