متن درس
کاوشی در مواد ثلاث و وحدت واجبالوجود
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۴۳)
دیباچه
این کتاب، برآمده از درسگفتار شماره ۳۴۳ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تاریخ ۳۰ دی ۱۳۸۰ هجری شمسی، به بررسی عمیق یکی از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی، یعنی مواد ثلاث (واجب، ممتنع، و ممکن) و شبهه ابنکمونه در باب وحدت واجبالوجود، اختصاص دارد. این نوشتار، با تحلیل دقیق تقسیمات مواد ثلاث به بذات، بالغیر، و بالقیاس إلی الغیر، و نقد مفهوم امکان بالغیر، به کاوش در شبههای میپردازد که وحدت ذاتی واجبالوجود را به چالش میکشد.
بخش نخست: مواد ثلاث و تقسیمات آن
طرح مسئله مواد ثلاث
بحث مواد ثلاث، شامل واجب، ممتنع، و ممکن، بنیاد تحلیل وجود در فلسفه اسلامی است. این تقسیمبندی، مانند سه رکن یک بنای معرفتی، به تبیین احکام وجودی موجودات میپردازد. واجب، آنچه ذاتاً وجودش ضروری است؛ ممتنع، آنچه ذاتاً وجودش محال است؛ و ممکن، آنچه وجود و عدمش یکسان است. این سهگانه، مانند سه شاخه از یک درخت معرفت، به تحلیل چیستی موجودات راه میگشاید.
تقسیمات مواد ثلاث
مواد ثلاث به سه صورت تقسیم میشوند: بذات، بالغیر، و بالقیاس إلی الغیر. این تقسیمبندی، شامل واجب بذات، بالغیر، و بالقیاس؛ ممتنع بذات، بالغیر، و بالقیاس؛ و ممکن بذات، بالغیر، و بالقیاس است. این ساختار، مانند نقشهای است که جایگاه هر موجود را در نظام هستی مشخص میکند. با این حال، استاد فرزانه با نفی امکان بالغیر، این تقسیم را به هشت قسم فرو میکاهد: واجب بذات، بالغیر، بالقیاس؛ ممتنع بذات، بالغیر، بالقیاس؛ و ممکن بذات و بالقیاس.
تعریف بذات
بذات، به معنای اتصاف شیء به وجود یا عدم بدون لحاظ غیر است: «مع قطع النظر عن جمیع ما عدا فی اتصاف». این تعریف، مانند آینهای است که استقلال ذاتی واجبالوجود یا ممتنع بذات را بازمیتاباند. واجب بذات، مانند حق تعالی، ذاتاً وجودش ضروری است، بینیاز به هر شرط یا علت.
تعریف بالغیر
بالغیر، به معنای اتصاف شیء به وجود یا عدم بهواسطه علت است: «یتوقف على اعطاء الغیر». این وابستگی، مانند سایهای است که بدون نور مبدأ، وجودی ندارد. معلول، تنها بهواسطه علت، موجود یا ممتنع میشود.
تعریف بالقیاس
بالقیاس، به معنای اتصاف شیء به وجود یا عدم در قیاس با غیر، با الزام متقابل است. این تعریف، مانند پلی است که دو سوی وجود یا عدم را به هم پیوند میدهد. برخلاف بالغیر که اقتضای یکطرفه دارد، بالقیاس الزام دوطرفه را ایجاب میکند.
تفاوت بالغیر و بالقیاس
تفاوت میان بالغیر و بالقیاس، در نوع رابطه آنهاست. بالغیر، اقتضای یکطرفه از علت به معلول است؛ مانند چراغی که با روشن شدن، روشنایی میآفریند. اما بالقیاس، الزام دوطرفه است؛ مانند تساوی دو شیء در وجود یا عدم، که اگر یکی باشد، دیگری نیز هست. این تمایز، مانند تفاوت میان رود و آینه است: رود، جریان یکطرفه دارد؛ آینه، بازتاب متقابل.
نقد امکان بالغیر
استاد فرزانه، با تکیه بر تحلیل صدرالمتألهین در اسفار، امکان بالغیر را نفی میکند. اگر ممکن بالغیر باشد، بذاتش یا واجب است یا ممتنع؛ در نتیجه، امکان بالغیر تناقضآمیز است. این نفی، مانند کندن ریشهای است که با حقیقت وجود سازگار نیست.
بخش دوم: وجوب، امتناع، و امکان در نظام وجود
وجوب بذات
وجوب بذات، مانند حق تعالی، ذاتاً وجود را ایجاب میکند، بینیاز به هر شرط یا علت. این وجوب، مانند خورشیدی است که نورش ذاتی و بیواسطه است، و هیچ ظلمت غیرتی نمیتواند آن را محدود کند.
نفی وجوب بالغیر
وجوب بالغیر، مانند وجوب ممکنات، در نظام وحدت وجود منتفی است. مظهر، به مُظهر وابسته است و ضرورتی ذاتی ندارد. این نفی، مانند پاک کردن آینه از غبار است تا حقیقت وحدت وجود آشکار شود.
وجود و ظهور
وجود و ظهور، تعین و مرتبه ندارند. وجوب بالغیر، در اصل وجود معنا ندارد، زیرا وجود، مانند دریایی است که همه موجها را در خود دارد، بیآنکه خود موج باشد.
مظهر و ضرورت
مظهر، به مُظهر ریخته و ضرورتی است. وجود بالغیر، در نظام وحدت وجود منتفی است، زیرا مظهر، مانند سایهای است که بدون نور مُظهر، وجودی ندارد.
تعینات و مراتب
تعینات و مراتب، در ظرف دنیا (ناسوت) ظاهر میشوند، نه در اصل وجود. این مراتب، مانند پردههاییاند که بر صحنه هستی آویخته شدهاند، اما اصل وجود، فراتر از این پردههاست.
نفی امکان بالغیر در وجود
امکان بالغیر، در ظرف وجود نیست و به تعینات خلقی محدود است. این نفی، مانند جداکردن سره از ناسره است تا حقیقت وجود از اوصاف مرتبی متمایز شود.
امتناع بذات
امتناع بذات، مانند شریکالباری، ذاتاً محال است. این محال بودن، مانند سنگی است که در ژرفای عدم غرق است و هیچگاه به ساحل وجود نمیرسد.
امتناع بالغیر
امتناع بالغیر، مانند عدم وجود معلول بدون علت، به مراتب خلقی نسبت داده میشود. این امتناع، مانند تاریکی است که در غیاب نور چراغ پدید میآید، اما به اصل وجود ربطی ندارد.
مثال امتناع بالغیر
عدم روشنایی چراغ در تاریکی، امتناع بالغیر است. آب سرد بدون روشن کردن گاز، ممتنع بالغیر است. این مثالها، مانند آینههاییاند که محدودیتهای مراتب خلقی را نشان میدهند.
مراتب و اوصاف
امتناع و امکان بالغیر، اوصاف مراتب و تعیناتاند، نه ذات وجود. این تمایز، مانند جداکردن جوهر از عَرَض است تا حقیقت وجود از اوصافش متمایز شود.
نفی امتناع بالغیر در وجود
در ظرف وجود، امتناع بالغیر وجود ندارد؛ هرچه هست، هست. این اصل، مانند شعلهای است که ظلمت عدم را میزداید و وحدت وجود را آشکار میسازد.
ماده و مرتبه
ماده، مرتبهای از وجود است، نه اصل وجود. این تمایز، مانند تفاوت میان شاخه و ریشه درخت است که شاخه، جلوهای از ریشه است، نه خود آن.
نفی ماهیت
ماهیت، اعتباری است؛ مرتبه، واقعی است. این دیدگاه، مانند جداکردن سایه از جسم است که سایه، اعتباری و جسم، واقعی است.
مثال گاز
گاز، وجود دارد و نفی وجود آن خطاست. شعله گاز، تعین ماده است، نه اصل وجود. این مثال، مانند آتشی است که واقعیت وجودی ماده را نشان میدهد، اما از اصل وجود متمایز است.
بخش سوم: وجوب، امتناع، و امکان بالقیاس
امتناع بالقیاس
امتناع بالقیاس، یعنی عدم معلول در حضور علت، محال است. این اصل، مانند قانونی است که الزام متقابل میان علت و معلول را تضمین میکند.
وجوب بالقیاس
وجوب بالقیاس، یعنی وجود معلول در حضور علت، ضروری است. این ضرورت، مانند جریانی است که از سرچشمه علت به معلول میرسد.
امکان بالقیاس
امکان بالقیاس، یعنی حال شیء در قیاس با چیزی که وجود یا عدمش مستقل است. این امکان، مانند تعادلی است که در قیاس با غیر پدید میآید.
لولا و فعلیت
وجوب و امتناع بالقیاس، به فعلیت و لولا (علت و معلول) وابستهاند. این وابستگی، مانند رشتهای است که علت و معلول را به هم پیوند میدهد.
وحدت هستی
هستی، زنجیرهای بههمپیوسته است؛ هیچ ذرهای گسسته نیست. این وحدت، مانند کلافی است که همه موجودات را در خود تنیده و از گسستن بازمیدارد.
علت و معلول
همه موجودات، یا علت و معلولاند یا معلولهای علت ثالثه، مانند برادر و خواهر. این رابطه، مانند درختی است که شاخههایش از ریشهای واحد میرویند.
کلاف هستی
هستی، کلافی بههمپیوسته است و همه چیز وجوب بالقیاس دارد. این انسجام، مانند تاروپودی است که نظام هستی را به هم میبافد.
امتناع بالقیاس در ممکنات
امتناع بالقیاس، یعنی عدم وجود یک شیء در قیاس با عدم دیگری. این اصل، مانند آینهای است که الزام متقابل در عدم را نشان میدهد.
امکان بالقیاس در ممکنات
بین دو ممکن، امکان بالقیاس وجود دارد، بدون رابطه علّی. این امکان، مانند آزادی دو پرنده است که در آسمان وجود، بیتعلق به یکدیگر پرواز میکنند.
بخش چهارم: شبهه ابنکمونه و وحدت واجبالوجود
طرح شبهه ابنکمونه
شبهه ابنکمونه، پرسشی است عظیم: آیا دو واجبالوجود مستقل به تمام ذات ممکن است؟ این شبهه، مانند طوفانی است که بنیاد وحدت الهی را به چالش میکشد.
نفی ترکیب و اشتراک
دو واجبالوجود مستقل، نه ترکیب دارند، نه اشتراک، و نه نقص. این نفی، مانند پاک کردن آینه از غبار است تا حقیقت وحدت آشکار شود.
مثال دو رئیس
دو واجبالوجود، مانند دو رئیس مستقلاند که هرکدام عالمی جدا دارند، بدون دخالت در کار یکدیگر. این تمثیل، مانند دو پادشاهی است که هر یک قلمروی خود را بیمزاحمت اداره میکند.
آیه فساد
قرآن کریم در آیه نورانی لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (سوره انبیاء، آیه ۲۲) به فساد ناشی از [مطلب حذف شد] : «اگر در آن دو [آسمان و زمین] خدایانی جز الله بود، هر آینه تباه میشدند.» این آیه، مانند مشعلی است که محال بودن کثرت را روشن میسازد.
نفی درگیری
دو واجبالوجود مستقل، بدون درگیری و فساد، هرکدام عالمی جدا دارند. این فرض، مانند دو جزیره دورافتاده است که هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند.
تباین ذاتی
دو واجبالوجود، متباین به تمام ذاتاند، بدون اشتراک در وجود. این تباین، مانند جدایی کامل دو گوهر است که هیچ وجه مشترکی ندارند.
وجود و مفهوم
اشتراک در وجود، مفهومی و عرضی است، نه ذاتی. این دیدگاه، مانند جداکردن جوهر از عَرَض است تا حقیقت تباین ذاتی روشن شود.
مثال مشائی
در فلسفه مشائی، وجودات متبایناند و اشتراک در مفهوم وجود، عرضی است. این اصل، مانند تمایز میان مصادیق و مفاهیم اعتباری است.
نفی نقص
تباین به تمام ذات، نقص یا فساد ایجاد نمیکند. این نفی، مانند پاک کردن ذهن از پیشفرضهای نادرست است.
مثال انگشتر
واجبالوجود، مانند انگشتری منحصربهفرد است، اما شبهه، دو نمونه را فرض میکند. این تمثیل، مانند پرسشی است که یگانگی گوهر را به چالش میکشد.
صفات واجب
هر واجبالوجود، تمام صفات کمال (علم، قدرت) را بهصورت مطلق دارد. این کمال، مانند خورشیدی است که همه جا را بیواسطه روشن میکند.
مثال بیاض و سواد
بیاض و سواد، متباین به تمام ذاتاند، اما در مفهوم لون اشتراک دارند. این تمثیل، مانند دو رنگ است که در عین تفاوت، در مفهومی کلی شریکاند.
نفی اشتراک ذاتی
بیاض و سواد، در وجود ذاتی متبایناند؛ اشتراک در لون، مفهومی است. این تمایز، مانند جداکردن حقیقت از تصور است.
تخالف و تباین
تخالف (مانند شیرینی و گرما) با تباین (مانند بیاض و سواد) متفاوت است. تخالف، مانند دو نیروی متضاد است که قابل اجتماع نیستند؛ تباین، مانند دو گوهر جدا.
اطلاق و تعدد
اطلاق (مانند بیاض مطلق) با تعدد سازگار است. این اصل، مانند آسمانی است که ستارگان بیشمار را در خود جای داده است.
مثال علوم
علم فقه و ریاضیات، متبایناند؛ علم مطلق، مفهومی اعتباری است. این مثال، مانند شاخههای درختی است که از ریشهای واحد میرویند، اما خود متمایزند.
نفی علم مطلق
علم مطلق، مفهومی است؛ مصادیق علم (فقه، ریاضیات) متبایناند. این نفی، مانند جداکردن حقیقت مصداق از مفهوم کلی است.
مثال رقبه
رقبه در «اعتق الرقبه»، مفهومی است؛ مصداق آن، مؤمنه یا غیرمؤمنه است. این مثال، مانند تمایز میان نام و حقیقت است.
جهل و تباین
ندانستن ایمان یا کفر رقبه، به جهل قائل بازمیگردد، نه تباین. این اصل، مانند پردهای است که با کنار رفتن، حقیقت را آشکار میکند.
مثال کاسهها
دو کاسه (یکی نجس، یکی پاک) متبایناند؛ «یکی از این دو» مفهومی است. این تمثیل، مانند دو گوهر است که در عین تفاوت، در ذهن به یک مفهوم گره میخورند.
صفات دو خدا
دو واجبالوجود، هر کدام علم و قدرت مطلق دارند، بدون اشتراک ذاتی. این فرض، مانند دو خورشید است که هرکدام آسمانی را روشن میکنند.
اطلاق و منطق
اطلاق و تعدد در منطق سازگارند؛ تعدد واجبالوجود، منطقاً ممکن است. این اصل، مانند قانونی است که امکان منطقی کثرت را تأیید میکند.
نفی دلیل
مخالفان کثرت واجبالوجود، دلیلی بر محال بودن آن ارائه نمیکنند. این نفی، مانند چالشی است که استدلالهای سنتی را زیر سؤال میبرد.
محل دو خدا
اگر یکی از دو واجبالوجود وجود دارد، دیگری کجاست؟ این پرسش، مانند نوری است که حقیقت یگانگی واجبالوجود را روشن میسازد.
عظمت شبهه
شبهه ابنکمونه، شیطانی و عظیم است، اما پاسخ آن نیازمند تأمل عمیق است. این شبهه، مانند گردبادی است که ذهن را به سوی ژرفای معرفت میکشاند.
جمعبندی
این کتاب، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در مواد ثلاث و شبهه ابنکمونه پرداخته است. مواد ثلاث، با تقسیم به بذات، بالغیر، و بالقیاس، چارچوبی برای تحلیل وجود فراهم میکنند. نفی امکان بالغیر، به دلیل تناقض با بذات، وحدت وجود را تقویت میکند. شبهه ابنکمونه، با فرض دو واجبالوجود متباین به تمام ذات، وحدت الهی را به چالش میکشد. این شبهه، با نفی ترکیب، اشتراک، و نقص، امکان منطقی کثرت را مطرح میکند. آیه نورانی لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا به محال بودن کثرت به دلیل فساد اشاره دارد، اما شبهه، با فرض استقلال کامل، این استدلال را دور میزند. پاسخ به شبهه، نیازمند تأمل در وحدت وجود و نفی هرگونه کثرت در ذات واجبالوجود است. این اثر، با پالایش مفاهیم فلسفی، به دفاع از وحدت الهی دعوت میکند و خواننده را به سوی معرفتی عمیقتر رهنمون میسازد.