متن درس
نقد فلسفی شر و الم در حکمت متعالیه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۴۴۲)
مقدمه: تأمل در چیستی شر و الم در فلسفه اسلامی
بحث از خیر و شر، بهویژه در نسبت با الم (درد) و جایگاه وجودی یا عدمی آن، از دیرباز در کانون تأملات فلسفی حکمت متعالیه قرار داشته است. این موضوع، که در آثار صدرالمتألهین بهگونهای ویژه بررسی شده، پرسشهایی بنیادین درباره ماهیت وجود، ادراک، و نسبت میان امور وجودی و عدمی پدید آورده است. استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، در درسگفتار شماره ۴۴۲، با نگاهی نقادانه به آرای صدرالمتألهین، به بررسی این مسئله پرداخته و با استدلالهایی دقیق، وجودی بودن الم را اثبات کردهاند.
بخش نخست: نقد دیدگاه صدرالمتألهین در باب عدمی بودن شر
محدودیت منابع فلسفی و ارجاع به گذشته
استاد فرزانه، در آغاز درسگفتار، به محدودیت منابع فلسفی در روزگار کنونی اشاره دارند و تأکید میکنند که فقدان فیلسوفان زنده، پژوهشگران را به بازخوانی آثار متفکران گذشته، مانند صدرالمتألهین، سوق میدهد. این سخن، چونان آیینهای است که بازتابدهنده ضرورت بازنگری انتقادی متون کلاسیک حکمت متعالیه است. حکمت متعالیه، همچون درختی تناور، ریشه در گذشته دارد، اما شاخسار آن همچنان در اندیشههای نوین سایه میافکند.
درنگ: بازخوانی انتقادی آثار صدرالمتألهین، ضرورتی است برای پویایی حکمت متعالیه و پاسخگویی به پرسشهای نوین فلسفی.
تأثیر زمان و مکان بر انسان و تعالی عقل
استاد فرزانه تأکید دارند که انسان باید فراتر از قید زمان و مکان بیندیشد، هرچند این عوامل بر او اثر میگذارند. عقل، چونان پرندهای است که در قفس ماده محبوس نیست، بلکه بالهایش او را به سوی افقهای بیکران معرفت میبرد. این دیدگاه، با اصل تعالی عقل در حکمت متعالیه همخوانی دارد و انسان را به سوی اندیشهای فراتر از محدودیتهای مادی فرا میخواند.
تناقض در عدمی بودن الم
صدرالمتألهین، الم را عدمی و وابسته به ادراک عدم میداند، اما استاد فرزانه با استناد به وجدان عقلایی، این ادعا را ناسازگار با تجربه زیسته میشمارند. الم، چونان آتشی در جان، وجودی ملموس است که نمیتوان آن را به ساحت عدم فروکاست. این نقد، نشاندهنده ناسازگاری دیدگاه صدرا با اصول حکمت متعالیه است که وجود را حقیقت اصلی میداند.
پیچیدگی و ابهام در عبارات صدرا
عبارات صدرالمتألهین درباره شر و الم، بهویژه در نسبت با علم و ادراک، چونان معمای پیچیدهای است که گاه خواننده را در هزارتوی مفاهیم گرفتار میسازد. استاد فرزانه، با دقت در این عبارات، بر ضرورت تحلیل روشمند متون فلسفی تأکید میکنند. این پیچیدگی، گاه مانع از وضوح استدلال میشود و نیاز به تبیین دقیق را دوچندان میسازد.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با بررسی محدودیتهای منابع فلسفی و نقد دیدگاه صدرالمتألهین درباره عدمی بودن شر و الم، بر ضرورت بازخوانی انتقادی حکمت متعالیه تأکید کرد. عقل، فراتر از زمان و مکان، به تبیین وجودی بودن الم میپردازد و پیچیدگی عبارات صدرا را به چالش میکشد. این تأملات، چونان مشعلی روشن، راه را برای فهم عمیقتر مفاهیم فلسفی هموار میسازد.
بخش دوم: نقد اصالت ماهیت و وجود عدم
نقد ادعای «وجود کل شیء عین ماهیته»
صدرالمتألهین در اسفار اربعه میفرماید: «وجود کل شیء عین ماهیته»، اما استاد فرزانه این ادعا را با اصل اصالت وجود در حکمت متعالیه ناسازگار میدانند. وجود، چونان جوهرهای ناب، حقیقت اصلی است و ماهیت، چون سایهای است که از آن برمیخیزد. ماهیت، اعتباری است و نمیتواند با وجود همسنخ باشد.
درنگ: در حکمت متعالیه، وجود حقیقت اصلی است و ماهیت، فرع بر آن شمرده میشود.
وجود عین وجود
استاد فرزانه تأکید دارند که وجود هر شیء، عین همان وجود است، نه ماهیت. این دیدگاه، چونان کلیدی است که قفل ابهامات را میگشاید و حقیقت وجود را در مرکز توجه قرار میدهد. ماهیت، تنها مفهومی اعتباری است که از وجود انتزاع میشود.
نقد اتحاد هویه
ادعای اتحاد هویه (وجود و ماهیت) که صدرا مطرح میکند، با اصل اصالت وجود ناسازگار است. وجود، چونان خورشیدی فروزان، مستقل از ماهیت میدرخشد و نمیتوان آن را با ماهیت یکی دانست. این نقد، روششناسی صدرا را به چالش میکشد.
نقد وجود عدم
صدرا میفرماید: «فوجود العدم عین ذلک العدم»، اما استاد فرزانه این ادعا را بهلحاظ منطقی متناقض میدانند. عدم، چونان سایهای بیجان، فاقد وجود است و نمیتوان آن را با وجود یکی دانست. این تناقض، چونان شکافی در بنای استدلال صدرا، آشکار میشود.
ابهام در تعریف «ذلک العدم»
عبارت «ذلک العدم» در کلام صدرا، چونان مهی غلیظ، مبهم است و جایگاه وجودی عدم را روشن نمیسازد. استاد فرزانه تأکید دارند که عدم، مفهومی است و نمیتوان آن را در ساحت وجود جای داد. این ابهام، ضرورت دقت در تعریف مفاهیم فلسفی را نشان میدهد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد ادعای صدرالمتألهین درباره اتحاد وجود و ماهیت و وجود عدم، بر اصالت وجود تأکید کرد. وجود، حقیقت بنیادین است و ماهیت و عدم، مفاهیمی اعتباریاند. این تأملات، چونان نسیمی که غبار ابهام را میزداید، راه را برای فهم دقیقتر حکمت متعالیه هموار میسازد.
بخش سوم: نقد علم به عدم و ادراک الم
علم به هر شیء، عین معلوم بالذات
صدرا میفرماید: «العلم بکل شیء عین المعلوم منه بالذات». استاد فرزانه این دیدگاه را در چارچوب اتحاد عالم و معلوم تأیید میکنند، اما تأکید دارند که علم به عدم، نمیتواند عین عدم باشد. علم، چونان نوری است که وجود را روشن میسازد، اما عدم، تاریکی است که نوری در آن نیست.
درنگ: علم به وجودات، وجودی است؛ علم به عدم، معنا ندارد، زیرا عدم، غیرقابل ادراک است.
اتحاد عالم و معلوم
در نظریه اتحاد عالم و معلوم، علم به وجودات، وجودی است. استاد فرزانه تأکید دارند که علم به عدم، چونان تلاش برای دیدن سایه در تاریکی، بیمعناست. ادراک، ذاتاً وجودی است و نمیتواند به عدم تعلق گیرد.
نقد ادراک عدمی
استاد فرزانه، با رد ادعای صدرا مبنی بر عدمی بودن ادراک الم، تأکید دارند که ادراک، نفس الامر وجودی است. ادراک الم، چونان آینهای است که ناملایمات را بازمیتاباند، اما این بازتاب، خود وجودی است.
وجود عین انقطاع و فساد
صدرا میفرماید: «الوجود عین التفرق او الانقطاع او الفساد». استاد فرزانه این ادعا را ناسازگار با اصول حکمت متعالیه میدانند، زیرا انقطاع و فساد، افعال وجودیاند، نه عدمی. انقطاع، چونان بریدگی شاخه از درخت، وجودی است و نمیتوان آن را به عدم فروکاست.
حذف متوسطات و تناقض وجود عدمی
اگر وجود عین انقطاع باشد و انقطاع عدمی، آنگاه وجود عدمی است، که محال است. استاد فرزانه این استدلال را متناقض میدانند و تأکید دارند که وجود، غیرعدمی است. این نقد، چونان تیغی تیز، استدلال صدرا را میشکافد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد نظریه علم به عدم و ادراک الم، بر وجودی بودن ادراک و افعال تأکید کرد. علم و ادراک، چونان چشمههای زلال وجود، نمیتوانند به عدم تعلق گیرند. انقطاع و فساد، افعال وجودیاند و ادعای عدمی بودن آنها، با اصول حکمت متعالیه ناسازگار است.
بخش چهارم: وجودی بودن الم و نقد قاعده حکما
الم و ادراک ناملایمات
استاد فرزانه تأکید دارند که الم، نه صرف ادراک است و نه بدون ادراک محقق میشود. ادراک الم، ادراک ناملایماتی است که به نفس میرسد. این ناملایمات، چونان موجی که به ساحل نفس میکوبد، وجودیاند و نمیتوان آنها را عدمی دانست.
درنگ: ادراک الم، ادراک ناملایماتی است که به نفس میرسد و ذاتاً وجودی است.
وجودی بودن ملايمات و ناملایمات
ملايمات و ناملایمات، هر دو وجودیاند. استاد فرزانه تأکید دارند که تنافر ناملایمات با نفس، دلالت بر عدمی بودن آنها ندارد. این امور، چونان دو روی سکه وجود، هر دو واقعیاند و نمیتوان یکی را به عدم فروکاست.
نقد قاعده حکما
قاعده حکما که میفرماید: «کلما هو شر بالذات فهو من افراد العدم»، از نظر استاد فرزانه نادرست است. شر، وجودی است و نمیتوان آن را از افراد عدم دانست. این نقد، چونان نسیمی که پردههای ابهام را کنار میزند، حقیقت وجودی شر را آشکار میسازد.
تمایز عدمی و عدم
استاد فرزانه تأکید دارند که عدمی، غیر از عدم است. عدمی، زمینه وجود دارد، اما عدم مطلق، خیر. این تمایز، چونان خطی روشن میان دو ساحت، مفاهیم را از ابهام میرهاند.
نقد شر بالذات
صدرا شر بالذات را از افراد عدم میداند، اما استاد فرزانه تأکید دارند که خیر و شر، ذاتی و اقتضاییاند و بالذات مختص ذات حق تعالی است. شر، چونان سایهای است که در پرتو وجود پدید میآید، اما خود وجودی است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر وجودی بودن الم و ناملایمات، قاعده حکما را به چالش کشید. شر و خیر، هر دو وجودیاند و عدمی بودن شر، با اصول حکمت متعالیه ناسازگار است. این تأملات، چونان چراغی در تاریکی، حقیقت وجودی الم را روشن میسازد.
بخش پنجم: نقد مثالها و تبیین وجودی بودن الم
مثال قطع عضو و مرگ احباء
صدرا قطع عضو را مثالی برای عدمی بودن شر میداند، اما استاد فرزانه تأکید دارند که قطع عضو، وجودی است. همچنین، الم ناشی از مرگ احباء، چونان زخمی در قلب، وجودی و ذهنی است و نمیتوان آن را عدمی دانست.
تمایز اعمی و الم
استاد فرزانه، اعمی را عدم ملکه میدانند که زمینه وجود دارد، اما الم، وجودی است و فاقد زمینه عدمی. اعمی، چونان غیبت نور در چشم، وصف عدمی است، اما الم، چونان دردی در جان، وجودی است.
درنگ: الم، برخلاف اعمی، فاقد زمینه عدمی است و ذاتاً وجودی است.
مثال بچه نداشتن
بچه نداشتن، وصف عدمی است، اما الم، وصف وجودی است. این تمایز، چونان خطی میان وجود و عدم، نشان میدهد که الم در ساحت وجود جای دارد.
نقد سلب مطلق
دیوار، اعمی نیست، زیرا زمینه بصر ندارد. الم، چونان دردی که جان را میفشارد، فاقد زمینه عدمی است و وجودی است.
وجودی بودن کوری و پررویی
کوری، وصف عدمی است، اما زمینه و شخص، وجودیاند. پررویی، وجودی است و بیحیایی، وصف عدمی. الم، چونان واقعیتی ملموس، وجودی است و نمیتوان آن را به عدم فروکاست.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با بررسی مثالهای صدرا و تبیین تمایز میان اعمی و الم، وجودی بودن الم را اثبات کرد. الم، ادراک، و نفس، همگی وجودیاند و نمیتوان آنها را به ساحت عدم فروکاست. این تأملات، چونان آیینهای روشن، حقیقت وجودی الم را بازمیتاباند.
بخش ششم: نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با نقد آرای صدرالمتألهین درباره عدمی بودن شر و الم، به تبیین وجودی بودن این امور در چارچوب حکمت متعالیه پرداخت. استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با استدلالهایی دقیق و وجدان عقلایی، نشان دادند که الم، ادراک آن، و نفس، همگی وجودیاند. انقطاع، فساد، و دیگر افعال، چونان شاخسارهای درخت وجود، واقعیاند و نمیتوان آنها را عدمی دانست. خیر و شر، ذاتی و اقتضاییاند، اما بالذات مختص ذات حق تعالی است. نقد عبارات صدرا، از جمله تکرار «عین» و ابهام در تعریف عدم، بر ضرورت دقت در روششناسی فلسفی تأکید کرد. مثالهایی مانند اعمی، کوری، و پررویی، تمایز میان وجودی و عدمی را روشن ساختند و وجودی بودن الم را تأیید کردند. استدلال صدرا برای عدمی بودن الم، ناکافی است و نقدهای حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، این ضعف را برجسته میسازد.
این تأملات، چونان سفری در ژرفای حکمت متعالیه، پرسشهایی نو برای تحقیقات آینده گشودند. چگونه میتوان نسبت ادراک و وجود را در شرور دقیقتر تبیین کرد؟ آیا بازخوانی انتقادی حکمت متعالیه میتواند به پاسخهای نوین برای مسائل معاصر منجر شود؟ این نوشتار، با دعای ﴿اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ [مطلب حذف شد] : خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست) پایان مییابد، که پیوند عمیق میان فلسفه و دین را در حکمت متعالیه نشان میدهد.
با نظارت صادق خادمی