متن درس
علم حق به مخلوقات: تبیین فلسفی و عرفانی بساطت وجود و ظهورات اسماء
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۸۳)
دیباچه
بحث از علم حق به مخلوقات، چونان دریچهای به سوی اقیانوس بیکران معرفت الهی، یکی از عمیقترین مسائل فلسفه و عرفان اسلامی است. درسگفتار شماره ۲۸۳ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تمرکز بر تبیین علم الهی پیش و پس از خلقت، و نسبت به مجردات و مادیات، نوری بر این پرسشهای بنیادین میافکند. هدف، تبیین دقیق علم حق بهعنوان جلوهای از بساطت ذات الهی و ظهورات اسماء و صفات است.
بخش نخست: مسائل و چالشهای علم حق به مخلوقات
تبیین مسائل علم الهی
علم حق به مخلوقات، چونان معمایی درهمتنیده، پرسشهای متعددی را در فلسفه اسلامی برانگیخته است. این مسائل به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: نخست، علم حق پیش و پس از خلقت، و دوم، علم به مجردات و مادیات. پرسش محوری این است که چگونه ذات الهی، که بسیط و کامل است، به مخلوقاتی علم دارد که یا هنوز وجود نیافتهاند یا به دلیل ماهیت ظلمانی ماده، به ظاهر از متعلق علم بودن دورند؟ این چالشها، چونان صخرههایی در مسیر معرفت، نیازمند تحلیل دقیق فلسفی و عرفانیاند.
درنگ: علم حق به مخلوقات، به دو دسته مسائل پیش و پس از خلقت، و علم به مجردات و مادیات تقسیم میشود.
چالش علم پیش از خلقت
یکی از دشوارترین پرسشهای فلسفی، تبیین علم حق به مخلوقات پیش از خلقت است، زیرا در این مرتبه، مخلوقی وجود ندارد تا متعلق علم قرار گیرد. این مسئله، چونان تلاش برای دیدن سایهای در تاریکی مطلق، ذهن را به سوی تبیین وجودی ذات الهی سوق میدهد. چگونه میتوان علم به چیزی را تصور کرد که هنوز در عالم خارج تحقق نیافته است؟
درنگ: علم حق پیش از خلقت، به دلیل فقدان متعلق خارجی، چالشی فلسفی است که نیازمند تبیین وجودی است.
چالش علم به مادیات
پس از خلقت، علم حق به مادیات، به دلیل ماهیت ظلمانی و ناقص ماده، پرسشی دیگر را مطرح میسازد. ماده، که به نقص وجودی و کثرت متصف است، چگونه میتواند متعلق علم الهی قرار گیرد که کمالی و بسیط است؟ این تناقض ظاهری، چونان پارادوکسی در قلب فلسفه، نیازمند حل و تبیین است.
درنگ: علم حق به مادیات، به دلیل ظلمانی بودن ماده، ظاهراً با کمال علم الهی ناسازگار است.
تمایز علم به مجردات و مادیات
علم به مجردات، به دلیل همسنخی با ذات الهی که بسیط و مجرد است، آسانتر تبیین میشود. اما علم به مادیات، به دلیل نقص وجودی و کثرت ماده، دشواری بیشتری دارد. این تمایز، چونان تفاوت میان نگریستن به آینهای صاف و مهآلود، نشاندهنده تفاوت مراتب وجودی متعلقات علم است.
درنگ: علم به مجردات، به دلیل همسنخی با ذات الهی، آسانتر و علم به مادیات دشوارتر است.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، مسائل بنیادین علم حق به مخلوقات را معرفی کرد: علم پیش و پس از خلقت، و علم به مجردات و مادیات. چالش اصلی، فقدان متعلق در پیش از خلقت و ظلمانی بودن ماده در پس از خلقت است. این مسائل، زمینه را برای تبیین دو طریق فلسفی و عرفانی در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: دو طریق تبیین علم الهی
طریق فلسفی: بساطت عقل
طریق نخست در تبیین علم الهی، رویکرد فلسفی مبتنی بر بساطت عقل حق است که در سنت حکمت مشائی ریشه دارد. ذات الهی، چونان عقل بسیطی که همه اشیاء را در خود دارد، به قول حکما «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» است. این بساطت، چونان آینهای بیغبار، تمامی حقایق را در خود منعکس میسازد، بدون آنکه به کثرت آلوده شود.
درنگ: طریق فلسفی، علم الهی را به بساطت عقل حق نسبت میدهد که همه اشیاء را در خود دارد.
طریق عرفانی: اتصاف به اسماء و صفات
طریق دوم، رویکرد عرفانی است که علم الهی را به اتصاف حق به اسماء و صفات در مرتبه ذات (واحدیت) تبیین میکند. این دیدگاه، که در عرفان نظری ابنعربی و قونوی ریشه دارد، اسماء و صفات را عين ذات میبیند، نه عارض بر آن. این اتصاف، چونان نوری که از سرچشمه ذات ساطع میشود، ظهورات الهی را در همه مراتب نشان میدهد.
درنگ: طریق عرفانی، علم الهی را به اتصاف حق به اسماء و صفات در مرتبه واحدیت نسبت میدهد.
صوفیه محققین در برابر غیرنظری
متن، صوفیه محققین را از دراویش و قلندران متمایز میسازد و به حکمایی چون ابنعربی و قونوی اشاره دارد. استاد فرزانه، با نقد صوفیان غیرنظری، بر اهمیت عرفان نظری تأکید میورزد که با فلسفه صدرایی همخوانی دارد. این تمایز، چونان خطکشی میان گوهر و صدف، عرفان نظری را بهعنوان مبنای علمی برجسته میسازد.
درنگ: صوفیه محققین، چون ابنعربی و قونوی، مبنای عرفان نظریاند و از صوفیان غیرنظری متمایزند.
نقش شارح بودن صدرا
استاد فرزانه، ملاصدرا را نه مبتکر، بلکه شارح نظاممند آرای پیشین میداند. ارجاع به جلد ششم اسفار (صفحه ۲۶۴) نشاندهنده آن است که صدرا، با تلفیق حکمت مشائی و عرفان نظری، چارچوبی منسجم ارائه کرده است. این نقش، چونان معماری است که با سنگهای پیشینیان، بنایی نو میسازد.
درنگ: ملاصدرا، با تلفیق حکمت و عرفان، شارح نظاممند آرای پیشین است، نه مبتکر.
اسماء و صفات در ظرف ذات
اسماء و صفات الهی، برخلاف لوازم متأخر، در ظرف ذات و عين آناند. این اتصاف، نه عارضی، بلکه ذاتی است، چنانکه نور از خورشید جداییناپذیر است. استاد فرزانه تأکید میورزد که این وحدت، جوهره توحید وجودی را تشکیل میدهد.
درنگ: اسماء و صفات، عين ذاتاند و در ظرف ذات تحقق مییابند، نه عارض بر آن.
مثال ماهیت و وجود
برای تبیین وحدت اسماء و صفات با ذات، استاد فرزانه به اتحاد ماهیت و وجود مثال میزند. ماهیت، به وجود موجود است و با آن متحد است، اما اصالت با وجود است. این مثال، چونان آینهای است که رابطه ذات و صفات را روشن میسازد، هرچند ذات حق فاقد ماهیت است.
درنگ: اسماء و صفات، مانند ماهیت نسبت به وجود، عين ذاتاند، اما ذات حق فاقد ماهیت است.
فقدان ماهیت در واجب
ذات حق، به دلیل بساطت، فاقد ماهیت است. لذا مثال ماهیت و وجود، تنها تشبیهی است و نه حقیقی. صفات، تعینات ذاتاند، نه مشابه ماهیت. این تمایز، چونان خطی میان حقیقت و تمثیل، از خلط مفاهیم جلوگیری میکند.
درنگ: ذات حق، فاقد ماهیت است و صفات، تعینات ذاتاند، نه مشابه ماهیت.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، دو طریق فلسفی (بساطت عقل) و عرفانی (اتصاف به اسماء و صفات) را برای تبیین علم الهی معرفی کرد. بساطت عقل، همه اشیاء را در ذات حق جای میدهد، و اتصاف به اسماء، ظهورات ذات را نشان میدهد. نقش شارح صدرا و تمایز صوفیه محققین، چارچوب نظری این بحث را تقویت کرد.
بخش سوم: چهار مقدمه صدرایی در اثبات علم الهی
دشواری فهم علم الهی
فهم علم الهی، چونان صعود به قلهای صعبالعبور، دشوار و نیازمند معلم، لطافت قريحه، و صفای ضمیر است. استاد فرزانه تأکید میورزد که این بحث، فراتر از سواد نظری، به شهود باطنی و لطف الهی نیاز دارد. این دشواری، چونان مهی غلیظ، ذهن را به چالش میکشد.
درنگ: فهم علم الهی، به دلیل دقت و عمق، نیازمند معلم، لطافت قريحه، و صفای ضمیر است.
نیاز به ملكوت بحث
درک ملكوت علم الهی، که باطن این معرفت است، تنها با صفای باطن و لطافت قريحه ممکن میشود. این مرتبه، چونان آسمانی فراتر از ناسوت، از دسترس ذهنهای عادی دور است و شهود عرفانی را میطلبد.
درنگ: فهم ملكوت علم الهی، به شهود باطنی و لطافت قريحه وابسته است.
مقدمه اول: هویت وجودیه و معانی کلی
مقدمه اول صدرا بیان میدارد که هر هویت وجودیه، مصداق معانی کلی (اسماء و صفات) است. تمامی مظاهر عالم، چونان سایههایی از نور ذات، ظهورات اسماء و صفاتاند که در مرتبه وجودشان تحقق مییابند. این اصل، چونان کلیدی است که قفل وحدت وجود را میگشاید.
درنگ: هر هویت وجودیه، مصداق معانی کلی (اسماء و صفات) است که در مرتبه وجود تحقق مییابد.
ظهورات اسماء و صفات
اشیاء کثیره، که در ظاهر متکثرند، به وجود واحد موجودند و ظهورات اسماء و صفات الهیاند. این وحدت، چونان اقیانوسی است که همه رودها به آن میریزند، و تعدد ظاهری اشیاء را در خود حل میکند.
درنگ: اشیاء کثیره، به وجود واحد موجودند و ظهورات اسماء و صفات الهیاند.
فصل اخیر و حقیقت شیء
حقیقت هر شیء، فصل اخیر آن است که هویت وجودیاش را تشکیل میدهد، نه مفاهیم منطقی. برای مثال، ناطقیت انسان، حقیقت وجودی اوست که به وجود حق بازمیگردد. این فصل، چونان روحی است که در کالبد وجود دمیده شده است.
درنگ: حقیقت شیء، فصل اخیر آن (هویت وجودی) است که به وجود حق بازمیگردد.
مقدمه دوم: بساطت و قوت وجود
مقدمه دوم بیان میدارد که هرچه وجود قویتر باشد، بسیطتر است و احاطه بیشتری به معانی دارد. وجود قوی، چونان نوری که همه رنگها را در خود دارد، کثرت را در بساطت خود حل میکند، در حالی که وجود ضعیف به کثرت متمایل است.
درنگ: وجود قویتر، بسیطتر است و احاطه بیشتری به معانی دارد.
رابطه بساطت و کثرت
وجود ضعیف، به دلیل نقص، متکثر است، اما وجود قوی، به دلیل کمال، بسیط است. این بساطت، چونان آینهای است که همه حقایق را در خود منعکس میکند، بدون آنکه به کثرت آلوده شود.
درنگ: وجود ضعیف متکثر و وجود قوی بسیط است، و بساطت، کمال وجودی را نشان میدهد.
مقدمه سوم: حقیقت و جزء
مقدمه سوم بیان میدارد که تمام حقیقت یک شیء میتواند بعض حقیقت شیء دیگر باشد. برای مثال، آب و خاک، هرکدام بهتنهایی تمام حقیقت خود را دارند، اما در گل، بعض حقیقت آناند. این اصل، چونان پازلی است که قطعات آن در وحدت کل متحد میشوند.
درنگ: تمام حقیقت یک شیء میتواند بعض حقیقت شیء دیگر باشد، مانند آب و خاک در گل.
مقدمه چهارم: قوت حقیقت در علت
مقدمه چهارم تأکید میکند که هر حقیقتی در معلول، بهصورت قویتر در علت موجود است. ذات حق، بهعنوان علت فیاض، همه کمالات معلولات را بهصورت اشرف در خود دارد. این اصل، چونان ریشهای است که شاخههای وجود را تغذیه میکند.
درنگ: هر حقیقتی در معلول، بهصورت قویتر در علت موجود است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، چهار مقدمه صدرایی را برای اثبات علم الهی تبیین کرد. هویت وجودیه، ظهور اسماء و صفات است؛ بساطت، قوت وجود را نشان میدهد؛ حقیقت یک شیء میتواند بعض حقیقت دیگر باشد؛ و هر حقیقت در معلول، در علت اشرف است. این مقدمات، چارچوبی منسجم برای تبیین علم الهی فراهم میآورد.
بخش چهارم: نتیجهگیری از مقدمات و علم الهی
واجب بهعنوان مبدأ فیاض
از چهار مقدمه صدرایی نتیجه میشود که واجب الوجود، مبدأ فیاض همه حقایق و ماهیات است. ذات حق، به دلیل بساطت و احدیت، کل الاشیاء است. این فیاضیت، چونان چشمهای است که همه جویبارهای وجود از آن سرچشمه میگیرند.
درنگ: واجب الوجود، مبدأ فیاض همه حقایق است و ذاتش کل الاشیاء است.
علم حق به ذات، علم به همه
علم حق به ذاتش، چونان کلیدی است که همه گنجینههای وجود را میگشاید. به دلیل بساطت، علم الهی به ذات، علم به همه اشیاء است، چه پیش و چه پس از خلقت، و چه به مجردات و چه به مادیات.
درنگ: علم حق به ذاتش، به دلیل بساطت، علم به همه اشیاء است.
اشراف علم الهی
علم الهی، به دلیل وجوبی و بسیط بودن، اشرف از علم مخلوقات است. علم مخلوقات، ظهوری و ناقص است، اما علم حق، چونان نوری بینقص، همه حقایق را در بر میگیرد.
درنگ: علم الهی، به دلیل وجوب و بساطت، اشرف از علم مخلوقات است.
اتحاد عاقل و معقول
علم الهی، نتیجه اتحاد عاقل و معقول بالذات است. حق، به دلیل بساطت، عاقل به ذات و معقول به ذات است، لذا علم او ذاتی و کامل است. این اتحاد، چونان آینهای است که خود را در خود میبیند.
درنگ: علم الهی، نتیجه اتحاد عاقل و معقول بالذات است، نه بالعرض.
تقدم علم الهی
علم حق به ماسوی، مقدم بر وجود ماسوی است. این تقدم، چونان سایهای است که پیش از جسم میافتد، و نشاندهنده احاطه ذاتی علم الهی است.
درنگ: علم حق به ماسوی، مقدم بر وجود ماسوی است.
علم کمالی و تفصیلی
علم الهی، کمالی است و تفصیلی در عین اجمال، و اجمالی در عین تفصیل است. این علم، چونان اقیانوسی است که همه جزئیات را در کلیت خود در بر دارد و همه کلیات را در جزئیات خود نشان میدهد.
درنگ: علم الهی، کمالی، تفصیلی در عین اجمال، و اجمالی در عین تفصیل است.
وحدت و کثرت در علم الهی
در مرتبه ذات، کثرت وجود ندارد و حق در وحدت، کل قواست. این وحدت، چونان نوری است که همه رنگها را در خود دارد، بدون آنکه به کثرت آلوده شود.
درنگ: در مرتبه ذات، کثرت وجود ندارد و حق در وحدت، کل قواست.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، از چهار مقدمه صدرایی نتیجه گرفت که ذات حق، مبدأ فیاض همه حقایق است و علم به ذاتش، علم به همه اشیاء است. این علم، اشرف، وجوبی، و مقدم بر وجود ماسوی است و به دلیل بساطت، همه جزئیات و کلیات را در بر میگیرد.
بخش پنجم: اشکال ماهیت و پاسخ آن
اشکال ماهیت در واجب
استاد فرزانه اشکالی را مطرح میسازد: اگر حق کل الاشیاء است، باید ذا ماهیت باشد، حال آنکه واجب بلا ماهیت است. این اشکال، چونان صخرهای در مسیر استدلال، حضور ماهیت و ماده در مخلوقات را با بساطت واجب ناسازگار میبیند.
درنگ: اشکال میشود که اگر حق کل الاشیاء است، باید ذا ماهیت باشد، حال آنکه واجب بلا ماهیت است.
پاسخ به اشکال: ظرف نزول و علو
پاسخ این است که ماهیت، خاص ظرف نزول است و در مرتبه علو غایب است. اشیاء در ذات حق، بهصورت اشرف و بیحد موجودند، نه بهصورت اخص و محدود. این پاسخ، چونان کلیدی است که قفل این پارادوکس را میگشاید.
درنگ: ماهیت، خاص ظرف نزول است و در مرتبه علو، اشیاء بهصورت اشرف و بیحد موجودند.
ماهیت بهمثابه لباس
ماهیت، مانند لباسی است که در ظرف نزول بر تن اشیاء مینشیند، اما در مرتبه علو، چونان روحی بیکالبد، از حد و نقص آزاد است. این تمثیل، تمایز میان مراتب وجودی را روشن میسازد.
درنگ: ماهیت، مانند لباس، خاص ظرف نزول است و در مرتبه علو غایب است.
علم به حقیقت، نه نواقص
علم الهی، به حقیقت اشیاء است، نه نواقص آنها (خرت و پرت). این علم، چونان نوری است که سایههای نقص را نمیبیند، بلکه حقیقت وجودی اشیاء را در بر میگیرد.
درنگ: علم الهی، به حقیقت اشیاء است، نه نواقص آنها.
مثال علم به میت
استاد فرزانه، علم به میت را مثال میزند که زنده است، نه میت. علم به متعلق خود شبیه نیست؛ لذا علم الهی به مادیات، مجرد و کامل است، نه ناقص و مادی.
درنگ: علم به میت، زنده است؛ علم الهی به مادیات، مجرد و کامل است.
مثال علم طبیب
علم طبیب به امراض، بدون داشتن بیماری است. حق نیز علم به مخلوقات دارد، بدون آنکه نقص آنها را در خود جای دهد. این تمثیل، چونان آینهای است که تفاوت علم و متعلق را نشان میدهد.
درنگ: علم طبیب به امراض، بدون بیماری است؛ حق نیز علم به مخلوقات دارد، بدون نقص آنها.
اتحاد عاقل و معقول بالذات
علم الهی، به دلیل اتحاد عاقل و معقول بالذات، از علم ما که بالعرض است متمایز است. این اتحاد، چونان وحدت نور و روشنایی، علم حق را ذاتی و کامل میسازد.
درنگ: علم الهی، به دلیل اتحاد عاقل و معقول بالذات، از علم بالعرض ما متمایز است.
علم به خود، علم به حق
استاد فرزانه به قول «من عرف نفسه فقد عرف ربه» استناد میکند که علم به خود، علم به حق است. شناخت نفس، چونان دریچهای است که نور حق را در آن میتوان دید.
درنگ: علم به خود، به دلیل ظهور حق در نفس، علم به حق است.
علم مجرد و حقیقت اشیاء
علم الهی، مجرد است و به حقیقت اشیاء تعلق میگیرد، نه نواقص آنها. این علم، چونان نوری است که کثرت و نقص را در خود حل میکند و تنها حقیقت بسیط را میبیند.
درنگ: علم الهی، مجرد است و به حقیقت اشیاء تعلق میگیرد، نه نواقص.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، اشکال ماهیت در واجب را بررسی و پاسخ داد که ماهیت، خاص ظرف نزول است و در مرتبه علو، اشیاء بهصورت اشرف موجودند. علم الهی، به حقیقت اشیاء است، نه نواقص، و مثالهایی چون علم به میت و علم طبیب، این تمایز را روشن ساختند.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره ۲۸۳ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تبیین علم حق به مخلوقات، چارچوبی منسجم از فلسفه و عرفان صدرایی ارائه داد. دو طریق فلسفی (بساطت عقل) و عرفانی (اتصاف به اسماء و صفات)، علم الهی را به بساطت ذات حق نسبت دادند. چهار مقدمه صدرایی، نشان داد که ذات حق، مبدأ فیاض همه حقایق است و علم به ذاتش، علم به همه اشیاء است، چه پیش و چه پس از خلقت، و چه به مجردات و چه به مادیات. اشکال ماهیت و ماده، با تبیین ظرف نزول و علو حل شد، و علم الهی به حقیقت اشیاء، نه نواقص آنها، محدود گردید. این اثر، با تلفیق استدلالهای فلسفی و شهود عرفانی، راه را برای پژوهشهای آتی در معرفتشناسی الهی هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی