در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 496

متن درس





بازخوانی فلسفی وجودات مکتفی و نفوس فلکیه

بازخوانی فلسفی وجودات مکتفی و نفوس فلکیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۹۶)

دیباچه

در گستره حکمت اسلامی، موضوع وجودات مکتفی و نفوس فلکیه از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که در چارچوب متافیزیک وجودشناختی و حکمت متعالیه مورد کاوش قرار می‌گیرد. این مبحث، که ریشه در آرای فلاسفه برجسته‌ای چون ابن‌سینا و ملاصدرا دارد، به پرسش‌هایی بنیادین در باب ماهیت نفوس فلکیه و ویژگی‌های وجودی آن‌ها می‌پردازد. درس‌گفتار شماره ۴۹۶، با نگاهی نقادانه به پیش‌فرض‌های سنتی در این حوزه، چالشی عمیق را در برابر دیدگاه‌های کلاسیک مطرح می‌سازد و با پیوند به نظام کیهانی بطلمیوسی، وجود مستقل این موجودات را به پرسش می‌کشد. این نوشتار، با بازخوانی دقیق و علمی محتوای درس‌گفتار، در پی ارائه تحلیلی جامع و منسجم است که نه‌تنها مفاهیم بنیادین وجودات مکتفی و نفوس فلکیه را تبیین می‌کند، بلکه با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و نقدهای علمی، به بازتعریف این مفاهیم در پرتو دانش نوین دعوت می‌نماید.

بخش نخست: تبیین مفهوم وجودات مکتفی و نفوس فلکیه

ماهیت وجودات مکتفی

وجودات مکتفی، در حکمت اسلامی، به موجوداتی اطلاق می‌شود که به اقتضای ذات خویش، بدون نیاز به مربی یا معلم خارجی، به سوی کمال وجودی خویش رهسپار می‌شوند. این موجودات، که در مرتبه‌ای میانی میان عقول کامل و نفوس نازل انسانی قرار دارند، از منظر فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا و ملاصدرا، به دلیل خودکفایی وجودی، از وابستگی به عوامل خارجی بی‌نیازند. این خودکفایی، نه به معنای کمال مطلق، بلکه به معنای کمال در وجهی خاص و شوق در وجهی دیگر است. به تعبیری، وجودات مکتفی چونان مسافرانی‌اند که با تکیه بر نقشه ذاتی خویش، بی‌نیاز از راهنما، به سوی مقصد کمال خویش گام برمی‌دارند.

درنگ: وجودات مکتفی، موجوداتی‌اند که به اقتضای ذات خویش، بدون نیاز به مربی خارجی، به کمال وجودی می‌رسند و در مرتبه‌ای میانی میان عقول کامل و نفوس نازل قرار دارند.

تمایز نفوس فلکیه از نفوس نازل

نفوس فلکیه، برخلاف نفوس نازل انسانی، از نیاز به مربی یا معلم بی‌نیازند. نفوس انسانی، به دلیل نقص ذاتی، برای رفع کاستی‌های وجودی و نیل به کمال، محتاج تربیت و هدایت‌اند، حال آنکه نفوس فلکیه، با تکیه بر علت ذاتی خویش، مستقیماً به سوی کمال حرکت می‌کنند. این تمایز، ریشه در سلسله‌مراتب وجودی حکمت متعالیه دارد، که نفوس فلکیه را به دلیل تجرد نسبی، در مرتبه‌ای برتر از نفوس انسانی قرار می‌دهد. نفوس فلکیه، چونان ستارگانی‌اند که در مدار خویش، بی‌نیاز از هدایتگر، به رقص وجودی خویش ادامه می‌دهند.

شوق و عشق در نفوس فلکیه

نفوس فلکیه، در ظرف شوق و عشق غرق‌اند و حرکتشان، عاشقانه و در راستای رفع فقدان وجودی است. این شوق، که از فقدان کمال سرچشمه می‌گیرد، با فعلیت حرکتشان همراه است و آن‌ها را در میانه وصل و هجران قرار می‌دهد. به تعبیری، نفوس فلکیه چونان عاشقانی‌اند که در طلب معشوق، میان درد هجران و لذت وصال در نوسان‌اند، و این نوسان، جوهره حرکت وجودی آن‌هاست. شوق، در این نگاه، چونان بادی است که کشتی وجود آن‌ها را به سوی ساحل کمال پیش می‌راند.

درنگ: نفوس فلکیه، در ظرف شوق و عشق، میان وصل و هجران در حرکت‌اند و این شوق، جوهره حرکت وجودی آن‌ها به سوی کمال است.

تمثیل حکه (خارش) در تبیین نفوس فلکیه

استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقل از ملاصدرا، نفوس فلکیه را به فردی تشبیه می‌کنند که با خارش زخم، هم درد می‌کشد و هم لذت می‌برد. این تمثیل، بیانگر حالتی دوگانه است که در آن، درد هجران و لذت وصال در وجود نفوس فلکیه به هم آمیخته‌اند. برخلاف انسان‌ها، که درد و لذت را به‌صورت جداگانه تجربه می‌کنند، در نفوس فلکیه این دو وجه وجودی در وحدتی یگانه متجلی می‌شوند. این تمثیل، چونان آینه‌ای است که وحدت وجودی درد و لذت را در مرتبه نفوس فلکیه بازمی‌تاباند.

تمثیل عاشق و معشوق

ملاصدرا و حاجی سبزواری، در تمثیلی دیگر، نفوس فلکیه را به رابطه عاشق و معشوق تشبیه می‌کنند که در آن، عاشق از رفتار معشوق – حتی اگر دردناک باشد – لذت می‌برد. این تمثیل، وحدت درد و لذت را در نفوس فلکیه نشان می‌دهد، جایی که رفتار معشوق، هرچند گزنده، برای عاشق شیرین است. این تشبیه، چونان شعری عرفانی، وحدت وجودی هجران و وصال را در مرتبه نفوس فلکیه به تصویر می‌کشد و با مفاهیم عرفان اسلامی پیوندی عمیق دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست این نوشتار، به تبیین مفاهیم بنیادین وجودات مکتفی و نفوس فلکیه پرداخت و با بهره‌گیری از تمثیلات، ویژگی‌های این موجودات را در چارچوب حکمت متعالیه روشن ساخت. وجودات مکتفی، به‌عنوان موجوداتی خودکفا در سیر به سوی کمال، و نفوس فلکیه، به‌عنوان موجوداتی در میانه وصل و هجران، در این بخش معرفی شدند. تمثیلات حکه و عاشق و معشوق، به مثابه آینه‌هایی بودند که وحدت وجودی درد و لذت را در این موجودات بازنمایی کردند. این تبیین، زمینه را برای نقدهای عمیق‌تر در بخش‌های بعدی فراهم می‌سازد.

بخش دوم: نقد و بررسی وجودات مکتفی و نفوس فلکیه

اشکالات وارد بر نظریه نفوس فلکیه

نظریه نفوس فلکیه، به دلیل ترکیب درد و لذت، با اشکالات متعددی مواجه است. این درس‌گفتار، با نگاهی نقادانه، نشان می‌دهد که ویژگی‌های نسبت داده شده به نفوس فلکیه، مانند وحدت درد و لذت، منحصر به این موجودات نیست و در سایر موجودات، از جمله انسان‌ها، نیز دیده می‌شود. این نقد، چونان تیغی تیز، پیش‌فرض‌های سنتی را می‌شکافد و به بازنگری در مفروضات فلسفی دعوت می‌کند.

درنگ: ترکیب درد و لذت، که به نفوس فلکیه نسبت داده شده، منحصر به این موجودات نیست و در سایر موجودات نیز مشاهده می‌شود.

عمومیت وصل و هجران در همه موجودات

وصل و هجران، که به‌عنوان ویژگی‌های خاص نفوس فلکیه مطرح شده‌اند، در همه موجودات، از جمله انسان‌ها و حتی مفارقات، وجود دارند. همه موجودات، به دلیل حرکت جوهری، در حالتی از فعلیت (وصل) و فقدان (هجران) قرار دارند. این عمومیت، انحصار این ویژگی به نفوس فلکیه را زیر سؤال می‌برد و نشان می‌دهد که این حالت، چونان جریانی جاری در همه موجودات عالم است.

تمثیلات انسانی برای وصل و هجران

تمثیلاتی چون بکارت و زایمان، که در آن‌ها درد و لذت به هم آمیخته‌اند، نشان‌دهنده وجود وصل و هجران در انسان‌هاست. در بکارت، درد و لذت به‌گونه‌ای شیرین در هم تنیده‌اند، و در زایمان، لذت فراغت از بار و رویت فرزند با درد همراه است. این تمثیلات، چونان نقاشی‌هایی زنده، وحدت وجودی درد و لذت را در مراتب مختلف وجود به تصویر می‌کشند و نشان می‌دهند که این ویژگی‌ها مختص نفوس فلکیه نیستند.

نقد انحصار وصل و هجران به نفوس فلکیه

ویژگی‌های وصل و هجران، که به نفوس فلکیه نسبت داده شده‌اند، در انسان‌ها نیز در تجربه‌هایی چون تنفس یا عطسه مشاهده می‌شوند. عطسه، که ترکیبی از درد و لذت است، نمونه‌ای روشن از این عمومیت است. این نقد، چونان چراغی در تاریکی، انحصار این ویژگی‌ها به نفوس فلکیه را باطل می‌سازد و به بازتعریف ویژگی‌های وجودی این موجودات دعوت می‌کند.

نقد وجود نفوس فلکیه

استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، وجود نفوس فلکیه به‌عنوان موجوداتی مستقل را به چالش می‌کشند و آن را به نظام کیهانی بطلمیوسی نسبت می‌دهند. افلاک، در این نگاه، صرفاً اجسام مادی‌اند که تحت قوانین فیزیکی، مانند جاذبه، حرکت می‌کنند و فاقد نفس‌اند. این دیدگاه، چونان نسیمی تازه، پیش‌فرض‌های کهن فلسفی را کنار می‌زند و با یافته‌های علمی مدرن هم‌خوانی دارد.

درنگ: نفوس فلکیه، به‌عنوان موجوداتی مستقل، وجود ندارند و مفهوم آن‌ها ریشه در نظام بطلمیوسی دارد که با علم مدرن ناسازگار است.

نفوس کلیه و جزئیه در افلاک

فلاسفه، به دلیل حرکت‌های کلی (دوری) و جزئی (اوج و حضیض) افلاک، قائل به نفوس کلیه و جزئیه برای آن‌ها شده‌اند. این تقسیم‌بندی، مبتنی بر نظام بطلمیوسی است که حرکت‌های افلاک را ارادی و نیازمند نفس می‌دانست. با این حال، این درس‌گفتار نشان می‌دهد که این پیش‌فرض‌ها، چونان بناهایی کهن، با پیشرفت‌های علمی مدرن فرومی‌ریزند.

نقد ارادی بودن حرکت افلاک

حرکت افلاک، نه قسری است و نه طبیعی، بلکه به اشتباه ارادی تلقی شده است. فلاسفه، به دلیل ناتوانی در توضیح این حرکات با قوانین طبیعی یا قسری، آن‌ها را به نفس و اراده نسبت داده‌اند. این درس‌گفتار، با تکیه بر قوانین جاذبه و مکانیک نیوتنی، این فرض را رد می‌کند و افلاک را اجسامی مادی می‌داند که تحت قوانین فیزیکی حرکت می‌کنند.

افلاک به‌عنوان اجسام مادی

افلاک، مانند سایر اجسام مادی، فاقد نفس‌اند و حرکتشان تحت قوانین جاذبه است. این دیدگاه، که با یافته‌های نجوم مدرن هم‌خوانی دارد، مفهوم نفوس فلکیه را به‌عنوان پیش‌فرضی منسوخ معرفی می‌کند. افلاک، در این نگاه، چونان سنگ‌هایی عظیم‌اند که در مدار قوانین طبیعی به گردش درمی‌آیند.

نقد وجودات مکتفی

مفهوم وجودات مکتفی، به‌عنوان موجوداتی که بدون نیاز به معلم به کمال می‌رسند، در این درس‌گفتار رد می‌شود. همه موجودات، جز حق‌تعالی، ناقص‌اند و به علت خویش وابسته‌اند. این نقد، با اصل فقر وجودی در حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد و نشان می‌دهد که خودکفایی مطلق، جز در ذات حق، ممکن نیست.

درنگ: وجودات مکتفی، به‌عنوان موجوداتی خودکفا در نیل به کمال، وجود ندارند و همه موجودات، جز حق‌تعالی، ناقص و وابسته به علت خویش‌اند.

تمثیلات انسانی به‌جای نفوس فلکیه

ویژگی‌های نسبت داده شده به نفوس فلکیه، مانند وصل و هجران، در انسان‌ها نیز دیده می‌شود. تجربه‌هایی چون عطسه، که ترکیبی از درد و لذت است، نشان می‌دهد که این ویژگی‌ها عمومی‌اند و انحصاری به نفوس فلکیه ندارند. این تمثیلات، چونان پنجره‌هایی‌اند که عمومیت وحدت وجودی را در همه موجودات به نمایش می‌گذارند.

عدم نیاز افلاک به معلم

افلاک، مانند آب یا سنگ، تحت قوانین طبیعی حرکت می‌کنند و به معلم نیاز ندارند، اما این ویژگی آن‌ها را مکتفی نمی‌سازد. حرکت افلاک، چونان جریان رودخانه‌ای است که بی‌نیاز از هدایتگر، در بستر قوانین طبیعی جاری است. این دیدگاه، با علم مدرن سازگار است و مفهوم نفوس فلکیه را به چالش می‌کشد.

امکان تصرف در نظام کیهانی

انسان ممکن است در آینده بتواند در نظام کیهانی، مانند خورشید، تصرف کند، همان‌گونه که در آب تصرف می‌کند. این درس‌گفتار، با استناد به آیه کریمه
وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا

نقد مفهوم سماوات سبع

مفهوم سماوات سبع، به‌عنوان واقعیتی قرآنی، نیازمند بررسی علمی و فلسفی است. این درس‌گفتار، با طرح این پرسش که آیا سماوات سبع با نظام کیهانی شناخته‌شده هم‌خوانی دارد، به ضرورت هماهنگی میان نقل و عقل در فلسفه اسلامی اشاره می‌کند. سماوات سبع، چونان رازی است که در انتظار گشایش علمی و فلسفی است.

درنگ: مفهوم سماوات سبع، به‌عنوان واقعیتی قرآنی، نیازمند بررسی دقیق علمی و فلسفی است تا معنای مصداقی آن روشن شود.

تمایز مفهوم و معنا در سماوات

مفهوم سماوات در ذهن فهمیده می‌شود، اما معنای مصداقی آن مبهم است، مشابه شهرهایی که نامشان را می‌دانیم، اما جزئیاتشان را خیر. سماوات، چونان شهری ناشناخته است که مفهومش در ذهن روشن است، اما مصداقش در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. این تمایز، با نظریه مفهوم و مصداق در فلسفه اسلامی هم‌خوانی دارد.

نقد پیش‌فرض‌های فلسفی

پیش‌فرض‌های فلسفی در باب نفوس فلکیه، که مبتنی بر نظام بطلمیوسی‌اند، فاقد پشتوانه علمی‌اند. این درس‌گفتار، با رد این پیش‌فرض‌ها، به بازنگری در مفاهیم کهن در پرتو علم مدرن دعوت می‌کند. این نقد، چونان نسیمی است که غبار پیش‌فرض‌های کهن را می‌زداید.

وحدت وجودی وصل و هجران

همه موجودات، حتی معصومین، در حالت وصل و هجران‌اند، و این حالت به نفوس فلکیه محدود نیست. معصومین، با وجود مرتبه برترشان، در سیر وجودی خویش وصل و هجران را تجربه می‌کنند، اما به دلیل افاضه، کمالشان متجلی است. این دیدگاه، چونان جریانی عمیق، وحدت وجودی را در همه مراتب هستی به نمایش می‌گذارد.

تجلیات نو به نو در حق‌تعالی

حق‌تعالی، طبق آیه کریمه
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ

درنگ: حق‌تعالی، با تجلیات نو به نو، مبدأ همه تحولات وجودی است و حتی در ذات خویش پویا و متجدد است.

نقد انحصار ویژگی‌های وجودات مکتفی به نفوس فلکیه

ویژگی‌های نسبت داده شده به وجودات مکتفی، مانند وصل و هجران، در انسان‌ها نیز دیده می‌شود و انحصاری نیست. تجربه‌هایی چون تنفس، عطسه، یا زایمان، این عمومیت را نشان می‌دهند. این نقد، چونان کلیدی است که قفل انحصار این ویژگی‌ها به نفوس فلکیه را می‌گشاید.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم این نوشتار، با نگاهی نقادانه به نظریه وجودات مکتفی و نفوس فلکیه، نشان داد که ویژگی‌های نسبت داده شده به این موجودات، مانند وصل و هجران، عمومی‌اند و انحصاری به نفوس فلکیه ندارند. نقد نظام بطلمیوسی و تأکید بر قوانین طبیعی، مانند جاذبه، همراه با استناد به آیات قرآن کریم، به بازتعریف این مفاهیم در پرتو علم مدرن دعوت کرد. این بخش، با تمثیلات و تحلیل‌های عمیق، ضرورت بازنگری در پیش‌فرض‌های کهن فلسفی را برجسته ساخت.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با بازخوانی درس‌گفتار شماره ۴۹۶ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین و نقد مفاهیم وجودات مکتفی و نفوس فلکیه پرداخت. در بخش نخست، ویژگی‌های این موجودات، از جمله خودکفایی در سیر به سوی کمال و وحدت درد و لذت، با تمثیلاتی چون حکه و عاشق و معشوق روشن شد. بخش دوم، با نگاهی نقادانه، نشان داد که این ویژگی‌ها عمومی‌اند و انحصاری به نفوس فلکیه نیستند. نقد نظام بطلمیوسی و تأکید بر قوانین طبیعی، مانند جاذبه، همراه با استناد به آیات قرآن کریم، چون
وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا
و
كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ، به بازتعریف این مفاهیم در پرتو علم مدرن و معارف قرآنی دعوت کرد. این کتاب، نه‌تنها به فهم دقیق‌تر وجودات مکتفی و نفوس فلکیه یاری رساند، بلکه ضرورت هماهنگی عقل و نقل را در فلسفه اسلامی برجسته ساخت. این بازخوانی، چونان چراغی است که مسیر کاوش‌های فلسفی آینده را روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی