متن درس
تحلیل و تبیین فلسفی قضایا: تمایز مفهوم، معنا و مصداق
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۲۸)
دیباچه
در گستره فلسفه اسلامی، بررسی قضایا و نقش آنها در تحلیل منطقی و وجودشناختی، جایگاهی بنیادین دارد. درسگفتار شماره ۳۲۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، که در تاریخ چهارم دیماه ۱۳۸۰ ایراد شده، به کاوش عمیق در مفهوم حمل، رابطه در قضایا و تمایز میان مفهوم، معنا و مصداق میپردازد. این بحث، که ریشه در آرای ملاصدرا در «اسفار اربعه» دارد، با نگاهی نقادانه و تحلیلی به تبیین چگونگی شکلگیری قضایا در ذهن و ارتباط آنها با حقیقت وجودی اشیا پرداخته است.
این کتاب، با تمرکز بر تمایز میان جهت اتحاد (معنا و مصداق) و جهت اختلاف (الفاظ و مفاهیم)، به تحلیل عمیق قضایا پرداخته و با بهرهگیری از استعارات فاخر و پیوندهای معنایی، چارچوبی علمی و جذاب فراهم میآورد. در این راستا، هیچ بخشی از محتوای اصلی حذف یا خلاصه نشده و تمامی نکات با دقت و وسواس در متن گنجانده شده است.
بخش اول: چیستی قضیه و تمایز مفهوم، معنا و مصداق
ضرورت تمایز در تحلیل قضایا
در منطق فلسفی، فهم دقیق قضایا نیازمند تمایز میان سه مؤلفه بنیادین است: قضیه، مفهوم قضیه و معنا یا مصداق آن. این تمایز، همانند نوری است که تاریکیهای ابهام را میزداید و راه را برای درک عمیقتر ساختارهای منطقی هموار میسازد. معنا، بهسان روح قضیه، وحدتبخش و جوهره آن است، درحالیکه مفاهیم و الفاظ، چونان جامههای رنگارنگی هستند که این روح را در بر میگیرند و کثرت ظاهری آن را نمایان میسازند. استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره تأکید دارند که جهت اتحاد قضیه در معنای آن نهفته است، حال آنکه جهت اختلاف، در الفاظ و مفاهیم متجلی میشود. این تمایز، پایهای برای تحلیلهای بعدی در این نوشتار است.
درنگ: معنا، جوهره وحدتبخش قضیه است که آن را از مجموعهای از مفاهیم متکثر متمایز میسازد. الفاظ و مفاهیم، نمودهای کثرتاند، اما معنا، روح اتحاد قضیه را تشکیل میدهد.
استناد به اسفار اربعه و نقد تعاریف کلی
ملاصدرا در جلد اول «اسفار اربعه» (صفحه ۳۶، سطر ۲) رابطه در قضایا و احکام را بهعنوان «ضرب من الوجود» (نوعی از وجود) تعریف میکند. این تعریف، اگرچه ریشه در وجودشناسی صدرایی دارد، به دلیل کلیگویی، از دقت کاربردی برخوردار نیست. استاد فرزانه با تشبیهی بدیع، اینگونه تعاریف را به «استخوان لای زخم» مانند میکنند که گرچه وجودی دارند، اما کارکردی روشن و ملموس ارائه نمیدهند. بهسان گفتن «دیوار چیزی است» یا «فلسفه چیزی است»، این تعاریف، چونان نقشهای کلیاند که جزئیات راه را نشان نمیدهند. استاد تأکید دارند که تعاریف کاربردی باید مشخص، دقیق و عاری از ابهام باشند تا بتوانند گرههای معرفتی را بگشایند.
نقد استاد به این تعاریف کلی، دعوتی است به سوی تبیینهای جزئیتر و روشنتر. همانگونه که باغبانی ماهر، شاخههای اضافی را هرس میکند تا درخت میوه دهد، فیلسوف نیز باید از کلیگوییها بپرهیزد و به سوی تعاریف روشن و کاربردی گام بردارد. این نقد، نهتنها به تعریف ملاصدرا، بلکه به سنت کلیگویی در فلسفه اسلامی اشاره دارد که گاه مانع از فهم عمیق و دقیق میشود.
وحدت معنا در قضایا
ملاصدرا در ادامه بیان میدارد که رابطه در قضایا، با وجود اختلاف در موضوعات و محمولات، دارای معنای واحدی است که به «هو هویت» (هویت وجودی) تعبیر میشود. این هویت، بهسان نخ تسبیحی است که دانههای پراکنده مفاهیم و الفاظ را به هم پیوند میدهد و وحدتی معنایی ایجاد میکند. استاد فرزانه تأکید دارند که این معنای واحد، جوهره قضیه است و بدون آن، قضیه از هم میپاشد، مانند بنایی که بدون ستونهای استوار فرو میریزد.
بااینحال، ابهام در بیان ملاصدرا، بهویژه در صفحه ۳۶ «اسفار»، مانع از روشن شدن این معنای واحد میشود. استاد با نقدی صریح، این ابهام را به چالش میکشند و خواستار تبیینی کاربردیتر میشوند که بتواند جهت اتحاد و اختلاف را بهوضوح نشان دهد. این نقد، چونان آیینهای است که کاستیهای بیان فلسفی را بازمیتاباند و راه را برای تحلیلهای عمیقتر هموار میسازد.
درنگ: معنای واحد در قضایا، بهسان روحی است که کالبد مفاهیم و الفاظ را زنده میکند. بدون این معنا، قضیه صرفاً مجموعهای از اجزای پراکنده است.
بخش دوم: مفهوم، حقیقت و مصداق در قضایا
تمایز مفهوم و حقیقت
ملاصدرا در صفحه ۱۸۸ «اسفار» (سطر ۱۴) بیان میدارد که مفاهیم قضایا، مانند «الإنسان حیوان ناطق»، صرفاً مفهوماند و نه عنوان ذوات متقرره (حقایق ثابت در نفس خود) یا متجاهره (حقایق آشکار). به بیان دیگر، مفهوم «الإنسان» تنها حاکی از حقیقت انسان است و نه خود انسان. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن میکنند: مفهوم «الإنسان»، چونان سایهای است که از حقیقت انسان بر دیوار ذهن نقش میبندد، اما خود انسان نیست. این سایه، گرچه شباهت به اصل دارد، اما جوهره و حقیقت آن را در خود ندارد.
این تمایز، به تفاوت میان سطح مفهومی (ذهنی) و مصداقی (خارجی) اشاره دارد. برای مثال، در قضیه «هذا إنسان»، مفهوماً صادق است، زیرا به مفهوم ذهنی انسان اشاره دارد، اما مصداقاً خیر، زیرا انسان خارجی را در بر نمیگیرد. این تفاوت، مانند تمایز میان تصویر یک پرنده در آیینه و خود پرنده است که پرواز میکند و زندگی دارد.
محدودیتهای حمل شایع صناعی
ملاصدرا در ادامه توضیح میدهد که محمولات در قضایا، بهصورت حمل شایع صناعی، بر خودشان حمل نمیشوند. برای مثال، در قضیه «الإنسان إنسان»، محمول (إنسان) مفهوم است و نه مصداق انسان. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی بدیع توضیح میدهند: محمول در قضیه، مانند نقشی است که بر بوم ذهن ترسیم میشود، اما این نقش، خود بوم نیست و نمیتواند حقیقت خارجی را به تمامی بازنمایی کند. حمل شایع صناعی، به وجود ذهنی یا خارجی وابسته است، اما در قضایا، معمولاً در سطح مفهومی تحلیل میشود.
درنگ: محمولات در قضایا، چونان نقوشی بر بوم ذهناند که حاکی از حقیقتاند، اما خود حقیقت نیستند. این تمایز، پایه تحلیل حمل شایع صناعی است.
حاکی و محکی در قضایا
مفهوم در قضایا، نقش حاکی را ایفا میکند، درحالیکه حقیقت یا مصداق، محکی است. استاد فرزانه با تمثیلی زیبا این مفهوم را روشن میسازند: لفظ «آتش»، مانند واژهای است که بر کاغذ نگاشته میشود و حاکی از حقیقت آتش است، اما خود آتش نیست که گرما و نور تولید کند. این تمایز، مانند تفاوت میان نام یک گل و عطر آن گل است که یکی تنها اشاره به حقیقت دارد و دیگری خود حقیقت است.
در قضیه «الإنسان ناطق»، مفهوم «الإنسان» حاکی از حقیقت انسان است، اما خود انسان نیست. این تفاوت، به پیچیدگیهای وجود ذهنی و خارجی اشاره دارد و نشان میدهد که قضایا، در سطح مفهومی، با حقیقت خارجی تفاوت دارند.
بخش سوم: قائم بنفسه و قائم بغیره
دقة اخری در اسفار
ملاصدرا در صفحه ۲۷۹ «اسفار» به «دقة اخری» (نکتهای دقیقتر) اشاره کرده و بیان میدارد که هیچ منافاتی میان قائم بنفسه بودن یک مفهوم (مانند «الإنسان») و قائم بغیره بودن مفهوم دیگر (مانند «شریک الباری») نیست. استاد فرزانه این نکته را با دقتی مثالزدنی تبیین میکنند: مفهوم «الإنسان ناطق»، چونان درختی است که ریشه در حقیقت انسان دارد و قائم بنفسه است، اما مفهوم «شریک الباری ممتنع»، مانند سایهای است که بر دیوار ذهن نقش میبندد و قائم بغیره است، زیرا فاقد مصداق خارجی است.
این تمایز، به تفاوت وجودشناختی میان مفاهیمی که به حقیقت واقعی متصلاند و مفاهیمی که صرفاً در ذهن وجود دارند، اشاره دارد. «شریک الباری»، به دلیل عدم مصداق خارجی، تنها در وجود ذهنی معنا مییابد، مانند نغمهای که در ذهن نواخته میشود، اما در عالم خارج خاموش است.
درنگ: مفاهیم قائم بنفسه، مانند «الإنسان»، به حقیقت واقعی متصلاند، اما مفاهیم قائم بغیره، مانند «شریک الباری»، تنها در ذهن معنا مییابند.
مصداق ذهنی و خارجی
مفهوم «الإنسان» میتواند قائم بنفسه باشد، زیرا حاکی از حقیقت انسان است، اما در عین حال، به وجود ذهنی وابسته است. در مقابل، «شریک الباری» فاقد مصداق خارجی است و تنها در ذهن معنا دارد. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن میکنند: «الإنسان» مانند آیینهای است که تصویر انسان را بازمیتاباند، اما «شریک الباری» مانند خیالی است که در ذهن شکل میگیرد، اما در عالم خارج هیچ مصداقی ندارد.
این تفاوت، به پیچیدگیهای وجود ذهنی و خارجی در قضایا اشاره دارد. مفاهیم قائم بنفسه، به دلیل ارتباط با مصداق واقعی، از مفاهیم قائم بغیره متمایزند، مانند تفاوت میان چشمهای که آب از آن میجوشد و سرابی که تنها در دوردست به چشم میآید.
قضایای ممتنعه و غیروجهیه
ملاصدرا در صفحه ۳۱۲ «اسفار» قضایای ممتنعه، مانند «شریک الباری ممتنع»، را غیروجهیه میداند، زیرا فاقد مصداق خارجیاند و تنها در ذهن معنا مییابند. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی زیبا تبیین میکنند: قضایای ممتنعه، مانند رویاهاییاند که در خواب ذهن شکل میگیرند، اما با بیداری عقل، محو میشوند. این قضایا، گرچه مفهوم دارند، اما فاقد وحدت معنایی در عالم خارجاند.
عقل، با توانایی تصور و فرض، میتواند به این قضایا عنوان و ملاک نسبت دهد، مانند نقاشی که جهانی خیالی را بر بوم خلق میکند، اما این خلق، تنها در قلمرو ذهن معتبر است.
بخش چهارم: حمل و اتحاد در وجود
تعریف حمل و نقد آن
ملاصدرا در صفحه ۴۷۱ «اسفار» حمل را «اتحاد فی الوجود» (اتحاد در وجود) تعریف میکند. این تعریف، اگرچه ریشه در وجودشناسی دارد، به دلیل کلیگویی، نیازمند تبیین دقیقتر است. استاد فرزانه با نقدی صریح، این تعریف را به چالش میکشند و تأکید دارند که اتحاد در وجود، باید بهگونهای تبیین شود که جهت اتحاد و اختلاف در قضایا بهوضوح مشخص گردد. این نقد، مانند نوری است که بر تاریکیهای ابهام میتابد و راه را برای فهم عمیقتر هموار میسازد.
استاد با تمثیلی بدیع، این نکته را روشن میکنند: اتحاد در وجود، مانند پیوند شاخههای یک درخت است که به تنهای واحد متصلاند. این تنه، معنای واحد قضیه است، درحالیکه شاخهها، مفاهیم و الفاظ متکثرند.
درنگ: حمل، اتحاد در وجود است، اما این اتحاد باید در معنای واحد قضیه جستوجو شود، نه در کثرت مفاهیم و الفاظ.
اتحاد در معنا، اختلاف در مفاهیم
استاد فرزانه تأکید دارند که اتحاد در حمل، به معنا یا مصداق بازمیگردد، درحالیکه اختلاف به الفاظ و مفاهیم وابسته است. برای مثال، در قضیه «الإنسان ناطق»، معنا واحد است، اما مفاهیم و الفاظ متکثرند. این تمایز، مانند تفاوت میان رودخانهای است که از چشمههای متعدد سرچشمه میگیرد، اما در نهایت به دریایی واحد میریزد.
این نکته، به هسته منطق فلسفی اشاره دارد: وحدت قضیه در معنا یا مصداق است، درحالیکه کثرت در سطح الفاظ و مفاهیم رخ میدهد. مانند نقاشی که با خطوط پراکنده آغاز میشود، اما در نهایت تصویری واحد را به نمایش میگذارد.
نقد اشکال تجزیهپذیری
اشکالی مطرح شده که چگونه «الإنسان» (که غیرقابل تجزیه است) بر «زید» (که قابل تجزیه است) حمل میشود؟ استاد فرزانه پاسخ میدهند که حمل بر زید ذهنی (غیرقابل تجزیه) صورت میگیرد، نه زید خارجی. این پاسخ، مانند کلیدی است که قفل ابهام را میگشاید: زید در ذهن، بهصورت مجرد و غیرقابل تجزیه تصور میشود و حمل بر این مفهوم ذهنی انجام میگیرد.
این تمایز، به تفاوت میان وجود ذهنی و خارجی اشاره دارد، مانند تفاوت میان سایه یک انسان بر دیوار و خود انسان که در عالم خارج راه میرود.
بخش پنجم: ترتب ذهنی و ظهور معنا
ترتب در قضایا
قضایا به دلیل ترتب ذهنی (چیدمان متوالی مفاهیم)، کثرت دارند، اما معنای واحد از این کثرت ناشی میشود. موضوع، محمول و نسبت، همگی در ذهن مترتباند، مانند دانههای تسبیحی که با نظمی خاص در کنار هم قرار میگیرند تا رشتهای واحد تشکیل دهند. استاد فرزانه تأکید دارند که این ترتب، پایه شکلگیری قضایا و ظهور معنا از مفاهیم متکثر است.
این ترتب، مانند چیدمان نتهای موسیقی است که هر یک بهتنهایی صدایی جداگانه دارند، اما در ترکیب، نغمهای هماهنگ و واحد خلق میکنند.
درنگ: ترتب ذهنی، مانند چیدمان نتهای موسیقی، مفاهیم متکثر را به وحدت معنایی تبدیل میکند.
استعاره خطوط و معنا
استاد فرزانه با تمثیلی بدیع، ظهور معنا را توضیح میدهند: مانند خطوطی که بهصورت جداگانه کشیده میشوند و در نهایت شکلی واحد (مانند تصویر شخص) را تشکیل میدهند، مفاهیم و الفاظ متکثر در قضیه، معنای واحدی ایجاد میکنند. این استعاره، مانند آیینهای است که چگونگی تبدیل کثرت به وحدت را بازمیتاباند.
برای مثال، خطوط پراکندهای که هر یک مفهومی جداگانه دارند، هنگامی که در نظمی خاص کنار هم قرار میگیرند، تصویری واحد و معنادار خلق میکنند. در قضیه نیز، مفاهیم و الفاظ، چونان خطوطیاند که با ترتب و ترکیب، معنای واحد را به ظهور میرسانند.
ظهور معنا پس از تکمیل قضیه
معنا در قضیه، تنها پس از تکمیل اجزای آن (موضوع، محمول، نسبت) ظاهر میشود. بدون این تکمیل، قضیه صرفاً مجموعهای از مفاهیم است، مانند ساختمانی نیمهتمام که هنوز پناهگاهی برای ساکنانش فراهم نکرده است. استاد فرزانه تأکید دارند که معنا، نتیجه نهایی ترتب و ترکیب اجزای قضیه است، مانند گلی که تنها پس از تکمیل شاخهها و برگها شکوفا میشود.
بخش ششم: تصور، تصدیق و روانشناسی معنا
تفاوت تصور و تصدیق
در منطق، تصور به مفاهیم جداگانه (مانند «إنسان» یا «ناطق») اشاره دارد، اما تصدیق، زمانی رخ میدهد که قضیه معنا تولید کند (مانند «الإنسان ناطق»). استاد فرزانه این تمایز را با تشبیهی روشن میکنند: تصور، مانند دانههای پراکندهای است که هنوز به درختی بارور تبدیل نشدهاند، اما تصدیق، مانند میوهای است که از ترکیب و ترتب این دانهها به بار مینشیند.
این تمایز، به تفاوت میان سطح مفهومی (تصور) و سطح معنایی (تصدیق) اشاره دارد. تصدیق، نیازمند وحدت معنایی است که از ترکیب مفاهیم ناشی میشود، مانند نغمهای که از هماهنگی نتها پدید میآید.
درنگ: تصدیق، میوه وحدت معنایی است که از ترتب مفاهیم در قضیه به بار مینشیند، درحالیکه تصور، تنها دانههای پراکنده مفاهیم است.
قضایای مهمل و محمل
قضیه «الإنسان حجر» مفهوم دارد، اما معنا ندارد، زیرا فاقد وحدت معنایی است. در مقابل، «الإنسان ناطق» هم مفهوم و هم معنا دارد. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی زیبا توضیح میدهند: قضیه مهمل، مانند کلامی است که در باد پراکنده میشود و اثری بر جای نمیگذارد، اما قضیه محمل، مانند کلامی است که در دل مینشیند و معنایی ژرف خلق میکند.
قضایای مهمل، به دلیل عدم تطابق معنایی، تنها در سطح مفهومی باقی میمانند، درحالیکه قضایای محمل، به دلیل وحدت معنایی، تصدیق را ممکن میسازند.
روانشناسی معنا و مفهوم
استاد فرزانه با نگاهی روانشناختی، تأکید دارند که برخی ذهنها پر از مفاهیماند، اما معنا تولید نمیکنند. این ذهنها، مانند درختی هستند که گل میدهند، اما میوه نمیدهند. این تمثیل، مانند آیینهای است که کاستیهای ذهنهای انباشته از مفاهیم را بازمیتاباند. معنا، هدف نهایی دانش است و انباشت مفاهیم، بدون تولید معنا، مانند انباشتن برگهای خشک است که هیچ شکوفهای از آن نمیروید.
این نکته، دعوتی است به سوی تمرکز بر معنا، بهجای غرق شدن در مفاهیم. مانند کشاورزی که بهجای انباشتن بذر، به پرورش میوه میاندیشد، فیلسوف نیز باید به دنبال معنای عمیق قضایا باشد.
نقد کلیگویی در فلسفه
بیانهایی مانند «نحوه اتحاد و نحوه تغایر» مفهوم تولید میکنند، اما معنای جدیدی به دانش اضافه نمیکنند. استاد فرزانه این کلیگوییها را به چالش میکشند و تأکید دارند که تعاریف باید کاربردی و روشن باشند. این نقد، مانند باد خنکی است که غبار ابهام را از چهره فلسفه میزداید و راه را برای فهم دقیقتر هموار میسازد.
درنگ: کلیگوییهایی مانند «نحوه اتحاد و نحوه تغایر»، مانند ابرهاییاند که آسمان معرفت را تیره میکنند. تعاریف باید روشن و کاربردی باشند تا معنا تولید کنند.
تفاوت مفهوم و معنا در علوم
استاد فرزانه تأکید دارند که مفهوم از لفظ ناشی میشود و معنا از مفاهیم. برخی مفاهیم کثیره، معانی قلیله تولید میکنند و برخی مفاهیم قلیله، معانی کثیره. این نکته، مانند رودی است که گاه از چشمهای کوچک، جریانی عظیم پدید میآورد و گاه از چشمههای متعدد، تنها جویباری اندک.
این پیچیدگی، به نقش ذهن در تبدیل مفاهیم به معنا اشاره دارد. مانند نقاشی که با چند خط ساده، جهانی عظیم خلق میکند، ذهن نیز میتواند از مفاهیم اندک، معانی عمیق استخراج کند.
مثال عنقا و شریک الباری
استاد فرزانه با دو مثال «عنقا» و «شریک الباری»، تفاوت مفهوم و معنا را روشن میسازند. «عنقا» لفظ و مفهوم دارد، اما معنا ندارد، زیرا مصداق مشخصی ندارد، مانند پرندهای خیالی که در آسمان ذهن پرواز میکند، اما در عالم خارج اثری از آن نیست. در مقابل، «شریک الباری» معنا دارد (عدم مصداق خارجی)، اما مفهوم آن نیز ذهنی است، مانند سایهای که وجودش به نور ذهن وابسته است.
این مثالها، مانند دو روی یک سکهاند: یکی فاقد معنا و دیگری دارای معنایی ذهنی. این تمایز، به پیچیدگیهای رابطه میان مفهوم و معنا در قضایا اشاره دارد.
درنگ: «عنقا» مانند پرندهای خیالی است که مفهوم دارد، اما معنا ندارد. «شریک الباری» مفهوم و معنا دارد، اما معنای آن به عدم مصداق خارجی اشاره میکند.
تصور و تصدیق در منطق
در منطق، قضیه زمانی تصدیق است که معنا داشته باشد. قضایایی مانند «عنقا حیوان» تصورند، زیرا معنا تولید نمیکنند، اما «شریک الباری ممتنع» تصدیق است، زیرا معنا دارد. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن میکنند: تصور، مانند بذری است که هنوز به درخت تبدیل نشده، اما تصدیق، مانند درختی است که میوه معنا را به بار میآورد.
این تمایز، به نقش معنا در تبدیل تصور به تصدیق اشاره دارد. قضیه، تنها با تولید معنا، از سطح تصور به تصدیق ارتقا مییابد، مانند نوری که از دل تاریکی ظهور میکند.
ضرورت معنا در قضیه
استاد فرزانه تأکید دارند که قضیه، بدون معنا، صرفاً مجموعهای از مفاهیم است و تصدیq محسوب نمیشود. معنا، جوهره قضیه و شرط لازم برای تصدیق است، مانند روحی که به کالبد قضیه حیات میبخشد. بدون این روح، قضیه مانند جسمی بیجان است که هیچ حرکتی از آن برنمیخیزد.
این نکته، مانند کلیدی است که درهای فهم منطقی را میگشاید: قضیه، تنها با تولید معنا، به تصدیق تبدیل میشود و از سطح تصور فراتر میرود.
درنگ: معنا، روح قضیه است و بدون آن، قضیه در سطح تصور باقی میماند. تصدیق، تنها با ظهور معنا ممکن میشود.
جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتار شماره ۳۲۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تکیه بر آرای ملاصدرا در «اسفار اربعه»، به تحلیل عمیق مفاهیم حمل، رابطه، مفهوم و معنا در قضایای منطقی پرداخته است. تمایز میان جهت اتحاد (معنا یا مصداق) و جهت اختلاف (الفاظ و مفاهیم)، مانند نوری است که تاریکیهای ابهام را میزداید و راه را برای فهم دقیقتر هموار میسازد. ملاصدرا، با تعریف حمل بهعنوان «اتحاد فی الوجود»، بر وحدت وجودی یا معنایی در قضایا تأکید دارد، اما این تعریف، به دلیل کلیگویی، نیازمند تبیینهای کاربردیتر است.
تمایز میان مفاهیم قائم بنفسه (مانند «الإنسان») و قائم بغیره (مانند «شریک الباری»)، مانند دو شاخه از یک درخت است که یکی به ریشه حقیقت متصل است و دیگری در سایه ذهن رشد میکند. تأکید بر نقش معنا در تبدیل تصور به تصدیق، مانند کلیدی است که قفلهای منطق را میگشاید و نشان میدهد که قضیه، تنها با تولید معنا، از سطح مفاهیم متکثر به وحدت معنایی ارتقا مییابد.
این نوشتار، با بازنویسی تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای تکمیلی، تلاش کرده است تا چارچوبی منسجم و علمی ارائه دهد که هم برای مخاطبان متخصص جذاب باشد و هم روح فلسفه اسلامی را بهگونهای اصیل و مؤثر منتقل کند. مانند باغی که با نظم و دقت کاشته شده، این متن امیدوار است میوههای معرفت را به خوانندگان خود عرضه کند.
با نظارت صادق خادمی