متن درس
بررسی انتقادی رابطه وجود و ماهیت در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۶۳)
دیباچه
حقیقت وجود، چونان خورشیدی درخشان، تمامی هستی را در پرتو خود روشن میسازد، و ماهیت، چون سایهای گذرا، جز در پناه آن معنا نمییابد. این نوشتار، برگرفته از درسگفتار شماره ۳۶۳ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، در تاریخ هشتم اسفند ۱۳۸۰، به کاوشی عمیق در رابطه وجود و ماهیت در فلسفه اسلامی میپردازد. این بررسی، با نگاهی نقادانه به آرای فلاسفه برجستهای چون ابنسینا، شیخ اشراق، و ملاصدرا، بر این حقیقت تأکید میورزد که ماهیت، مفهومی ذهنی و اعتباری است و تنها وجود، حقیقت اصیل و بنیادین عالم است. هدف این نوشتار، ارائه تحلیلی جامع و دقیق از این رابطه بنیادین است که با زبانی وزین و ساختاری علمی، مفاهیم را برای مخاطبان آکادمیک روشن میسازد. همانگونه که باغبان، شاخههای زاید را هرس میکند تا درخت حقیقت استوار بماند، این نوشتار نیز میکوشد با زدودن ابهامات، فلسفهای ناب و شفاف را پیش روی خواننده قرار دهد.
بخش نخست: مبانی هستیشناختی رابطه وجود و ماهیت
یکم: اختلاف آرای فلاسفه در تبیین وجود و ماهیت
حکمای اسلامی در طول تاریخ، دیدگاههای گوناگونی درباره رابطه وجود و ماهیت ارائه کردهاند. این اختلاف، ریشه در مبانی هستیشناختی متفاوتی دارد که هر یک از فلاسفه بر آن استوار ساختهاند. ابنسینا، با تأکید بر تقدم ماهیت بر وجود، وجود را لازمه ماهیت میداند، گویی ماهیت، چونان ظرفی است که وجود در آن جای میگیرد. شیخ اشراق، سهروردی، با تکیه بر نورانیت وجود، هستی را در پرتو نور الهی تفسیر میکند، و ملاصدرا، با طرح اصالت وجود، بنیان حکمت متعالیه را پی میریزد. اما حتی ملاصدرا در آثار خویش، گاه سخنانی متفاوت میراند که نشان از پویایی و تحول در اندیشه او دارد. این تنوع دیدگاهها، چونان آینهای است که زوایای گوناگون حقیقت را بازمیتاباند، اما در عین حال، پیچیدگیهای مفهوم ماهیت را نیز نمایان میسازد.
درنگ: اختلاف آرای فلاسفه اسلامی در باب وجود و ماهیت، ریشه در تفاوتهای هستیشناختی دارد: ابنسینا بر تقدم ماهیت، شیخ اشراق بر نورانیت وجود، و ملاصدرا بر اصالت وجود تأکید میورزد.
دوم: اصالت وجود و تبعیت ماهیت
اصالت وجود، بنیادیترین اصل حکمت متعالیه است که ملاصدرا آن را با قاطعیت مطرح میکند. در این دیدگاه، وجود، حقیقت اصیل و بنیادین عالم است، و ماهیت، چونان سایهای در پرتو وجود، تنها در نسبت با آن معنا مییابد. ماهیت، بهسان نقشی بر آب، بدون وجود فاقد تحقق است و تنها در ساحت ذهن، بهعنوان مفهومی انتزاعی، حضور مییابد. این تبعیت، نه از جنس رابطه عرض و معروض، بلکه از سر وابستگی ذاتی ماهیت به وجود است. گویی وجود، چونان روحی است که به کالبد بیجان ماهیت حیات میبخشد.
درنگ: ماهیت، مفهومی ذهنی و تابع وجود است که بدون آن، هیچ تحققی ندارد و تنها در پرتو وجود به ظهور میرسد.
سوم: معنای تبعیت ماهیت از وجود
تبعیت ماهیت از وجود، به این معناست که ماهیت، بدون وجود، حقیقتی ندارد و تنها در ساحت ذهن، بهعنوان مفهومی اعتباری، قابل تصور است. این دیدگاه، با نظریه اتحاد وجود و ماهیت در حکمت متعالیه همخوانی دارد. ملاصدرا، با تأکید بر این وحدت، ماهیت را نه موجودی مستقل، بلکه جلوهای از وجود میداند. گویی ماهیت، چونان آینهای است که تنها با نور وجود، تصویر حقیقت را بازمیتاباند.
چهارم: نقد دیدگاه ابنسینا توسط ملاصدرا
ابنسینا وجود را لازمه ماهیت میداند، گویی وجود، چونان عارضی بر ماهیت وارد میشود. ملاصدرا این دیدگاه را نقد میکند و معتقد است که نسبت وجود به ماهیت، نه از جنس رابطه عرض و معروض، بلکه از نوع اتحاد است. او استدلال میکند که عرض و معروض هر دو موجودند، حال آنکه ماهیت، در غیاب وجود، هیچ تحققی ندارد. این نقد، چونان تیغی تیز، بنیاد فلسفه مشاء را میشکافد و راه را برای اصالت وجود هموار میسازد.
درنگ: ملاصدرا با رد رابطه عرض و معروض میان وجود و ماهیت، بر اتحاد آنها تأکید میورزد و ماهیت را فاقد تحقق مستقل میداند.
پنجم: دفاع ملاصدرا از ابنسینا در برابر فخر رازی
ملاصدرا، هرچند دیدگاه ابنسینا را نقد میکند، از عبارات او برای رد آرای فخر رازی بهره میجوید. فخر رازی، با تأکید بر ماهیت بهعنوان علت لوازم ذاتی و عروض وجود، دیدگاهی ارائه میدهد که ملاصدرا آن را ناسازگار با اصالت وجود میداند. این رویکرد، نشاندهنده استقلال فکری ملاصدرا است که ضمن بهرهگیری از میراث مشاء، راه خویش را در حکمت متعالیه میگشاید.
ششم: وجود بهعنوان کون ماهیت
ملاصدرا وجود را نفس کون و حصول ماهیت میداند، نه چیزی عارض بر آن. در این دیدگاه، وجود، چونان جوهر حیاتبخش، ماهیت را از نیستی به هستی میآورد. ماهیت، در حد نفس خود، در غایت کمون و بطون است و تنها با نور وجود به ظهور میرسد. این توصیف، چونان شعلهای است که تاریکی ابهامات ماهیت را روشن میسازد.
درنگ: وجود، عین تحقق ماهیت است و ماهیت، بدون وجود، در غایت کمون و خفاست.
بخش دوم: اتحاد وجود و ماهیت و نقدهای آن
یکم: اتحاد وجود و ماهیت
برخی حکما، مانند حاجی سبزواری، به اتحاد وجود و ماهیت معتقدند. این اتحاد، گاه انضمامی (مانند دیدگاه حاجی) و گاه حقیقی (مانند دیدگاه ملاصدرا) تفسیر میشود. اتحاد انضمامی، به معنای کنار هم قرار گرفتن وجود و ماهیت است، حال آنکه اتحاد حقیقی، به یکی شدن هویت آنها اشاره دارد. این اتحاد، چونان امتزاج آب و خاک به گل، حقیقتی نو پدید میآورد که نه آب است و نه خاک، بلکه حقیقتی سوم است.
درنگ: اتحاد وجود و ماهیت، در دیدگاه ملاصدرا، به معنای یکی شدن هویت آنهاست، نه صرف کنار هم قرار گرفتن.
دوم: نقد اتحاد وجود و عدم
برخی، ماهیت را به عدم تشبیه کرده و اتحاد وجود و ماهیت را به اتحاد وجود و عدم دانستهاند. این دیدگاه، به دلیل تناقض منطقی، قابل دفاع نیست. وجود و عدم، چونان نور و ظلمت، متضادند و اتحاد آنها ممکن نیست. گویی بخواهیم روز و شب را در یک لحظه گرد آوریم؛ چنین امری، با ذات متضاد آنها ناسازگار است.
سوم: اتحاد متحصل و لامتحصل
ملاصدرا اتحاد را میان متحصل (وجود) و لامتحصل (ماهیت) میداند، اما این دیدگاه نیز نقد میشود، زیرا اتحاد، مستلزم وجود دو حقیقت متحصل است. ماهیت، بهسان سایهای بیجان، فاقد تحقق مستقل است و نمیتواند با وجود، که حقیقت اصیل است، متحد شود. این نقد، چونان باد خزانی، برگهای پوسیده این دیدگاه را فرو میریزد.
درنگ: اتحاد میان متحصل و لامتحصل ممکن نیست، زیرا ماهیت، فاقد تحقق مستقل است و اتحاد، مستلزم دو حقیقت متحصل است.
چهارم: مثال آب و خاک
برای تبیین اتحاد حقیقی، مثال آب و خاک مطرح میشود که با امتزاج، به گل تبدیل میشوند. این گل، حقیقتی نوین است که نه آب است و نه خاک، بلکه وجودی مستقل دارد. این تمثیل، چونان چراغی در شب، اتحاد حقیقی را از ترکیب اعتباری متمایز میسازد. ترکیب اعتباری، مانند خشت و گچ که به بیت منجر میشود، فاقد حقیقت سوم است و تنها در ذهن معنا مییابد.
بخش سوم: نقد مفاهیم منطقی و اعتباری
یکم: جنس و فصل بهعنوان مفاهیم ذهنی
جنس و فصل، مفاهیمی ذهنیاند و حقیقتی خارجی ندارند. انسان، بهعنوان حیوان ناطق، حقیقتی وجودی دارد، اما جنس (حیوان) و فصل (ناطق)، انتزاعات عقلیاند که از وجودات خارجی برمیخیزند. گویی ذهن، چونان نقاشی چیرهدست، از حقیقت وجود، نقشهایی ذهنی ترسیم میکند.
درنگ: جنس و فصل، مفاهیم انتزاعیاند که از وجودات خارجی برمیخیزند و فاقد تحقق خارجیاند.
دوم: نقد کلیات خمس
کلیات خمس (جنس، فصل، نوع، عرض، خاصه)، ابزار تحلیل ذهنیاند و حقیقتی خارجی ندارند. این مفاهیم، چونان خطوطی خیالی بر صفحه ذهن، برای فهم و تحلیل وجودات به کار میروند، اما خود، فاقد هستی عینیاند. این نقد، بنیاد منطق ارسطویی را به چالش میکشد و فلسفه را به سوی حقیقت وجود هدایت میکند.
سوم: تعریف بدون ماهیت
تعریف، میتواند با مفاهیم انتزاعی انجام شود، بدون آنکه به ماهیت نیاز داشته باشد. در فقه، مانند تعریف اجاره در لمعه، جنس و فصل بهعنوان مفاهیم به کار میروند، نه حقایق خارجی. این دیدگاه، تعریف را از وابستگی به ماهیت آزاد میکند و به سوی مفاهیم ذهنی سوق میدهد.
چهارم: نقد شريك الباري
مفهوم شريك الباري، چونان سرابی در بیابان، تنها در ذهن معنا دارد و فاقد مصداق خارجی است. این مثال، نشاندهنده اعتباری بودن مفاهیمی است که از ترکیب ذهنی پدید میآیند و حقیقتی در خارج ندارند.
درنگ: مفاهیمی چون شريك الباري، فاقد حقیقت خارجیاند و تنها در ساحت ذهن معنا مییابند.
بخش چهارم: وجود، حقیقت اصیل عالم
یکم: وجود بهعنوان من اعرف الاشیاء
وجود، چونان خورشیدی که همه چیز در پرتو آن آشکار میشود، اعرف الاشیاء است، اما ذاتش در غایت خفاست. این توصیف، به بداهت مفهومی وجود و پیچیدگی ذاتی آن اشاره دارد. وجود، هم آشکار است و هم پنهان، چونان رازی که همه آن را میبینند، اما کمتر کسی به عمق آن میرسد.
درنگ: وجود، اعرف الاشیاء است، اما ذاتش در غایت خفاست، و این دوگانگی، راز عظمت آن را آشکار میسازد.
دوم: نفی ماهیت بهعنوان حقیقت
ماهیت، حقیقتی مستقل نیست، بلکه مفهومی ذهنی و اعتباری است. این دیدگاه، بنیاد فلسفه مشاء را به چالش میکشد و وجود را تنها حقیقت عالم معرفی میکند. گویی ماهیت، چونان سرابی است که در برابر حقیقت وجود، رنگ میبازد.
سوم: وحدت به جای اتحاد
در خارج، اتحاد وجود و ماهیت نیست، بلکه وحدت وجود است. این وحدت، چونان یگانگی امواج دریا با اقیانوس، تمامی هستی را در بر میگیرد. ماهیت، بهعنوان مفهومی ذهنی، در این وحدت محو میشود و تنها وجود باقی میماند.
درنگ: در خارج، نه اتحاد وجود و ماهیت، بلکه وحدت وجود حاکم است که تمامی هستی را در بر میگیرد.
چهارم: نقد مقولات عشر و جوهر و عرض
مقولات عشر و مفاهیم جوهر و عرض، چونان نقشهایی بر شنهای ساحل، اعتباریاند و حقیقتی خارجی ندارند. این نقد، منطق ارسطویی را به چالش میکشد و فلسفه را به سوی حقیقت وجود هدایت میکند.
پنجم: ضرورت تطهیر فلسفه از مفاهیم اعتباری
فلسفه ناب، باید از مفاهیم اعتباری مانند ماهیت، جوهر، و عرض آزاد شود. این تطهیر، چونان پاکسازی آینه از غبار، فلسفه را شفاف و همسو با حقیقت وجود میسازد. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، بر این نکته تأکید میورزد که فلسفه باید بر وجود و ظهورات آن استوار گردد.
درنگ: فلسفه ناب، بر حقیقت وجود و ظهورات آن استوار است و باید از مفاهیم اعتباری مانند ماهیت آزاد شود.
بخش پنجم: پیوند فلسفه با معارف الهی
یکم: تأثیر ارسطو و ضرورت بازنگری
مفهوم ماهیت، که ریشه در فلسفه ارسطو دارد، فلسفه اسلامی را پیچیده و گاه گنگ ساخته است. این پیچیدگی، چونان گرهای است که باید گشوده شود تا فلسفه به سوی شفافیت و سادگی پیش رود. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، پیشنهاد میدهد که مفاهیم ارسطویی از فلسفه حذف شوند تا راه برای فلسفهای ناب و همسو با توحید هموار گردد.
دوم: دعا و صلوات پایانی
درسگفتار با دعای «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ» پایان مییابد که پیوند عمیق بحث با معارف اهلبیت (ع) را نشان میدهد. این دعا، چونان مهر تأییدی است بر هدف بحث که تقرب به حقیقت الهی است.
درنگ: پیوند فلسفه با معارف اهلبیت (ع)، هدف آن را تقرب به حقیقت الهی قرار میدهد.
جمعبندی و نتیجهگیری
این نوشتار، با کاوشی عمیق در رابطه وجود و ماهیت، نشان داد که ماهیت، مفهومی ذهنی و اعتباری است که در برابر حقیقت اصیل وجود، رنگ میبازد. وجود، چونان اقیانوسی بیکران، تمامی هستی را در بر میگیرد و ماهیت، تنها در ساحت ذهن، بهعنوان سایهای از آن ظهور مییابد. فلاسفهای چون ابنسینا، شیخ اشراق، و ملاصدرا، هرچند در تبیین این رابطه دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند، اما همگی در دام پیچیدگیهای مفهوم ماهیت گرفتار آمدهاند. ملاصدرا، با تأکید بر اصالت وجود و اتحاد وجود و ماهیت، گامی بلند در راستای حل این مسئله برداشت، اما خود نیز در تبیین ماهیت، گاه به تناقضاتی چون کمون و بطون دچار شد.
نقدهای مطرحشده در این درسگفتار، بر این حقیقت تأکید دارند که مفاهیمی چون جنس، فصل، کلیات خمس، و مقولات عشر، ابزارهای ذهنیاند و فاقد حقیقت خارجیاند. فلسفه ناب، باید از این مفاهیم اعتباری آزاد شود و بر حقیقت وجود و ظهورات آن استوار گردد. این تطهیر، فلسفه را به سوی شفافیت و همسویی با توحید انبیا سوق میدهد. همانگونه که قرآن کریم میفرماید: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آلعمران: ۱۹)، فلسفه نیز باید در خدمت حقیقت الهی قرار گیرد و از هر آنچه باطل است، رهایی یابد.
با نظارت صادق خادمی