در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 375

متن درس





کاوش در معرفت توحیدی: تبیین ذات و ظهورات در فلسفه اسلامی

کاوش در معرفت توحیدی: تبیین ذات و ظهورات در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۷۵)

دیباچه

حقیقت معرفت توحیدی، چونان گوهری درخشان در اعماق اقیانوس حکمت، در انتظار سالکانی است که با نفی تعینات، به سوی ذات بی‌تعین حق گام بردارند. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۳۷۵ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، در تاریخ بیست و هشتم فروردین ۱۳۸۱، به کاوشی عمیق در معرفت و وصول به حق در فلسفه اسلامی می‌پردازد. با تأکید بر تمایز میان تصور و تصدیق، این بررسی نشان می‌دهد که معرفت توحیدی، بیش از آنکه به استدلال‌های عقلی وابسته باشد، در گرو تصور صحیح ذات بدون تعین است. ذات حق، که ورای اسم و رسم است، در مراتب ظهور خود، از احدیت ذاتی تا مظاهر خلقی، جلوه می‌یابد، اما خود از هرگونه کثرت و تعین مبراست. این نوشتار، با نگاهی نقادانه به آرای حکما و عرفا، به‌ویژه ملاصدرا، و با استناد به آیات قرآن کریم و کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، چارچوبی متافیزیکی برای تبیین رابطه ذات و ظهورات ارائه می‌دهد. همان‌گونه که نسیم سحری، شاخسارهای درخت حقیقت را به رقص می‌آورد، این بررسی نیز می‌کوشد با زبانی علمی و تمثیلاتی فاخر، راه را برای شهود حقیقت توحیدی هموار سازد.

بخش نخست: مبانی معرفت توحیدی

یکم: تمایز میان تصور و تصدیق در معرفت حق

در مسیر معرفت توحیدی، تمایز میان تصور و تصدیق، چونان خطی مرزی میان دو سرزمین متافیزیکی، نقش‌آفرین است. برخلاف رویکردهای کلامی که بر تصدیق و استدلال عقلی تأکید می‌ورزند، حکمت متعالیه بر اولویت تصور ذات حق پای می‌فشارد. تصور، ادراکی ذهنی است که ذات حق را بدون تعینات و کثرات در بر می‌گیرد، و اگر این تصور به‌درستی شکل گیرد، تصدیق، چونان سایه‌ای، خودبه‌خود پدید می‌آید. گویی سالک، با تصور صحیح، کلیدی زرین به دست می‌آورد که درهای معرفت توحیدی را می‌گشاید، بی‌آنکه نیازی به استدلال‌های پیچیده باشد.

درنگ: معرفت توحیدی، در گرو تصور صحیح ذات حق بدون تعینات است، و تصدیق، نتیجه طبیعی این تصور است.

دوم: تصور در ظرف علم و وصول در ظرف عین

معرفت حق، در دو ساحت متمایز ظهور می‌یابد: تصور در ظرف علم، که ادراکی ذهنی است، و وصول در ظرف عین، که شهودی وجودی است. مشکل اصلی در مسیر معرفت، نقص در تصور است، نه در تصدیق. گویی ذهن سالک، چونان آینه‌ای غبارگرفته، باید از تعینات و کثرات پاک شود تا حقیقت ذات را منعکس سازد. وصول، که در ساحت عین رخ می‌دهد، تنها زمانی ممکن است که تصور، چونان بذری پاک، در خاک ذهن کاشته شود.

درنگ: تصور در ساحت علم، مقدمه وصول در سល

سوم: تمثیل جست‌وجوی مطلوب

برای تبیین اهمیت تصور، مثالی آورده شده است: سالکی که در پی یافتن شخصی یا مکانی است، تا زمانی که تصور درستی از مطلوب خود نداشته باشد، در گردابی از سرگردانی گرفتار است. اما هنگامی که مطلوب را می‌یابد، دیگر نیازی به پرس‌وجو و استدلال ندارد؛ گویی حقیقت، چونان خورشیدی درخشان، خود را بر او آشکار می‌سازد. در معرفت حق نیز، تصور صحیح ذات، سالک را از سرگردانی استدلال‌های عقلی رها می‌سازد و به وصول می‌رساند.

درنگ: تصور صحیح ذات حق، سالک را از سرگردانی استدلال‌های عقلی رها ساخته و به وصول توحیدی می‌رساند.

چهارم: نقد رویکرد استدلالی در معرفت حق

حکمایی که در معرفت حق به دنبال دلایل و استدلالات عقلی‌اند، چونان مسافرانی‌اند که در بیابان کثرت سرگردان شده‌اند. معرفت توحیدی، بیش از آنکه به تصدیقات وابسته باشد، به تصور و وصول نیاز دارد. این نقد، رویکردهای کلامی و مشایی را به چالش می‌کشد که در پی اثبات وجود حق از طریق براهین عقلی‌اند، حال آنکه حقیقت توحید، در شهود و تصور ذات نهفته است.

درنگ: معرفت حق، به تصور و شهود وابسته است، نه به استدلال‌های عقلی که در کثرت گرفتار می‌مانند.

پنجم: تمثیل تشنگی و یافتن آب

انسان در پی معرفت حق، چونان تشنه‌ای است که در جست‌وجوی آب است. هنگامی که آب را می‌یابد، دیگر به پرس‌وجو درباره دلیل وجود آن نیازی ندارد. این تمثیل، بر فطری بودن معرفت توحیدی تأکید می‌ورزد. همان‌گونه که تشنه، آب را با شهود خود می‌یابد، سالک نیز حق را با تصور صحیح ذات می‌بیند.

درنگ: معرفت حق، چونان یافتن آب برای تشنه، فطری و شهودی است و نیازی به استدلال ندارد.

ششم: جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، بر این حقیقت تأکید ورزید که معرفت توحیدی، بیش از آنکه به تصدیقات و استدلالات عقلی وابسته باشد، در گرو تصور صحیح ذات حق است. این تصور، که در ظرف علم رخ می‌دهد، مقدمه وصول در ظرف عین است. تمثیلات جست‌وجوی مطلوب و تشنگی، نشان‌دهنده فطری بودن این معرفت‌اند، و نقد رویکرد استدلالی، بر محدودیت‌های فلسفه کلامی در برابر حکمت متعالیه دلالت دارد. این بخش، چونان چراغی راهنما، مسیر را برای کاوش عمیق‌تر در ذات و ظهورات حق روشن می‌سازد.

بخش دوم: ذات حق و مراتب ظهور آن

یکم: تصور ذات حق به‌صورت لا تعین

ذات حق، چونان اقیانوسی بی‌کران، فاقد هرگونه تعین، اسم، یا رسم است. تصور این ذات، باید عاری از هرگونه کثرت و محدودیت باشد. گویی ذهن سالک، چونان آینه‌ای صیقلی، باید از هر نقش و نگار تعینی پاک شود تا بتواند حقیقت بی‌تعین حق را منعکس سازد.

درنگ: ذات حق، فاقد تعین، اسم، و رسم است و تصور آن، نیازمند نفی هرگونه کثرت و محدودیت از ذهن است.

دوم: مراتب ظهور ذات: احدیت ذاتی و واحدیت کمالی

ذات حق، در ظهور خود، دو تعین می‌یابد: تعین نخست، احدیت ذاتی، که وحدت مطلق ذات را نشان می‌دهد، و تعین دوم، واحدیت کمالی، که ظهور جامع اسما و صفات الهی است. این مراتب، چونان امواجی بر سطح اقیانوس ذات، جلوه‌های گوناگون حقیقت واحد را آشکار می‌سازند.

درنگ: ذات حق در احدیت ذاتی، وحدت مطلق، و در واحدیت کمالی، جمع اسما و صفات را ظهور می‌دهد.

سوم: هویت ساریه و معیت قیومیه

احدیت ذاتی در قالب هویت ساریه، یعنی حضور فراگیر حق در همه موجودات، و واحدیت کمالی در قالب معیت قیومیه، یعنی قیام و نگهبانی حق بر عالم، ظهور می‌یابد. هویت ساریه، چونان جریانی حیات‌بخش، در همه مظاهر خلقی جاری است، و معیت قیومیه، چونان نگهبانی استوار، عالم را در بر گرفته است.

درنگ: هویت ساریه، حضور فراگیر حق، و معیت قیومیه، قیام و نگهبانی او بر عالم را نشان می‌دهد.

چهارم: مثال دست دادن مؤمنین

در روایات آمده است که وقتی مؤمنین دست می‌دهند، دست خدا میان آنهاست. این حضور، جلوه‌ای از هویت ساریه حق است که در روابط توحیدی انسان‌ها ظهور می‌یابد. گویی هر پیوند ایمانی، چونان آینه‌ای، نور ذات حق را بازمی‌تاباند.

درنگ: دست دادن مؤمنین، جلوه‌ای از هویت ساریه حق است که در روابط توحیدی ظهور می‌یابد.

پنجم: آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ

قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۱۱۵ می‌فرماید: فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ [مطلب حذف شد] : «و به هر سو رو کنید، آنجا روی خداست.» این آیه، به معیت قیومیه حق اشاره دارد که در همه جهات و مراتب عالم حضور دارد. وجه الله، چونان نوری فراگیر، تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد.

درنگ: آیه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ بر معیت قیومیه حق دلالت دارد که در همه مراتب عالم حاضر است.

ششم: چینش مراتب ظهور

مراتب ظهور حق، از ذات بی‌تعین آغاز شده، به احدیت ذاتی، واحدیت کمالی، هویت ساریه، معیت قیومیه، و نهایتاً مظاهر خلقی می‌رسد. همه این مراتب، چونان امواجی بر سطح اقیانوس ذات، جلوه‌های گوناگون حقیقت واحد را نشان می‌دهند. گویی هر مظهر، چونان آینه‌ای، گوشه‌ای از نور بی‌کران ذات را بازمی‌تاباند.

درنگ: همه مراتب ظهور، از احدیت ذاتی تا مظاهر خلقی، جلوه‌های ذات بی‌تعین حق‌اند.

هفتم: کمال تفصیلی ذات حق

ذات حق، واجد همه کمالات به‌صورت تفصیلی است، نه اجمالی. این کمال مطلق، منشأ همه ظهورات و تعینات عالم است. گویی ذات، چونان خورشیدی بی‌غروب، تمامی کمالات را در پرتو خود به ظهور می‌رساند.

درنگ: ذات حق، واجد کمالات به‌صورت تفصیلی است و منشأ همه ظهورات عالم است.

هشتم: نقد ملاصدرا در تبیین وحدت و کثرت

ملاصدرا معتقد است که وحدت و کثرت هر دو در وجوداند، اما این دیدگاه نقد می‌شود که وجود، عین وحدت است و کثرت، به تعینات و ظهورات مربوط می‌شود. گویی کثرت، چونان سایه‌های زودگذر بر سطح وجود، تنها در مراتب ظهور پدیدار می‌شود، در حالی که ذات، وحدتی بی‌انقطاع است.

درنگ: وجود، عین وحدت است و کثرت، تنها در مراتب ظهور و تعینات پدیدار می‌شود.

نهم: جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به تبیین ذات حق و مراتب ظهور آن پرداخت. ذات، فاقد تعین و ورای اسم و رسم است و در مراتب احدیت ذاتی و واحدیت کمالی، به ترتیب در قالب هویت ساریه و معیت قیومیه ظهور می‌یابد. آیات قرآن کریم، چونان مشعل‌هایی، این حضور فراگیر را روشن می‌سازند. نقد دیدگاه ملاصدرا نشان داد که کثرت، به تعینات مربوط است و وجود، عین وحدت ذات حق است. این بخش، چونان پلی، معرفت ذات را به نقد تعینات متصل می‌سازد.

بخش سوم: نقد تعینات و ظهورات

یکم: آیه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ

قرآن کریم در سوره ق، آیه ۱۶ می‌فرماید: أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ [مطلب حذف شد] : «و ما به او از رگ گردنش نزدیک‌تریم.» این آیه، به اقربیت وجودی ذات حق اشاره دارد که ورای هرگونه تعین، از جمله ورید، است. گویی ذات، چونان روحی در کالبد وجود انسان، از هر چیز به او نزدیک‌تر است.

درنگ: آیه أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ بر اقربیت وجودی ذات حق ورای تعینات دلالت دارد.

دوم: آیه النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

قرآن کریم در سوره احزاب، آیه ۶ می‌فرماید: النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ [مطلب حذف شد] : «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.» این آیه، به اولی بودن ذات حق نسبت به تعینات نفسانی اشاره دارد. گویی حقیقت الهی، چونان نوری برتر، بر ساحت نفس مؤمنین سایه می‌افکند.

درنگ: آیه النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بر اولی بودن ذات حق بر تعینات نفسانی دلالت دارد.

سوم: تمثیل کاسه شکسته و ناشکستن ذات

تمثیل کاسه شکسته، به زیبایی تمایز میان ذات و تعینات را نشان می‌دهد. کاسه، که تعینی مادی است، می‌شکند، اما ذات حق، چونان گوهری ناشکستنی، از هر تغییر و حدوثی مبراست. گویی همه شکستگی‌ها و کثرات، در ساحت تعینات رخ می‌دهند، و ذات، در وحدت خود پابرجاست.

درنگ: ذات حق، ناشکستنی است و همه شکستگی‌ها به تعینات خلقی مربوط می‌شود.

چهارم: کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام: داخل فی الأشیاء لا بالممازجة

کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة»، عمیق‌ترین تبیین متافیزیکی رابطه ذات و ظهورات را ارائه می‌دهد. ذات حق، در همه اشیاء حاضر است، اما نه به‌گونه ممزوج، و از همه اشیاء مفارق است، اما نه به‌گونه جدایی. گویی ذات، چونان نوری است که در همه جا ساری است، بی‌آنکه با چیزی آمیخته شود.

درنگ: ذات حق، داخل در اشیاء است بدون ممازجت و خارج از آنهاست بدون مفارقت.

پنجم: بینونت صفت و نفی تعین از ذات

تعبیر «بینونة صفت الله إذ له» نشان می‌دهد که بینونت و تمایز، به صفات و تعینات مربوط است، نه به ذات حق که ورای هرگونه تعین است. گویی ذات، چونان اقیانوسی بی‌کران، از هرگونه مرز و محدودیت مبراست.

درنگ: بینونت، به صفات و تعینات مربوط است، نه به ذات حق که فاقد تعین است.

ششم: نقد شروح نهج‌البلاغه

شروح نهج‌البلاغه، به دلیل تمرکز بر مفاهیم تعینی مانند داخل و خارج، نتوانسته‌اند عمق کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام را تبیین کنند. این شروح، چونان نقاشانی که تنها سایه‌ها را ترسیم می‌کنند، از حقیقت ذات غافل مانده‌اند.

درنگ: شروح نهج‌البلاغه، به دلیل تمرکز بر تعینات، از تبیین عمق کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام بازمانده‌اند.

هفتم: تمثیل شیشه شکسته و ناشکستن ذات

تمثیل شیشه شکسته، بار دیگر بر تمایز ذات و تعینات تأکید می‌ورزد. شیشه، که تعینی مادی است، می‌شکند، اما ذات حق، چونان الماسی ابدی، از هر شکستگی مبراست. همه کثرات و تغییرات، در ساحت تعینات رخ می‌دهند، و ذات، در وحدت خود باقی است.

درنگ: شیشه (تعین) می‌شکند، اما ذات حق، ناشکستنی و ورای هر تغییر است.

هشتم: جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تکیه بر آیات قرآن کریم و کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به نقد تعینات و ظهورات پرداخت. ذات حق، ورای هرگونه تعین، داخل و خارج، و کثرت است. تمثیلات کاسه و شیشه شکسته، این حقیقت را روشن ساختند که همه تغییرات و کثرات، به تعینات خلقی مربوط‌اند، و ذات، در وحدت بی‌انقطاع خود پابرجاست. این بخش، راه را برای بررسی رویکردهای عرفانی هموار می‌سازد.

بخش چهارم: محبین و محبوبین در معرفت توحیدی

یکم: تمایز محبین و محبوبین

در معرفت توحیدی، دو رویکرد متمایز وجود دارد: محبین، که ظهورات را می‌بینند و ذات را در ورای آنها جست‌وجو می‌کنند، و محبوبین، که ذات را در همه‌جا حاضر می‌یابند. گویی محبین، چونان مسافرانی‌اند که از مسیر کثرات به سوی وحدت می‌روند، و محبوبین، چونان شاهدان، ذات را در هر مظهری می‌بینند.

درنگ: محبین، از ظهورات به ذات می‌رسند، اما محبوبین، ذات را در همه مراتب می‌بینند.

دوم: نقد عرفان محبین

عرفان رایج در حوزه‌ها، که از محیی‌الدین و ملاصدرا تأثیر پذیرفته، عمدتاً عرفان محبین است که بر ظهورات تمرکز دارد. این عرفان، چونان نقشی بر آب، در کثرات گرفتار می‌ماند و از شهود ذات بی‌تعین بازمی‌ماند.

درنگ: عرفان محبین، با تمرکز بر ظهورات، از شهود ذات بی‌تعین بازمی‌ماند.

سوم: روایت «لا تفکروا فی ذات الله»

روایت «لا تفکروا فی ذات الله»، ارشادی است به نفی تعینات از ذات، نه نهی از تفکر در حق. این روایت، چونان راهنمایی حکیمانه، سالک را از گرفتاری در کثرات برحذر می‌دارد و به سوی شهود وحدت هدایت می‌کند.

درنگ: روایت «لا تفکروا فی ذات الله»، ارشاد به نفی تعینات از ذات حق است.

چهارم: دعای اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ

دعای اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ، بر اهمیت معرفت ذات به‌عنوان مبنای همه معارف تأکید می‌ورزد. گویی بدون شناخت ذات، هیچ معرفتی، حتی معرفت نبوی، کامل نمی‌گردد.

درنگ: معرفت ذات، مبنای همه معارف است و بدون آن، معرفت نبوی نیز ناقص می‌ماند.

پنجم: نقد تعینات در کلام داخل فی الأشیاء

مفهوم «داخل فی الأشیاء»، خود متضمن تعین است، زیرا داخل و مدخول، مفاهیم تعینی‌اند. ذات حق، ورای داخل و خارج است و نمی‌توان آن را با این مفاهیم محدود کرد. گویی ذات، چونان نسیمی، در همه‌جا جاری است بی‌آنکه محصور شود.

درنگ: ذات حق، ورای مفاهیم تعینی داخل و خارج است.

ششم: نفی صفات زایده از ذات در اسفار ملاصدرا

ملاصدرا در اسفار، صفات زایده را از ذات حق نفی می‌کند، اما تأکید می‌شود که همه صفات، به دلیل تعینی بودن، از ذات نفی می‌شوند. گویی ذات، چونان آینه‌ای بی‌غبار، از هر صفتی مبراست.

درنگ: همه صفات، به دلیل تعینی بودن، از ذات حق نفی می‌شوند.

هفتم: مشکل حکما و عرفا در تبیین ذات

حکما و عرفا، به دلیل چسبیدن به تعینات، نتوانسته‌اند ذات را بدون تعین تصور کنند. ذات، ورای همه تعینات است و تصور آن، نیازمند نفی همه کثرات است. گویی ذهن، چونان قفسی، باید از بند تعینات رها شود تا حقیقت ذات را ببیند.

درنگ: تصور ذات حق، نیازمند نفی همه تعینات و کثرات از ذهن است.

هشتم: تمثیل کنده و استجماع اولیاء

اولیاء خدا، در مسیر معرفت، در کنده استجماع وجودی نشانده می‌شوند و تعیناتشان سلب می‌گردد تا به شهود ذات برسند. این کنده، چونان جایگاهی است که سالک را از کثرات آزاد می‌سازد و به وحدت ذات می‌رساند.

درنگ: کنده استجماع، جایگاه رهایی اولیاء از تعینات و شهود ذات است.

نهم: کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام و حالات خاص

کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «إن لی حالات مع الله لا یحتملها نبی مرسل و لا ملک مقرب»، به حالات خاص توحیدی اشاره دارد که تنها در شهود ذات رخ می‌دهد. این حالات، چونان قله‌های رفیع معرفت، ورای ظرفیت انبیا و ملائکه‌اند.

درنگ: حالات خاص توحیدی، تنها در شهود ذات بی‌تعین حق رخ می‌دهد.

دهم: نقد توحید به شرك افتاده

توحید، گاه به دلیل تمرکز بر تعینات، به شرك خفی گرفتار می‌شود. حتی اولیاء خدا در مراتب بالا ممکن است در دام تعینات گرفتار آیند. گویی هر توجه به کثرت، چونان حجابی، سالک را از شهود وحدت بازمی‌دارد.

درنگ: تمرکز بر تعینات، حتی در مراتب بالا، توحید را به شرك خفی می‌کشاند.

یازدهم: تمثیل رزاق و شكم

برخی، رزاقیت حق را تنها در حد تأمین نیازهای مادی چون شكم می‌بینند، حال آنکه رزاقیت حق، ورای تعینات مادی است. گویی محبین، رزاقیت را در کثرات می‌جویند، اما محبوبین، آن را در ذات می‌یابند.

درنگ: رزاقیت حق، ورای تعینات مادی است و در ذات بی‌تعین او متجلی است.

دوازدهم: جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با بررسی تمایز محبین و محبوبین، نشان داد که معرفت توحیدی در گرو نفی تعینات و شهود ذات است. عرفان محبین، به دلیل تمرکز بر ظهورات، از شهود ذات بازمی‌ماند، حال آنکه محبوبین، ذات را در همه مراتب می‌بینند. روایت «لا تفکروا فی ذات الله» و دعای اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ بر اهمیت نفی تعینات تأکید دارند. این بخش، راه را برای جمع‌بندی نهایی هموار می‌سازد.

بخش پنجم: تطهیر معرفت توحیدی از تعینات

یکم: نفی دلیل در قرآن کریم برای وجود خدا

قرآن کریم، هیچ دلیلی برای اثبات وجود خدا ارائه نمی‌دهد، زیرا معرفت حق، فطری و شهودی است. گویی حقیقت الهی، چونان نوری بدیهی، در فطرت هر انسان می‌درخشد، بی‌نیاز از براهین عقلی.

درنگ: قرآن کریم، معرفت حق را فطری و شهودی می‌داند و نیازی به دلایل عقلی ندارد.

دوم: تكلیف نبودن توحید و دعوت به لا اله الا الله

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با دعوت به قولوا لا إله إلا الله، توحید را نه به‌عنوان تکلیف، بلکه به‌عنوان شهودی فطری مطرح می‌سازد. این دعوت، چونان بانگی است که انسان را به سوی حقیقت ذات فرا می‌خواند.

درنگ: دعوت به لا إله إلا الله، شهودی فطری است، نه تکلیفی عقلی.

سوم: نیاز به تصور صحیح و نفی تعینات

برای وصول به حق، باید تعینات را نفی کرد و به تصور لا تعین رسید. بدون این تصور، سالک در دام کثرات گرفتار می‌ماند. گویی سالک، چونان پرنده‌ای، باید از قفس تعینات رها شود تا به سوی آسمان بی‌کران ذات پرواز کند.

درنگ: وصول به حق، در گرو نفی تعینات و تصور ذات بی‌تعین است.

چهارم: تمثیل کلمه و تعینات

کلمه، به‌عنوان مقسم، واحد است، اما به اعتبار قسیمات (اسم، فعل، حرف)، تعین می‌یابد. ذات حق نیز، چونان کلمه‌ای واحد، در تعینات ظهور می‌یابد، اما خود ورای کثرت است. گویی همه تعینات، چونان نقش‌هایی بر آب، جلوه‌های ذات‌اند.

درنگ: ذات حق، چونان کلمه‌ای واحد، ورای تعینات است، اما در آنها ظهور می‌یابد.

پنجم: تمثیل آب و تعینات

آب، در هر ظرفی (کاسه، لیوان، استکان) به شکل آن ظرف درمی‌آید، اما حقیقت آب تغییر نمی‌کند. ذات حق نیز، در تعینات خلقی ظهور می‌یابد، اما خود ورای تغییر و کثرت است. گویی ذات، چونان آبی زلال، در همه مظاهر جاری است.

درنگ: ذات حق، چونان آب زلال، در تعینات ظهور می‌یابد، اما خود ورای تغییر است.

ششم: جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، بر ضرورت تطهیر معرفت توحیدی از تعینات تأکید ورزید. قرآن کریم، معرفت حق را فطری و شهودی می‌داند و دعوت به لا إله إلا الله، بانگی برای شهود ذات است. تمثیلات کلمه و آب، نشان‌دهنده وحدت ذات و کثرت ظهورات‌اند. این بخش، راه را برای جمع‌بندی نهایی کتاب هموار می‌سازد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، با کاوش در معرفت توحیدی، نشان داد که حقیقت ذات حق، ورای هرگونه تعین، اسم، و رسم است. معرفت حق، بیش از آنکه به استدلالات عقلی وابسته باشد، در گرو تصور صحیح ذات بی‌تعین است. مراتب ظهور حق، از احدیت ذاتی تا مظاهر خلقی، چونان امواجی بر سطح اقیانوس ذات، جلوه‌های این حقیقت واحد را آشکار می‌سازند. آیات قرآن کریم، مانند فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ و أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، بر حضور فراگیر و وجودی ذات حق دلالت دارند. کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «داخل فی الأشیاء لا بالممازجة، خارج عن الأشیاء لا بالمفارقة»، عمیق‌ترین تبیین این رابطه را ارائه می‌دهد.

تمایز میان محبین و محبوبین، دو رویکرد متمایز در معرفت توحیدی را نشان داد: محبین، از تعینات به ذات می‌رسند، و محبوبین، ذات را در همه مراتب می‌بینند. نقد عرفان محبین و تأکید بر نفی تعینات، راه را برای معرفتی ناب و توحیدی هموار می‌سازد. تمثیلات کاسه، شیشه، کلمه، و آب، این حقیقت را روشن ساختند که ذات، ناشکستنی و ورای کثرات است. این نوشتار، با تکیه بر حکمت متعالیه و معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام، فلسفه‌ای را پیشنهاد می‌دهد که از تعینات آزاد شده و به سوی شهود ذات پیش می‌رود. همان‌گونه که قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آل‌عمران: ۱۹)، معرفت توحیدی نیز باید در خدمت حقیقت الهی قرار گیرد و از هرگونه کثرت رهایی یابد.

با نظارت صادق خادمی