متن درس
جمال وجود: تبیین فلسفی خیر و شر در حکمت متعالیه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۳۰)
دیباچه
در سپهر فلسفه اسلامی، جایی که نور وجود بر تاریکیهای پرسشهای بنیادین میتابد، بحث خیر و شر چونان ستارهای درخشان در آسمان حکمت متعالیه میدرخشد. این نوشتار، برآمده از درسگفتار شماره ۴۳۰ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در ماهیت خیر و شر، نسبت آنها با وجود، و نقد دیدگاههای صدرالمتألهین در جلد هفتم اسفار اربعه میپردازد. خیر و شر، نه مفاهیمی صرفاً ذهنی، بلکه واقعیاتی خارجی و اوصاف وجودیاند که در مراتب خلقت ظهور مییابند. این اثر، با تکیه بر نظام وجودمحور و وحدت وجود، ضمن رد مفاهیم ماهیتمحور و امکان، خیر را بهعنوان مقصود فطری موجودات و شر را بهعنوان نقص نسبی در مراتب ناسوت تبیین میکند. همانند باغبانی که نهال حقیقت را در خاک استدلال میکارد، این نوشتار میکوشد تا ریشههای معرفت را در جان خواننده استوار سازد، و با نفی نقص ذاتی در خلقت، نظام احسن را به تصویر میکشد.
بخش نخست: ماهیت خیر و شر در حکمت متعالیه
واقعیت خارجی خیر و شر
خیر و شر، در سپهر حکمت متعالیه، نه مفاهیمی انتزاعی و ذهنی، بلکه واقعیاتی خارجیاند که در عالم خارج وجود دارند. این واقعیات، مانند نوری که بر اشیا میتابد، اوصافیاند که به موصوفات عروض دارند و ذات مستقل ندارند. خیر و شر، معقولات ثانیه فلسفیاند، به این معنا که در خارج، بهعنوان وصف موجودات متجلی میشوند، نه بهصورت موصوفات مستقل. برای مثال، زید بهعنوان معقول اولی، ذاتی مستقل دارد، اما علم، که وصف زید است، معقول ثانی فلسفی است؛ عروض آن در ذهن است، اما اتصافش در خارج، به زید عالم تحقق مییابد.
این تمایز میان معقولات اولی و ثانی، مانند خطی است که مرز میان جوهر و عرض را مشخص میسازد. دیوار، بهعنوان جوهر، معقول اولی است و عقل آن را مییابد، اما رنگ دیوار، بهعنوان عرض، با چشم دیده میشود. خیر و شر نیز، مانند رنگ، اوصافیاند که به موصوفاتشان وابستهاند و بدون آنها به ذهن نمیآیند.
تمایز معقولات ثانی فلسفی و منطقی
معقول ثانی منطقی، مانند مفهوم کلی، تماماً ذهنی است و در خارج وجود ندارد. اما معقول ثانی فلسفی، مانند علم یا خیر، در خارج واقعی است، گرچه مستقل نیست و تابع موصوف خود است. خیر و شر، بهعنوان اوصاف، در خارج موجودند، اما حقیقت خیر با حقیقت شر متفاوت است. خیر، چون مطابق با طبیعت هستی است، هم واقعی است و هم حقیقت دارد، اما شر، گرچه واقعی است، حقیقت ندارد، زیرا خلاف فطرت وجود است. برای مثال، عدل هم واقعی است و هم حقیقت دارد، اما ظلم، گرچه در خارج موجود است، فاقد حقیقت است، زیرا با نظام احسن خلقت ناسازگار است.
وصفی بودن و نسبیت خیر و شر
خیر و شر، اوصافی نسبیاند که بدون موصوف به ذهن نمیآیند. مانند بلندی دیوار یا خوبی میوه، خیر و شر به موجودات متصف میشوند و مراتب دارند. برخی موجودات خیرشان بیشتر است و برخی شرشان بیشتر، مانند مالی که در کمیت متفاوت است. این نسبیت، مانند رودی است که در مسیر خود، گاه پرخروش و گاه آرام جریان مییابد، اما همواره از سرچشمه وجود جاری است.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین ماهیت خیر و شر بهعنوان واقعیات خارجی و معقولات ثانیه فلسفی، بنیاد حکمت متعالیه را در فهم این مفاهیم روشن ساخت. خیر و شر، اوصافی وابستهاند که در خارج متجلی میشوند، اما خیر با حقیقت هستی سازگار است و شر، فاقد حقیقت. این تمایز، مانند نوری است که مرز میان جمال و نقص را در عالم خلقت روشن میسازد.
بخش دوم: تعریف خیر و نقد آن
تعریف خیر در اسفار
صدرالمتألهین در جلد هفتم اسفار، صفحه ۵۸، خیر را چنین تعریف میکند: «الخير ما يتشوقه کل شيء»، یعنی خیر آن است که هر موجودی به سوی آن شوق دارد. این تعریف، مانند کلیدی است که درهای کمال را میگشاید، اما نیازمند دقت است. خیر، یا مطلق است یا مقید. خیر مطلق، ذات باریتعالی است که همه موجودات به سوی آن مشتاقاند. خیر مقید، مانند استخوان برای سگ یا علف برای گاو، مورد اختلاف موجودات است و به تناسب هر موجود تعریف میشود.
این تعریف، گرچه با نظریه کمال در حکمت متعالیه سازگار است، اما اشکالی در آن نهفته است. اگر خیر را صرفاً آنچه همه طالب آناند بدانیم، ممکن است معصیت یا شر نیز طلب شود، مانند نفس اماره که به سوی معصیت میرود. بنابراین، خیر باید به تناسب فطرت هر موجود تعریف شود، بهگونهای که هیچ موجودی از آن رویگردان نباشد.
نقد تعریف خیر
تعریف «ما يتشوقه کل شيء» نیازمند اصلاح است. خیر، آن است که به تناسب فطرت هر موجود، مقصود اوست. برای مثال، نفس اماره ممکن است طالب معصیت باشد، اما این طلب، خیر نیست، زیرا با فطرت هستی ناسازگار است. خیر، مانند نوری است که هر موجود را به سوی کمال خویش رهنمون میسازد، اما شر، سایهای است که از نقص نسبی سرچشمه میگیرد. این نقد، فلسفه را به تأمل عمیقتر در فلسفه اخلاق دعوت میکند تا تمایز خیر و شر بهدقت روشن شود.
خیر بالذات و وصفی
خیر بالذات، ذات موجود است که اصل همه خیرات است. خیرات وصفی، مانند علم یا بلندی، اوصافیاند که کمال موجود را تکمیل میکنند. وجود، سرچشمه همه خیرات است، و هر کمالی، خیر است. فطرت انسان، طالب خیرات است، و خیر، آنچه است که به تناسب فطرت، مقصود است. این دیدگاه، مانند رودی است که از سرچشمه وجود جاری میشود و هر موجود را به سوی کمال خویش سیراب میسازد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی تعریف خیر در اسفار و نقد آن، خیر را بهعنوان مقصود فطری موجودات تبیین کرد. خیر مطلق، ذات باریتعالی است، و خیر مقید، به تناسب هر موجود متفاوت است. نقد تعریف صدرا، فلسفه را به سوی تبیین دقیقتر خیر و شر در چارچوب فلسفه اخلاق رهنمون میسازد.
بخش سوم: خیر مطلق، شر نسبی و نظام احسن
خیر مطلق و شر نسبی
خیر مطلق، ذات باریتعالی است که همه موجودات به سوی آن مشتاقاند، زیرا وجود مطلق، نور محض و قیوم بالذات است. شر مطلق، به دلیل ناسازگاری با خیر مطلق، وجود ندارد. شر، تنها بهصورت نسبی در مراتب پایینتر وجود، بهویژه در عالم ناسوت، ظاهر میشود. این نسبیت، مانند سایهای است که در برابر نور خورشید وجود پدید میآید، اما خود، ذات مستقلی ندارد.
نظام احسن و نفی نقص ذاتی
عالم خلقت، نظام احسن است و نقص ذاتی ندارد. صدرالمتألهین در اسفار مدعی است که کل ماسوا، به دلیل غیرواجب بودن، شوب نقص دارند. این دیدگاه، مانند نقاشی است که بر بوم خطا کشیده شده باشد. نقص، نه ذاتی ماسواست، بلکه در مراتب ناسوت، به دلیل ترکیب و اختیار، ظاهر میشود. همه هستی، ظهورات حقاند و جمال الهی را بازمیتابانند. نقص، مانند لکهای است که بر آینه وجود مینشیند، اما ذات آینه را مخدوش نمیسازد.
نقد شوب نقص
نسبت دادن شوب نقص به کل ماسوا، نادرست است. صدرا، به دلیل پذیرش امکان، ناچار است نقص را به ماسوا نسبت دهد. اما با رد امکان و تأکید بر ظهورات حق، نقص ذاتی منتفی است. عالم، مانند قالیای است که هر نقش آن، به تناسب خود، کامل و زیباست. نقص، تنها در ظرف ناسوت، به دلیل اراده و ترکیب، پدیدار میشود. برای مثال، کفر در ظرف بسیط، خیر است، اما در ظرف ترکیب و اختیار، شر میشود.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین خیر مطلق و شر نسبی، نظام احسن خلقت را روشن ساخت. خیر مطلق، ذات باریتعالی است، و شر، تنها بهصورت نسبی در ناسوت ظاهر میشود. نقد دیدگاه صدرا مبنی بر شوب نقص در ماسوا، فلسفه را به سوی وحدت وجود و نفی نقص ذاتی رهنمون میسازد.
بخش چهارم: بندگى، کمال و نفی نقص مخلوقات
بندگى بهعنوان کمال
بندگى، بالاترین مرتبه کمال مخلوقات است، نه نقص. عبودیت، مقدم بر رسالت است و علت آن است. پیامبر، به دلیل عبودیت، به رسالت نائل شد. این دیدگاه، مانند نوری است که از قله کمال میتابد و مخلوقات را به سوی حقیقت رهنمون میسازد. صدرا، با نسبت دادن نقص به ماسوا، بندگى را نادیده میگیرد، حال آنکه بندگى، جوهره کمال است.
کمال مراتب وجود
هر موجود، به تناسب مرتبه خود، کامل است. مانند کوزه تنگ یا سطل گشاد، هر یک کمال خاص خود را دارند. نقص، ذاتی مخلوقات نیست، بلکه نتیجه اراده و اختیار در ناسوت است. قرآن کریم، در آیه خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ (بقره: ۷)، سیاهبختی را نتیجه اراده اکتسابی میداند: «خدا بر دلها و گوشهایشان مهر نهاده و بر [مطلب حذف شد] ).
نقد دیدگاه شیخ اشراق
شیخ اشراق، از نفس به بالا را انیات محضه و از نفس به پایین را ماهیات میداند. این دیدگاه، مانند تقسیمبندی است که مرزهای مصنوعی میان وجود و ماهیت میکشد. در حکمت متعالیه، ماهیت دروغ است و وجود، تنها حقیقت. همه هستی، ظهورات حقاند و مراتب دارند. این نقد، مانند نسیمی است که غبار دوگانگی را از آسمان فلسفه میزداید.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر بندگى بهعنوان کمال مخلوقات، نقص ذاتی را منتفی دانست. هر موجود، به تناسب مرتبه خود، کامل است، و سیاهبختی، نتیجه اراده اکتسابی است. نقد دیدگاه شیخ اشراق، فلسفه را به سوی وحدت وجود و نفی ماهیت رهنمون میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با کاوش در درسگفتار شماره ۴۳۰ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین خیر و شر در حکمت متعالیه پرداخت. خیر و شر، اوصافی وجودیاند که در مراتب خلقت ظهور مییابند. خیر مطلق، ذات باریتعالی است، و شر، تنها بهصورت نسبی در ناسوت ظاهر میشود. نقد دیدگاه صدرا مبنی بر شوب نقص در ماسوا، فلسفه را به سوی نظام احسن و نفی نقص ذاتی رهنمون ساخت. بندگى، بالاترین کمال مخلوقات است، و هر موجود، به تناسب مرتبه خود، کامل است. این اثر، مانند چراغی در شب، راه حقیقت را روشن میسازد و خواننده را به تأمل در نظام هستی دعوت میکند. درسگفتار با دعای اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ پایان یافت، که پیوند عمیق فلسفه و دین را نشان میدهد.