در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 342

متن درس





نفی امکان و بازتعریف مراتب وجود و ظهور در حکمت متعالیه

نفی امکان و بازتعریف مراتب وجود و ظهور در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۴۲)

دیباچه

فلسفه، چونان جویباری زلال، از سرچشمه حکمت الهی سیراب می‌شود و پرسش‌های بنیادین هستی را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازد. درس‌گفتار سیصد و چهل و دوم، که در روز بیست و نهم دی‌ماه سال ۱۳۸۰ به همت استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، ارائه شده، به کاوشی عمیق در مفاهیم بنیادین حکمت متعالیه می‌پردازد. این درس‌گفتار، با تمرکز بر نفی امکان به‌مثابه صفتی مستقل و بازتعریف رابطه وجود و ظهور، چارچوبی نوین برای فهم هستی ارائه می‌دهد. ساختار این کتاب، با بخش‌بندی‌های روشن، نه‌تنها به تبیین مواد ثلاث (وجوب، امکان، امتناع) و نقد آرای ملاصدرا می‌پردازد، بلکه با نگاهی نقادانه، افق‌هایی نو برای اندیشه فلسفی می‌گشاید. تمثیلات و اشارات ادبی، چونان نوری بر این مسیر، به روشن‌سازی مفاهیم یاری رسانده و متن را برای پژوهشگران و طالبان حکمت، غنی و دل‌انگیز ساخته است.

بخش نخست: وجوب و جایگاه آن در نظام وجودشناختی

وجوب به‌مثابه ماده قضیه

وجوب، چونان ستونی استوار در بنای حکمت متعالیه، ماده قضیه را تشکیل می‌دهد و از هیئت قضیه، که معقول ثانی فلسفی است، متمایز می‌شود. این تمایز، مانند جدایی میان جوهر و عرض در یک موجود است. وجوب، به‌مثابه صفت ذاتی وجود، در خارج متصف است و در ذهن، عروض می‌یابد. این دیدگاه، چارچوبی برای فهم رابطه وجود و اوصاف آن فراهم می‌آورد، چنان‌که فیلسوف، با تکیه بر وجوب، به تحلیل قضایای وجودشناختی می‌پردازد.

درنگ: وجوب، ماده قضیه را تشکیل می‌دهد و از هیئت قضیه، که معقول ثانی فلسفی است، متمایز می‌شود؛ اتصاف آن در خارج و عروض آن در ذهن است.

وجوب در وجود و ظهور

وجوب، چه در ساحت وجود (حق به‌مثابه موجود) و چه در ساحت ظهور (خلق به‌مثابه مظهر)، معقول ثانی فلسفی است. این شمولیت، چونان نوری که هم بر آینه و هم بر تصویر تابیده، وجوب را در همه مراتب هستی جاری می‌سازد. وجود و ظهور، هر دو متصف به وجوب‌اند و این اتصاف، فلسفی است، نه اعتباری. بدین سان، حکمت متعالیه هرگونه امکان مستقل را نفی می‌کند و وجوب را چونان گوهر وجود معرفی می‌نماید.

درنگ: وجوب، چه در وجود (حق) و چه در ظهور (خلق)، معقول ثانی فلسفی است و هر دو متصف به وجوب‌اند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین جایگاه وجوب در نظام وجودشناختی حکمت متعالیه، به تمایز میان ماده و هیئت قضیه و شمولیت وجوب در وجود و ظهور پرداخت. این بخش، چونان پایه‌ای برای بنای فلسفی، زمینه را برای نقد امکان و امتناع در بخش‌های بعدی فراهم می‌آورد. وجوب، به‌مثابه صفت ذاتی وجود، بنیانی است که حکمت متعالیه بر آن استوار می‌گردد.

بخش دوم: نفی امکان و امتناع در حکمت متعالیه

نفی ماده در امتناع

امتناع، چونان سایه‌ای که هیچ‌گاه به نور وجود راه نمی‌یابد، فاقد ماده است و نمی‌تواند به‌مثابه صفت وجود یا ماهیت مطرح شود. این نفی، مانند نفی رنگ در خلأ، امتناع را از نظام وجودشناختی خارج می‌سازد. حکمت متعالیه، با تمرکز بر وجوب و امکان، امتناع را چونان مفهومی فاقد تحقق در خارج می‌بیند.

درنگ: امتناع، به‌کل فاقد ماده است و نمی‌تواند به‌مثابه صفت وجود یا ماهیت مطرح شود.

نفی امکان در ماهیت و وجود

امکان، چه به لحاظ ماهیت و چه وجود، فاقد ماده است. ماهیت، چونان مفهومی اعتباری، موصوف نیست تا متصف به امکان شود، مانند تلاش برای نسبت دادن رنگ به مفهوم عدد. وجود نیز، به دلیل وجوب ذاتی در حق یا ظهور خلق، متصف به امکان نمی‌شود. امکان، تنها به مقاطع تعینات (ظروف زمانی و مکانی) ارجاع دارد، نه به اصل وجود یا ماهیت. این دیدگاه، چونان کلیدی که قفل‌های پیش‌فرض‌های سنتی را می‌گشاید، امکان را به اوصاف اعتباری مراتب خلقی محدود می‌کند.

درنگ: امکان، چه در ماهیت و چه در وجود، فاقد ماده است و تنها به مقاطع تعینات (ظروف زمانی و مکانی) ارجاع دارد.

ظهور و لوازم ذات وجود

ظهور، چونان آیینه‌ای که نور حق را بازمی‌تاباند، لوازم ذات وجود است و دائم‌الوجود است. امکان، در این ساحت راه ندارد، زیرا ظهور، ازلی و ابدی است. مُظهر (حق) در ظهورات خود، ازلی و سرمدی است، اما ظروف ظهور (مراتب خلقی) متفاوت‌اند. برای مثال، زید، به‌مثابه ظهور ناسوتی، واجب است، اما در ظرف ناسوت متغیر به نظر می‌آید. این تغییرات، چونان امواجی بر سطح دریا، به ظروف زمانی و مکانی ارجاع دارند، نه به اصل وجود.

درنگ: ظهور، لوازم ذات وجود است و ازلی و ابدی است؛ امکان، تنها وصف ظروف زمانی و مکانی است، نه اصل وجود.

اوصاف ظروف و نفی امکان در وجود

اوصافی چون آمدن، رفتن، بودن و نبودن، به ظروف زمانی و مکانی ارجاع دارند، نه به ذات وجود. امکان، چونان لباسی که بر تن ظروف پوشانده می‌شود، وصف متعلقات وجود است، نه خود وجود. وجود، مانند حرارت که وصف ماده را نمی‌پذیرد، متصف به امکان نمی‌شود. قیاس وجود با حرارت، چونان نوری بر این حقیقت می‌تاباند که امکان، وصف تعینات است، نه ذات وجود.

درنگ: اوصاف آمدن و رفتن، به ظروف زمانی و مکانی ارجاع دارند، نه ذات وجود؛ امکان، وصف متعلقات وجود است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با نفی امکان و امتناع به‌مثابه اوصاف مستقل، به تبیین جایگاه ظهور و لوازم ذات وجود پرداخت. امکان، تنها وصف ظروف زمانی و مکانی است و در ذات وجود یا ماهیت راه ندارد. این بخش، با تأکید بر وجوب ذاتی وجود و ظهور، چارچوبی نوین برای فهم هستی در حکمت متعالیه ارائه داد و زمینه را برای نقد آرای ملاصدرا در بخش بعدی فراهم ساخت.

بخش سوم: نقد آرای ملاصدرا و بازنگری در تقسیم‌بندی وجود

نقد عرفی بودن آرای ملاصدرا

ملاصدرا در اسفار (جلد اول، صفحه ۸۵)، گاه با رویکردی عرفی، وجوب، امکان و امتناع را تحلیل می‌کند، نه با روش‌شناسی فلسفی دقیق. این رویکرد، چونان آمیختن آب زلال با خاک، از شفافیت فلسفه می‌کاهد. فرض مقسم عام (موجود اعم از واجب و ممکن)، بدون استدلال، تقلیدی است و با روح فلسفه تحقیقی منافات دارد. این نقد، مانند سنگی که در آب آرام افکنده شود، امواجی از بازنگری در پیش‌فرض‌های سنتی ایجاد می‌کند.

درنگ: ملاصدرا، با فرض عرفی امکان و مقسم عام، از روش‌شناسی فلسفی دقیق فاصله گرفته و نیازمند بازنگری است.

نفی امکان در ماهیت و وجود

ملاصدرا امکان را چه به ماهیت و چه به وجود نسبت می‌دهد، اما این فرض، عرفی است. ماهیت، چونان سایه‌ای بی‌جان، فاقد شخصیت مجعول است و امکان آن، به ضم وجوب فرضی است. وجود نیز، به دلیل صدور از جاعل تام (حق)، فاقد امکان است. این دیدگاه، مانند نوری که تاریکی را می‌شکافد، استقلال امکان را نفی کرده و آن را به اوصاف ظروف محدود می‌سازد.

درنگ: امکان، چه در ماهیت و چه در وجود، اعتباری است و به ظروف زمانی و مکانی ارجاع دارد، نه ذات وجود.

نفی جعل و حدوث در وجود

وجود، جعل ندارد؛ خلق، چونان ظهوری از نور حق، چاپ‌شده نیست، بلکه ازلی و ابدی است. حدوث نیز، چونان وصفی انتزاعی، فاقد حقیقت وجودی است و به تحقق شیء در زمان ارجاع دارد. ملاصدرا حدوث را وصف ماهیت می‌داند، اما این وصف، اعتباری است و با اصالت وجود ناسازگار است. این نقد، مانند کلیدی است که قفل‌های پیش‌فرض‌های سنتی را می‌گشاید.

درنگ: وجود، جعل ندارد و حدوث، وصفی انتزاعی است؛ خلق، ظهور حق است و ازلی و ابدی است.

وحدت وجود و ظهور

صدور وجودات از واحد، وحدت را حفظ می‌کند و امکان در آن راه ندارد. خلق، چونان ظلالی که از نور حق ساطع می‌شود، با حق متحد است و امکان، به دلیل نیاز به «لا» (عدم ضرورت)، در آن منتفی است. این دیدگاه، مانند رودی که به دریا می‌پیوندد، وحدت وجودی خلق با حق را تبیین می‌کند.

درنگ: صدور وجودات از واحد، وحدت را حفظ می‌کند و امکان، به دلیل نیاز به عدم ضرورت، در آن منتفی است.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد رویکرد عرفی ملاصدرا و نفی امکان، جعل و حدوث در وجود، به بازنگری در تقسیم‌بندی سنتی مواد ثلاث پرداخت. این بخش، با تأکید بر وحدت وجودی خلق با حق و نفی اوصاف اعتباری در ذات وجود، چارچوبی نوین برای تحلیل هستی ارائه داد. این نقدها، چونان بادبانی بر کشتی اندیشه، فلسفه را به سوی افق‌های نو هدایت می‌کنند.

بخش چهارم: فاعلیت حق و تجلی وجود

فاعلیت حق و عشق الهی

فاعلیت حق، چونان تجلی عشقی و ذاتی، فراتر از اختیار یا جبر است. این فاعلیت، مانند فوران چشمه‌ای از اعماق زمین، ذاتی و رضایی است و از اوصاف انسانی چون اختیار یا جبر مبراست. خلق، به زلف حق بسته است و ازلی و ابدی است، مانند نوری که از خورشید ساطع می‌شود و هیچ‌گاه از آن جدا نمی‌گردد.

درنگ: فاعلیت حق، تجلی عشقی و ذاتی است، نه اختیاری یا جبری؛ خلق، ازلی و ابدی است و امکان در آن راه ندارد.

آیه قرآنی و مالکیت حق

قرآن کریم، در آیه‌ای نورانی، به مالکیت حق بر خلق اشاره دارد: إِنَّا لِلَّهِ [مطلب حذف شد] : ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم) (سوره بقره، آیه ۱۵۶). این آیه، چونان آیینه‌ای که حقیقت وجود را بازمی‌تاباند، وابستگی وجودی خلق به حق و نفی استقلال آن‌ها را تبیین می‌کند.

درنگ: آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ به مالکیت حق بر خلق و وحدت وجودی آن‌ها اشاره دارد.

قیاس‌های فلسفی و تبیین وجود

وجود، مانند حرارت که وصف ماده را نمی‌پذیرد، متصف به امکان یا اوصاف مادی نمی‌شود. قیاس وجود با آتش، چونان نوری است که حقیقت را روشن می‌سازد: گرما وصف آتش است، نه وجود. همچنین، زوج و فرد، اوصاف عددند، نه خط؛ امکان نیز وصف ظرف (زمان و مکان) است، نه ذات وجود. این قیاس‌ها، مانند کلیدهایی هستند که درهای فهم فلسفی را می‌گشایند.

درنگ: امکان، وصف ظروف (زمان و مکان) است، نه ذات وجود؛ قیاس‌های آتش و عدد، این حقیقت را روشن می‌سازند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین فاعلیت حق به‌مثابه تجلی عشقی و نفی اوصاف اعتباری در وجود، به وحدت وجودی خلق با حق و نفی امکان در آن پرداخت. آیه قرآنی، چونان نوری الهی، این حقیقت را تأیید کرد. قیاس‌های فلسفی، مانند چراغ‌هایی در مسیر حکمت، به روشن‌سازی مفاهیم یاری رساندند و زمینه را برای نتیجه‌گیری کلی فراهم ساختند.

بخش پنجم: نتیجه‌گیری و افق‌های نو

درس‌گفتار سیصد و چهل و دوم، با کاوشی عمیق در مواد ثلاث و نفی امکان به‌مثابه صفتی مستقل، به بازتعریف رابطه وجود و ظهور در حکمت متعالیه پرداخت. وجوب، چونان ستون استوار حکمت، در همه مراتب وجود و ظهور جاری است و امکان، تنها وصف ظروف زمانی و مکانی است. نقد آرای ملاصدرا، مانند سنگی در آب آرام، ضرورت بازنگری در پیش‌فرض‌های سنتی را آشکار ساخت. فاعلیت حق، چونان تجلی عشقی، خلق را ازلی و ابدی می‌سازد و هرگونه جعل یا زوال را نفی می‌کند. این درس‌گفتار، مانند بادبانی بر کشتی اندیشه، فلسفه اسلامی را به سوی افق‌های نو هدایت می‌کند. امید است این نوشتار، چونان چراغی در مسیر حکمت، راه را برای طالبان علم روشن سازد.

با نظارت صادق خادمی