در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 373

متن درس





کاوش در نسبت واجب و ممکن: تبیین فلسفی و عرفانی کلام توحیدی

کاوش در نسبت واجب و ممکن: تبیین فلسفی و عرفانی کلام توحیدی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سرّه (جلسه ۳۷۳)

دیباچه

حقیقت واجب‌الوجود و نسبت آن با ممکنات، از دیرباز یکی از ژرف‌ترین مسائل فلسفه اسلامی بوده است. این مسئله، که در کانون توجه حکمایی چون ابن‌سینا و ملاصدرا قرار داشته، پرسشی بنیادین را پیش روی اندیشمندان می‌نهد: چگونه واجب‌الوجود، که ثابت و بی‌تغییر است، با ممکنات متغیر در ارتباط است؟ درس‌گفتار شماره ۳۷۳ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سرّه، در تاریخ ۲۶/۱/۱۳۸۱، با محوریت کلام نورانی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة»، به کاوشی عمیق در این مسئله می‌پردازد. این کلام، چونان نوری در تاریکی، حضور فراگیر و متعالی حق را در عالم بدون اختلاط و جدایی تام آشکار می‌سازد. این بررسی، با نقد دیدگاه‌های ابن‌سینا و ملاصدرا و تأکید بر وحدت وجود، به سوی تبیینی توحیدی رهنمون می‌شود که در آن، همه هستی ظهورات حقیقت الهی است.

بخش یکم: اشکال بنیادین ابن‌سینا در نسبت واجب و ممکن

فهم دقیق مسئله توسط ابن‌سینا

ابن‌سینا، حکیمی برجسته در فلسفه مشاء، مسئله رابطه واجب‌الوجود با ممکنات را به‌گونه‌ای دقیق شناسایی کرده است. او با صداقتی علمی، اذعان می‌دارد که این مسئله را به‌طور کامل فهم نکرده و پاسخ جامعی برای آن ندارد. این تواضع، چونان آیینه‌ای، آزاداندیشی و بزرگی او را نمایان می‌سازد. ابن‌سینا، با آگاهی از محدودیت‌های فلسفه خود، از ارائه پاسخ‌های ناکافی پرهیز کرده و به صراحت به ناتوانی خویش در تبیین این رابطه اعتراف می‌کند. این رویکرد، او را از دیگر حکمایی که به پاسخ‌های کلی بسنده کرده‌اند، متمایز می‌سازد.

درنگ: ابن‌سینا، با صداقت علمی، به ناتوانی خود در تبیین کامل رابطه واجب و ممکن اذعان کرده و این تواضع، نشان‌دهنده آزاداندیشی اوست.

تأثیر علوم تجربی بر دیدگاه ابن‌سینا

تسلط ابن‌سینا بر علوم تجربی، مانند طب و طبیعیات، او را به سوی جزئی‌نگری سوق داده و این امر، در شناسایی دقیق اشکالات متافیزیکی نقش بسزایی داشته است. علوم تجربی، چونان جویبارهایی که به رودخانه حقیقت می‌پیوندند، ذهن او را به سوی تحلیل‌های مصداقی و ملموس هدایت کرده‌اند. این ویژگی، برخلاف برخی حکما که در کلیات غرق شده‌اند، ابن‌سینا را به سوی بررسی‌های عینی و دقیق رهنمون ساخته است.

درنگ: علوم تجربی، با تأکید بر جزئیات، ابن‌سینا را به تحلیل مصداقی مسائل متافیزیکی سوق داده و او را از کلی‌گویی باز داشته است.

جمع‌بندی بخش یکم

بخش یکم، با بررسی دیدگاه ابن‌سینا، نشان داد که او با فهمی عمیق از مسئله رابطه واجب و ممکن، به محدودیت‌های فلسفی خود آگاه بوده است. تسلط او بر علوم تجربی، ذهنش را به سوی جزئی‌نگری هدایت کرده و این امر، او را در شناسایی اشکالات متافیزیکی یاری داده است. این بخش، بنیانی برای نقدهای بعدی فراهم می‌آورد که دیدگاه‌های ملاصدرا و کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام را مورد کاوش قرار می‌دهد.

بخش دوم: نقد پاسخ‌های ملاصدرا و کلام توحیدی امیرالمؤمنین

نقد پاسخ اولیه ملاصدرا

ملاصدرا، در پاسخ اولیه خود، مدعی است که ثبات و تغییر تنها در عالم ناسوت مطرح است و در عوالم بالاتر، همه‌چیز ثابت به ثابت است. این پاسخ، چونان پلی شکسته، ناکافی است، زیرا از تبیین حضور حق در عالم متغیر ناسوت باز می‌ماند. استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سرّه، این پاسخ را به چالش کشیده و تأکید دارند که مسئله اصلی، تبیین رابطه ثابت و متغیر در همین عالم است، نه در عوالم بالاتر.

درنگ: پاسخ اولیه ملاصدرا، به دلیل عدم تبیین حضور حق در عالم متغیر ناسوت، ناکافی است و مسئله اصلی را حل نمی‌کند.

پاسخ دوم ملاصدرا: وجوب بالغیر و بالقیاس

ملاصدرا در پاسخ دوم خود، مفهوم وجوب بالغیر و وجوب بالقیاس الی الغیر را مطرح می‌کند. او استدلال می‌کند که اگر چیزی واجب بالغیر باشد، واجب بالقیاس نیز هست، زیرا رابطه علت و معلول متقابل است. این استدلال، در «اسفار اربعه» (جلد اول، صفحات ۱۲۵ و ۱۲۷) چنین تبیین شده است: وجود، به دلیل مرتبه ظهوری‌اش، نمی‌تواند لحاظ واحدی داشته باشد؛ وجوب بالغیر به مبدأ و وجوب بالقیاس به فیض حق نسبت داده می‌شود. این دیدگاه، چونان جریانی واحد، کثرات را به وحدت ذات حق بازمی‌گرداند.

درنگ: ملاصدرا با مفاهیم وجوب بالغیر و بالقیاس، رابطه واجب و ممکن را در چارچوب وحدت وجود تبیین می‌کند.

نقد ابن‌سینا به پاسخ ملاصدرا

ابن‌سینا، اگرچه مفاهیم وجوب بالغیر و بالقیاس را مطرح کرده، اما تأکید دارد که این مفاهیم، مسئله مصداقی را حل نمی‌کنند. او خواستار تبیینی ملموس است که چگونگی حضور حق در اشیاء متغیر، مانند کاسه‌ای که می‌شکند اما حق در آن نمی‌شکند، را توضیح دهد. این نقد، چونان تیری به قلب پاسخ‌های کلی، نشان‌دهنده ضرورت توجه به مصادیق عینی است.

درنگ: ابن‌سینا، با تأکید بر مصادیق عینی، پاسخ‌های کلی ملاصدرا را ناکافی دانسته و خواستار تبیین ملموس حضور حق در اشیاء متغیر است.

کلام نورانی امیرالمؤمنین

کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة»، چونان نوری الهی، معمای حضور حق در عالم را روشن می‌سازد. این کلام، حضور فراگیر حق را بدون اختلاط ذاتی با مخلوقات و بدون جدایی کامل از آنها تبیین می‌کند. این عبارت، چونان قله‌ای رفیع، عمیق‌ترین بیان متافیزیکی فلسفه اسلامی است.

درنگ: کلام امیرالمؤمنین، حضور حق در اشیاء را بدون ممازجت و مفارقت تبیین می‌کند، که عمیق‌ترین بیان متافیزیکی است.

نقد شروح نهج‌البلاغه

هیچ‌یک از شروح نهج‌البلاغه، اعم از شیعه و سنی، نتوانسته‌اند کلام امیرالمؤمنین را به‌درستی معنا کنند و اغلب به مفاهیم کلی و غیر دقیق بسنده کرده‌اند. این شروح، چونان آینه‌هایی غبارگرفته، از بازتاب کامل حقیقت کلام بازمانده‌اند. استاد فرزانه، با تأکید بر این ضعف، خواستار تحلیلی عمیق‌تر و مصداقی‌تر هستند.

درنگ: شروح نهج‌البلاغه، به دلیل کلی‌گویی، نتوانسته‌اند عمق کلام امیرالمؤمنین را به‌درستی معنا کنند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با نقد پاسخ‌های ملاصدرا و تأکید بر کلام نورانی امیرالمؤمنین، نشان داد که پاسخ‌های کلی فلسفی، از جمله وجوب بالغیر و بالقیاس، برای تبیین حضور حق در اشیاء متغیر کافی نیستند. کلام امیرالمؤمنین، به‌عنوان محور بحث، راهگشای تبیینی توحیدی است که حضور حق را بدون ممازجت و مفارقت آشکار می‌سازد. این بخش، زمینه را برای بررسی‌های مصداقی‌تر در بخش‌های بعدی فراهم می‌آورد.

بخش سوم: تبیین مصداقی حضور حق در اشیاء

مثال کاسه شکسته

برای تبیین حضور حق در اشیاء متغیر، مثالی تمثیلی مطرح شده است: کاسه‌ای می‌شکند، اما حق که در آن حضور دارد، از شکستگی مصون است. این مثال، چونان آینه‌ای، چالش حضور ثابت در متغیر را به نمایش می‌گذارد. حق، به‌عنوان وجود مطلق، در همه اشیاء حاضر است، اما از تغییرات آنها متأثر نمی‌شود.

درنگ: مثال کاسه شکسته، چالش حضور حق در اشیاء متغیر را بدون تأثیرپذیری از تغییرات آنها نشان می‌دهد.

مثال طهارت و صلاة

مثال طهارت و صلاة، به‌گونه‌ای تمثیلی، رابطه حضور بدون ممازجت را تبیین می‌کند. طهارت، شرط صلاة است، اما با آن ممزوج نیست؛ خارج از صلاة است، اما مفارق نیست. این مثال، چونان جریانی روشن، استقلال و در عین حال حضور حق در مخلوقات را نشان می‌دهد.

درنگ: مثال طهارت و صلاة، حضور حق در اشیاء را به‌صورت غیرممزوج و غیرمفارق تبیین می‌کند.

مثال امواج و برق

مثال امواج رادیویی و جریان برق در سیم، حضور غیرمادی و مؤثر حق را نشان می‌دهد. امواج، بدون تغییر در ماهیت سیم، در آن جریان دارند، اما با آن ممزوج نیستند. این تمثیل، چونان پرتویی از نور، حضور حق را در عالم بدون اختلاط ذاتی آشکار می‌سازد.

درنگ: مثال امواج و برق، حضور غیرمادی و مؤثر حق را در اشیاء بدون ممازجت نشان می‌دهد.

چالش علم الهی و تغییر اشیاء

علم حق در اشیاء متغیر، مانند برگی که فرو می‌افتد، حاضر است، اما خود از تغییر مصون است. آیه کریمه وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا [مطلب حذف شد] : و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر اینکه او آن را می‌داند) به این حضور فراگیر اشاره دارد. این آیه، چونان نوری الهی، علم بی‌کران حق را در برابر تغییرات عالم نشان می‌دهد.

درنگ: آیه «وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»، علم فراگیر الهی را در برابر تغییرات عالم تبیین می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با ارائه مثال‌های تمثیلی کاسه شکسته، طهارت و صلاة، و امواج و برق، به تبیین حضور حق در اشیاء متغیر بدون ممازجت و مفارقت پرداخت. آیه کریمه سوره انعام، علم الهی را در برابر تغییرات عالم نشان داد. این بخش، با تأکید بر مصادیق عینی، راه را برای تبیین‌های عرفانی و توحیدی در بخش‌های بعدی هموار می‌سازد.

بخش چهارم: تبیین عرفانی و توحیدی حضور حق

آیه اقربیت و تفسیر عمقی آن

آیه کریمه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ [مطلب حذف شد] : و ما به او از رگ گردنش نزدیک‌تریم) به نزدیکی حق به انسان اشاره دارد. این اقربیت، نه مکانی، بلکه عمقی و وجودی است. حق، چونان جانی در کالبد هستی، در عمق همه موجودات حاضر است، بدون اینکه با آنها ممزوج شود.

درنگ: آیه «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»، اقربیت عمقی و وجودی حق را در همه موجودات نشان می‌دهد.

تفسیر عمقی اقربیت

اقربیت حق، نباید به‌صورت افقی یا مکانی تفسیر شود، بلکه باید به‌صورت عمقی و وجودی معنا گردد. این تفسیر، چونان کلیدی زرین، به وحدت وجود در حکمت متعالیه اشاره دارد. حق، در همه اشیاء حاضر است، اما از کثرات آنها متأثر نمی‌شود. این حضور، چونان نوری است که در آینه‌های بی‌شمار بازتاب می‌یابد، اما ذاتش یکی است.

درنگ: اقربیت حق، به معنای حضور عمقی و وجودی است، نه مکانی یا افقی.

ایثار و عشق اولیاء خدا

اولیاء خدا، به دلیل عشق به مخلوقات، همه را جلوه حق می‌بینند. حتی در مواجهه با کافر یا ملحد، حق را حاضر می‌یابند، چنان‌که گویی در هر ذره‌ای از هستی، نور الهی را مشاهده می‌کنند. این دیدگاه، چونان پلی توحیدی، کثرات را به وحدت بازمی‌گرداند.

درنگ: اولیاء خدا، با دیدن حق در همه اشیاء، کثرات را به وحدت الهی بازمی‌گردانند.

چالش اولیاء در مواجهه با حق و خلق

اولیاء خدا، در مواجهه با خلق، حق را می‌بینند و این امر، عمل آنها را دشوار می‌سازد. تیغ کشیدن بر خلق، چونان تیغ کشیدن بر حق است، و این چالش، عمق معرفت توحیدی آنها را نشان می‌دهد. این دشواری، چونان باری سنگین بر دوش اولیاء، معرفتشان را متمایز می‌سازد.

درنگ: اولیاء خدا، به دلیل دیدن حق در خلق، با چالش‌های عمیق توحیدی مواجه‌اند.

مثال دست دادن مؤمنین

در روایات آمده است که وقتی مؤمنین دست می‌دهند، دست خدا در میان آنهاست. این حضور، چونان جلوه‌ای توحیدی، نشان‌دهنده داخل بودن حق در اشیاء بدون ممازجت است. دست دادن مؤمنین، چونان آیینه‌ای، نور الهی را در روابط انسانی بازمی‌تاباند.

درنگ: دست دادن مؤمنین، جلوه‌ای از حضور توحیدی حق در روابط انسانی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین عرفانی و توحیدی حضور حق، به آیات کریمه قرآن کریم و مثال‌های روایی پرداخت. اقربیت عمقی حق، عشق اولیاء خدا، و چالش‌های توحیدی آنها، همراه با مثال دست دادن مؤمنین، نشان‌دهنده حضور فراگیر و متعالی حق در عالم است. این بخش، با پیوند فلسفه و عرفان، به سوی تبیینی ناب از توحید رهنمون می‌شود.

بخش پنجم: تفاوت‌های روش‌شناختی و تبیین مفهوم و مصداق

تفاوت روش‌شناختی مشایی و اشراقی

مشائیان، از جمله ابن‌سینا، فلسفه را از طبیعیات و ماده آغاز می‌کنند، در حالی که اشراقیان از حق و وجود شروع می‌نمایند. این تفاوت، در رویکرد ابن‌سینا و ملاصدرا به مسئله واجب و ممکن تأثیرگذار بوده است. مشائیان، چونان مسافرانی که از زمین به آسمان می‌روند، به تحلیل تدریجی می‌پردازند، اما اشراقیان، چونان پرندگانی که از آسمان به زمین می‌نگرند، به تبیین‌های کلی‌تر گرایش دارند.

درنگ: تفاوت روش‌شناختی مشایی و اشراقی، در تبیین رابطه واجب و ممکن تأثیرگذار بوده است.

نبوغ ابن‌سینا و محدودیت‌هایش

ابن‌سینا، با وجود نبوغ، به دلیل فقدان مربی، نتوانسته پاسخ‌های جامعی ارائه دهد. ملاصدرا، با بهره‌گیری از میراث حکما، پاسخ‌هایی ارائه کرده، اما این پاسخ‌ها نیز کامل نیستند. نبوغ ابن‌سینا، چونان الماسی درخشان، در شناسایی اشکالات می‌درخشد، اما محدودیت‌هایش، او را از تبیین کامل باز داشته است.

درنگ: ابن‌سینا، با وجود نبوغ، به دلیل فقدان مربی، در ارائه پاسخ‌های جامع ناکام مانده است.

تبیین حاجی سبزواری: مفهوم و مصداق

حاجی سبزواری، برای آشتی دادن ابن‌سینا و ملاصدرا، پیشنهاد کرده که ابن‌سینا به مفهوم اضافات امکانی و ملاصدرا به مصداق وجوب اضافات پرداخته است. این تبیین، چونان پلی میان دو دیدگاه، تلاش دارد تا تعارض را حل کند، اما به دلیل تمرکز بر مفهوم، ناکافی است.

درنگ: حاجی سبزواری، با تمایز مفهوم و مصداق، تلاش کرده تا دیدگاه‌های ابن‌سینا و ملاصدرا را آشتی دهد.

نقد تمایز مفهوم و مصداق

تمایز مفهوم و مصداق، به دلیل تمرکز بر مفهوم به جای مصداق، ناکافی است. مسئله اصلی، تبیین حضور حق در اشیاء متغیر است، نه جدال مفهومی. این نقد، چونان نوری، ضعف تحلیل‌های مفهومی را در حل مسائل متافیزیکی آشکار می‌سازد.

درنگ: تمایز مفهوم و مصداق، به دلیل تمرکز بر مفهوم، از تبیین مصداقی حضور حق در اشیاء متغیر باز می‌ماند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با بررسی تفاوت‌های روش‌شناختی مشایی و اشراقی، نبوغ و محدودیت‌های ابن‌سینا، و تبیین حاجی سبزواری، نشان داد که تحلیل‌های مفهومی، از جمله تمایز مفهوم و مصداق، برای حل مسئله حضور حق در اشیاء متغیر کافی نیستند. این بخش، بر ضرورت تبیین‌های مصداقی و وجودی تأکید ورزید.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با کاوش در مسئله نسبت واجب و ممکن، به نقد دیدگاه‌های ابن‌سینا و ملاصدرا پرداخت و کلام نورانی امیرالمؤمنین علیه‌السلام را محور تبیین قرار داد. ابن‌سینا، با فهمی دقیق از اشکال، به محدودیت‌های خود اذعان کرد، در حالی که ملاصدرا، با مفاهیمی چون وجوب بالغیر و بالقیاس، تلاش کرد این مسئله را در چارچوب وحدت وجود تبیین کند. با این حال، پاسخ‌های او به دلیل کلی بودن، ناکافی بودند. کلام امیرالمؤمنین، «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة»، عمیق‌ترین تبیین متافیزیکی را ارائه داد که حضور حق را بدون ممازجت و مفارقت نشان می‌دهد. آیات کریمه قرآن کریم، مانند وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا و أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، این حضور را تأیید کردند. مثال‌های تمثیلی کاسه شکسته، طهارت و صلاة، و امواج و برق، به تبیین مصداقی این حضور پرداختند. اولیاء خدا، با دیدن حق در همه اشیاء، به معرفتی توحیدی دست یافتند که کثرات را به وحدت بازمی‌گرداند. این نوشتار، با پیوند فلسفه و عرفان، راهگشای درک عمیق‌تری از توحید شد و بر اصلاح معرفتی در جامعه تأکید ورزید.

با نظارت صادق خادمی