متن درس
تحلیل و تبیین حقیقت وجود در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۶۱)
دیباچه
حقیقت وجود، چونان نوری بیکران، تمامی ساحتهای هستی را در بر میگیرد و از هر گونه ترکیب و تقسیم مبراست. این نوشتار، برگرفته از درسگفتار شماره ۳۶۱ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در تاریخ ۶/۱۲/۱۳۸۰، به کاوشی عمیق و انتقادی در مفهوم «واجبالوجود» در فلسفه اسلامی و تبیین حقیقت وجود از منظری نوین اختصاص دارد. این بررسی، با نقد دیدگاههای فلاسفهای چون ابنسینا و ملاصدرا، بر این اصل استوار است که مفهوم واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری و تقسیمی بودن، نمیتواند نماینده حقیقت بسیط الهی باشد. در مقابل، حقیقت وجود، بهسان چشمهای ازلی و ابدی، بینیاز از اثبات معرفی میشود که با ظهورات خویش، تمامی هستی را در نوردیده و دربرمیگیرد.
بخش یکم: نقد مفهوم واجبالوجود و بساطت حقیقت وجود
بساطت حقیقت وجود
حقیقت وجود، چونان جوهرهای یکپارچه و بینیاز از ترکیب، فراتر از هر گونه تعریف و اثبات قرار دارد. این بساطت، هم در ساحت مفهومی و هم در قلمرو مصداقی، نمود مییابد. از منظر مفهومی، وجود به دلیل فقدان جنس و فصل، قابل تعریف نیست، چه آنکه تعریف، مستلزم ترکیب است و وجود، از هر گونه کثرت و تجزیه مبراست. از منظر مصداقی نیز، بداهت وجود، آن را از نیاز به اثبات بینیاز میسازد، چنانکه انکار آن به سوفسطاییگری میانجامد. وجود، چونان آفتابی آشکار، در ذات خویش هویداست و هرگونه تلاش برای اثبات آن، چون کوشش برای روشن ساختن نور با چراغ است.
پذیرش مفهوم وجود در فلسفه
فلاسفه مشاء و حکمت متعالیه، از جمله ابنسینا و ملاصدرا، مفهوم وجود را بهعنوان مقسم به واجب، ممکن و ممتنع پذیرفتهاند. این تقسیمبندی، بنیان بسیاری از مباحث فلسفی در این مکاتب را تشکیل میدهد. با این حال، این پذیرش، به دلیل فرض مقسم بودن مفهوم وجود، مورد نقد قرار میگیرد. حقیقت وجود، چونان دریایی بیکران، از هر گونه تقسیم و تجزیه مبراست و نمیتوان آن را به اقسام واجب، ممکن و ممتنع قسمت کرد.
نقد مقسم بودن مفهوم وجود
نقد بنیادین بر تقسیمبندی وجود، بر تمایز میان مفهوم و مصداق استوار است. مفهوم وجود، به دلیل بساطت، نمیتواند مقسم باشد، زیرا تقسیم، مستلزم کثرت است و وجود، در ذات خویش یکپارچه است. اما مصداق وجود، به دلیل ظهورات کثیر، بهصورت اعتباری قابل تقسیم به نظر میآید. این تمایز، چونان خطی روشن میان حقیقت و اعتبار، نشان میدهد که تقسیم وجود، امری ذهنی و غیرواقعی است.
ترکیبپذیری واجبالوجود
مفهوم واجبالوجود، به دلیل مشتق بودن و ترکیب وجوب و وجود، از بساطت برخوردار نیست. وجوب، بهعنوان صفتی زاید بر وجود، با حقیقت بسیط الهی ناسازگار است. واجبالوجود، چونان نامی برساخته از ذهن، نمیتواند نماینده حقیقت الهی باشد که چون الماسی یکپارچه، از هر گونه ترکیبی مبراست.
نقد عبارت «ماهیته انیته»
عبارت «ماهیته انیته» یا «انیته ماهیته»، که به نفی ماهیّت واجبالوجود اشاره دارد، با ادعای عینیّت انیّت (وجود) و ماهیّت ناسازگار است. ملاصدرا با تأکید بر «لا ماهیة له»، ماهیّت واجبالوجود را نفی میکند، اما ادعای عینیّت وجود و ماهیّت، نیازمند دلیل است. این تناقض، چونان گرهی در تار و پود استدلال، نشاندهنده مشکل مفهومی واجبالوجود است.
اعم بودن انیّت از ماهیّت
انیّت یا وجود، اعم از ماهیّت است، چنانکه موجود بودن انسان و حیوان، با وجود وحدت وجود، به ماهیّتهای متفاوت اشاره دارد. این تمایز، در ممکنات آشکار است، اما در واجبالوجود، ادعای عینیّت وجود و ماهیّت، به دلیل اعم بودن وجود، نیازمند اثبات است. وجود، چونان جریانی واحد، در تمامی موجودات جاری است، اما ماهیّتها، چونان رنگهای گوناگون، کثرت را به نمایش میگذارند.
نقد دیدگاه اشاعره
اشاعره، وجود را غیر از ماهیّت میدانند، دیدگاهی که از منظر مفهومی با فلسفه مشاء همخوانی دارد. اما در واجبالوجود، وجود باید عین ذات باشد، نه عارض بر آن. این تمایز، چونان مرزی میان حقیقت و اعتبار، نشان میدهد که وجود در واجبالوجود نمیتواند زاید بر ذات باشد، بلکه باید عین آن تلقی شود.
ضرورت اثبات عینیّت وجود و ذات
ادعای عینیّت وجود و ذات در واجبالوجود، نیازمند دلیل است، برخلاف وجود که عین خودش است و نیازی به اثبات ندارد. وجود، به دلیل بداهت، چونان نوری خودنمایان است، اما واجبالوجود، به دلیل ترکیب مفهومی، نمیتواند بدون دلیل، عین ذات تلقی شود.
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست، با کاوش در بساطت حقیقت وجود و نقد مفهوم واجبالوجود، نشان داد که حقیقت وجود، به دلیل یکپارچگی و بداهت، فراتر از هر گونه تقسیم و اثبات است. واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، نمیتواند نماینده این حقیقت بسیط باشد. این بخش، با تأکید بر تمایز میان مفهوم و مصداق، بنیانهای فلسفی تقسیم وجود را به چالش کشید و بر ضرورت بازنگری در مفاهیم فلسفی تأکید ورزید.
بخش دوم: نقد مصداقی واجبالوجود و حقیقت ظهورات
مشکل مصداقی واجبالوجود
مصداق واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، وجود ندارد، مانند ممتنعالوجود و ممکنالوجود. تنها حقیقت وجود و ظهورات آن واقعیاند و تقسیم وجود به واجب و ممکن، اعتباری است. واجبالوجود، چونان سایهای برآمده از ذهن، نمیتواند حقیقتی مستقل داشته باشد، بلکه تنها ظهوری از حقیقت وجود است.
حقیقت وجود و ظهورات
حقیقت وجود و ظهورات آن، چونان خورشید و پرتوهایش، یکی هستند. این دیدگاه، با وحدت وجود همخوانی دارد و ظهورات را مظاهر حقیقت الهی میداند، نه موجودات مستقل. هستی، چونان آینهای است که نور وجود را در هزاران چهره بازمیتاباند، اما همه این چهرهها، از یک حقیقت سرچشمه میگیرند.
نفی تقسیم وجود
تقسیم وجود به واجب و ممکن، بیمبنا است، زیرا وجود، بسیط و غیرقابل تقسیم است. این تقسیم، کثرت را مفروض میگیرد، که با بساطت وجود ناسازگار است. حقیقت وجود، چونان جریانی بیانقطاع، از هر گونه قسمتبندی مبراست.
واجبالوجود و توحید
واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، نمیتواند مبدأ توحید باشد که در کلام نورانی «لا إله إلا الله» متجلی است. مبدأ توحید، حقیقت بسیط الهی است که خالق کل شیء است، نه واجبالوجود که مفهومی ترکیبی و محدود است.
فلسفه ناب وجود و ظهور
فلسفه و عرفان ناب، بر حقیقت وجود و ظهورات آن استوار است، که با توحید انبیا همخوانی دارد. این دیدگاه، فلسفه را به عرفان و توحید نزدیک میکند و بر بساطت وجود و وحدت در کثرت ظهورات تأکید دارد. فلسفه ناب، چونان پلی است که از حقیقت وجود به سوی معرفت توحیدی راه میگشاید.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تأکید بر نفی مصداق واجبالوجود و اعتباری بودن تقسیم وجود، نشان داد که تنها حقیقت وجود و ظهورات آن واقعیاند. این دیدگاه، با نفی کثرت و تأکید بر وحدت وجود، بنیانهای فلسفه مشاء را به چالش کشید و به سوی فلسفهای ناب و توحیدی رهنمون شد.
بخش سوم: نقد دلایل ملاصدرا و تبیین حقیقت الهی
دلایل ملاصدرا
ملاصدرا در «اسفار اربعه» (جلد سوم، صفحه ۹۷) سه دلیل برای اثبات عینیّت وجود و ذات واجبالوجود ارائه کرده است. این دلایل، مبنای حکمت متعالیه برای تبیین واجبالوجود هستند، اما به دلیل فرض تقسیم وجود، مورد نقد قرار میگیرند.
دلیل سوم ملاصدرا
دلیل سوم ملاصدرا بر این است که اگر وجود زاید بر ذات واجب باشد، زوال آن ممکن است، که محال است. این دلیل، بر ضرورت عینیّت وجود و ذات تأکید دارد، اما نقد میشود، زیرا زوال واجبالوجود، به دلیل عدم وجود مصداقی آن، محال نیست.
نقد زوال واجبالوجود
زوال واجبالوجود، به دلیل اعتباری بودن آن، مشکلی ایجاد نمیکند. اگر واجبالوجود مفهومی ذهنی باشد، زوال آن به معنای نفی یک مفهوم است، نه نفی حقیقت الهی. این نقد، چونان کلیدی است که قفل استدلال ملاصدرا را میگشاید.
مثال بت
اگر وجود عین ذات بت نباشد، زوال آن ممکن است، که مشکلی ندارد. این مثال، نشاندهنده بیاعتباری ادعای عینیّت وجود و ذات در واجبالوجود است. زوال بت، به دلیل غیرحقیقی بودن آن، پذیرفتنی است.
نقد تقسیم وجود
کسی که تقسیم وجود را نپذیرد، زوال واجبالوجود برایش اهمیتی ندارد. این نقد، بر بیمبنایی تقسیم وجود تأکید دارد. حقیقت الهی، چونان قلهای دستنیافتنی، فراتر از تقسیمات اعتباری است.
وجوب بهعنوان وصف وجود
وجوب، وصف ذاتی وجود است، مانند زوجیت برای عدد چهار. این وصف، از لوازم ذاتی وجود است، اما واجبالوجود، به دلیل ترکیب مفهومی، نمیتواند نماینده این وجوب باشد. وجود، چونان حقیقتی ذاتاً واجب، نیازی به ترکیب با وجوب ندارد.
نفی واجبالوجود
واجبالوجود، معدوم است، نه وجود دارد و نه وجوب. این نفی، بر اعتباری بودن واجبالوجود تأکید دارد. حقیقت الهی، چونان نوری بیپایان، فراتر از این مفهوم است.
سلب شیء از نفس
سلب وجود از وجود، محال است، زیرا «سلب الشیء عن نفسه» باطل است. این اصل منطقی، بر بداهت وجود و وجوب ذاتی آن دلالت دارد. وجود، به دلیل ذاتش، قابل سلب نیست.
حقیقت الهی و بداهت
حقیقت الهی، بینیاز از اثبات است، زیرا سلب آن محال است. این بداهت، با اصل «سلب الشیء عن نفسه» همخوانی دارد. حقیقت الهی، چونان حقیقتی ازلی و ابدی، در ذات خویش آشکار است.
آیه «أَسماءٌ سَمَّیتُموها»
آیه کریمه «إِنْ هِیَ إِلَّا أَسماءٌ سَمَّیتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُکُمْ» [مطلب حذف شد] : اینها جز نامهایی که شما و پدرانتان بر آنها نهادهاید، چیزی نیستند) بر اعتباری بودن واجبالوجود دلالت دارد. این آیه، چونان آینهای، بیاعتباری نامهای ساختهشده توسط انسان را آشکار میسازد.
نقد قیاس ملاصدرا
ملاصدرا با قیاس استثنایی («إن الوجود إذا کان محتاجاً إلى غیره کان ممکناً») واجبالوجود را اثبات میکند، اما این قیاس، به دلیل خلط وجود و واجبالوجود، باطل است. وجود، محتاج غیر نیست، اما واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، ممکن است محتاج باشد.
وجود و بساطت
وجود، بسیط است و محتاج غیر نیست، برخلاف واجبالوجود که ترکیبی است. بساطت وجود، آن را از هرگونه احتیاج مبرا میکند، اما واجبالوجود، به دلیل ترکیب مفهومی، نمیتواند این بساطت را داشته باشد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد دلایل ملاصدرا و تأکید بر بداهت حقیقت الهی، نشان داد که واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، نمیتواند نماینده حقیقت الهی باشد. حقیقت وجود، با بساطت و وجوب ذاتی، فراتر از مفاهیم اعتباری است و با آیات قرآن کریم، بهویژه آیه «أَسماءٌ سَمَّیتُموها»، همخوانی دارد.
بخش چهارم: نقد مفاهیم اعتباری و تبیین ظهورات الهی
نقد امکان بالذات
امکان بالذات، مفهومی اعتباری است، زیرا ممکنات، ذات مستقل ندارند. ممکنات، چونان سایههایی برآمده از نور وجود، تنها ظهورات حقیقتاند و نمیتوانند ذاتی مستقل داشته باشند.
نقد وجوب بالغیر
وجوب بالغیر، به دلیل فقدان ذات در ممکنات، بیمعناست. ممکنات، به دلیل وابستگی به حقیقت وجود، صرفاً ظهورات آناند، نه ذوات مستقل. این دیدگاه، چونان کلیدی است که بطلان مفاهیم اعتباری را نشان میدهد.
نقد سبق ماهیتی
سبق ماهیتی و سبق بالتجاهر، اعتبارات ذهنیاند و در عالم حقیقت، معنا ندارند. این مفاهیم، در فلسفه مشاء برای تبیین وجود ممکنات استفاده میشوند، اما در عالم حقیقت، تنها وجود و ظهورات آن واقعیاند.
اضافه اشراقی
هستی، اضافهای اشراقی است، یعنی یکطرفه از حق به ظهورات. این دیدگاه، با عرفان همخوانی دارد و ظهورات را وابسته به حق میداند، نه مستقل. هستی، چونان جریانی یکسویه از مبدأ نور به سوی مظاهر است.
ظهورات الهی
همه هستی، ظهورات الهی است، نه موجودات مستقل. این اصل، با وحدت وجود همخوانی دارد و ظهورات را مظاهر حق میداند. هستی، چونان آینهای است که نور الهی را در هزاران چهره بازمیتاباند.
نقد فرضیات فلسفی
فلسفه، جای فرضیات نیست، بلکه باید بر حقیقت استوار باشد. فرضیات، مانند امکان بالذات و وجوب بالغیر، اعتباریاند و نمیتوانند حقیقت الهی را تبیین کنند. فلسفه، چونان جویباری است که باید از چشمه حقیقت سیراب شود.
حقیقت و ذیول
حقیقت، واحد است و ظهورات، ذیول آناند. ذیول، به معنای مظاهر وابسته است، و این دیدگاه، بر وحدت حقیقت و کثرت ظهورات تأکید دارد. حقیقت، چونان ریشهای است که شاخسارهای ظهور از آن میروید.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد مفاهیم اعتباری مانند امکان بالذات و وجوب بالغیر، نشان داد که هستی، صرفاً ظهورات الهی است و هیچ موجود مستقلی جز حقیقت وجود ندارد. این دیدگاه، با تأکید بر اضافه اشراقی و وحدت وجود، فلسفه را به سوی حقیقت ناب هدایت میکند.
بخش پنجم: توقیفی بودن اسماء الهی و حقیقت فطری
توقیفی بودن اسماء الله
اسماء الله، توقیفیاند و واجبالوجود، جزو آنها نیست. توقیفی بودن، به معنای ضرورت سند شرعی برای اسماء است. واجبالوجود، به دلیل ترکیبپذیری، نمیتواند اسم الهی باشد.
نقد ساخت اسم
ساخت اسم برای خدا، بدون سند، مردود است. این نقد، بر اهمیت اصالت اسماء الهی تأکید دارد. واجبالوجود، نامی فلسفی و بدون سند شرعی است.
جوشن کبیر و اسماء
دعای جوشن کبیر، با هزار اسم الهی، فاقد واجبالوجود است. این نکته، نشاندهنده غنای اسماء روایی و فقدان واجبالوجود در میان آنهاست. جوشن کبیر، چونان گنجینهای از نامهای الهی، حقیقت را بیواسطه بازمینمایاند.
حقیقت فطری
حقیقت الهی، فطری است و حتی در بتخانه نیز قابل پذیرش است. فطرت، به معنای شناخت ذاتی خدا، حتی در محیطهای غیرتوحیدی، حقیقت را تأیید میکند، برخلاف واجبالوجود که مفهومی فلسفی است.
آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ»
آیه کریمه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» [مطلب حذف شد] : فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است) بر فطری بودن حقیقت دلالت دارد. این آیه، پیوند ذاتی انسان با حقیقت الهی را نشان میدهد که فراتر از مفاهیم فلسفی است.
دعا و صلوات پایانی
درسگفتار با دعای «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» پایان مییابد، که پیوند بحث با معارف اهلبیت علیهمالسلام را نشان میدهد. این دعا، بر اهمیت پیوند فلسفه با معارف روایی تأکید دارد و هدف بحث را تقرب به حقیقت الهی از طریق اهلبیت علیهمالسلام نشان میدهد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر توقیفی بودن اسماء الهی و فطری بودن حقیقت، نشان داد که واجبالوجود، نامی اعتباری و بدون سند شرعی است. حقیقت الهی، با فطرت انسانی و معارف روایی پیوند دارد و فراتر از مفاهیم فلسفی است.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با نقد مفهوم واجبالوجود، نشان داد که این مفهوم، به دلیل ترکیبپذیری و تقسیمی بودن، نمیتواند نماینده حقیقت بسیط الهی باشد. وجود، بهعنوان حقیقتی ازلی، ابدی و بینیاز از اثبات، تنها واقعیت عالم است که با ظهورات خویش، تمامی هستی را دربرمیگیرد. تقسیم وجود به واجب و ممکن، اعتباری است و با بساطت وجود ناسازگار. دلایل ملاصدرا در «اسفار اربعه» برای اثبات عینیّت وجود و ذات واجبالوجود، به دلیل فرض تقسیم وجود و خلط وجود با واجبالوجود، ناکافیاند. فلسفه و عرفان ناب، بر حقیقت وجود و ظهورات آن استوار است و با توحید انبیا و فطرت انسانی همخوانی دارد. واجبالوجود، بهعنوان نامی ترکیبی و بدون سند شرعی، نمیتواند اسم الهی باشد، برخلاف اسماء توقیفی که در روایات آمدهاند. این بحث، با پیوند به معارف اهلبیت علیهمالسلام و استناد به آیات قرآن کریم، برتری رویکرد روایی بر فلسفه را نشان داد و بر ضرورت تبیین حقیقت الهی بهعنوان وجود بسیط و فطری تأکید کرد.
با نظارت صادق خادمی