متن درس
تحلیل و تبیین فلسفه حق: بازخوانی درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۶۸)
مقدمه: درآمدی بر تبیین حقیقت حق
حقیقت حق، چونان گوهر بیهمتایی در کانون تأملات فلسفی و عرفانی، از دیرباز محور گفتเผد-گفتوگوهای اندیشمندان اسلامی بوده است. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۳۶۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بازخوانی و تبیین عمیق مفاهیم فلسفی و عرفانی مرتبط با حقیقت حق، نقد مفهوم واجبالوجود، و پیوند میان حکمت نظری و عملی میپردازد. این درسگفتار، که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۰ ارائه شده، با رویکردی نقادانه و عمیق، کوشیده است تا محدودیتهای مفاهیم فلسفی سنتی را آشکار سازد و راهی نو به سوی فهم حقیقت بسیط الهی بگشاید. نوشتار حاضر، با ساختاری علمی و دانشگاهی، تمامی نکات و تحلیلهای درسگفتار را بهگونهای منسجم و تفصیلی ارائه میدهد تا راهگشای پژوهشگران و طالبان معرفت در مسیر شناخت حقیقت باشد.
بخش اول: نقد مفهوم واجبالوجود
اتمام بحث واجبالوجود و نفی مصداق آن
مفهوم واجبالوجود، که در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه جایگاهی محوری دارد، در این درسگفتار به نقدی قاطعانه و ریشهای مواجه شده است. این مفهوم، نهتنها مصداقی درخور ندارد، بلکه به دلیل محدودیتهای زبانی و مفهومی، از بازنمایی حقیقت بسیط الهی ناتوان است. نفی واجبالوجود به معنای انکار وجود حق نیست، بلکه تلاشی است برای رهایی از تعابیر فلسفی که به کثرت و ترکیب میانجامند و از حقیقت الهی دور میافتند.
درنگ: واجبالوجود، بهمثابه مفهومی فلسفی، فاقد مصداق خارجی است و نمیتواند حقیقت بسیط حق را بازنمایی کند. این نقد، راه را برای تأمل در اسمای الهی و حقیقت حق هموار میسازد.
مقایسه واجبالوجود با اسمای الهی
اسمای الهی، مانند باری، علیم، و حکیم، به صفات و ذات حق اشاره دارند و مصداقی عینی و معنوی در خود نهفته دارند. در مقابل، واجبالوجود، بهسان دروغی است که هیچ مصداقی ندارد. این تمایز، ریشه در تفاوت میان زبان عرفانی و کلامی، که به حقیقت وجودی حق متصل است، و زبان فلسفی، که در چنبره مفاهیم ترکیبی گرفتار آمده، دارد.
نقد فلاسفه در کاربرد واجبالوجود
فلاسفهای که از واجبالوجود سخن گفتهاند، تنها لفظی را به کار بردهاند، بیآنکه بتوانند معنایی دقیق و مطابق با حقیقت برای آن ارائه دهند. مفهوم وجود خاص، که در حکمت متعالیه برای واجبالوجود قائل شدهاند، به دلیل اشتراک مفهومی یا مصداقی با ممکنات، نمیتواند حقیقت بسیط حق را بازتاب دهد. این نقد، به رویکردی عرفانی نزدیکتر است که حقیقت حق را فراتر از دایره مفاهیم فلسفی میجوید.
وصول به حق و نفی واجبالوجود
وصول به حق، که در نزد تشکیکیها به معنای قرب به واجبالوجود تلقی میشود، با نفی این مفهوم بیمعنا میگردد. زیرا موضوع وصول، یعنی واجبالوجود، فاقد مصداق است. این دیدگاه، ضرورت بازتعریف قرب را در چارچوبی عرفانی و فارغ از تعابیر فلسفی برجسته میسازد.
درنگ: وصول به حق، بدون وجود مصداقی برای واجبالوجود، بیمعنا است. این نفی، دعوتی است به بازاندیشی در مفهوم قرب و حضور در برابر حقیقت الهی.
مقایسه وصول به بت و واجبالوجود
بهگونهای پارادوکسیکال، وصول به بت، که دستکم مصداقی عینی دارد، از وصول به واجبالوجود، که فاقد مصداق است، معقولتر مینماید. بت، هرچند به شرک یا کفر منجر شود، وجودی مادی و ملموس دارد، حالآنکه واجبالوجود، به دلیل فقدان مصداق، حتی از این منظر نیز ناکارآمد است.
شرک و کفر در پرستش بت
پرستش بت، بسته به نیت و تلقی پرستنده، میتواند به شرک یا کفر منجر شود. اگر بت بهعنوان واسطهای برای تقرب به حق پرستیده شود، شرک است، چنانکه در قرآن کریم آمده: لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ [مطلب حذف شد] : «تا ما را به خدا نزدیکتر کنند»). اما اگر بت بهعنوان معبود مستقل پرستیده شود، به کفر میانجامد.
جمعبندی بخش اول
این بخش، با نقدی بنیادین بر مفهوم واجبالوجود، نشان داد که این اصطلاح، به دلیل محدودیتهای زبانی و مفهومی، نمیتواند حقیقت بسیط حق را بازنمایی کند. اسمای الهی، بهعنوان تجلیات ذات و صفات حق، از واجبالوجود متمایزند و راهی اصیلتر برای فهم حقیقت الهی ارائه میدهند. این نقد، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم فلسفی و گرایش به سوی معرفت عرفانی که حقیقت حق را در بساطت و بیکرانگیاش میجوید.
بخش دوم: حضور و قرب به حق
حضور به حق بهعنوان فعل انسانی
حضور و قرب به حق، بهعنوان کنشی انسانی، متفرع بر شناخت دقیق حقیقت حق است. بدون معرفتی روشن از ذات الهی، سخن از حضور و قرب، چونان سفری بیمقصد است که سالک را در سرگردانی فرو میبرد.
واجبالوجود لذاته و من جميع جهاته
مفهوم واجبالوجود لذاته واجب من جميع جهاته، که از خواجه نصیرالدین طوسی در شرح تجرید نقل شده، بیانگر وجوب ذاتی وجود و صفات واجبالوجود است. این دیدگاه، که در آثار صدرالمتألهین نیز مورد توجه قرار گرفته، بر بساطت ذات حق و وجوب تمامی صفاتش تأکید دارد.
درنگ: واجبالوجود لذاته واجب من جميع جهاته، گرچه در پی تبیین بساطت ذات حق است، اما به دلیل کثرتآلود بودن مفهوم جهت، از حقیقت بسیط الهی دور میافتد.
نقد مفهوم جهات در واجبالوجود
مفهوم جهات، به دلیل کثرتآلود بودن، برای توصیف ذات بسیط حق نامناسب است. جهت، که در هندسه و علوم طبیعی برای اجسام تعلیمی به کار میرود، نمیتواند حقیقت الهی را که فارغ از کثرت و جهت است، توصیف کند.
تمایز جسم طبیعی و جسم تعلیمی
جسم طبیعی، مانند خمیر، فارغ از شکل خاص است، اما جسم تعلیمی، با اعطای شکل و جهت، تعریف میشود. این تمثیل نشان میدهد که مفاهیم کثرتی مانند جهت، برای تبیین حقیقت بسیط حق ناکارآمدند.
استناد به آیه قرآنی در نقد جهات
آیه کریمه كُلَّمَا تَوَلَّيْتُمْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ [مطلب حذف شد] : «هر کجا روی آورید، آنجا وجه خداست») بر حضور بیکران وجهالله در همه سو دلالت دارد، بیآنکه به کثرت جهات گرفتار آید.
نقد عامزدگی فلسفه در شرق
فلسفه اسلامی در شرق، به دلیل گرایش به تعابیر کلامی و عامزدگی، از رشد جهانی بازمانده است. مفاهیمی مانند واجبالوجود و جهات، به دلیل کثرتآلود بودن، نمیتوانند حقیقت حق را بهدرستی بیان کنند.
درنگ: عامزدگی و کلامی بودن مفاهیم فلسفی در شرق، مانعی در برابر رشد جهانی فلسفه اسلامی است. حقیقت حق، فراتر از مفاهیم کثرتی، در بساطت خود متجلی است.
مثال قبرکن و عدم وصول
مثال قبرکنی که سالها در قبرستان کار کرده اما به چیزی دست نیافته، نشاندهنده سرگردانی ناشی از پیروی از مفاهیم نادرست است. این تمثیل، به کاستی مفاهیم فلسفی مانند واجبالوجود در راه وصول به حقیقت اشاره دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تأکید بر حضور و قرب به حق، نشان داد که بدون معرفت دقیق حقیقت الهی، این حضور به سرگردانی میانجامد. نقد مفهوم جهات و تمایز جسم طبیعی و تعلیمی، بر نارسایی مفاهیم کثرتی در تبیین حقیقت حق تأکید دارد. آیه کریمه قرآن، چونان چراغی روشن، راه را به سوی فهم حقیقت بسیط الهی میگشاید.
بخش سوم: حکمت نظری و عملی
مشکل عدم وصول در عبادت
عبادتهای طولانیمدت، مانند نماز شصتساله، اگر بدون معرفت نظری باشد، به وصول به حق نمیانجامد. این نکته، بر اهمیت شناخت حقیقت بهعنوان پیشنیاز عمل تأکید دارد.
حکمت نظری بهعنوان مقدمه عمل
حکمت نظری، که معرفت به حقیقت است، شرط لازم برای موفقیت حکمت عملی است. بدون این معرفت، اعمال عبادی و فلسفی به سرگردانی میانجامند.
درنگ: حکمت نظری، چونان کلیدی است که درهای حکمت عملی را میگشاید. بدون معرفت نظری، اعمال عبادی به حرکاتی مکانیکی و بیروح فروکاسته میشوند.
نقد مفهوم جهت امکانی
مفهوم جهت امکانی در واجبالوجود، به دلیل کثرتی بودن، نادرست است و به جهت وجوبی منجر میشود که خود مشکلساز است.
حقیقت حق و عدم جهت
حقیقت حق، وجودی بسیط است که بدون جهت و در ظرف اودیه متجلی میشود. این دیدگاه، به حضور بیکران حق در همه سو اشاره دارد.
تمایز انشاء و منشأ
انشاء، بهعنوان ایجاد ذهنی، بدون منشأ (واقعیت خارجی) ناکارآمد است، اما منشأ میتواند بدون انشاء وجود داشته باشد. این تمایز، بر تفاوت میان مفاهیم ذهنی و واقعیت خارجی تأکید دارد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر پیوند حکمت نظری و عملی، نشان داد که معرفت نظری پیشنیاز عمل موفق است. نقد مفاهیم کثرتی مانند جهت امکانی و تبیین حقیقت بسیط حق، راه را برای فهمی عمیقتر از حقیقت الهی هموار میسازد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازخوانی درسگفتار شماره ۳۶۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، کوشید تا با نقدی قاطعانه بر مفهوم واجبالوجود، راه را به سوی فهمی عرفانی و بسیط از حقیقت حق بگشاید. تمایز میان حکمت نظری و عملی، و تأکید بر اولویت معرفت نظری، نشاندهنده پیوند عمیق میان شناخت و عمل است. حقیقت حق، چونان دریایی بیکران، فراتر از مفاهیم کثرتی مانند جهت و واجبالوجود است. این درسگفتار، با تمثیلاتی چون قبرکن و جسم تعلیمی، به نارسایی مفاهیم فلسفی سنتی اشاره دارد و دعوتی است به سوی معرفتی شهودی و عمیق. امید است که این نوشتار، چونان چراغی، راه طالبان معرفت را روشن سازد.
با نظارت صادق خادمی