متن درس
تبیین توحید ذاتی در فلسفه و عرفان اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۵۲)
مقدمه: بازخوانی انتقادی مفاهیم توحید در فلسفه اسلامی
درسگفتار شماره ۳۵۲، ارائهشده در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۳۸۰، در ادامه سلسله مباحث تخصصی فلسفه توحید، به بررسی و نقد مفاهیم بنیادین در فلسفه اسلامی، بهویژه مفهوم «واجبالوجود» و اصطلاح «أنّیته ماهیته» در آثار ملاصدرا، میپردازد. این گفتار، با تکیه بر منابع معتبر روایی نظیر اصول کافی و بحارالانوار، بر نفی هرگونه تحدید و تعین در ذات الهی تأکید دارد و اصطلاح واجبالوجود را به دلیل ترکیب مفهومی و دلالت بر تقسیم وجود، نارسا میشمارد. حقیقت الهی، با ضمیر «هو» توصیف شده که فراتر از وجود، ماهیة و هرگونه تعین است.
بخش یکم: نقد مفهوم واجبالوجود و اصطلاح أنّیته ماهیته
نارسایی اصطلاح «أنّیته ماهیته» در فلسفه ملاصدرا
استاد فرزانه در این درسگفتار، به نقد اصطلاح «أنّ واجبالوجود أنّیته ماهیته» در اسفار اربعه ملاصدرا پرداخته و آن را از سه منظر مبتدا، خبر و معنا مورد انتقاد قرار میدهند. این نقد، ریشه در اختلاف میان زبان فلسفی و زبان روایی دارد. اصطلاح یادشده، با فرض واجبالوجود بهعنوان مبتدا، از حقیقت بسیط الهی فاصله گرفته و به تحریف نزدیک شده است. حقیقت الهی، نه واجبالوجود به معنای فلسفی آن، بلکه حقیقتی است بسیط و غیرقابل تعریف که هرگونه قید و تعین را از خود نفی میکند. این نقد، بهسان چراغی است که تاریکیهای مفاهیم مرکب را روشن میسازد و راه را بهسوی حقیقت بیتعین هموار میکند.
ضرورت بازخوانی انتقادی متون فلسفی
استاد فرزانه تأکید دارند که نقد بخشهایی از متون کلاسیک فلسفه اسلامی، مانند اسفار اربعه، به دلیل اهمیت بنیادین آنهاست. این نقد، نه از سر تخریب، بلکه با هدف رفع مشکلات مفهومی و نزدیک شدن به حقیقت صورت میگیرد. اصلاح کامل این متون، فرایندی زمانبر است، اما برجستهسازی نکات کلیدی، بهمنزله گامی استوار در مسیر حقیقتجویی است. این رویکرد، چونان باغبانی است که شاخههای زائد را هرس میکند تا درخت معرفت به بار نشیند.
تحریف در نسبت واجبالوجود
استاد استدلال میکنند که کاربرد اصطلاح «واجبالوجود أنّیته ماهیته» تحریف حقیقت الهی است، زیرا ذات الهی، نه واجبالوجود به معنای فلسفی، بلکه حقیقتی بسیط است که هرگونه تعین را نفی میکند. واجبالوجود، مفهومی مرکب است که با افزودن قید «واجب»، حقیقت را محدود میسازد. این نقد، بهسان آیینهای است که انحرافات مفهومی را بازمیتاباند و حقیقت را در سادگی و بساطت آن نمایان میکند.
بخش دوم: استناد به روایات و نفی تحدید در ذات الهی
فقدان روایت برای اصطلاح «أنّیته ماهیته»
استاد با طرح این پرسش که کدام روایت از اصطلاح «أنّیته ماهیته» سخن گفته است، تأکید میکنند که این عبارت در متون روایی یافت نمیشود. این ادعا، به اهمیت استناد به منابع معتبر دینی در برابر مفاهیم فلسفی اشاره دارد. روایات، به جای تأکید بر این اصطلاح، بر وجود و بساطت ذات الهی تمرکز دارند. این نکته، چونان کلیدی است که قفل معانی روایی را میگشاید و راه را برای فهم حقیقت هموار میسازد.
بررسی روایت اصول کافی
استاد به روایت ششم از باب «اطلاق القول بأنه شیء» در اصول کافی (صفحه ۶۴) استناد میکنند که در آن سائل میپرسد:
فَلَهُ أَنِّیَّةٌ وَمَاهِیَّةٌ؟ (آیا برای او أنیة و ماهیة است؟) و امام صادق علیهالسلام پاسخ میدهند:
نَعَمْ، لَا یُثْبَتُ الشَّیْءُ إِلَّا بِأَنِّیَّةٍ وَمَاهِیَّةٍ (بله، شیء جز با أنیة و ماهیة اثبات نمیشود). این روایت، به ضرورت وجود أنیة و ماهیة برای اثبات هر شیء اشاره دارد، اما صراحتاً تساوی آنها (أنّیته ماهیته) را تأیید نمیکند. تمایز میان «لَهُ أَنِّیَّةٌ وَمَاهِیَّةٌ» و «أنّیته ماهیته» در این روایت، چونان خطی است که مرز حقیقت را از تحریف جدا میسازد.
دلالت تطابقی روایت و نفی تساوی أنیة و ماهیة
استاد استدلال میکنند که روایت اصول کافی، با دلالت تطابقی، تنها وجود أنیة و ماهیة را برای حق تأیید میکند، نه تساوی آنها. دلالت تطابقی، معنای صریح متن را بازمینمایاند، اما تساوی أنیة و ماهیة، دلالتی غیرصریح است که نیازمند دلیل است. این تحلیل، چونان مشعلی است که روشنی را بر روششناسی فهم روایات میافکند و از انحرافات مفهومی جلوگیری میکند.
روایت بحارالانوار و نفی تعین
استاد به روایتی از بحارالانوار (جلد سوم، کتاب التوحید، صفحات ۲۷۲ و ۲۹۷) استناد میکنند که از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است:
لَا یُقَالُ لَهُ أَیْنَ… لَا یُقَالُ لَهُ کَیْفَ… لَا یُقَالُ لَهُ مَا هُوَ لِأَنَّهُ خَلَقَ الْمَاهِیَّةَ (نمیتوان گفت او کجاست، چگونه است، چیست، زیرا او ماهیة را آفریده است). این روایت، نفی هرگونه تحدید یا تعین در ذات الهی را تأیید میکند. ماهیة، به معنای حد و تعین، مخلوق است و به ذات حق نسبت داده نمیشود. این دیدگاه، چونان نسیمی است که پردههای تعین را کنار میزند و حقیقت بسیط را نمایان میسازد.
ماهیة به معنای تعین و محدودیت
استاد تأکید دارند که ماهیة در روایت بحارالانوار، به معنای تعین و محدودیت است. ذات الهی، خالق ماهیة است و از هرگونه تعین مبراست. این تفسیر، با دیدگاه عرفانی وحدت وجود همخوانی دارد و ماهیة را صفتی برای مخلوقات میداند که نمیتواند به ذات بسیط الهی نسبت داده شود. این نکته، چونان ستارهای است که در آسمان معرفت میدرخشد و راه را بهسوی حقیقت بیتعین هدایت میکند.
بخش سوم: نقد تفسیر ملاصدرا و تبیین حقیقت وجود
نقد تفسیر ملاصدرا از روایت اصول کافی
استاد به شرح ملاصدرا بر اصول کافی (صفحه ۲۳۰) اشاره میکنند که میگوید: وقتی گفته میشود خدا موجود است، موجود مفهومی ذهنی و محدود است، لذا خدا مخلوق میشود. اما امام صادق علیهالسلام پاسخ میدهند:
لَمْ أَحُدَّهُ وَلَکِنِّی أَثْبَتُّهُ (آن را تحدید نکردم، بلکه اثبات کردم). ملاصدرا تحدید را به مفهوم ذهنی محدود میکند، اما استاد استدلال میکنند که سائل، فراتر از مفهوم، به خود اثبات وجود بهعنوان تعین اعتراض داشته است. این نقد، چونان تیغی است که پردههای سوءتفاهم را میدرد و حقیقت را آشکار میسازد.
تمایز حقیقت وجود و مفهوم واجبالوجود
ملاصدرا در شرح خود، حقیقت وجود را ذات واجبالوجود میداند که محدود نیست و با تنزیهات و اضافات شناخته میشود. استاد این دیدگاه را نقد میکنند که چرا حقیقت وجود به واجبالوجود محدود شده است. حقیقت وجود، بسیط و غیرقابل تعریف است و نیازی به قید واجب ندارد. این تمایز، چونان پلی است که از مفاهیم مرکب بهسوی حقیقت بیتعین گذر میکند.
نفی تحدید در اثبات وجود
امام صادق علیهالسلام در پاسخ به سائل که میگوید:
فَقَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ (با اثبات وجودش، آن را تحدید کردی)، میفرمایند:
لَمْ أَحُدَّهُ وَلَکِنِّی أَثْبَتُّهُ (آن را تحدید نکردم، بلکه اثبات کردم). این پاسخ، اثبات را از تحدید جدا میسازد. اثبات، به معنای نفی نفي است، نه افزودن قید وجود. این دیدگاه، چونان جویباری است که از چشمه حقیقت سرچشمه میگیرد و زلال معرفت را به ارمغان میآورد.
نفی واسطه میان نفي و اثبات
امام صادق علیهالسلام استدلال میکنند:
إِذْ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ النَّفْیِ وَالْإِثْبَاتِ مَنْزِلَةٌ (میان نفي و اثبات، واسطهای نیست). استاد این اصل را به معنای نفی هرگونه تعین در اثبات میدانند. وجود، یا هست یا نیست، و هر قیدی مانند واجب، تعینی غیرواقعی است. این دیدگاه، چونان خورشیدی است که تاریکیهای تعین را زایل میسازد و حقیقت بسیط را نمایان میکند.
بخش چهارم: حقیقت الهی و نفی تعین در عرفان اسلامی
نقد وجود خاص و تأکید بر بساطت حقیقت
استاد به اعتراض سائل اشاره میکنند که اگر خدا أنیة و ماهیة دارد، پس وجودش خاص و محدود است. امام صادق علیهالسلام پاسخ میدهند که وجود خاص نیست، بلکه حقیقت وجود است. این نقد، به نفی تقسیم وجود به عام و خاص تأکید دارد. حقیقت وجود، بسیط است و قید خاص یا عام به آن نمیچسبد. این دیدگاه، چونان دریایی است که هر قید و تعینی را در خود فرو میبرد و بساطت حقیقت را آشکار میسازد.
حقیقت وجود بدون نیاز به دلیل
استاد استدلال میکنند که حقیقت وجود، نیازی به اثبات ندارد، زیرا سلب شیء از خودش محال است. اما ادعای «حقیقت وجود یعنی واجبالوجود» نیازمند دلیل است. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود همخوانی دارد و حقیقت وجود را اصل اولی میداند که هر قیدی نیازمند استدلال است. این نکته، چونان صخرهای است که در برابر امواج مفاهیم مرکب استوار میماند.
تشبیه حقیقت وجود به قاعده الواحد
استاد، حقیقت وجود را به کتابی تشبیه میکنند که در دست مالک است و مالکیت آن نیازی به دلیل ندارد، اما ادعای مالکیت دیگری نیازمند استدلال است. این تشبیه، به بدیهی بودن حقیقت وجود اشاره دارد و هر قیدی مانند واجبالوجود را نیازمند دلیل میداند. این تمثیل، چونان آیینهای است که بدیهی بودن حقیقت را بازمیتاباند.
سطح بالای پرسش سائل
استاد، سائل را فردی با درک والا میدانند که فراتر از مفهوم، به خود اثبات وجود بهعنوان تعین اعتراض کرده است. این دیدگاه، به عمق گفتوگوی روایی اشاره دارد و سائل را در سطحی فراتر از مفاهیم ذهنی قرار میدهد. این نکته، چونان قلهای است که سائل را در اوج معرفت نشان میدهد.
بخش پنجم: حقیقت «هو» و نفی تعین در قرآن کریم و روایات
«هو» در روایات و تأکید بر حقیقت بسیط
استاد به روایت ششم اصول کافی اشاره میکنند که از ابتدا تا انتها بر ضمیر «هو» تأکید دارد:
قَالَ هُوَ شَیْءٌ بِخِلَافِ الْأَشْیَاءِ (او شیئی است برخلاف اشیاء). «هو» به حقیقت بسیط الهی اشاره دارد که فراتر از وجود و صفات است. این دیدگاه، با توحید ذاتی و وحدت وجود همخوانی دارد و حقیقت را غیرقابل تعریف میداند. این ضمیر، چونان کلیدی است که درهای معرفت به حقیقت بیتعین را میگشاید.
استدلال در برابر منکر حقیقت
استاد استدلال میکنند که حتی منکر حقیقت، با گفتن «نیست»، حقیقت را اثبات میکند، زیرا انکار، خود فرض وجود موضوع را دارد. این استدلال، به پارادوکس منطقی انکار اشاره دارد و نشان میدهد که انکار حقیقت، خود اثبات آن است. این نکته، چونان تازیانهای است که ذهن منکر را بهسوی حقیقت هدایت میکند.
نقد مفهوم سیمرغ و تمایز حقیقت و مفهوم
استاد، مفهوم سیمرغ را ذهنی و غیرواقعی میدانند، اما حقیقت را فراتر از مفهوم معرفی میکنند. منکر با گفتن «هستم»، حقیقت وجود را اثبات میکند. این نقد، به تمایز میان مفاهیم ذهنی و حقیقت وجود تأکید دارد و حقیقت را بدیهی و غیرقابل انکار میشمارد. این دیدگاه، چونان مشعلی است که تاریکیهای مفاهیم ذهنی را زایل میسازد.
سوفیسم و تناقض منطقی انکار
استاد استدلال میکنند که گفتن «من نیستم» به سوفیسم میرسد، زیرا انکار خود، وجود را مفروض میگیرد. این تناقض منطقی، نشاندهنده بدیهی بودن حقیقت وجود است. این نکته، چونان آیینهای است که تناقضات سوفیسم را بازمیتاباند و حقیقت را آشکار میسازد.
اثبات «له» و «هو» در گفتوگوی روایی
استاد تأکید دارند که امام صادق علیهالسلام با «أَثْبَتُّهُ»، همان «له» یا «هو»ی سائل را اثبات کردهاند، نه وجود یا مفهوم خاصی. این تفسیر، به گفتوگوی تخاطبی در روایت اشاره دارد و نشان میدهد که امام، از افزودن تعین اجتناب کردهاند. این دیدگاه، چونان جریانی است که حقیقت را از قیود مفهومی آزاد میسازد.
آیه توحید و ناتوانی عقل از تعریف ذات
استاد به آیه شریفه توحید در قرآن کریم استناد میکنند:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص، آیه [مطلب حذف شد] : «بگو او خدای یگانه است.»
این آیه، ناتوانی عقل بشری از تعریف ذات الهی را نشان میدهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سه روز نتوانستند به پرسش «ما هو» پاسخ دهند تا آنکه خداوند فرمودند: «هو» بگو. این آیه، چونان ستارهای است که در آسمان توحید میدرخشد و راه را بهسوی حقیقت بیتعین هدایت میکند.
بخش ششم: عرفان اسلامی و نفی تعین
حقیقت فراتر از وجود
استاد استدلال میکنند که حقیقت الهی، بزرگتر از وجود است، زیرا وجود خود صفت است. «هو» به حقیقتی اشاره دارد که فراتر از وجود و صفات است. این دیدگاه عرفانی، وجود را صفتی برای حقیقت میداند و ذات الهی را غیرقابل تعریف معرفی میکند. این نکته، چونان قلهای است که فراسوی ابرهای مفاهیم قرار دارد.
رابطه معکوس لفظ و معنا
استاد تأکید دارند که هرچه لفظ کوچکتر شود، معنا بزرگتر میگردد. احدیت و واحدیت، تعیناتیاند که به لا تعین میرسند. این تبیین، به رابطه معکوس میان لفظ و معنا در عرفان اشاره دارد. حقیقت، در لا تعین، بینام و بیصورت است. این دیدگاه، چونان نسیمی است که پردههای تعین را کنار میزند و حقیقت را در سادگی آن آشکار میسازد.
تخاطب سائل و مجیب
استاد، گفتوگوی سائل و امام را حول حقیقت و تعین میدانند. سائل به تعین وجود معترض است، و امام با نفی تحدید، حقیقت را اثبات میکنند. این تخاطب، عمق فلسفی و عرفانی روایت را نشان میدهد و سائل را در سطحی والا از معرفت قرار میدهد. این گفتوگو، چونان رقصی است که در آن حقیقت و سائل در هماهنگی عرفانی به هم میپیوندند.
غایت عرفان: نفی تعین
استاد هدف عرفان را نفی تعین از خود میدانند تا به لا تعین برسند، جایی که نه گدایی است و نه شاهی. این دیدگاه، به مرتبه لا تعین در عرفان اسلامی اشاره دارد که حقیقت بدون تعین در آن متجلی است. این مرتبه، چونان بزمی است که در آن همه تعینات محو میشوند و تنها حقیقت باقی میماند.
محدودیت لفظ در برابر حقیقت
استاد استدلال میکنند که لفظ، نسبت به حقیقت، کوتاه است. حتی گفتن «أنف»، تعین است و حقیقت، فراتر از لفظ است. این اصل عرفانی، به ناتوانی زبان در بیان حقیقت الهی تأکید دارد. سکوتی که از عجز لفظ ناشی میشود، برترین مقام است. این نکته، چونان سکوتی است که در آن حقیقت سخن میگوید.
سکوت برتر از کلام
استاد به روایت
إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ استناد میکنند که کمال عقل، کاهش کلام را به دنبال دارد. این روایت، به برتری سکوت در برابر حقیقت الهی اشاره دارد. عقل کامل، به عجز خود در بیان حقیقت اعتراف میکند. این دیدگاه، چونان سکوتی است که در آن معرفت به اوج میرسد.
نفی تقسیمبندی وجود
استاد تأکید دارند که وجود، نه مقسم، نه قسیم و نه قسمتپذیر است. سائل، فراتر از مفهوم، به حقیقت بدون تعین اشاره کرده است. این دیدگاه، با وحدت وجود همخوانی دارد و حقیقت الهی را بسیط و غیرقابل تقسیم میداند. این نکته، چونان دریایی است که هرگونه تقسیمبندی را در خود فرو میبرد.
وحدت ضمایر و حقیقت واحد
استاد استدلال میکنند که تمام ضمایر (هو، ما، أنت) به یک حقیقت واحد بازمیگردند. حقیقت، غیرقابل کثرت است. این تبیین، به وحدت ذاتی در عرفان اسلامی اشاره دارد و ضمایر را جلوههای لفظی یک حقیقت میداند. این دیدگاه، چونان آینهای است که وحدت حقیقت را در کثرت ضمایر بازمیتاباند.
نصیحت به کمیل و دشواری فهم حقیقت
استاد به نصیحت امام علی علیهالسلام به کمیل اشاره میکنند:
مَا لَکَ وَالْحَقِیقَةَ (تو را چه به حقیقت؟). این نصیحت، به محدودیت بشر در درک حقیقت الهی تأکید دارد. حقیقت، فراتر از دسترس عقل و کلام است. این نکته، چونان هشداری است که انسان را به سوی فروتنی در برابر حقیقت هدایت میکند.
جمعبندی: تبیین توحید ذاتی و نفی تعین
درسگفتار شماره ۳۵۲، با رویکردی عمیق و انتقادی، به تبیین توحید ذاتی در چارچوب فلسفه و عرفان اسلامی میپردازد. این گفتار، با استناد به روایات اصول کافی و بحارالانوار، مفهوم «واجبالوجود» و اصطلاح «أنّیته ماهیته» را به دلیل ترکیب مفهومی و دلالت بر تعین، نارسا میداند. حقیقت الهی، با ضمیر «هو» توصیف شده که فراتر از وجود، ماهیة و هرگونه تعین است. اثبات حقیقت، به معنای نفی نفي است، نه افزودن قید وجود. سائل، با پرسشهای عمیق، به محدودیت ذاتی وجود در برابر حقیقت اعتراض کرده، و امام با نفی تحدید، بر بساطت و لا تعین حقیقت تأکید کردهاند. این تحلیل، با نفی تقسیمبندی وجود و تأکید بر سکوت بهعنوان برترین مقام در برابر حقیقت، به تبیینی منسجم از توحید ذاتی میرسد که فراتر از محدودیتهای فلسفه مشاء و متعالیه است. این اثر، چونان چراغی است که راه را بهسوی حقیقت بیتعین روشن میسازد و خواننده را به تأمل در عمق توحید دعوت میکند.