در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 502

متن درس





کاوش در شعور و حب در عالم ماده: تأملات فلسفی در اندیشه‌های ملاصدرا و علامه طباطبایی

کاوش در شعور و حب در عالم ماده: تأملات فلسفی در اندیشه‌های ملاصدرا و علامه طباطبایی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۰۲)

مقدمه

جهان ماده، با نظم شگفت‌انگیز و ریتم هماهنگ خود، از دیرباز ذهن فلاسفه را به خود مشغول داشته است. پرسش از چیستی این نظم و منشأ آن، به‌ویژه در نسبت با شعور و آگاهی، در فلسفه اسلامی جایگاهی ویژه دارد. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در درس‌گفتار شماره ۵۰۲، با نگاهی ژرف به آرای دو حکیم بزرگ، ملاصدرا و علامه طباطبایی، به کاوش در این پرسش پرداخته‌اند. این نوشتار، با الهام از آن درس‌گفتار، به بررسی و تحلیل دیدگاه‌های این دو فیلسوف در باب شعور، حب، و نظم در عالم ماده می‌پردازد. هدف این اثر، نه‌تنها بازنمایی دقیق آرای این دو حکیم، بلکه ارائه تبیینی منسجم و عمیق از این موضوعات است که هم‌چون آینه‌ای، انعکاس‌دهنده نور حقیقت در عالم وجود باشد.

بخش یکم: چیستی شعور و حب در عالم ماده

دیدگاه علامه طباطبایی: ماده و فقدان شعور

علامه طباطبایی، در تبیین جایگاه ماده در نظام هستی، بر این باور است که عالم ماده، به‌ذات، فاقد شعور و علم به خویشتن است. وی در جلد هفتم تفسیر المیزان، صفحه ۱۵۳، با استدلالی ریشه‌دار در فلسفه مشاء، علم را مساوق وجود مجرد دانسته و ماده را از این حیث، عالم ظلمت و جهل می‌شمارد. به باور او، ماده، هم‌چون لباسی است که بدون اراده و آگاهی، تنها به تبع موجودی شعورمند حرکت می‌کند. این دیدگاه، ماده را به مثابه جامه‌ای بی‌جان ترسیم می‌کند که تنها تحت تأثیر روح مجرد، به نظم و حرکت درمی‌آید.

درنگ: علامه طباطبایی ماده را فاقد شعور ذاتی می‌داند و علم را مختص وجود مجرد می‌شمارد، که این امر ماده را به حوزه ظلمت و جهل سوق می‌دهد.

این تبیین، ریشه در تمایز سنتی میان ماده و تجرد در فلسفه اسلامی دارد. ماده، در این نگاه، فاقد حضور ذاتی برای ادراک است و نمی‌تواند به خودی خود عالم یا معلوم بالذات باشد. این دیدگاه، با استدلال‌های فلسفی ابن‌سینا هم‌خوانی دارد، که علم را ویژگی ذاتی وجودات مجرد می‌داند.

نظم عالم ماده و نقش رب‌النوع

با توجه به فقدان شعور در ماده، علامه نظم شگفت‌انگیز عالم ماده، از جمله نظام کیهانی، را به عاملی خارجی به نام رب‌النوع نسبت می‌دهد. وی ماده را به لباسی تشبیه می‌کند که توسط انسان شعورمند به حرکت درمی‌آید. رب‌النوع، به‌مثابه کدخدای عالم، نظم و هماهنگی ماده را تضمین می‌کند، بی‌آنکه ماده خود از شعوری برخوردار باشد.

این تمثیل، ماده را به ابزاری منفعل بدل می‌سازد که فاقد هرگونه خودآگاهی است. رب‌النوع، به‌عنوان موجودی مجرد، نقشی فعال در هدایت ماده ایفا می‌کند، گویی که ماده، سایه‌ای است از نور وجودات عقلی و مثالی. این دیدگاه، به فلسفه افلاطونی و نظریه صور مثالی نزدیک است، اما با چالش‌هایی در اثبات وجود رب‌النوع مواجه می‌شود.

نقد مفهوم رب‌النوع

مفهوم رب‌النوع، به‌عنوان کدخدای عالم ماده، از منظر استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، فاقد دلیل و مدرک معتبر است. این مفهوم، ریشه در نظام‌های سلطنتی و پیش‌اسلامی، به‌ویژه در فلسفه ایرانی، دارد و با واقعیت فلسفی سازگار نیست. استاد فرزانه، این ایده را به پادشاهانی تشبیه می‌کنند که در فرهنگ‌های باستانی، به‌سان خدایان، اداره امور را بر عهده داشتند. این پیش‌فرض، که نظم ماده را به موجودی متافیزیکی نسبت می‌دهد، از منظر عقلی و تجربی قابل دفاع نیست.

درنگ: مفهوم رب‌النوع، به دلیل فقدان استدلال عقلی و تجربی، نمی‌تواند تبیینی معتبر برای نظم عالم ماده ارائه دهد و ریشه در پیش‌فرض‌های متافیزیکی غیرقابل‌اثبات دارد.

این نقد، بر لزوم کنار گذاشتن مفاهیم غیرقابل‌اثبات تأکید دارد. فلسفه، برای حفظ اعتبار خود، باید به استدلال‌های عقلی و تجربی تکیه کند، نه به مفاهیمی که ریشه در سنت‌های فرهنگی دارند.

تناقض در تبیین نظم ماده

چنانچه رب‌النوع از نظام فلسفی علامه حذف شود، تبیین نظم عالم ماده با دشواری مواجه می‌شود. اگر ماده فاقد شعور باشد و رب‌النوع نیز غیرقابل‌اثبات، چگونه می‌توان نظم دقیق کیهان، رشد گیاهان، یا حتی تحمل بار سقف توسط دیوار را تبیین کرد؟ این پرسش، به قلب تناقض در دیدگاه علامه اشاره دارد. ماده، بدون شعور و بدون عاملی خارجی، نمی‌تواند نظم خود را حفظ کند، مگر آنکه بازنگری بنیادینی در نسبت ماده و شعور صورت گیرد.

این چالش، هم‌چون سنگی است که در مسیر رودخانه حقیقت قرار گرفته و جریان فهم را به سوی تأملات عمیق‌تر هدایت می‌کند. اگر ماده فاقد شعور باشد، نظم آن نیازمند عاملی خارجی است، اما حذف رب‌النوع این تبیین را ناکام می‌گذارد.

جمع‌بندی بخش یکم

دیدگاه علامه طباطبایی، با تأکید بر فقدان شعور در ماده و نسبت دادن نظم آن به رب‌النوع، ماده را به حوزه ظلمت و جهل سوق می‌دهد. این دیدگاه، اگرچه ریشه در فلسفه مشاء دارد، اما با چالش‌هایی در اثبات رب‌النوع و تبیین نظم ماده مواجه است. نقد استاد فرزانه بر مفهوم رب‌النوع، بر لزوم استدلال‌های عقلی و تجربی تأکید دارد و نشان می‌دهد که فلسفه، برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین، باید از پیش‌فرض‌های غیرقابل‌اثبات دوری گزیند.

بخش دوم: دیدگاه ملاصدرا: سرایت شعور و حب در همه موجودات

شعور و حب در نظام وجودی ملاصدرا

ملاصدرا، برخلاف علامه، بر این باور است که اثبات عشق در یک شیء، بدون وجود حیات و شعور در آن، ممکن نیست. وی در جلد هفتم اسفار، صفحه ۱۵۲، با استدلالی ریشه‌دار در فلسفه خود، وجود حیات، شعور، و حب را در تمامی موجودات، از جمله ماده، اثبات می‌کند. به باور او، عشق و حب، کیفیاتی هستند که تنها در سایه حیات و شعور معنا می‌یابند، و ماده نیز، به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، از این کیفیات بی‌بهره نیست.

درنگ: ملاصدرا با تأکید بر سرایت وجود در همه مراتب، ماده را دارای مراتبی از شعور و حب می‌داند، که این امر با فلسفه وحدت وجود هم‌خوانی دارد.

این دیدگاه، ماده را نه به‌عنوان موجودی بی‌جان، بلکه به‌سان آینه‌ای می‌بیند که انعکاس‌دهنده صفات الهی، از جمله حیات و شعور، است. ملاصدرا، با این تبیین، ماده را از ظلمت و جهل به سوی نور وجود هدایت می‌کند.

استناد به وجدان، آیات قرآنی، و شهود صوفیه

ملاصدرا برای اثبات دیدگاه خود، به سه منبع تکیه می‌کند: وجدان، آیات قرآن کریم، و شهود صوفیه. او با استناد به آیاتی چون وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ (اسراء: ۴۴) و يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (جمعه: ۱)، بر تسبیح و شعور همه [مطلب حذف شد] : «و هیچ چیز نیست مگر اینکه با ستایش او تسبیح می‌گوید، ولی شما تسبیحشان را درنمی‌یابید» (اسراء: ۴۴)؛ «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح می‌گوید» (جمعه: ۱).

ملاصدرا، ابن‌سینا و فلاسفه پس از او را به دلیل ناتوانی در اثبات این حقیقت نقد می‌کند و مدعی است که تنها اهل کشف و صوفیه، با وجدان و استناد به کتاب و سنت، به این حقیقت دست یافته‌اند.

نقد استدلال ملاصدرا

استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، استدلال ملاصدرا را به دلیل تکیه بر وجدان و شهود صوفیه، از منظر علمی و عقلی ناکافی می‌دانند. علوم تجربی، ادعاها را با ترازوی عینی می‌سنجند، و ملاصدرا باید ابزاری عینی برای اثبات شعور در ماده ارائه دهد. این نقد، به تفاوت روش‌شناسی فلسفه صدرایی و علوم تجربی اشاره دارد. شهود و آیات، هرچند در عرفان و فلسفه اسلامی ارزشمندند، اما در برابر استانداردهای علمی، نیازمند استدلال‌های دقیق‌ترند.

درنگ: استدلال ملاصدرا، به دلیل تکیه بر شهود و آیات، در برابر استانداردهای علمی و عقلی با چالش مواجه است و نیازمند ابزارهای عینی برای اثبات است.

جمع‌بندی بخش دوم

دیدگاه ملاصدرا، با تأکید بر سرایت حیات، شعور، و حب در همه موجودات، ماده را به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، دارای کیفیات آگاهانه می‌داند. این تبیین، با فلسفه وحدت وجود هم‌خوانی دارد و ماده را از ظلمت به سوی نور هدایت می‌کند. بااین‌حال، استدلال‌های او، به دلیل تکیه بر شهود و آیات، از منظر علمی ناکافی است و نیازمند روش‌شناسی دقیق‌تری است. آیات قرآن کریم، اگرچه تأییدی بر این دیدگاه‌اند، اما اثبات عینی شعور در ماده، چالشی است که فلسفه صدرایی باید به آن پاسخ دهد.

بخش سوم: نقد و تحلیل تطبیقی

تعریف حب و عشق در دیدگاه علامه

علامه طباطبایی، حب را تعلقی خاص میان ذی‌شعور و جمال می‌داند که شدت آن به عشق منجر می‌شود. او حب را در همه مراتب وجود جاری می‌داند، حتی بدون حیات و شعور. این ادعا، حب را به کیفیتی وجودی تبدیل می‌کند که در همه موجودات، از جمله ماده، ساری است.

استاد فرزانه، این دیدگاه را نقد کرده و معتقدند که حب، به‌عنوان کیفیتی آگاهانه، نمی‌تواند بدون حیات و شعور وجود داشته باشد. حب، هم‌چون گلی است که تنها در خاک حیات و شعور می‌روید، و بدون این مبنا، وجود آن محال است.

درنگ: ادعای علامه مبنی بر وجود حب بدون حیات و شعور، به دلیل وابستگی ذاتی حب به آگاهی، با منطق فلسفی سازگار نیست.

تمایز حب و عشق

علامه، در عرف خاص، حب و عشق را نزدیک به هم می‌داند، اما در این بحث، حب را مقدمه عشق می‌شمارد. استاد فرزانه، با نقد ترادف این دو مفهوم، عشق را شدت حب و حالتی آگاهانه‌تر می‌دانند. حب، گرایشی اولیه است که در سایه شعور شکوفا می‌شود، و عشق، اوج این گرایش است که با آگاهی عمیق همراه است.

این تمایز، هم‌چون تفاوت میان جوانه و گل است. حب، جوانه‌ای است که در دل ماده می‌روید، و عشق، گلی است که با نور شعور به شکوفایی می‌رسد.

وجود و عدم در فلسفه علامه

علامه، خیر و جمال را به وجود و شر و نقص را به عدم نسبت می‌دهد. در این دیدگاه، ماده، به دلیل فقدان تجرد، فاقد خیر ذاتی است. استاد فرزانه، این دوگانه را نقد کرده و معتقدند که حتی عدم نیز در ذهن وجودی است. ماده، به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، نمی‌تواند کاملاً از خیر و شعور محروم باشد، گویی که هر ذره ماده، آینه‌ای است که نور وجود الهی را منعکس می‌کند.

نظم عالم ماده: بدون تخلف و اختلال

عالم ماده، با نظمی دقیق و بدون تخلف (عدم تحقق نتیجه مورد انتظار) یا اختلال (تغییر غیرمنتظره در نتیجه)، به حیات خود ادامه می‌دهد. رشد گندم و جو، یا تفاوت در محصول پسته و زعفران در سال‌های مختلف، ناشی از عوامل محیطی است و نه نقص در نظام ماده.

این نظم، هم‌چون رقصی هماهنگ در صحنه هستی است که هر ذره، با ریتمی دقیق، نقش خود را ایفا می‌کند. این هماهنگی، پرسش از منشأ نظم را بار دیگر به پیش می‌کشد: آیا ماده، خود دارای شعوری ذاتی است، یا این نظم از عاملی خارجی سرچشمه می‌گیرد؟

چالش تبیین نظم بدون شعور

استاد فرزانه، با طرح پرسشی بنیادین، دیدگاه علامه را به چالش می‌کشند: اگر ماده فاقد شعور باشد، چگونه می‌توان نظم دقیق آن، مانند تحمل بار سقف توسط دیوار، را توضیح داد؟ این پرسش، به تناقض درونی دیدگاه علامه اشاره دارد. حذف رب‌النوع، نظم ماده را بدون مبنا می‌گذارد، و این امر، ضرورت بازنگری در نسبت ماده و شعور را نشان می‌دهد.

درنگ: نظم دقیق عالم ماده، بدون وجود شعور ذاتی یا عاملی خارجی قابل‌اثبات، تبیینی ناقص می‌ماند و نیازمند بازنگری فلسفی است.

جایگاه حیات در اسمای الهی

حیات، به‌عنوان اسم اعظم الهی، مبنای همه کیفیات آگاهانه، از جمله حب و عشق، است. استاد فرزانه تأکید دارند که بدون حیات، هیچ‌یک از این کیفیات در موجودات ممکن نیست. حیات، هم‌چون چشمه‌ای است که حب و عشق از آن جوشیده و جهان را به سوی کمال هدایت می‌کند.

این دیدگاه، با استناد به اسمای الهی، ماده را نیز در بر می‌گیرد. ماده، به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، نمی‌تواند از حیات و شعور محروم باشد، گویی که هر ذره، با زبانی خاموش، تسبیح‌گوی پروردگار است.

انکار وجود مرده در عالم

استاد فرزانه، مفهوم مرده را به جدایی روح از جسم تعریف کرده و آن را انتقالی وجودی می‌دانند، نه فقدان کامل حیات. حتی ماده به‌ظاهر بی‌جان، در نظام وجودی ملاصدرا، دارای مراتبی از حیات و شعور است. این دیدگاه، با آیه يَوْمَ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا (زلزال: [مطلب حذف شد] : «روزی که اخبارش را بازگو کند، زیرا پروردگارت به آن وحی کرده است» (زلزال: ۴-۵).

ماده، در این نگاه، نه مرده‌ای بی‌جان، بلکه موجودی زنده است که در مراتب وجود، با شعور و حب، به سوی پروردگار در حرکت است.

نقد جاذبه به‌عنوان جایگزین عشق

علوم تجربی، نظم ماده را با جاذبه توضیح می‌دهند، اما استاد فرزانه تأکید دارند که جاذبه، نیروی فیزیکی است و نمی‌تواند معادل حب یا عشق باشد. حب و عشق، کیفیاتی آگاهانه‌اند که در سایه حیات و شعور معنا می‌یابند، در حالی که جاذبه، تبیینی مکانیکی ارائه می‌دهد.

این تفاوت، هم‌چون تمایز میان نغمه‌ای عاشقانه و حرکت چرخ‌دنده‌های یک ماشین است. جاذبه، نظم ماده را توصیف می‌کند، اما نمی‌تواند عمق متافیزیکی حب و عشق را بازتاب دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

تحلیل تطبیقی دیدگاه‌های علامه و ملاصدرا، نشان‌دهنده عمق و پیچیدگی مسئله شعور و حب در عالم ماده است. علامه، با جدایی مطلق میان ماده و شعور، نظم ماده را به رب‌النوع نسبت می‌دهد، اما این تبیین، به دلیل فقدان استدلال، با چالش مواجه است. ملاصدرا، با تأکید بر سرایت حیات و شعور، ماده را دارای کیفیات آگاهانه می‌داند، اما استدلال‌های او نیز نیازمند روش‌شناسی دقیق‌تری است. آیات قرآن کریم، ماده را موجودی زنده و تسبیح‌گو ترسیم می‌کنند، که این امر، ضرورت بازنگری در فلسفه ماده را برجسته می‌سازد.

بخش چهارم: پدیده‌های طبیعی و تبیین نظم ماده

سرایت در پدیده‌های طبیعی

استاد فرزانه، با مثال‌هایی چون سرایت نفت در فتیله یا نفوذ هوا در پارچه، نشان می‌دهند که نظم ماده، ناشی از خواص فیزیکی آن است و نیازی به رب‌النوع ندارد. فتیله، به دلیل خلل و فرج، نفت را به خود می‌کشد، و پارچه، به دلیل نفوذپذیری، هوا را منتقل می‌کند. این پدیده‌ها، نظم ذاتی ماده را نشان می‌دهند، بی‌آنکه به عاملی متافیزیکی نیاز باشد.

این مثال‌ها، هم‌چون رودی هستند که در بستر طبیعت جاری است و بدون نیاز به دستانی غیبی، مسیر خود را می‌یابد.

تفاوت مواد در جذب و نفوذ

مواد مختلف، مانند فتیله و پلاستیک، به دلیل تفاوت در خلل و فرج، رفتار متفاوتی در جذب و نفوذ دارند. پلاستیک، به دلیل ساختار متراکم، نفوذ هوا را محدود می‌کند، در حالی که پارچه، با خلل و فرج خود، هوا را منتقل می‌سازد. این تفاوت، نظم دقیق ماده را نشان می‌دهد.

این تمایز، هم‌چون تفاوت میان دو ساز است که هر یک، نغمه‌ای خاص می‌نوازد، اما هر دو در هماهنگی با نظام هستی‌اند.

تأثیر محیط بر حفظ مواد

محیط، مانند پلاستیک یا پارچه، بر حفظ یا فساد مواد تأثیر می‌گذارد. سبزی در پلاستیک، به دلیل عدم نفوذ هوا، زودتر فاسد می‌شود، در حالی که در پارچه، با جریان هوا، دیرتر می‌گندد. این تفاوت، ناشی از خواص مادی است و نه شعور یا رب‌النوع.

این پدیده، هم‌چون رقص نور و سایه در طبیعت است که هر ماده، بر اساس ویژگی‌های خود، با محیط تعامل می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

پدیده‌های طبیعی، مانند سرایت نفت یا نفوذ هوا، نظم ذاتی ماده را نشان می‌دهند. این نظم، نیازی به عاملی متافیزیکی ندارد و با خواص فیزیکی ماده تبیین می‌شود. این امر، دیدگاه علامه را تضعیف کرده و بر ضرورت تبیین‌های مادی تأکید دارد. ماده، با نظم خود، گویی زبانی خاموش دارد که از هماهنگی با نظام هستی سخن می‌گوید.

بخش پنجم: ضرورت استدلال و روش‌شناسی فلسفی

ضرورت اثبات با دلیل

استاد فرزانه تأکید دارند که هر ادعایی، از جمله وجود یا فقدان شعور در ماده، باید با دلیل عقلی و تجربی اثبات شود. ادعاهای بدون دلیل، مانند وجدان یا شهود صوفیه، ناکافی‌اند. فلسفه، برای حفظ اعتبار خود، باید به ترازوی عقل و تجربه تکیه کند.

درنگ: فلسفه، بدون استدلال عقلی و تجربی، به خرافه نزدیک می‌شود. ادعای وجود یا فقدان شعور در ماده، نیازمند روش‌شناسی دقیق است.

چالش اثبات شعور در ماده

اثبات شعور و حب در ماده، هم‌چون بستن زنگوله به گردن گربه، دشوار اما ممکن است. این اثبات، نیازمند برهان‌های عقلی و تجربی است که فلسفه معاصر باید به آن بپردازد. ملاصدرا، با تکیه بر شهود، از این چالش فاصله گرفته، در حالی که علوم تجربی، با ترازوی عینی، این ادعاها را می‌سنجند.

این چالش، هم‌چون پلی است که فلسفه و علم را به هم متصل می‌کند، و عبور از آن، نیازمند همکاری میان این دو حوزه است.

ظرفیت ماده در انعکاس صفات الهی

استاد فرزانه، با استناد به آیه يَوْمَ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا (زلزال: ۴-۵)، تأکید دارند که خداوند فیاض، همه صفات خود، از جمله حیات، شعور، و حب، را به ماده عطا کرده است. ماده، به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، این صفات [مطلب حذف شد] : «روزی که اخبارش را بازگو کند، زیرا پروردگارت به آن وحی کرده است» (زلزال: ۴-۵).

ماده، در این نگاه، نه زندانی ظلمت، بلکه آینه‌ای است که نور الهی را در مراتب خود بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش پنجم

فلسفه، برای پاسخ به پرسش‌های بنیادین، باید از خرافات و ادعاهای بدون دلیل دوری گزیند. اثبات شعور و حب در ماده، چالشی بزرگ است که نیازمند روش‌شناسی دقیق و همکاری میان فلسفه و علم است. ماده، به‌عنوان مرتبه‌ای از وجود، ظرفیت انعکاس صفات الهی را دارد، و آیات قرآن کریم، این حقیقت را تأیید می‌کنند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

کاوش در شعور و حب در عالم ماده، یکی از پیچیده‌ترین مسائل فلسفه اسلامی است. علامه طباطبایی، با جدایی مطلق میان ماده و شعور، نظم ماده را به رب‌النوع نسبت می‌دهد، اما این تبیین، به دلیل فقدان استدلال، با چالش مواجه است. ملاصدرا، با تأکید بر سرایت حیات و شعور، ماده را دارای کیفیات آگاهانه می‌داند، اما استدلال‌های او نیز، به دلیل تکیه بر شهود، نیازمند بازنگری است.

آیات قرآن کریم، از جمله تسبیح موجودات و اخبار زمین، ماده را موجودی زنده و تسبیح‌گو ترسیم می‌کنند. این آیات، تأییدی بر ظرفیت ماده در انعکاس صفات الهی‌اند. فلسفه اسلامی، با الهام از این آیات و بهره‌گیری از علوم تجربی، می‌تواند به تبیینی عمیق‌تر از رابطه ماده و شعور دست یابد.

این نوشتار، با بازنمایی آرای علامه و ملاصدرا، نشان داد که ماده، نه ظلمتی بی‌جان، بلکه آینه‌ای است که نور وجود الهی را بازمی‌تاباند. این کاوش، هم‌چون سفری است به اعماق هستی، که هر گام آن، ما را به حقیقت نزدیک‌تر می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی