در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 278

متن درس




توحید در ناسوت و وصول به لا تعین در سلوک عرفانی

توحید در ناسوت و وصول به لا تعین در سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۲۷۸)

مقدمه: کاوش در توحید ناسوتی و چالش‌های وصول به لا تعین

درس‌گفتار شماره ۲۷۸، ارائه‌شده در تاریخ ۸ اسفند ۱۳۷۹، از مجموعه درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین عمیق توحید در ظرف ناسوت و پیچیدگی‌های وصول به مقام لا تعین در سلوک عرفانی می‌پردازد. این درس‌گفتار، با ادامه بحث معرفت و پاسخ به پرسش‌های رهزن، به بررسی چگونگی تحقق توحید در تعینات خلقی، مانند حجر، ارض و سماء، و تمایز آن از شرک و بت‌پرستی می‌نشیند. پرسش محوری این است که چگونه اجسام مادی می‌توانند به‌عنوان اسماء الهی تلقی شوند و چه چیزی این رؤیت را از شرک متمایز می‌سازد؟

بخش اول: تبیین معرفت و رهزن‌های سلوک

ادامه مبحث معرفت

بحث معرفت، پس از تبیین ظرف نازل (ناسوت) و ساعد (لا تعین)، با پرسش‌هایی از سوی مخاطبان ادامه می‌یابد که مسیر بحث را به سوی تبیین عمیق‌تر توحید هدایت می‌کند.

درنگ: معرفت، چونان نوری که مسیر سلوک را روشن می‌سازد، با پرسش‌های عمیق سالکان به سوی توحید هدایت می‌شود.

این پرسش‌ها، چونان موج‌هایی در دریای معرفت، بحث را به سوی تبیین دقیق‌تر سوق می‌دهند.

رهزن‌های سلوک و ضرورت تبیین

پرسش‌های مطرح‌شده، رهزن‌هایی دارند که می‌توانند سالک را از مسیر توحید منحرف کنند. این رهزن‌ها، نیازمند تبیینی دقیق‌اند تا مقام عرفانی توحید در ظرف ناسوت آشکار شود.

درنگ: رهزن‌های سلوک، چونان سایه‌هایی در مسیر نور، سالک را از وصول به حقیقت بازمی‌دارند، مگر آنکه با معرفت روشن شوند.

این تبیین، چونان کلیدی که قفل‌های معرفتی را می‌گشاید، راه را برای فهم توحید هموار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست، با ادامه بحث معرفت و تبیین رهزن‌های سلوک، زمینه را برای کاوش توحید در ظرف ناسوت فراهم کرد. پرسش‌های سالکان، به‌عنوان محرکی برای تعمیق بحث، ضرورت تبیین دقیق مقامات عرفانی را نشان داد.

بخش دوم: توحید در ناسوت و رؤیت اسماء الهی

چالش توحید در تعینات خلقی

درس‌گفتار، این پرسش عمیق را مطرح می‌کند: چگونه گفتن «یا حجر»، «یا ارض» یا «یا سماء» می‌تواند توحید باشد و چه چیزی آن را از بت‌پرستی متمایز می‌سازد؟ پاسخ در این است که توحید، به نیت و معرفت سالک وابسته است، نه به لفظ ظاهری.

درنگ: توحید در ناسوت، چونان نوری که از باطن سالک می‌تابد، به معرفت و رؤیت حقیقت وابسته است، نه به الفاظ ظاهری.

این دیدگاه، چونان آیینه‌ای که باطن عبادت را بازمی‌تاباند، بر نقش نیت در تحقق توحید تأکید دارد.

اجسام به‌عنوان اسماء الهی

در ظرف ناسوت، اجسامی مانند حجر، جدار، سماء یا نار می‌توانند به‌عنوان اسماء الهی تلقی شوند، مشروط بر اینکه سالک آن‌ها را با چهره حقی ببیند.

درنگ: اجسام ناسوتی، چونان آیینه‌هایی که نور اسماء الهی را بازمی‌تابانند، در صورت رؤیت حقی، مظهر توحید می‌شوند.

این تبیین، چونان پلی که ماده و حقیقت را پیوند می‌دهد، ناسوت را ظرف ظهور اسماء می‌داند.

اختصاص رؤیت به اهل سلوک

فهم اجسام به‌عنوان اسماء الهی، خاص اهل سلوک است و برای غیرسالکان، که در بند ظواهر خلقی‌اند، قابل درک نیست.

درنگ: رؤیت اسماء در اجسام، چونان گوهری در صدف سلوک، تنها برای سالکان متجلی می‌شود.

این اختصاص، چونان خطی که مرز معرفت عرفانی را ترسیم می‌کند، بر مرتبه بالای سلوک تأکید دارد.

مبنای قرآنی توحید ناسوتی

آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ [مطلب حذف شد] : «به هر سو رو کنید، آنجا وجه الله است»، مبنای قرآنی توحید در ناسوت است و دیوار را چهره خدا می‌داند.

درنگ: آیه توحید، چونان مشعلی که همه ظواهر را به نور حقیقت روشن می‌کند، وجه الله را در همه جا متجلی می‌سازد.

این استناد، چونان سندی الهی، توحید را در همه تعینات ناسوتی اثبات می‌کند.

کاربرد فقهی آیه

آیه مذکور، نافله را بدون قبله مجاز می‌داند، که نشان‌دهنده جامعیت توحید فراتر از تعینات ظاهری است.

درنگ: نافله بدون قبله، چونان رودی که از چشمه توحید جاری می‌شود، جامعیت حقیقت را در ناسوت نشان می‌دهد.

این کاربرد، چونان پلی که فقه و عرفان را پیوند می‌دهد، توحید را در عمل تأیید می‌کند.

دوچهرگی مخلوقات

مخلوقات، دو چهره دارند: حقی (اسم الله) و خلقی (ماده). تفاوت آن‌ها در مراتب است، نه در حقیقت.

درنگ: مخلوقات، چونان آیینه‌های دوسویه، چهره حقی و خلقی را در مراتب مختلف متجلی می‌سازند.

این دوچهرگی، چونان نقشه‌ای که مسیر توحید را ترسیم می‌کند، مبنای رؤیت عرفانی است.

تمایز شرک و توحید

اگر سالک چهره خلقی حجر یا ارض را ببیند، مانند گفتن «یا لات» یا «یا عزى»، مشرک است. اما رؤیت چهره حقی، توحید را محقق می‌سازد.

درنگ: شرک، چونان حبس حقیقت در تعینات خلقی، و توحید، چونان رهایی آن در رؤیت چهره حقی است.

این تمایز، چونان تیغی که مرز حقیقت و کثرت را جدا می‌کند، معیار توحید را روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، توحید در ناسوت را با رؤیت اجسام به‌عنوان اسماء الهی تبیین کرد. آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ، مبنای قرآنی این دیدگاه است. اجسام، در صورت رؤیت حقی، اسماء الهی‌اند، اما رؤیت خلقی، به شرک می‌انجامد. این مقام، خاص اهل سلوک است و تقلید در آن راه ندارد.

بخش سوم: معیارهای توحید در سلوک عرفانی

عدم تقلید و کلیت در سلوک

وصول به مقام دیدن اجسام به‌عنوان اسماء الهی، تقلیدی نیست و کلیت ندارد. این شهود، امری شخصی و عیانی است، نه بیانی.

درنگ: سلوک، چونان سفری شخصی به سوی حقیقت، از تقلید و کلیت بی‌نیاز است و در شهود سالک متجلی می‌شود.

این اصل، چونان نوری که مسیر سلوک را از تقلید جدا می‌کند، بر اصالت شهود تأکید دارد.

معیار وحدت‌بینی در توحید

اگر سالک حجر و رحمان را یکسان ببیند، توحید است. تفاوت دیدن میان نار و ماء، گل و سنگ، یا انسان و نسوان، شرک می‌آورد.

درنگ: وحدت‌بینی، چونان دریچه‌ای به سوی توحید، حقیقت را در همه تعینات یکسان می‌بیند.

این معیار، چونان میزان دقیقی که توحید را از شرک جدا می‌کند، بر رؤیت یکسان تأکید دارد.

شعر عرفانی و رؤیت حسن

شعر «اگر بر دیده‌ی مجنون نشینی / به غیر حسن در عالم نبینی»، به رؤیت وحدت و حسن حق در همه چیز اشاره دارد.

درنگ: دیده مجنون، چونان آیینه‌ای که تنها حسن حق را بازمی‌تاباند، غایت سلوک را نشان می‌دهد.

این شعر، چونان گوهری که مقام وحدت‌بینی را متجلی می‌سازد، بر رؤیت حسن تأکید دارد.

مثال قصد قربت

مانند قصد قربت، سالک باید در همه حال، چه مرغ خوردن و چه نان خشک، قربت را یکسان حفظ کند. تفاوت در قربت، شرک است.

درنگ: قصد قربت، چونان جریانی زلال، باید در همه تعینات یکسان جاری باشد تا توحید محقق شود.

این قیاس، چونان تمثیلی که ثبات معرفتی را نشان می‌دهد، بر وحدت در نیت تأکید دارد.

ماه و کاه در نگاه سالک

سالک، ماه و کاه را یکسان می‌بیند. تفاوت دیدن، نشانه غرق شدن در خلقیت است.

درنگ: ماه و کاه، چونان دو مظهر در نگاه سالک، در وحدت حق یکسان‌اند.

این مثال، چونان آیینه‌ای که وحدت‌بینی را بازمی‌تاباند، بر رؤیت حقیقت تأکید دارد.

مراتب و وحدت حق

مراتب در اسماء، مانند رحمان و رحیم، وجود دارد، اما حقیقت حق واحد است و دوتا نیست.

درنگ: مراتب اسماء، چونان پله‌های نردبان هستی، در وحدت حق به یک حقیقت رجوع دارند.

این تبیین، چونان نقشه‌ای که وحدت را در کثرت نشان می‌دهد، بر یکتایی حقیقت تأکید دارد.

بطن سالک و معیار توحید

معنی توحید، در بطن سالک است. اگر صفت خلقی در نفس او نقش داشته باشد، شرک است؛ اگر صفت حقی، توحید.

درنگ: بطن سالک، چونان گنجینه‌ای که حقیقت توحید را در خود نهان دارد، معیار تمایز شرک و توحید است.

این اصل، چونان کلیدی که درهای معرفت را می‌گشاید، بر نقش نیت در سلوک تأکید دارد.

فقه عرفانی و نهی از تقلید

اگر سالک در گفتن «یا حجر» صفت خلقی را لحاظ کند، مشرک است و فقيه، آن را شرک می‌داند. تقلید در این مقام، حرام است.

درنگ: فقه عرفانی، چونان نگهبانی که از حقیقت پاسداری می‌کند، تقلید در رؤیت اسماء را نهی می‌کند.

این دیدگاه، چونان هشداری به سالکان، بر اصالت شهود و پرهیز از تقلید تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، معیارهای توحید در سلوک را تبیین کرد. وحدت‌بینی، معیار اصلی توحید است و تفاوت دیدن، به شرک می‌انجامد. شهود اسماء الهی، خاص اهل سلوک است و تقلید در آن راه ندارد. قصد قربت و رؤیت یکسان ماه و کاه، نشان‌دهنده توحید است. بطن سالک، معیار تمایز شرک و توحید است و فقه عرفانی، از تقلید در این مقام نهی می‌کند.

بخش چهارم: عشق، وحدت‌بینی و الگوهای عملی توحید

عشق ضعفاء و اولياء

عشق ضعفاء، در ظرف نازل و حجري است، اما عشق اولياء، در لا تعین و وحدت‌بینی متجلی می‌شود. سالک کامل، دوست و دشمن را یکسان می‌بیند.

درنگ: عشق اولياء، چونان اقیانوسی که همه تعینات را در خود حل می‌کند، وحدت را در همه چیز متجلی می‌سازد.

این تمایز، چونان خطی که مراتب عشق را جدا می‌کند، بر برتری عشق عارفانه تأکید دارد.

پیامبر اکرم (ص) و وحدت‌بینی

پیامبر اکرم (ص)، در ازدواج، میان قاراشمیش و حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها تمایز قائل نشد و همه را یکسان دید.

درنگ: پیامبر اکرم (ص)، چونان آیینه‌ای که وحدت حق را در همه مظاهر بازمی‌تاباند، الگوی وحدت‌بینی است.

این الگو، چونان مشعلی که مسیر سلوک را روشن می‌کند، بر وحدت در نگاه سالک تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، عشق عارفانه و وحدت‌بینی را بررسی کرد. عشق اولياء، برخلاف ضعفاء، در لا تعین و وحدت متجلی است. پیامبر اکرم (ص)، با عدم تمایز میان مظاهر، الگوی عملی وحدت‌بینی را ارائه داد.

بخش پنجم: لا تعین و چالش‌های وصول در سلوک

عدم وجود لا تعین خلقی

لا تعین خلقی وجود ندارد. لا تعین، صرفاً حقی است و در ناسوت، به‌صورت اضافی و مشوب ظاهر می‌شود.

درنگ: لا تعین، چونان قله‌ای که در افق حقیقت می‌درخشد، از دسترس ناسوت خلقی خارج است.

این اصل، چونان هشداری که محدودیت ناسوت را نشان می‌دهد، بر فراتر بودن لا تعین تأکید دارد.

لا تعین اضافی و مشوب

لا تعین محکى، نسبت به حاكى متعین است و لذا، لا تعین اضافی و مشوب است، نه حقيقى.

درنگ: لا تعین اضافی، چونان سایه‌ای از حقیقت، در ذهن متعین می‌شود و از لا تعین حقيقى متمایز است.

این تمایز، چونان خطی که محدودیت ادراک بشری را ترسیم می‌کند، بر چالش وصول تأکید دارد.

مثال فلسفی وجود و عدم

مانند وجود و عدم اضافی در فلسفه، لا تعین اضافی نیز از لا تعین حقيقى متمایز است.

درنگ: لا تعین اضافی، چونان وجود اضافی، در ظرف ذهن متعین است و از حقیقت مطلق دور است.

این قیاس، چونان پلی که فلسفه و عرفان را پیوند می‌دهد، لا تعین را تبیین می‌کند.

لا تعین غير مشوب و غایت سلوک

وصول به لا تعین غير مشوب، غایت سلوک است که با فنا و محو، مانند «من عشقه من قتله»، محقق می‌شود.

درنگ: لا تعین غير مشوب، چونان مقصدی که سالک در فنا به آن می‌رسد، غایت سلوک عرفانی است.

این مقام، چونان قله‌ای رفیع، سالک را در حقیقت محو می‌سازد.

تلاشی و محو در لا تعین

وصول به لا تعین، تلاشی می‌طلبد و سالک، مانند موسی (صعقا)، در آن محو می‌شود.

درنگ: تلاشی، چونان طوفانی که سالک را در خود فرو می‌برد، جوهره وصول به لا تعین است.

این تعبیر، چونان تصویری که فنا را نشان می‌دهد، بر دشواری سلوک تأکید دارد.

سالک صامت در لا تعین

سالک در لا تعین، صامت و سرگردان است، زیرا تلاشی او را از کثرت رها می‌سازد.

درنگ: صامت بودن، چونان سکوتی که در حضور حقیقت شکل می‌گیرد، نشانه محو در لا تعین است.

این حالت، چونان دری که به سوی فنا گشوده می‌شود، سالک را از کثرت می‌رهاند.

امير مؤمنان (ع) و لا تعین

امير مؤمنان (ع)، در نماز، مدهوش می‌شد که نشانه وصول به لا تعین مشوب است.

درنگ: مدهوشی در نماز، چونان غرق شدن در اقیانوس لا تعین، نشانه قرب به حقیقت است.

این الگو، چونان مشعلی که مسیر سلوک را روشن می‌کند، بر اثر لا تعین تأکید دارد.

حالات الهی و پویایی حق

آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِى [مطلب حذف شد] : «هر روز در شأنی است»، پویایی حق و حالات الهی را نشان می‌دهد.

درنگ: حالات الهی، چونان امواجی که در اقیانوس حقیقت جریان دارند، سالک را در تحول دائم نگه می‌دارند.

این آیه، چونان سندی که پویایی حق را اثبات می‌کند، سلوک را دگرگون می‌سازد.

عرفان و عدم نیاز به سند

عرفان، به سند نیازی ندارد. وصول به حقیقت، خود سند است.

درنگ: عرفان، چونان گوهری که در شهود سالک می‌درخشد، از اسناد ظاهری بی‌نیاز است.

این اصل، چونان نوری که حقیقت عرفان را روشن می‌کند، بر اصالت شهود تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، چالش‌های وصول به لا تعین را بررسی کرد. لا تعین خلقی وجود ندارد و لا تعین در ناسوت، اضافی و مشوب است. وصول به لا تعین غير مشوب، غایت سلوک است که با تلاشی و محو همراه است. امير مؤمنان (ع) و آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِى شَأْنٍ، پویایی و اثر لا تعین را نشان می‌دهند. عرفان، به شهود وابسته است و نیازی به سند ندارد.

بخش ششم: توحید متوسطی و خطرات تقلید

توحید متوسطی و توحید حجر

توحید متوسطی، مانند گفتن «یا رحمان» و «یا رحیم»، آسان‌تر است، اما توحید حجر، توقیفی و دشوار است.

درنگ: توحید متوسطی، چونان رودی آرام، برای عامه قابل دسترس است، اما توحید حجر، چونان قله‌ای دشوار، خاص سالکان است.

این تمایز، چونان خطی که مراتب توحید را جدا می‌کند، بر دشواری رؤیت حجر تأکید دارد.

خطر تقلید در گفتن «یا حجر»

تقلید در گفتن «یا حجر»، به شرک می‌انجامد و فقيه، آن را نهی می‌کند، زیرا بدون معرفت، حرام است.

درنگ: تقلید، چونان دامنه‌ای لغزنده، سالک را به سوی شرک می‌کشاند، مگر با معرفت همراه باشد.

این هشدار، چونان نگهبانی که از حقیقت پاسداری می‌کند، بر ضرورت شهود تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، تفاوت توحید متوسطی و توحید حجر را تبیین کرد. توحید متوسطی، آسان‌تر و عامه‌پسند است، اما توحید حجر، خاص و توقیفی است. تقلید در این مقام، به شرک می‌انجامد و فقيه، آن را نهی می‌کند.

بخش هفتم: معرفت، آخرت و صفا

معرفت و جاودانگی

معرفت، برخلاف اعمال دنيوي مانند نماز، دنيوي نیست و برزخ و قیامت بر اساس آن شکل می‌گیرند.

درنگ: معرفت، چونان گوهری جاودانه، آخرت را در نور حقیقت شکل می‌دهد.

این اصل، چونان نوری که ارزش معرفت را روشن می‌کند، بر جاودانگی آن تأکید دارد.

متاع دنيوي و محدودیت آن

متاع دنيوي، مانند نماز و مال، در دنیا پایان می‌یابد، اما معرفت، جاودانه است.

درنگ: متاع دنيوي، چونان سایه‌ای موقت، در برابر جاودانگی معرفت رنگ می‌بازد.

این تمایز، چونان خطی که دنیا و آخرت را جدا می‌کند، بر ارزش معرفت تأکید دارد.

صفا و عوام

صفا در عوام، از حق است، نه از خودشان. واقع، با ظاهر متفاوت است.

درنگ: صفا، چونان نوری که از حق می‌تابد، در عوام از مبدأ الهی سرچشمه می‌گیرد.

این دیدگاه، چونان آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر منشأ الهی صفا تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، ارزش معرفت را به‌عنوان امری جاودانه در برابر متاع دنيوي تبیین کرد. معرفت، برزخ و قیامت را شکل می‌دهد، در حالی که اعمال دنيوي موقت‌اند. صفا در عوام، از حق است و واقع، از ظاهر متمایز است.

نتیجه‌گیری نهایی

درس‌گفتار شماره ۲۷۸، چونان گوهری در صدف فلسفه و عرفان اسلامی، توحید در ناسوت و چالش‌های وصول به لا تعین را کاوش کرده است. توحید، در رؤیت اجسام به‌عنوان اسماء الهی، خاص اهل سلوک است و تقلید در آن راه ندارد. آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ، وجه الله را در همه تعینات متجلی می‌سازد. شرک، در رؤیت چهره خلقی، و توحید، در رؤیت چهره حقی است. وحدت‌بینی، معیار توحید است و تفاوت دیدن، به شرک می‌انجامد. لا تعین، در ناسوت، اضافی و مشوب است و وصول به لا تعین غير مشوب، غایت سلوک است که با تلاشی و محو همراه است. عشق اولياء، برخلاف ضعفاء، وحدت‌بین است و پیامبر اکرم (ص)، الگوی این وحدت‌بینی است. معرفت، برخلاف متاع دنيوي، جاودانه است و صفا، از حق سرچشمه می‌گیرد. این درس‌گفتار، با ارائه چارچوبی منسجم، راه را برای تحقیقات عمیق‌تر در فلسفه و عرفان اسلامی هموار ساخته است.

با نظارت صادق خادمی