در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 340

متن درس





نفی وجود فقری و تحلیل مراتب ظهور در حکمت متعالیه

نفی وجود فقری و تحلیل مراتب ظهور در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۴۰)

دیباچه

درس‌گفتار شماره ۳۴۰، ارائه‌شده در تاریخ ۲۳ دی‌ماه ۱۳۸۰، یکی از ژرف‌ترین کاوش‌های فلسفی در چارچوب حکمت متعالیه را به نمایش می‌گذارد. این بحث، با تمرکز بر نفی وجود فقری و تحلیل مراتب ظهور (مُظهر، ظاهر، مظهر، تعین، مرتبه)، رابطه وجودی میان خلق و حق را بازتعریف می‌کند. نفی فقر به‌مثابه صفت ذاتی مظهر و تبیین ظهورات به‌عنوان ملازمات حق، چونان نوری است که تاریکی‌های ابهام را می‌زداید و راه را برای فهم عمیق‌تر هستی هموار می‌سازد.

بخش نخست: نفی وجود فقری و بنیان‌های وجودشناختی

نفی وجود فقری و اصالت وجود حق

در حکمت متعالیه، وجود فقری، به‌مثابه وجودی که صفت فقر را به‌صورت ذاتی حمل کند، از اساس منتفی است. این نفی، ریشه در اصالت وجود حق دارد که هرگونه صفت ذاتی مستقل را از خلق سلب می‌کند. فقر، چونان سایه‌ای است که در برابر نور وجود حق محو می‌شود و نمی‌تواند به‌عنوان وصفی ذاتی به مظهر نسبت داده شود. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره تأکید دارند که وجود فقری، به دلیل ناسازگاری با وجوب وجود حق، باطل است. اگر وجود واجب باشد، فقر در آن راه ندارد، مانند دریایی که هرگز تشنگی را در خود جای نمی‌دهد.

درنگ: وجود فقری، به‌مثابه صفت ذاتی مظهر، منتفی است، زیرا وجود حق، اصیل و بی‌نیاز از هرگونه وابستگی است.

پیچیدگی و سنگینی بحث نفی فقر

بحث نفی وجود فقری، به دلیل عمق فلسفی و پیچیدگی وجودشناختی، باری سنگین بر دوش معرفت دارد. این موضوع، مانند کوهی است که صعود به قله آن نیازمند دقت و روش‌شناسی دقیق است. استاد فرزانه تأکید دارند که این بحث، به دلیل ارتباط با بنیادهای حکمت متعالیه، نیازمند تحلیلی ژرف و عاری از ابهام است. فقر، گرچه در عالم خلق به‌صورت ظاهری مشاهده می‌شود، نمی‌تواند به‌عنوان صفتی ذاتی به وجود نسبت داده شود، مانند سایه‌ای که در حضور نور، هیچ حقیقت مستقلی ندارد.

وجوب و نفی فقر

اگر وجود واجب باشد، فقر در آن راه ندارد، زیرا وجوب، به‌مثابه ضرورت ذاتی، با فقر ناسازگار است. این استدلال، مانند کلیدی است که قفل‌های ابهام را می‌گشاید و نشان می‌دهد که وجود فقری، به دلیل تناقض با وجوب، منتفی است. استاد فرزانه با تمثیلی بدیع، این نکته را روشن می‌کنند: وجود واجب، چونان خورشیدی است که تاریکی فقر را در خود محو می‌کند و هیچ سایه‌ای از وابستگی در آن باقی نمی‌گذارد.

درنگ: وجوب وجود حق، فقر را به‌کلی نفی می‌کند، زیرا ضرورت ذاتی با وابستگی سازگار نیست.

مُظهر و مظهر در نفی فقر

چه وجود را به‌عنوان مُظهر (حق) یا مظهر (خلق) در نظر بگیریم، فقر در هیچ‌یک از این مراتب جای ندارد. مُظهر، به‌مثابه سرچشمه وجود، و مظهر، به‌مثابه جلوه‌گاه حق، هر دو از فقر مبرا هستند. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی زیبا تبیین می‌کنند: مُظهر، مانند چشمه‌ای است که آب زلال وجود را جاری می‌سازد، و مظهر، مانند آیینه‌ای است که نور حق را بازمی‌تاباند؛ هیچ‌یک از این دو، فقر را در خود راه نمی‌دهند.

درنگ: مُظهر و مظهر، به دلیل ملازمه با حق، از فقر ذاتی مبرا هستند.

هماهنگی نفی فقر با وجدان

نفی وجود فقری نباید با تجربه ظاهری فقر در عالم خلق، از گدایان کوچه تا اشراف، منافات داشته باشد. استاد فرزانه تأکید دارند که فقر در عالم خلق، وصفی ظاهری و اعتباری است، نه صفتی وجودی. این تمایز، مانند تفاوت میان سایه‌ای است که بر زمین می‌افتد و جوهری که حقیقت شیء را تشکیل می‌دهد. فقر در مراتب خلقی، مانند لباسی است که بر تن مظهر پوشانده می‌شود، اما به ذات آن راه ندارد.

این نکته، به ضرورت تمایز میان فقر ظاهری و فقر وجودی اشاره دارد. گدایان و اشراف، هرچند در مراتب خلقی فقر یا غنا را نشان می‌دهند، در حقیقت وجودی خود، جلوه‌های حق‌اند و از فقر ذاتی مبرا هستند.

درنگ: فقر در عالم خلق، وصفی ظاهری است و با نفی فقر وجودی در حکمت متعالیه منافاتی ندارد.

آیه کریمه و فقر خلق به حق

قرآن کریم در سوره فاطر، آیه ۱۵، می‌فرماید:
أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ
[مطلب حذف شد] ). این آیه، به وابستگی وجودی خلق به حق اشاره دارد، اما فقر را صفت ذاتی مظهر نمی‌داند. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن می‌کنند: خلق، مانند آیینه‌هایی هستند که نور حق را بازمی‌تابانند؛ وابستگی آن‌ها به نور، نشان‌دهنده فقر ذاتی نیست، بلکه بیانگر ملازمه وجودی آن‌ها با حق است.

درنگ: آیه أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ به وابستگی وجودی خلق به حق اشاره دارد، نه فقر ذاتی مظهر.

بخش دوم: نفی وجود ممکن و ملازمه مظاهر با حق

نفی وجود ممکن

در حکمت متعالیه، وجود ممکن، به‌مثابه وجودی مستقل و فاقد ضرورت، منتفی است، زیرا تمام خلق، ظهورات حق‌اند و ملازم حق. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی بدیع تبیین می‌کنند: مظاهر، مانند آیینه‌هایی هستند که چهره حق را بازمی‌تابانند؛ هیچ‌یک از آن‌ها، به دلیل ملازمه با حق، نمی‌توانند فاقد ضرورت باشند. وجود ممکن، به دلیل حضور «لا» (عدم ضرورت) در تعریف خود، با حقیقت ظهوری مظاهر ناسازگار است.

درنگ: وجود ممکن، به دلیل ملازمه مظاهر با حق، منتفی است، زیرا خلق، ظهورات حق و فاقد «لا» (عدم ضرورت) هستند.

ملازمه مظاهر با حق

مظاهر، چه در مرتبه علم و چه در مرتبه عین، ملازم حق‌اند و از این‌رو، نمی‌توانند ممکن باشند. این ملازمه، مانند پیوند میان نور و آیینه است که جدایی آن‌ها ناممکن است. استاد فرزانه تأکید دارند که مظاهر، به دلیل وابستگی ذاتی به حق، فاقد «لا» (عدم ضرورت) هستند و امکان، به‌مثابه وصفی مستقل، در آن‌ها راه ندارد.

درنگ: مظاهر، به دلیل ملازمه علماً و عیناً با حق، فاقد امکان به‌مثابه وصف مستقل هستند.

امکان به‌مثابه وصف مقطعی

امکان، وصفی مقطعی و مرتبط با ظروف ظهور (مکان و زمان) است، نه خود ظهورات. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن می‌کنند: امکان، مانند لباسی است که بر تن مظاهر در مراتب خلقی پوشانده می‌شود، اما به ذات آن‌ها تعلق ندارد. برای مثال، ورود و خروج از دنیا، اوصاف مکانی و زمانی مظاهر هستند، اما ظهورات، به‌مثابه جلوه‌های حق، از این اوصاف مبرا هستند.

درنگ: امکان، وصفی مقطعی و مرتبط با ظروف ظهور است، نه ذات ظهورات یا مظاهر.

موت و انتقال ظروف

مرگ، انتقال از یک ظرف مکانی و زمانی به دیگری است، نه زوال ظهور. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی زیبا تبیین می‌کنند: مرگ، مانند تغییر صحنه در نمایش وجود است که بازیگر (ظهور) را از یک مکان به مکان دیگر منتقل می‌کند، اما جوهره آن را زایل نمی‌سازد. ظهور، دائم‌الحیات و دائم‌الظهور است و نه موجود می‌شود و نه معدوم.

درنگ: مرگ، انتقال ظرف مکانی و زمانی است، نه زوال ظهور که دائم‌الحیات و دائم‌الظهور است.

ازلی و ابدی بودن مظهر

مظهر، به‌ماهو مظهر، ازلی، ابدی و سرمدی است. این نکته، مانند نوری است که ابدیت وجود حق را در مظاهر بازمی‌تاباند. استاد فرزانه تأکید دارند که مظهر، به دلیل ملازمه با حق، از هرگونه زوال یا امکان مبرا است، مانند چشمه‌ای که هرگز خشک نمی‌شود و همواره جاری است.

درنگ: مظهر، به‌ماهو مظهر، ازلی و ابدی است و از امکان یا زوال مبرا است.

بخش سوم: مراتب ظهور و تمایز مظهر، تعین و مرتبه

یل‌الربّی و یل‌الخلقی

مظهر، دو جهت دارد: یل‌الربّی (ملازمه با حق) و یل‌الخلقی (تعینات خلقی). جهت یل‌الربّی، مانند ریشه درختی است که به سرچشمه حیات متصل است و از فقر مبرا است. در مقابل، جهت یل‌الخلقی، مانند شاخه‌هایی است که در مراتب خلقی کثرت می‌یابند. استاد فرزانه تأکید دارند که فقر، تنها در جهت یل‌الخلقی (مرتبه) ظاهر می‌شود، نه در ذات مظهر.

درنگ: مظهر در جهت یل‌الربّی، به دلیل ملازمه با حق، از فقر مبرا است؛ فقر تنها در جهت یل‌الخلقی ظاهر می‌شود.

«أنتم» و مرتبه خلقی

«أنتم» در آیه کریمه أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ، به جهت یل‌الخلقی مظهر ارجاع دارد، نه جهت یل‌الربّی. این «أنتم»، وصف تعینی و مرتبه‌ای است، نه وصف ذاتی مظهر. استاد فرزانه با تمثیلی روشن می‌فرمایند: «أنتم»، مانند لباسی است که بر تن مظهر در مراتب خلقی پوشانده می‌شود، اما ذات مظهر، چونان آیینه‌ای است که نور حق را بی‌کم‌وکاست بازمی‌تاباند.

درنگ: «أنتم» به مرتبه خلقی ارجاع دارد، نه ذات مظهر که از فقر مبرا است.

تمایز مظهر، تعین و مرتبه

مظهر، تعین و مرتبه، سه سطح متمایز در سلسله‌مراتب وجودی هستند. مظهر، ظرف ظهور حق است؛ تعین، نزول مظهر در مراتب وجودی است؛ و مرتبه، اوصاف خلقی را در بر می‌گیرد. استاد فرزانه این تمایز را با قیاسی بدیع تبیین می‌کنند: مظهر، مانند بدن است که حیات را در خود دارد؛ تعین، مانند تن است که شکل خاصی به بدن می‌دهد؛ و مرتبه، مانند پیراهنی است که بر تن پوشیده می‌شود. فقر، تنها در مرتبه (یل‌الخلقی) ظاهر می‌شود، نه در مظهر یا تعین.

درنگ: مظهر، تعین و مرتبه متمایزند؛ فقر تنها در مرتبه یل‌الخلقی ظاهر می‌شود، نه در ذات مظهر یا تعین.

قیاس بدن، تن و پیراهن

استاد فرزانه برای روشن‌سازی تمایز مظهر، تعین و مرتبه، از قیاس بدن، تن و پیراهن استفاده می‌کنند. بدن، مانند مظهر است که ظرف حیات و ظهور حق است؛ تن، مانند تعین است که شکل خاصی به مظهر می‌دهد؛ و پیراهن، مانند مرتبه است که اوصاف اعتباری را حمل می‌کند. این قیاس، مانند نقاشی است که با خطوط دقیق، حقیقت مراتب وجودی را به تصویر می‌کشد. فقر، تنها به پیراهن (مرتبه) تعلق دارد، نه به بدن یا تن.

درنگ: مظهر، تعین و مرتبه، مانند بدن، تن و پیراهن، متمایزند و فقر تنها به مرتبه تعلق دارد.

نعش و فقدان وجود

نعش (جسد بی‌روح)، فاقد وجود است، مانند مرتبه خلقی که فاقد حقیقت مظهر است. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی تبیین می‌کنند: نعش، مانند سایه‌ای است که از حقیقت وجود جدا شده و تنها در مراتب خلقی ظاهر می‌شود. مرتبه خلقی، به دلیل وابستگی به مظهر، نمی‌تواند حامل حقیقت وجودی باشد، مانند جسدی که روح حیات را از دست داده است.

درنگ: نعش، مانند مرتبه خلقی، فاقد حقیقت وجودی مظهر است و تنها اوصاف اعتباری را حمل می‌کند.

بخش چهارم: وحدت حقیقت و کثرت ظهورات

وحدت حقیقت و کثرت چهره‌ها

حقیقت وجود، یکی است، اما در مظاهر، تعینات و مراتب، کثرت می‌یابد. استاد فرزانه این نکته را با قیاسی زیبا تبیین می‌کنند: حقیقت وجود، مانند چهره‌ای واحد است که در آیینه‌های متعدد، به شکل‌های گوناگون ظهور می‌کند. این کثرت، مانند شاخه‌های درختی است که از تنه‌ای واحد سرچشمه می‌گیرند، اما هر یک شکلی خاص دارند.

درنگ: حقیقت وجود یکی است، اما در مظاهر و تعینات، کثرت می‌یابد، مانند چهره‌ای واحد در آیینه‌های متعدد.

احدیت و واحدیت در تعین

واحدیت، تعین احدیت است و هر نزولی در مراتب وجود، وجوبی و حقانی است. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی روشن می‌کنند: احدیت، مانند سرچشمه‌ای است که آب زلال وجود را جاری می‌سازد، و واحدیت، مانند جویبارهایی است که از آن سرچشمه می‌گیرند. هر تعینی، به دلیل ملازمه با حق، وجوبی است و از فقر مبرا است.

درنگ: واحدیت، تعین احدیت است و هر نزولی در مراتب وجود، وجوبی و حقانی است.

قیاس زوجیت و چهار

زوجیت، حکم چهار است، نه ذات آن؛ مرتبه، حکم تعین است، نه ذات مظهر. استاد فرزانه این قیاس را برای روشن‌سازی تمایز میان ذات و اوصاف به کار می‌برند: زوجیت، مانند لباسی است که بر تن عدد چهار پوشانده می‌شود، اما ذات چهار را تغییر نمی‌دهد. به همین ترتیب، فقر، وصف مرتبه است، نه ذات مظهر یا تعین.

درنگ: زوجیت، حکم چهار است، نه ذات آن؛ فقر، وصف مرتبه است، نه ذات مظهر یا تعین.

مراتب و اولیای خدا

برخی موجودات تنها مرتبه‌اند، برخی تعین، و برخی مظهر؛ اولیای خدا در مراتب عالی ظهور قرار دارند. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی تبیین می‌کنند: اولیای خدا، مانند قله‌های رفیعی هستند که در بلندای مراتب وجودی ایستاده‌اند و نور حق را به‌تمامی بازمی‌تابانند، درحالی‌که موجودات دیگر، در مراتب پایین‌تر، تنها بخشی از این نور را منعکس می‌کنند.

درنگ: اولیای خدا در مراتب عالی ظهور قرار دارند، درحالی‌که موجودات دیگر در مراتب پایین‌ترند.

هویت ساریه و ظهور

هویت ساریه (حق)، در مظاهر و تعینات ظهور می‌کند، نه به‌صورت ممازجه (امتزاج) و نه به‌صورت مفارقه (جدایی). استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی زیبا تبیین می‌کنند: هویت ساریه، مانند نوری است که در آیینه‌های مظاهر می‌تابد، بدون آنکه با آن‌ها درآمیزد یا از آن‌ها جدا شود. این حضور، مانند روحی است که در کالبد خلق جریان دارد، اما از آن متمایز است.

درنگ: هویت ساریه در مظاهر ظهور می‌کند، نه با امتزاج و نه با مفارقه، مانند نوری که در آیینه می‌تابد.

بخش پنجم: توحید افعالی و نفی فاعلیت خلق

نفی فاعلیت «أنتم»

«أنتم» فاعل نیست؛ تنها حق فاعل است و مظهر، محل ظهور. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن می‌کنند: مظهر، مانند آیینه‌ای است که نور حق را بازمی‌تاباند، اما خود فاعل نور نیست. این نفی، به توحید افعالی اشاره دارد که فاعلیت را منحصر به حق می‌داند و خلق را تنها ظرف ظهور می‌شناسد.

درنگ: «أنتم» فاعل نیست؛ تنها حق فاعل است و مظهر، محل ظهور حق است.

استمرار حکمی در فقه

در فقه، نیت استمرار حکمی است، نه حقیقی. برای مثال، در نماز یا روزه، نیت به تحقق عمل نیست، بلکه به انجام وظیفه شرعی است. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی تبیین می‌کنند: نیت در فقه، مانند کلیدی است که درِ وظیفه را می‌گشاید، اما خود عمل، به اراده حق وابسته است. این استمرار حکمی، توحید را حفظ می‌کند و از شرک در عمل جلوگیری می‌نماید.

درنگ: نیت در فقه، استمرار حکمی است، نه حقیقی، و توحید را در اعمال شرعی حفظ می‌کند.

نفی جزم در عمل

جزم به تحقق عمل، شرک است، زیرا فاعلیت را به خلق نسبت می‌دهد. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی زیبا تبیین می‌کنند: جزم به عمل، مانند ادعای مالکیت بر نوری است که از آیینه ساطع می‌شود. استمرار حکمی، مانند پذیرش این حقیقت است که نور از حق است و خلق تنها ظرف آن است.

درنگ: جزم به تحقق عمل، شرک است؛ استمرار حکمی، توحید را حفظ می‌کند.

تمایز مومن، موحد و کافر

تمایز میان مومن، موحد و کافر، در فهم مراتب یل‌الحقّی و یل‌الخلقی نهفته است. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن می‌کنند: مومن و موحد، مانند کسانی هستند که نور حق را در آیینه وجود خود می‌بینند، اما کافر، به سایه‌های مرتبه خلقی دل می‌بندد و از حقیقت غافل می‌ماند.

درنگ: تمایز مومن، موحد و کافر، در فهم مراتب یل‌الحقّی و یل‌الخلقی است.

بخش ششم: تجسیم فلسفه و روش‌شناسی معرفتی

فلسفه و تجسیم

فلسفه باید مجسم شود تا قابل‌فهم گردد؛ مراتب وجود باید به‌صورت نقاشی و تمثیل تبیین شوند. استاد فرزانه این نکته را با تشبیهی بدیع بیان می‌کنند: فلسفه، مانند جهانی ناپیدا است که تنها با ترسیم خطوط و تصاویر، برای ذهن قابل‌لمس می‌شود. این تجسیم، مانند نقاشی است که مفاهیم انتزاعی را به واقعیتی ملموس تبدیل می‌کند.

درنگ: فلسفه باید مجسم شود تا مفاهیم انتزاعی آن برای ذهن قابل‌فهم گردد.

نفی تسلسل در مراتب

مرتبه، تعین تعین نیست؛ لذا تسلسل در مراتب وجود ندارد. استاد فرزانه این نکته را با تمثیلی روشن می‌کنند: مراتب وجود، مانند پله‌های نردبانی هستند که هر یک جایگاه مشخصی دارند و به بی‌نهایت ادامه نمی‌یابند. این نفی تسلسل، به انسجام منطقی حکمت متعالیه اشاره دارد.

درنگ: مرتبه، تعین تعین نیست و تسلسل در مراتب وجود منتفی است.

احکام مظهر و مرتبه

احکام مظهر و تعین، وجوبی‌اند، اما احکام مرتبه، فقر و غنای خلقی را در بر می‌گیرند. استاد فرزانه این نکته را با قیاسی تبیین می‌کنند: احکام مظهر، مانند نور خورشید است که ذاتاً روشن و بی‌نیاز است، اما احکام مرتبه، مانند سایه‌هایی هستند که در ظروف خلقی ظاهر می‌شوند.

درنگ: احکام مظهر و تعین وجوبی‌اند، اما احکام مرتبه، فقر و غنای خلقی را حمل می‌کنند.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

درس‌گفتار شماره ۳۴۰ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با نفی وجود فقری و تحلیل مراتب ظهور، یکی از عمیق‌ترین مباحث حکمت متعالیه را ارائه می‌دهد. این بحث، با تأکید بر نفی فقر و امکان به‌مثابه اوصاف ذاتی مظهر، نشان می‌دهد که تمام مظاهر، ظهورات حق‌اند و ملازم حق. فقر، تنها در مرتبه یل‌الخلقی («أنتم») ظاهر می‌شود، نه در ذات مظهر یا تعین. تمایز میان مُظهر، ظاهر، مظهر، تعین و مرتبه، مانند نقشه‌ای است که ساختار وجود را به‌وضوح ترسیم می‌کند.

قیاس‌های بدن، تن و پیراهن، و زوجیت و چهار، مانند آیینه‌هایی هستند که پیچیدگی‌های مراتب وجودی را بازمی‌تابانند. نفی فاعلیت خلق و تأکید بر استمرار حکمی در فقه، به توحید افعالی اشاره دارد که خلق را تنها ظرف ظهور حق می‌داند. این درس‌گفتار، با تجسیم فلسفه و ارائه تمثیلات بدیع، راه را برای فهم عمیق‌تر حکمت متعالیه هموار می‌سازد و دعوتی است به سوی بازنگری در مفاهیم سنتی فلسفه اسلامی.

با نظارت صادق خادمی